logo





پیرامون نقش و اهمیت بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی

يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۸۸ - ۰۳ ژانويه ۲۰۱۰

فرخ نگهدار

farokh-negahdar-s.jpg
Farrokh1946@gmail.com‍
نیک پیدا بود که در آستانه عاشورای امسال، در بالاترین اطاق قدرت نوعی اجماع پدید آمده و تصمیم گیری شده است که بساط "غائله سبز" باید قاطعانه بر چیده شود. "پاره کردن عکس امام" افاقه نکرد، "حرمت شکنی عاشورا" را علم کردند. این فکر با شتاب از سوی گردانندگان بیت رهبری "اجرایی" شد و به گردانندگان حکومت ابلاغ گردید. روز چهار شنبه، کف به لب گرفته و نعره کشان، به خیابان ها ریختند که "اعدام باید گردد". بیخبران ، گماشتگان، و ریزه خواران، از صغیر و کبیر، به زور ساندیس و ساندویچ، دهان به دشنام گشودند. احمد جنتی در نماز جمعه حسرت روزهای انقلاب خورد که حیف که قانون نمی گذارد، وگرنه اینها را هم مثل آنها همه به سیخ می کشیدیم.
نفس بسیار کسان در سینه ها حبس و چشمها از حدقه بیرون شد که "چند نفر را می خواهند اعدام کنند؟"، "مگر چقدر کشته باید بدهیم؟"، "آیا من را هم خواهند گرفت؟"، "با عزیزانم چه خواهند کرد؟". "آیا سبز به انتها رسیده؟" پچ پچ ها و پیغام ها همه را بوی بد گرفت. سخنی از امید نمی رفت. فضا فضای دلهره شد.
صبح دم دهم دیماه بود. در فضایی آغشته به ترس و خون، فکر "آشتی"، نه نه، "امید به آشتی"، نه نه، حتی خود واژه های "امید" و "آشتی" هم بوی نا گرفت. دلهره ی تکرار صحنه های سوک وار صحرای کربلا، کلان شهرها را داشت در خود می گرفت که کسی به درایت گفت که این هنوز "شام آخر" نیست؛ که هنوز "جای آشتی" هست؛ که آخرالزمان نزدیک نیست، که هنوز فرصت هست و چاره کار تنها در عقل و تدبیر است. سخنی آمد که جوشش از مغزها بگیرد و بر سردی قلب ها بدمد.
کار مهندس موسوی کاری خوب و مدبرانه بود. و اثر کرد. دلهره ها کاستی گرفت و بحث ها از نو بالا گرفت که آیا او پس نشتسته یا هنوز بر سر پیمان خویش است. حرف ها این شد که سخن او کارگر است یا نه؟ سخن موسوی کور سوی امید شد. جرقه ای شد در تاریکی. او به بیچارگانی که از سر بلاهت یا دنائت، نعره می زدند "این ماه ماه خون است"، گفت: ما را با مسعود رجوی عوضی نگیرید، شما هم بر سیاق او نروید.
نگاه موسوی به حلقه حاکمان، نگاه تنسی ویلیامز، خالق "گربه روی شیروانی داغ"، به خاندان پولیت را برایم زنده کرد. موسوی می بیند و می داند که زمانه تغییر کرده و زمان "تغییر" به ناگزیر فرا رسیده؛ اما آن خاندان از درون پوسیده و توان رفتن با زمان از جان آن گریخته است.
این شناخت دلهره را از نگاه منهدس موسوی بر می گیرد و قدرت و صلابت و اعتماد به نقسی استوار را جایگزین آن می کند. اما این شناخت یگانه منبع الهام برای موسوی نیست. بسا کسا که حتی بهتر از موسوی روزگار تلخ خانواه پولیت را می بینند ولی ترس و سکوت را از جسم و جان خویش نمی شویند. تفاوت موسوی با آنان تفاوت در شناخت نیست. راز این قدرت در کلام موسوی در اعتماد ملت به اوست. او "به حمایت ملت مستحضر" است. دکتر مصدق هم همین را داشت. آیت الله خمینی هم همین را داشت. این هر سه دیدند و دانستند که "دل خلقی است در مشتم، امید مردمی خاموش هم پشتم".
در "اردوی خصم" در آن سوی خط، در واعظانی، از قماش احمد جنتی، احمد خاتمی و حتی احمد توکلی، که در ملاء عام نعره می زنند "ایران را سراسر کربلا می کنیم"، چون به خلوت میروند فقط تقصیرها را باهم تقسیم می کنند. توی سر هم می زنند که اگر "تو" نبودی کار "ما" به اینجا نمی کشید. روزی که روزگار بر شاه تیره شد در دستگاه او هم هر روز همین بساط بود. هیچ کس نزد هیچ کس دانا، درست کار و محترم نماند. همه دزد و نامرد شدند و رفیق نیمه راه. همه مشکوک شدند و نفوذی. داستان حکومتیان داستان خانواده پولیت شد.
به قول بهنود به فرزندانتان نگاه کنید. از ناصیه جای کدامشان پیداست که مجری این پلیدی ها شوند؟ شما از درون شکسته اید. شما شکست خورده اید. شما "خویشتن دری" خواهید کرد. دستان شما لرزان است. شما از طایفه همان جماعتی هستید که روز تشییع جنازه آندروپوف بر مقبره لنین ایستاده بودند. دست رهبرشان، چرننکو می لرزید. کودتای شما از قماش کودتای نظامیان علیه گورباچف است. وقتی اعلامیه کودتا را از تلویزیون می خواندند دستان سردارانشان لرزان بود.
به سخن علی لاریجانی، روز سه شنبه، در مجلس شورای اسلامی توجه کنید. او همیشه عادت داشته است که عقل خود را با پشتیبانی حاکم در آمیزد و پس آن گاه سیاست ورزد. او هرگز بر سیاق منتظری ها و موسوی ها راه نرفت که عقل خود را با امید مردم در آمیزد و آن گاه سیاست ورزد.
لحن و کلام لاریجانی، اما این بار، خارق عادت همیشگی بود. او این بار عقل خود را پشت در گذاشت و چشم بسته پی فرمان حاکم دوید. از کلام او پیدا بود که نهیبی از بالا شنیده است که عقل ها و تدبیرهاتان را کیسه کنید و فقط همان کنید که "ما" می گوئیم: "یا رومی روم. یا زنگی زنگ". و گر نه شما هم همان رجوی ها و پهلوی ها هستید. سخت پیداست که لاریجانی خوب می فهمد که این "بکُش، بکُش" ها خاندان براندازست. شک ندارم که او خوب می فهمد "ولایت بر عقل ها" و ترویج تئوری "عقل منفصل" کاری بی معنا، مضحک و احمقانه است. اما باز لگد بر عقل و وجدان می زند و فرمان می برد. و حتی راه می آید که مجلس اش را کفن پوش کند و دوره گرداند.
به مزخرفات اخیر منوچهر متکی گوش کنید. آیا او در سیاست خارجی واقعا تا این حد نادان است؟ چرا اینقدر چاله میدانی؟ چرا این قدر حقارت؟ مگر جز "راه بیت رهبری " راه دیگری برای وزارت نیست؟ مگر نمی بینید که رفتار "حلقه حاکم" با شما همان رفتار رهبر مجاهدین در "انقلاب ایدئولوژیک" با مقربان درگاه خویش است؟ مگر این همان بازی فجیع "رهبری بیت امام" با آیت الله منتظری نیست؟ مگر کار شما از قماش همان عقل فروشی ها و وجدان کشی های تونی بلیر و کالین پاول در درگاه بوش- چِینی نیست؟
اما در این نظام فقط یک چهارم از قماش چِینی و رجوی اند. ربع دوم بیشتر از قماش عقل فروشان اند. بیانیه موسوی بیان "نیمه دیگر" جمهوری اسلامی است، نیمه ای که صدای پای زمان را می شنود و نیز خبر دارد که آن نیمه دیگر از درون شکسته است؛ نیمه ای که ارزش اعتماد ملت را می فهمد و هیچ تکیه گاهی هم جز اعتماد ملت را نمی خواهد؛ نیمه ای که می داند که این اعتماد اصلا چشم بسته نیست، از نوع اعتماد ملت به آیت خمینی نیست؛ می داند که این حامیان بسیار هشیار تر، بسیار حق طلب تر و بسیار متنوع ترند. ارزش بیانیه موسوی قبل از همه در نوع رابطه ای است که با مردم، با حامیان خود برقرار می کند. بیانیه خیلی روشن نشان می دهد که حفظ اعتماد و حمایت مردم، مردمی که فوق العاده هشیارند، کلید اصلی قدرت و موفقیت است. چیزی که در نگاه خاتمی تا این حد برجسته نبود.
بیانیه موسوی درواکنش به فضای سر در گم و آشفته ای صادر شد که یک سوی آن داشت با خیال "فروپاشی" عشق می ورزید و سوی دیگرش از بیم "مردم کشی" بر خود می لرزید. بیانیه این هر دو پرده را از پیش چشم ها بر می گیرد و استوار می گوید: نه فروپاشی و نه کشتار هیچ کدام نه چاره کار ملت است، نه به چشم انداز رسیده و نه گریز ناپذیر شده اند. بیانیه موسوی تنها راه ممکن را بازگشت به عقلانیت سیاسی و قبول مسوولیت مشترک در قبال سرنوشت مردم و کشور می شناسد. بیانیه موسوی حاکمان را اندرز می دهد که مشکلات کشور را پای رای مردم ننویسند. دو پاره این ملت را به دشمنی با هم نکشانید. این جنگ در نمی گیرد. به عبث آب را گل آلود نکنید.
سقف و کف بیانیه حواس ها را پرت نکند. مهم این است که موسوی می گوید "راه حل" وجود دارد. بسیار هم وجود دارد. نهراسید.
تحولات این دو روز نشان داد که بیانیه شماره 17 موسوی واقعا در چرخش اوضاع، به سود اهداف سبز، کارگر افتاده است. بیانیه طرف سبز جامعه ما را از همآغوشی با فروپاشی، و از در غلطیدن به ورطه یک زمستان طولانی، پس کشید. بیانیه خصلت مطالبه محور جبنش ما را احیاء، و امید به ایستادگی برای اصلاح امور را توانی تازه داد. بیانیه تا این جا در حاشیه های "جناح حاکم" تکانه هایی پدید آورده، اما از "رهبری بیت" هنوز دودی برنخاسته است. ما از درون بیت بی خبریم. اما یقین داریم که این بیانیه دست کفن پوشان را برای ارتکاب جنایات بیشتر لرزان تر کرده است.
بیانیه موسوی با موفقیت نشان داده است که نفی مشروعیت دولت نافی تاکید بر مسوولیت حکومت نیست. عدم مشروعیت دولت چیزی از مسوولیت آن در قبال ملت نمی کاهد. بیانیه می کوشد و موفق شده است نگاه دردکشیدگان از این حکومت به سوی حفظ خصلت های اصیل آن، مطالبه محوری، مسالمت جویی و قانون گرایی معطوف سازد. شاهد این مدعا کنار رفتن تصورات در باره "چشم انداز فروپاشی" و "تدارک کشتار خونین" و جان گرفتن بحث ها در چارگوشه کشور پیرامون کف و سقف "مطالبات بیانیه" و کم و کاست آنها است. بیانیه موسوی و تاثیر آن در جامعه در عین نشانه بروز انسجام بیشتر در صفوف جنبش سبز و پوشش یابی تمایلات طیف های گسترده تمایلات سیاسی و اجتماعی در درون آن است. بیانیه های میر حسین موسوی تا پیش از این بیشتر بازتاب مطالبات مردم معترض بود. اکنون واکنش ها پیرامون این بیانیه نشان می دهد که اعتماد گرایش های مختلف به توانایی و کفایت او برای پیگیری این مطالبات نیز رو به افزایش نهاده است


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

حکومت با وقاحت حق ده ها میلیون ایرانی را دزدیده ست !
احمد صلاحی
2010-01-06 00:27:50
دوستان گرامی ! می شد این چند خط را به آدرس فرخ نگهدار بفرستم تا نظرم را در باره ی نوشته اخیرش بداند، یا در فیس بوک بگذارم تا دوستان آنرا بخوانند. ولی فکر کردم چون در این جا همه جور نظر دهنده وجود دارد؛ از راست تا چپ - مذهبی و سکولار .
برای آنها که قلبشان برای ایرانی آزاد و همکاری تمام نیروها می طپد بنویسم ، بنظرم آمد، بهتر ست در اینجا قرار دهم . شخصا با «قسمتی » از نظر مهندس سحابی که گفته شرائط با سال ۵۷ قابل مقایسه نیست موافقم و میخواهم دراین باره بنویسم. امیدوارم بتوانم مرزبندی خود را با مهندس سحابی و فرخ نگهدار حفظ کنم و ببینیم شما چگونه قضاوت خواهید کرد.

صف بندی نیروها قبل از انقلاب :

• ۱. طبقه حاکمه و در راس آن شاه ، بعداز سال ۵۵ با بحران شدید اقتصادی - سیاسی داخلی و خارجی روبرو شده بودند ، بعلت عدم پابندی به اساس قانون اساسی آن زمان و نبود تبحر وشناخت از کاربست قواعد مدرن سیاسی و تقسیم کار متعارف و معمول در دموکراسی ها ، شاه در راس هرم و طبق معمول شروع به «رفرم‌» های واکنشی نمود. در این کوتاه نمی گنجد. رژیم مبادرت به تغییرات متعددی در دولتمردان و سیاستگزاری ها نمود که هرکدام نمودی از بحران و تضاد درون حکومتی بود. ( نقش غرب و آمریکا در صحنه سیاسی غیر قابل انکار بود) حکومت هم «میخواست » گشایش های سیاسی صورت بگیرد و هم «نمی خواست» - هنوز روشن نیست که ، اگر واقعا میخواستند از نیروهای ملی کمک بگیرند، چرا وقتی که تمام پل ها را پشت سر خود خراب کردند و نیروهای مذهبی تمام کشور را «تسخیر» کرده بودند به شادروانان دکتر صدیقی و شاپور بختیار روی آوردند؟ اگر شاه و همفکرانش واقعا با «ارتجاع سرخ و سیاه » دشمنی آشتی ناپذیر داشتند، کدام اراده تلاش کرد که «ارتجاع » سیاه بهر صورت هژمونی بگیرد ؟ بهر صورت از همان سال ۱۳۵۶ بسیاری از بالائی ها ، مملکت را ترک کردند و باقی مانده آنها در مقامات لشگری و کشوری ، بوروکراتها و تکنوکراتها که تا بعداز انقلاب در کشور بودند و هنوز هم هستند. شایان توجه ست که آنها بدون مقاوت زیادی تسلیم انقلاب شدند. ( طبقه ی حاکمه فعلی بهیچ عنوان قابل مقایسه با حکومت قبلی نیست و هنوز در شرائط قابل مقایسه با اواخر حکومت شاه هم نیست - ددمنشی کمی و کیفی حکومت فعلی با تجربه های جنون آمیز ۳۰ ساله تردیدی برای سحابی ها ، موسوی ها ، خاتمی ها ، کروبی ها و..و.. باقی نمی گذارد که این رشته سر دراز دارد و این حکومت به صغیر و کبیر رحم نمی کند)

• ۲.نیروهای مذهبی در قبل از انقلاب عبارت بودند: روحانیون مخالف شاه ، بخشی از بازاریان حول موتلفه ، طرفداران مجاهدین خلق و شریعتی ، نهضت آزادی ، جنبش مسلمانان مبارز که در اواخر سال ۵۶ با تحریک و تحرک های حکومتی وارد صحنه ی سیاسی شدند و در نماز عید فطر سال ۵۷ این نیروها توانستند به نیروی مسلط مخالف شاه با قدرت بسیج توده ها تبدیل گردند. جریانهای فوق الذکر همیشه دارای اختلافات شدید بودند و نیروی روحانیون و در راس آن خمینی دست بالا را داشتند.
( آقای سحابی بهتر می داند که امروز از درون حکومت مذهبی بعداز انقلاب، نیروهائی باز تولید شده اند که اصلا با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. این را هم میدانم که ایشان در زندان شاه مواظب بود که بچه مسلمان های مجاهد خلق به «دام » چپ ها نیفتند. این گرایش صنفی- مذهبی در ایشان عجیب قوی ست و در ادبیات خود و نامه ی اخیر خود نیز به طور کلی به هموطنان خارج از کشور نوشته ست ! مهم تر از مهندس سحابی برخورد چپ با نیروهای مذهبی ست . اگر در ابتدای انقلاب ( بعداز اشغال سفارت آمریکا) فدائیان اکثریت به اعتبار حضور شخصیت هائی چون محمد خاتمی ، مجتهد شبستری ، زنده یاد گلزاده غفوری در بین روحانیون پتانسیل قوی برای «استحاله» نیروهای مذهبی از قشری گری به دمکرات های انقلابی قائل بود. تجربه زندگی نشان داد که این ارزیابی فاجعه بار بود و از درون این حکومت نوزاد فاشیستی پابه عرضه گذارد که پدران و برادران و معلمان خود را می بلعد. کاش فرخ نگهدار ، طاهری پور ، بهزاد کریمی ، تابان ، فتاپور در این باره صحبت کنند اشکالی دارد بگویند که آن حرفها بی معنی بوده ست ؟ در ضمن نهضت آزادی همیشه از قبل از ۲۸ مرداد تا امروز مذهبی بوده ست و بهمین دلیل راحت با خمینی کنار آمدند و نسبت «لیبرال » به آنها هم از «کلیشه های » حزب توده می باشد که باید با شعار «خطر نظامی آمریکا جدی و فوری ست » بحث شود.


• ۳.نیروهای ملی و جبهه ی ملی در قبل از انقلاب : بدلایل زیادی بعداز ۱۵ خرداد ۴۲ دچار تشت گردیدند و در آستانه ی انقلاب با تفرق شدیدی بین حمایت از سکولاریسم ( دکتر صدیقی -شاپور بختیار) و مشروعه ی نیروهای مذهبی ( مشخص خمینی و بازرگان) کاملا مردد بودند که متاسفانه بخشی از آنها در شورای انقلاب و دولت موقت شرکت نمودند که دوامی نداشت و طولی نکشید که از حکومت بعداز انقلاب جدا شدند. ( نیروهای ملی امروز در داخل کشور نمی توانند اتوریته بخرج دهند حکومت مذهبی بمراتب بیرحمانه تر از زمان شاه با آنها رفتار کرده ست - سئوال این ست که چرا میخواهند با نام جبهه ملی به مبارزه ادامه دهند در حالیکه دیگر دلیلی برای موجودیت «جبهه» وجود ندارد و می توانند با برنامه و اساسنامه تشکیلات خود را منسجم کنند)


• ۴.نیروهای چپ در قبل از انقلاب : حکومت شاه و امپریالیسم از بن منکر حق حیات و موجودیت چپ بود ولی با این وجود و تمام تشتت چپ «می بایست » با طرفندهای حکومت شاه در ۲ سال آخر ؛ بندبازی بین خمینی و ملی ها بقول میهن جزنی به جای استفاده از «کلیشه ها» کمی ابتکار عمل و خلاقیت به کار ببندد. نامه ی سرگشاده ی فدائیان بزرگترین تشکل آن دوره در فاصله ی فرار شاه و ۲۲ بهمن به خمینی حاکی از دلواپسی نیروها ی چپ از امکان کودتای نظامی ها ، ساواکی ها و امپریالیسم آمریکا بود ؛ در آن نامه آمده بود: ما سیمای نجیب شیخ مجیب الرحمان را در صورت شما ( بخوان خمینی ) می بیینیم.

در شرایطی که سازمان از سازش پنهانی بهشتی و بازرگان با هویزر و سولیوان صحبت میکرد آیا دلواپسی از کودتا موردی منطقی بود؟
فرض می کنیم که آن تحلیل درست بود و بر اساس اطلاعات دقیق و دست اول تهیه شده بود ( مثل شعار حزب توده : خطر حمله ی نظامی آمریکا حتمی و فوری ست ! خوشبختانه هرگز تا امروز صورت نگرفته ست !) چرا در همان اوان انقلاب به سفارت آمریکا حمله شد که باید تحریک آمیز محسوب می شد .این ها با هم همخوانی نداشتند. علیرغم تمام این تناقضات از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام حمایت میشود و بخشی از سازمان فدائیان و همفکران فرخ نگهدار به این تحلیل میرسند که باید از مبارزات ضد امپریالیستی خمینی حمایت کرد. جنگ تحمیلی هم «امداد غیبی » بود. گیریم تمام آن «سناریوها ی » سازمان یافته «توطئه های »
ناب امپریالیسم علیه انقلاب بود. باید نیروهای چپ «اکثریت» مجبور شوند در روز ۱۵ خرداد ۱۳۶۰ در مسیر نماز گزاران دانشگاه تهران اعلامیه آنچنانی برای نشان دادن حمایت از حرکت ارتجاعی خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ نمایند. این ها را باید توضیح داد .
سازمان اکثریت می توانست بدلایل های «خود باور » ضد امپریالیستی از حکومت تا آرزوی شکوفائی آن حمایت کند ولی وقتی دانش آموزان راهنمائی در خیابانهای تهران توسط حزب الهی ها پرپر میشدند فقط احمد شاملو می توانس فریاد کند خلایق ! یاوه ست ، یاوه !
هزاران هوادار فدائیان بدون اغراق منتظر پاسخگوئی هستند که خاطرات ۱۳آبان ۵۸ تا سرکوب خونین سال ۶۰ را هزگز هضم نمی کنند.
خصوصا مواضعی در حمایت از اعدامها و معرفی نیروهای مخالف حکومت به سپاه و بسیج - شخصا با تمام نیروهای مافوق و مادون خود هرگز به این مواضع ضد مردمی تن ندادیم و دلیلی ندارد برخورد های کلی غیر مسئولانه را بی پاسخ فرار دهیم ! اگر کسانی چنین کردند باید با نویسندگان کار و کسانی که کورکورانه انجام آن رهنودها را انجام داده اند برخورد شود.
( لازم به یادآوری ست که سازمان بزرگی چون فدائیان اکثریت به فرخ نگهدار و چند نفر که نام بردم خلاصه نمیشود. این نادرست ست که تمام کاسه کوزه ها را تو سر چند نفر بشکنیم. حتی آنهائیکه چون این قلم به انفعال کشیده شدند، وظیفه دارند بخاطر انهائیکه در این راه تا آخر رفتند به هر طریق که می توانند کمک کنند.)
با تمام خطاهای قبل و بعداز انقلاب چپ باید اذعان داشت که امروز در ایران وضع چپ سازمان یافته بسیار ناچیز ست.

• ۵.مردم قبل از انقلاب ، تردیدی نیست که بغیراز طبقه ی حاکمه اکثر نیروهای میانی و پائینی جامعه از انقلاب حمایت کردند حتی بخشی از لایه های بالائی .
ستون فقرات انقلاب اقشار میانی سنتی و شهرنشین و روشنفکران بودند .
آیت الله خمینی با نقش مرجعیت خود قدرت بسیج فراوانی در بین مردم سنتی شهر و روستا داشت.
بسیاری از اقشار مدرن جامعه نیز بر اساس نبود فرهنگ سیاسی و گفتمان ناشی از ترس «دیوار گوش دارد» و نبود احزاب مدرن راست، میانه و چپ که بتواند خواسته های اقشار مختلف را نمایندگی کنند ، همه منتظر پی آمدهای بعداز انقلاب بودند که هرگز تحقق نیافت.
و طبقه کارگر بعدا و پراکنده به انقلاب پیوست وقتی بسیاری از سرمایه داران واحد های تولیدی را رها کرده و فرا ر را بر قرار ترجیح دادند.

( بزرگترین اختلاف مردم امروز و قبل از انقلاب عبارت ست از ؛ ترکیب جمعیت و برخورد مردم با حکومت : اکثریت مردم ایران جوانتر شده ست جوانان متولد شده در این ۳۰سال بکلی با ما در قبل از انقلاب فرق دارند. دیگر تمام اقشار میانی و پائینی مخالف حکومت نیستند.
بهمین دلیل «بخشی » از مردم بدلایل مختلف تاکنون از حکومت مذهبی که بمراتب مرتجع تر از حکومت شاه می باشد حمایت کرده ست
مهندس سحابی در این باره موضوع را باز نکرده ست مهم نیست که طرفداران حکومت و احمدی نژاد قابل مقایسه ی کمی و کیفی با نیروهای جنبش سبز و بقیه ی نیورهای مخالف حکومت نیستند ولی اینها وجود دارند. حکومت مطلقه فقیه میخواهد مردم را برابر مردم قرار دهد و در این تردید نیست. این بزرگترین اختلاف امروز و دیروز ست)

نتیجه: حکومتی بمراتب قهار تر از شاه در برابر مردمی قطبی شده قرا گرفته ست و این سحابی و موسوی را بحق ترسانده ست.

چه باید کرد ؟
در قبل از «انتخابات» ۲۲ خرداد در چند جا نوشتم: آنهائیکه مخالف و منقد حکومت هستند ولی در «انتخابات» شرکت می کنند یا کاندید میشوند، درست یا غلط میخواهند از تکرار «انتصاب » احمدی نژاد جلوگیری کنند تا بنحوی مملکت را از تلاشی نجات دهند. زندگی نشان داد که آن خوشبینانه بوده ( آقای نگهدار باید اعتراف کند)

ما که این روش و برخورد با حکومت را قبول نداریم ، حق نداریم که «انتخابات » را تحریم کنیم . ما ( تمام سازمانها و جریانهای مخالف و منقد جمهوری فقاهتی اسلامی حق داریم ، بخاطر نداشتن کاندید مستقل خود تا روزی که این حق مسلم ما تحقق یابد بصورت سازمان یافته هر تشکل برای خودش با جمع آوری امضا و مدارک و اسناد از طریق سازمانهای حقوق بشری بسیار پیگیر، نقض حقوق بشر حکومت را در زمینه ی انتخابات را سازمان دهند و دنبال کنند. این یه معنی یک پراتیک سیاسی دائمی تلقی میشود. نه فقط شب «انتخابات» - در آستانه ی «اتنخابات » دکتر عبدالکریم لاهیجی نامه کنفدراسیون سازمانها یحقوق بشر در مورد نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی با حذف کاندیداها را به جمهوری اسلامی ابلاغ نمودد و مصاحبه او را شاید شنیده باشید. پشتوانه ی چنان نامه هایی از طرف مجامع بین المللی حقوق بشری باید با مبارزه ی عملی سازمانهای سیاسی ایران گره بخورد. بقول دکتر متین دفتری این کافی نیست که در آستانه ی «انتخابات » فرمول همیشگی «تخریم » را جلو بکشیم.

امروز در شرائطی که مبارزات خستگی ناپذیر مردم بیرحمانه به خاک و خون کشیده شده ست به جای عنایت به نامه منفعلانه ی مهندس سحابی به هموطنان خارج از کشور و پیشنهاد ۵ ماده ای مهندس موسوی ؛ نیروهای سکولار و دموکرات با تاکید بر نقض وحشتناک حقوق بشر در ایران و انکار حق رای آزادنه شهروندان تمام سازمانها و جریانات در سراسر ایران به این مهم دعوت نمایند.

اگر مهندس موسوی و شیخ کروبی به حذف سایر کاندیداها توجه نداشتند و آنرا محکوم نکردند و اگر در ایران مردمی که به پای صندوق ها میروند حتی آنهائیکه به احمدی نژاد رای میدهند باید یاد بگیرند که حق میلیونها ایرانی پایمال میشود .
آنهائیکه با هر آمالی به به ۳ کاندیدای دیگر رای دادند باید بتدریج بیاموزند که بسیاری از هموطنان آنان از حق رای دادن به کاندیدای مورد علاقه خود محروم بودند و در انتخابات شرکت نکردند.

آیا تمام نیروی عظیمی که به موسوی و کروبی رای دادند حاضرند علیه نقض حقوق بشر درایران مبارزه کنند ؟

نسل بالنده و نیرومند ایران که توجه جهانیان را بسمت ایران جلب نمود بیش از تمام شهروندان در این رزم مدرن و جامعه مدنی همدوش با
کمپ یک میلیون امضا خواهند توانست رژیم را با تمام «نخوت » و «خودخواهی » وادار به انحلال شورای نگهبان نموده تا انتخابات آزاد با راده ی مردم و نظارت مردم برگزار شود.

نیروهای ملی و چپ در داخل و خارج برای مبارزه حقوق بشری بجای «تحریم » صف های مستقل خود برای شرکت در سرنوشت کشور
فراهم کنند جوانان مطمننا به مبارزات خود ادامه خواهند داد و «رای من کو» هنوز در دستور ست.

حکومت با وقاحت حق ده ها میلیون ایرانی را دزدیده ست ! ده ها میلیون ایرانی می توانند علیه حکومت با پافشاری بر حق رای خود سازماندهی مدرن شوند. بگزار تمام توده های مردم حتی طرفداران احمدی نژاد ببینند که ما بیشتریم و از چه حکومتی حمایت می کنند.

خوشبینی خطرناک
سورن پارسی
2010-01-04 23:02:52
آقای فرخ نگهدار معلوم نیست چرا اینقدر خوش بین است که بیانیه موسوی چنین معجزه یی در رام کردن امثال خامنه ای ها وجنتی ها دارد. چرا ایشان گمان می کند که آن بیانیه این سحر و معجزه نهفته است که صاحبان منافع کلان که از جمله در سپاه پاسداران را به عقلانیت و تن دادن به حقوق مردم وادارد؟ تن دادن به عقلانیت و پذیرفتن چارچوب هایی که موسوی حالا بعد از سی سال مصیبتی که این رژیم به مردم تحمیل کرده است، تنها شامل مسائل داخلی نمی شود. این یعنی سیاست خارجی را هم در بر می گیرد و اینها چیزی نیست که جناح در قدرت با مسالمت با آن تن بدهد. موسوی هم به اگر نقشی بتواند ایفا بکند، تنها و تنها با تکیه بر نیروی حاضر در خیابان خواهد بود. نیروی که بتواند پلیس را خلع سلاح کند و آتش به ابزار سرکوب بیفکند. در مسالمت جویی افراط کردن یعنی مردم را در برابر درنده هایی که با گلوله و با له کردن زیر اتومیبل می کشند خلع سلاح کردن و به تبع آن موسوی را.

اغواگری که خود اغوا شده
امید
2010-01-04 15:23:30
نام مصدق وخمینی را کنار هم گذاشتن.دفاع از خود را خشونت نامیدن.مردم را از هیولا ترساندن وبا زبان نوحه گرایی به تفسیر رویدادها پرداختن نشان از این داردکه اغواگر دیگر خود اغوا شده است با احترام

در رابطه با مقاله رفیق نگهدار
حمید سلطانزاده
2010-01-04 14:04:59
مقاله بسیار مفید و واقع بینانه بود.مختصر وموثر.


kamran
2010-01-04 04:12:23
besyar mamnun , fogholade bud.


ahmadi
2010-01-03 23:07:08
kheili vaghe binaneh va moaser va aghelaneh bood.ba sepass az aghaié negahdar.

خوشباوری
رضا ص.
2010-01-03 17:40:59
آقای نگهدار می گوید که از علی لاریجانی ناامید شده است. اصلا وقتی که چند ماه پیش لاریجانی در پاسخ افشاگری کروبی در مورد تجاوز در زندان ها گفت همه اینها دروغ و اتهام به نظام است، معلوم بود که رئیس مجلس بیش از آنکه عقلانی برخورد کند ذوب در ولایت است. آقای نگهدار در مورد علی لاریجانی خوشباور بوده و حالا تعجب می کنند از خوش باوری خودشان!


nasim
2010-01-03 15:41:40
این نوشته در عین واقع بینی بسیار تاثیر گذار بود. از آقای نگهدار سپاس گزارم. به خاطر راهنمایی ها و همرایی هایشان.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد