وطن
مادرم وطن
خونی که از میانت میرود
خون زایمان است
و فردا
فرزندان من
با خواهر نوزادم
که آزادیش خوانند
بزرگ خواهند شد
و من ترانه هایم را سیقل میدهم
شعرهای غمگینم را پاره میکنم
خاطره های کودکیم را در کوله پشتی میگذارم
زخم هایم را مرحم مینهم
خنجرهای زنگ خورده در پشتم را فراموش میکنم
بال های آغوشم را باز میکنم
و با دریایی از اشک ذخیره در سینه
…
آه وطن !
چه خرابم امشب!
چه خرابم امشب!
آه وطن !
چه شب ها طولانییند!
به جوادیه بگویید
که رضای بلال فروش میآید
او خودش میداند
بگوئیدش
همان رضایی که روزهای تاسوعا شربت پخش میکرد
در روز عاشورا زنجیر میزد
و روز عُمَر کُشان از ترس همسایگان
از خانه بیرون نمیآمد
همان رضایی که از ماسیست و هرکول هم قوی تر بود
به سنندج بگو
که "کوره ره ش"
پسر سیاهه آمده
با لحجه فارسی اش
تا پلی بزند از جوادیه تا سنندج
به آبیدر بگو
که در پی باران رحمت
آنگاه که رنگین کمان
که راه و مقصد من است
چون زیباترین پرچم آسمان را می آراید
من سرود میخوانم
"ای ایران ای …"
وطن
مادرم وطن
فردا
خونت دهیم و رودباری از شیر
به پستانهای نازنینت
جاری خواهیم کرد
وطن
مادرم وطن
خونی که از میانت میرود
خون زایمان است
نه چیز دگر
رضا هیوا
پاریس، لانه
Reza Hiwa
2010-01-07#16.00
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد