logo





۳۰ سال بعد از رایی در زمستان ۱۳۵۸

پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۸ - ۲۱ ژانويه ۲۰۱۰

مهران مصطفوی

m-mostafavi.jpg
در سرمای زمستان 30 سال پیش مردم ایران گرماگرم انتخاب اولین رئیس جمهوری بودند. آنزمان در پاریس در سفارت ایران به همراه عده ای حدود 10 نفر بر رای گیری نظارت میکردیم. از قضا هوای آنروز پاریس آفتابی بود وصف طولانی ای جلوی سفارت بوجود آمده بود. بعد از آن روز چنین صف طولانی ای برای انتخابات در مقابل سفارت دیگر هرگز بسته نشد. آنروز همه نوع ایرانی، کسانی که در جلسات سیاسی شرکت میکردند به اصطلاح آنزمان، حزب الهی، توده ای، سلطنت طلب، ملی، چپی، سه جهانی و مردمی عادی که کمتردر جلسات سیاسی حضور پیدا میکردند ... از زن و مرد برای رای دادن در انتظار بودند. چهره ها شاد و قیافه ها غرق امید بود، توانایی درنگاهها برق میزد.

دکتر امیر علایی سفیرایران، یار مصدق و حقوق دان دانشگاه فرانسه گاهی سری به صندوقها میزد. هنوز فصل آن نرسیده بود که امیرعلایی توسط رژیم به قتل رسد و جنایتکاران در اروپا سفیر ملتی چند هزارساله شوند. آنزمان افرادی فرهیخته همچون دکتر نصیر السادات سلامی در رم و دکتر امیرعلایی درپاریس سفیران ملت ایران بودند. یاد شمارش آرا در پاریس افتادم،; شاید به غیر از آن 10 نفر50 نفر دیگر از رای دهندگان هم بر آن نظارت می کردند همه وسواس بخرج میدادند. چند ساعاتی قبل از آن نگاه خندان مرد مسنی توجه ام را جلب کرده بود. او وقتی به اطاق صندوقهای رای رسید، نگاهش دنبال چیزی میگشت انگار کمک میخواست. نزدیکش شدم، با فارسی بسیار شکسته گفت "من بلد نیست فارسی بنویسم" و به فرانسوی ادامه داد و گفت که 40 سال است در فرانسه زندگی میکند اما ملیت ایرانی اش را حفظ کرده است. گفت به بنی صدر رای میدهم، از اینکه چنین هم رایی پیدا کرده بودم هم خیلی تعجب کردم و هم خیلی خوشحال شدم. او را بعمد بکنار اعضای انجمن اسلامی دانشجویان که پشت میز نظارت حاضر بودند و مخالف بنی صدر تبلیغ کرده بودند بردم و روی کاغذ سفیدی رای اش را در مقابل آنان نوشتم، او رای اش را به صندوق ریخت و در آن لحظه در چهره اش نوعی فراغ بال را میتوان یافت، چنین بنظر میرسید که به وظیفه اش عمل کرده بود. بخصوص که از شهرستان فقط برای اینکار به پاریس آمده بود. بهرحال تا ساعت 10 شب همه در سفارت بودند، سفارت آنروز متعلق به همه بود و رای ها را چندین و چند بار شمردیم. بعدها دوستی برایم تعریف کرد که در آن زمستان سرد در داخل ایران چقدر مردم وسیع شرکت کردند و در شهرهای مختلف از شرق و غرب و شمال و جنوب کشور انتخاب بنی صدر بعنوان نفر اول تقریبأ یکسان بود تنها در شهر کرمان زادگاه مدنی اکثریت به او رای داده بودند. در روستاهای دورافتاده ، زیر سرمای منهای 15 درجه مردم به امید روزهای بهتر به پای صندوقهای رای رفته بودند. شب هنگام آرای ایرانیان مقیم فرانسه در پاریس با یکی دو درصد اختلاف همان آرای مردم ایران شد که چند روز بعد اعلانش تعجب بسیاری از سیاستمداران را برانگیخت. یک وجدان جمعی برای این انتخاب بوجود آمده بود. بنی صدر با 76 درصد آرا منتخب ملت ابران شد. چند روز قبل از اولین انتخابات ریاست جمهوری، رفسنجانی و احمد خمینی برای جلوگیری از نامزد شدن بنی صدر به او در حضور اعضای شورای انقلاب از جمله آقایان سحابی و معین فرگفتند امام میگوید:

" این سنت بدی خواهد شد که در جمهوری اسلامی در اولین انتخابات کار به دور دوم بکشد شما به نفع آقای حبیبی کناربروید و بعد نخست وزیر او بشوید."

اما رای مردم جای هیچ شکی نگذاشت خصوصا که نامزد روحانیت "اصول گرا" یعنی حبیبی تنها 3 درصد آرا را بدست آورد، آقای حبیبی در دهه شصت وزیر دادگستری شد. بنی صدر قبل از انتخابات به نمایندگان بهشتی، خامنه ای و رفسنجانی که به نزد او رفته بودند گفته بود:

" معنای انتخاب من این خواهد بود که مردمی که انقلاب کرده اند نمیخواهند به نظامی بگردند که در آن اقلیتی به هر اسم و عنوان بنشیند و به جای ملت تصمیم بگیرد برای مردم کاندیدا درست کنند برای ملت مجلس درست کنند برای ملت دولت درست کنند و به آن تحمیل کنند معنای انتخاب من این خواهد بود که دوره این بساط تمام است."

اما 30 سال از آن زمان میگذرد و نظام ولایت فقیه کوشید و میکوشد که بگوید برای همیشه دوره آزادی تمام شده است و نوبت حاکمیت روحانیت است و در انتخابات دوره اخیر نیز همان روشها را پیشه کرد. بنی صدر که خمینی را همچون یک پدر دوست داشت و میخواست که انقلاب از راه خود منحرف نشود، چندی نمیگذرد که نظامی که در مقام ریاست جمهوری اش قرار گرفته بود را با یک رژیم فاشیستی مقایسه میکند. او در بهار 1359 بعد از بارها هشدار به آقای خمینی نوشت:

" بخدا اینهمه خشونت در خور یک حکومت فاشیستی نیست چه رسد به یک حکومت اسلامی. دیروز که از سفر بازگشتم 30 محکوم به اعدام یا اعدام شده اند و یا منتظر اعدام هستند. با این میزان خشونت جامعه همگرائی پیدا نمی کند و جو سنگینتر میشود. غالب محکومان بناحق محکوم میشوند... "

اما روزی که بنی صدر انتخاب شد گمان نمیکرد که خمینی تا پای خونریزی بزرگ پیش برود و در سال 60 به جرم دفاع از آزادیها ی سیاسی و دادن راه حل مراجعه به مردم و برگزاری رفراندوم برای خروج از بحران مجبور به اختفا شود و سپس به خارج رود. روز اولین انتخابات ریاست جمهوری گمان نمیرفت که سه کاندیدای دیگر ریاست جمهوری - که هر سه مخالف استبداد روحانیت بودند و بعد به یاری بنی صدر نیز شتافتند- صادق قطب زاده، کاظم سامی و داریوش فروهر به طرز فجیعی اعدام شوند و یا به قتل رسند. دریادار مدنی نیز که با 15 درصد آرا نفر دوم قرار گرفته بود و از مخالفان حاکمیت روحانیت بود و از حمایت آمریکا برخورداربود و بعدها معلوم شد که از آنها کمک مالی نیز دریافت کرده است، بعد از چندی مجبور شود به خارج از کشور پناه ببرد.

این اختلاف ها بین بنی صدر و روحانیون در قدرت از همان مجلس خبرگان براصل ولایت فقیه شروع شد و سپس در هنگام تصدی ریاست جمهوری این اختلاف ها روزبروز تشدید میشد و عمدتاً مسئله آزادیهای فردی و سیاسی، جنگ ایران و عراق، گروگانگیری و سیاست اقتصادی و.... محور اختلاف ها بودند. در سال 60 بنی صدر پیشنهاد رفراندوم را ارائه کرد تا مردم انتخاب کنند. 6 خرداد 1360 خمینی بدون اسم بردن از پیشنهاد رفراندوم توسط بنی صدر در سخنرانی خود میگوید: آقای رئیس جمهور حدودش در قانون اساسی هست، اگر یک قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت میکنم اگرهمه ملت هم موافق باشند، من مخالفت میکنم. و فردای آنروز بهشتى اعلام مى‏كند: طرح مسئله رفراندم بمنظور تضعيف جمهورى اسلامى، تضعيف قانون اساسى، تضعيف مجلس و تضعيف دولت است. بنى‏صدر بارها نوشته بود كه بنابر قانون قاضى نمى‏تواند عضو حزب باشد واز آنجا كه بهشتى «رئيس ديوانعالى كشور» عضو و دبيركل حزب جمهورى اسلامى است و در نصب او، قانون اساسى رعايت نشده‏است، مقامش غيرقانونى است. در14 خرداد، بهشتى در پاسخ مى‏گويد: آقا اينها مال فرهنگ فرانسه و غرب است، بگذاريد كنار، اينجا جمهورى اسلامى است. و بدستور او روزنامه انقلاب اسلامى پرتیراژترین روزنامه و ميزان و چند روزنامه ديگر را توقيف مى‏كنند.

آخرين تماسهاى خمينى و بنى‏صدراز طريق رضا پسنديده برادرزاده خمينى انجام مى‏پذيرند. پسنديده پيام زير را از طرف خمينى تلفنى براى بنى‏صدر مى‏خواند:

«من همواره كوشيده‏ام شما را در مقام رياست جمهورى و فرماندهى كل قوا كه خود من به شما تفويض كرده‏ام ، حفظ كنم. اما خود شما مانع اينكار مى‏شويد. حالا هم مى‏خواهم شما را حفظ كنم، بشرط اينكه اطرافيان خود را دور كنيد. اين روزنامه شما را بباد داد. گروه هاى فاسد را طرد كنيد. شما بايد دولت را قبول كنيد، شورايعالى قضائى را قبول كنيد. مجلس و شوراى نگهبان را قبول كنيد.»

بنى‏صدر شجاعانه در پاسخ نامه زير را به خمينى مى‏نويسد:

« شما نمى‏خواهيد قانون اساس اجرا گردد. در مسائل اساسى كشور طرز عمل شما چنان است كه كشور را با خطر نابودى مواجه كرده است. شما يك رئيس جمهورى ضعيف، يك دولت ناتوان، يك مجلس مطيع، يك دستگاه قضائى وسيله تهديد و نابودى مخالفان مى‏خواهيد. بخلاف گفته شما اين حزب جمهورى است كه دين و ملت و شما را بباد مى دهد و شما رهبرى ملتى را به رياست حزب مشتى قدرت طلب فاسد فروخته‏ايد. بسيار كوشيدم و هنوز نيز مى‏كوشم رهبرى اين انقلاب صدمه نبيند اما شما خودكشى تدريجى كرديد بيان انقلاب را از بين برديد. با برقرارى سانسور كامل، حضور مردم را در صحنه سياسى كشور غير ممكن ساختيد و اينك مى‏خواهيد نيمه جان آن را نيز بستانيد. هنوز وقت باقى است، بايد:

1 - مجلسى جاى اين مجلس را بگيرد كه انتخاباتش براستى آزاد باشد و مردم در انتخاباتش شركت كرده باشند و مجلس خود را نه مطيع و تحت الحمايه شما، بلكه زبان مردم و ترجمان خواستهاى مردم بداند، مجلس قوى اينست.

2 - دستگاه قضايى نيز بايد قوى باشد. يعنى مستقل باشد. رئيس ديوان كشور و دادستان كل بر خلاف قانون اساسى نصب شده‏اند و سه تن اعضاى شورايعالى قضايى نيز بر خلاف همين قانون اساسى در آن عضويت پيدا كرده‏اند. بايد شوراى عالى قضائى بر وفق قانون تشكيل گردد.

3 - نيمى از شوراى نگهبان را كه بعد از اين وقايع و بخصوص چگونگى نظارتش بر انتخابات ميان دوره‏اى معلوم شد چه وزن و اعتبارى دارد دو مقام غير قانونى بركزيده اند و بنابراين آلت دست آقاى بهشتى و گروه او هستند و اين شورى نيز بايد موافق قانون از نو تشكيل شود.

4 - دولت آقاى رجايى نيز هم فاقد صلاحيت است. هم از جانب شما تحميل شده است و هم مورد تاييد مجلس غير قانونى است. هم در گروگانگيرى بكشو ر خيانت كرده و تسليم شيطان بزرگ شده است و بايد برود.

5 - رياست جمهورى و فرماندهى كل قوا مقامهايى بودند برى دفاع از منزلت مردمى كه قرنها و قرنها از هر گونه منزلتى محروم بوده اند. قانون هيچ‏گاه در اين كشور به اجرا در نيامده است. گمان مى‏رفت با قبول رياست جمهورى بتوانم در برابر خطرهاى بيشمار، مردم را با اجراى قانون در صحنه نگاهدارم و مردم از استقلال خويش دفاع كنند. خود با كار و تلاش بر بحرانهاى اقتصادى و غير آن غلبه كنند. آزاد باشند. مطمئن باشند. اميد داشته باشند و خودجوش به تلاشى بزرگ براى تغيير مسير تاريخ برخيزند. اينك كه دادستان انقلاب تهران بر خلاف قانون مطبوعات، روزنامه هارا توقيف كرده است و ديگر از آزادى اثرى نمانده است. اينك كه بدنبال تسليم خفت بار در مساله گروگانگيرى بودجه‏اى باب طبع سلطه‏گران آمريكائى به مجلس مى برند، با انگليس و آمريكا قراردادهايى امضا مى كنند كه جز مسابقه براى جلب نظر مساعد شيطان بزرگ و كوچك عنوانى بدان نمى‏توان داد، رياست جمهورى و فرماندهى كل قوا ديگر به چه كار من مى‏آيد؟ از ابتدا گفته‏ام اين مقام‏ها را براى حداكثر تلاش بخاطر نجات كشور و انقلاب مى‏پذيرم و هنوز نيز بايد تكرار كنم كه مرا بدانها دلبستگى نيست.

22 خرداد 1360 آخرين روزى بود كه بنى‏صدر در دفتر رياست جمهورى قرار داشت از آنجا در پيامى به ملت ايران مى‏نويسد، که در آن آمده است از جمله نوشته بود :

... روزی محکومی در پای چوبه دار گفت ای آزادی چه جنایتها که به نام تو انجام میدهند. و از امروز خواهم گفت ای اسلام چه جنایتها که به نام تو نمیکنند. چنان دین را از اعتبار خواهند انداخت تا به نام دین تا یک قرن کسی نتواند حرفی بزند و دعوتی به حق کند. .... اگر كودتاى خزنده را اجرا كنند امور زير واقع خواهند شد :

جنگ تحميلى در صورت طولانى شدن به فرسودگى كامل نيروهاى ايران و عراق مى‏انجامد و در خاورميانه زمينه اجراى برنامه امريكا فراهم مى‏گردد و همانطوريكه در جريان گروگانگيرى ملاحظه كرديد ناچار به شرايط ننگينى تن خواهند داد و خواهند گفت چاره نداشتيم جز اينكه به شرايط تسليم شديم. بشما مردم مى‏گويم، اگر امروز كه هنوز وقت باقى است نايستاديد و استبداد را كه هنوز قوام نگرفته دفع شر نكنيد، استبداد با سلطه خارجى پيوند قطعى پيدا خواهد كرد و همه آنچه را كه گفتم و بدتر از آن بر شما خواهند كرد.....»

متاسفانه اقای خمینی هیپیک از این هشدارها را نپذیرفت و کودتای خزنده به اجرا گذاشته شد او استبدا د سیاه فقیه را بر ایران گسترده کرد و عامل اصلی انحراف انقلاب 57 او شد.

25 خرداد 1360 خمينى در سخنرانى خود اعلام مى‏كند : «اگر سى و پنج مليون نفر بگويند بله من مى‏گويم نه. ...آن روز مسلح نداشتيم موفق شديم حالا مسلح نيز داريم! ...جبهه ملى مرتد است. ...من حالا هم توبه را قبول مى‏كنم.اسلام توبه را قبول مى‏كند. نهضت آزادى از راديو اعلام كند اين اطلاعيه جبهه ملى كفر آميز است...و آن آقا هم بروند از ملت عذرخواهى كند.»

31 خرداد 1360 براى اينكه كودتا شكل قانونى بخود بگيرد، بهشتى از نو، بدنبال رأى قضات ديوان عالى كشور براى محاكمه بنى‏صدر مى‏شود. اما تمامى قضات، باتفاق، رأى منفى مى‏دهند، بدين ترتيب كار كودتا تنها برعهده مجلس قلابی قرار مى‏گيرد. مجلس در سى و يك خرداد به اينكار مى‏پردازد. گروه نهضت آزادى و ديگر مخالفان استبداد، در اين روز به مجلس نمى‏آيند. خمينى از بنى‏صدر خواسته بود كه بيايد و توبه كند. و بالاخره یک تیر 1360 پس از رأى مجلس، خمينى عزل بنى‏صدر را امضاء مى‏كند. و مسیر انقلاب که از همان روزهای اول منحرف شده بود بیکباره بسوی استبدادی سیاه بنام دین سوق داده میشود.

در 22 تيرماه 60، مدتى بعد از كودتا، بنى‏صدر در نوشته‏اى كه در آغاز وصيتنامه او خطاب به همسرش بود و بعد كتاب خيانت به اميد شد، به همسرش مى‏نويسد:



« حسين (ع) آزاده ترين آزادگان، رو در روى يزيد ايستاد. مردم آن زمان و تاريخ دچار سردرگمى نشدند. يزيد ستم و حسين عدل بودند. ميان مصدق و شاه، باز داورى بسيار آسان بود. همه حق رابه مصدق دادند. تاريخ نيز چنين كرد. اما ميان بنى‏صدر و خمينى تشخيص حق آسان نيست. اگر فرض كنيم با كارهائى كه بدستور او انجام مى‏گيرند و قرائن حكايت مى‏كنند كه ادامه مى‏يابند و گسترش مى‏پذيرند، با اعدام‏هاى نوجوانان پسر و دختر، با كشتارها، با صحنه‏هاى تلويزيونى كه در شخصيت كشى، روشهاى رژيم شاه را كهنه كرده‏اند، با فقر و فلج اقتصادى، با جنگ و بدتر از همه توهين بملت و راى او و ويران كردن معنويت انقلاب او، تشخيص آسان مى‏شود، تصديق نمى‏كنى كه تاريخ مرا مظلوم‏تر خواهد يافت؟ قضاوت تاريخ هر چه باشد، در اين لحظات نسبت به سرنوشت خويش احساس تلخ ندارم. دلم شاد است. پر از شادى است چرا كه از عقيده جدا نشدم و بخاطر دفاع از استقلال و آزادى و اسلام، اسلام رشد، اسلام محبت، اسلام آزادى، اسلام دفاع از حق محرومان، اسلام اميد، اسلام ضد زور، اسلام ضد اسلام ارسطو زده كه بر استبداد فقيه بنا گرفت و همه خشونت و جنايت از آب درآمد. بخاطر اين اسلام، اين آزادى همه جانبه، با تمام توان كوشيده‏ام و همه خطرها را پذيرفتم.»



متصدیان خشونت آن سالها کسانی بودند که امروز اکثرا خود قربانی شده اند. اما متاسفانه تا کنون حتی یکی از آنها نیز حاضر نشده است مسئولیت بپذیرد و بگوید آن زمان اشتباه کرده است و هنوز برخی از آنان از سخن عصر طلایی خمینی سخن بسر می آورند ، عصری که عصر خون و خشونت و جنگ بود. اكنون، از زمانى كه بنى‏صدر سطور بالا را در مخفى گاه مى‏نوشت، حدود 28 سال مى‏گذرد. به جرأت مى‏توان گفت تاريخ، حداقل تا اين لحظه، داوری و قضاوت خود را در باره او و همه وفاداران به مرام استقلال و آزادى كرده‏است. بنى‏صدر معصوم و اسطوره نیست همانطور که خود او در قلمرو عمل و نظر اشتباهاتش را گفته یا نوشته است بنابراین ازمنظرو نگاه نقد و سنجش به زندگی علمی و سیاسی بنی صدر، وی نشان داد كه مرد عقيده، وفا بعهد ، استقامت و تداوم در كار و تلاش است.

حوادث کودتای انتخاباتی اخیر باعث شد بسیاری از واقعیتها برای نسلی که در سانسور کامل بسر میبرد روشن وشفاف شود. موفقیت بنی صدر مقاومت و پیگیری 30 ساله اش در دوری از وطن و ایستادگی در مقابل قدرتهای بیگانه و تلاش در راه استقرار جمهوریت ، حاکمیت مردم و مردمسالاری است. اکنون 30 سال از آن زمان میگذرد 30 سال بعد از انتخاب و به چنین مقامی رسیدن و سالم ماندن و پیگیر بودن در مبارزه شرط اصلی موفقیت است. پیروزی بنی صدر تنها در انتخابات نبود. کم نیستند کسانی که با حمایت مردم در انتخابات موفق میشوند اما اندی بعد از مردم دور میشوند، پیروزی بنی صدر تنها ایستادگی شجاعانه او در مقابل استبدادهای شاه و خمینی نیست. او 60 سال از عمر خود را در یک راه ، راه استقلال و آزادی و رشد و عدالت اجتماعی گذرانده است، او 60 سال است که حول یک باور، نظریه موازنه منفی، بنام مسلمانی آزاد اندیش، خلق میکند، رشد میکند و ازهمه مهتر امید میسازد. او از نادر کسانی است که در صحنه سیاست ایران حضور دائم دارد و از خود صاحب اندیشه است. آشنا کردن هر چه بیشتر نسل جوانی که شاهد حوادث آن روزها نبود از مسئولیتهای نسلی است که پیروزی انقلاب را شاهد بود.

توضیح: بخشی از این مقاله سال پیش نوشته شده بود که با تغییراتی آن را به روز کردم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد