logo





گفتگو با محمود درویش

« شعر توان زورآزمائی با يک تانک را ندارد»

دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۷ - ۰۱ سپتامبر ۲۰۰۸

darwish.jpg
محمود درویش شاعر بزرگ فلسطینی در روز شنبه نهم اوت 2008، چشم از جهان فروبست. درویش در سال 1942 در بیروه واقع در دشت جلیل بدنیا آمد. زادگاه او پس از تصرف بدست اسرائیلی ها از روی نقشه زدوده شد.

در اکتبر سال 2000، در نخستین روزهای انتفاضه دوم، مجله هنری تله راما (چاپ پاریس)، گفتگوئی با محمود درویش انجام داد که به رغم گذشت زمان، هنوز تازگی خود را حفظ کرده است. پس از درگذشت درویش، مجله تله راما، در تجلیل از این شاعر بزرگ، دوباره به انتشار این مصاحبه همت گماشته است. این گفتگو نیز همچون شعر ها و گفته های او رنج و محنت خلقی را بازگو می کند که دست از مقاومت نکشیده است. محمود درویش، بدرستی شاعر خلقی بود که مغلوب شد ولی همچنان سرپاست.

مصاحبه گر: کاترین پورت ون

برگردان: بهروز عارفی

آیا تمایل دارید از شعر صحبت کنید؟

- نه، هنگامی که واقعیت ها مبرم اند، شعر باید سکوت اختیار کند. چندی پیش در شهر ناصره واقع در جلیل، منطقه زادگاهم، در باره شعر سخنرانی می کردم. یک بار دیگر به دیدگاه «شعر ملی» و میهنی که گوئی فلسطینی ها محکومش شده اند، تاختم. نه، گل سرخ، الزاما نماد زخم های شهیدان نیست. فردای آن شب، بازدید آریل شارون از صحن مساجد در بیت المقدس به آتشی دامن زد که هنوز شعله ور است. واقعیت از هر سخنرانی گویا تر است... و این واقعیت درست مخالف گفته من درآمد. برای ما هنوز وقت آن نرسیده که فقط از شعر صحبت کنیم. ترانه زندگی سر دهیم و شکنندگی انسان را در برابر عشق به تصویر بکشیم.

شاعر در برابر این واقعیت مبرم چه می تواند بگوید؟

- شاعر اگر لب به سخن می گشاید، نه به عنوان شاعر، بلکه بمنزله روشنفکر به معنی وسیع کلمه است. در این راستاست که می تواند بنویسد، تحلیل کند، خرد را براه راست هدایت کند. چرا که شعر قدرت زورآزمائی با یک تانک تهاجمی را ندارد و هر شعری که در این لحظات خشم سروده شود، همواره با خطر تبدیل شدن به گفتاری پرخشم و تنفر روبرو است. و چنین چیزی شعر نیست. مرگ محمد کوچولو* مرا نیز مثل همه تکان داد. اما هنوز موفق به سرودن حتی یک مصرع هم نشده ام...

شاید بعد ها، این کودک شخصیت قهرمان شعر شما شود؟

در حقیقت، داستان این کودک را در شعری که در سال 1982 در بیروت و در زیر بمب های جنگ لبنان سروده ام، وصف کرده ام. مفهوم دقیق آن چه امروز رخ می دهد، پیشاپیش نوشته شده است. چرا که تاریخ هنگامی که خونین است دوباره تکرار می شود.
«با آغاز روند صلح، اسرائیل در منطق اعراب جای گرفت و اگر این صلح راه درستی را در پیش می گرفت، شاید دل اعراب نیز اسرائیل را می پذیرفت.»

شعر شما «و زمین بسان یک زبان منتقل می شود» ، در سال 1989 همزمان با انتفاضه نخست سروده شده و با «آن ها وارد شده اند» شروع می شود. شما میخواستید چه چیزی را بیان کنید؟

فلسطینی ها، از فراموشی ،تبعید وغیبت برگشته اند، آنان بر خود چیره شده اند. از آن هنگام چهره فلسطین «بازگشته» است. این یک شعار مقدس نیست. این بازگشت موقعیت تازه ای می یابد، در یک فضا و چشم انداز واقعی قرار می گیرد. شاید منظور من از کسانی که می گفتم «بازگشته اند»، امروز کل اعراب باشد. ده ها سال است که رژیم ها مردم خویش را در خارج از سیاست قرار داده اند. در حالی که اینک کوچه های عرب با تاریخ خاص خود قدم بر می دارند و دیدگاهشان را به حکومت ها تحمیل می کنند. من نمیدانم این به خاطر یا به برکت باراک است یا نه**؟ بهر حال، او بود که اجازه داد جن از درون چراغ علاءالدین بیرون بیاید... ولی هنگامی که مقدسات به خون آغشته می شوند، همه چیز، یعنی بدترین رویداد ها نیز ممکن است پیش آیند.

مقدس آغشته به خون؟

اسرائیل نتوانست درک کند که به واقعیت ها راضی شود، به یک موجودیت قانونی محقق، رسمیت یافته، یعنی موجودیت دولتی که امروز دموکراتیک و مدرن است. ولی نه همچون دولتی که نظیر بسیاری از دول دیگر در جهان، در شرایط استعماری بوجود آمده و چهار جنگ با اعراب براه انداخته است. با آغاز روند صلح، اسرائیل در منطق اعراب جای گرفت و اگر این صلح بدرستی پیش می رفت، شاید دل اعراب نیز اسرائیل را می پذیرفت. پس در آن صورت، چرا اسرائیل صلح نمیکند؟ زیرا اسرائیل در پی چیز دیگری است: امر مقدسی که به او مشروعیت تاریخی بدهد. موجودیت این دولت در تداوم بلافصل پادشاهی سلیمان شکل گرفته است و بد نیست یادآوری کنم که از نگاه اسلام، سلیمان یک پیغمبر است. به عبارت دیگر، از دیدگاه اسرائیلی ها، از زمان سلیمان تا 1948، فلسطین فراتر از تاریخ یهودی اش، اصلا هیچ تاریخی ندارد. در این جا با سه هزار سال خلاء روبروئیم. با همه این حرف ها، در این سرزمین سبزه می روئید، در خت ها نیز رشد می کردند، گوسفندان می چریدند و حتی انسان ها زندگی می کردند: مردمی که ما باشیم. ما در مکان دیگری زاده نشده ایم و کودکی دیگری نیز نداریم. همینطور حافظه و تاریخ دیگری نیز نداریم. اما، در دیدگاه اسرائیل، ما چه هستیم؟ متجاوزین خارجی که مردم یهود، با ورود برای آزادی سرزمین، اجبارا بیرون کرده اند تا به آن جائی برگردند که از آن می آیند. یعنی کشورهای عربی. در چنین شرایطی، مذاکره بر سر بازگشت پناهندگان فلسطینی، برای اسرائیل هیچ معنائی ندارد. مثال مسجد الاقصی را در نظر بگیریم. در مذاکرات، از اسلو تا کنون، این مسئله هرگز در دستور روز قرار نداشت. در ماه ژوئیه [2000] در کمپ دیوید، نا گهان اسرائیلی ها خواهان حاکمیت بر این بخش از بیت المقدس شدند. مکانی که برای یک میلیارد مسلمان مقدس شمرده می شود. چرا یک دفعه، یک میلیارد مسلمان را وارد این نبرد کردند؟ اسرائیلی ها مدعی اند که معبد سلیمان در زیر این مسجد قرار دارد. از سی وسه سال پیش که بیت المقدس شرقی در اشغال آن هاست، آنان بارها و بدون هیچ نتیجه ای به اکتشافات و حفاری های باستانشناسی در این محل پرداخته اند. اما، حتی فرض کنیم که آنان معبد را صحیح و سالم پیدا کنند و حتی خود سلیمان را نیز در حالی که با تکیه بر تخت سلطنت در حال نوشتن دنباله کتابش، «حکمت» است بیابند. خوب که چطور شود؟ چکار باید کرد؟ همه بقیه را باید با خاک یکسان کرد؟
«باید جهان بداند که تحقیر نیز اندازه ای دارد. حتی اگر ما تا آخرین نفر هم از بین برویم، صلحی را که میان اربابان و بردگان بسته شود، هرگز نخواهیم پذیرفت»

اما، همه اسرائیلی ها که دیوانگان خیالباف نیستند؟

بصورت فردی که البته نه، ولی آن چه وجدان جمعی آنان ببار می آورد، جز این نیست. در سیاست نمی شود اسطوره و الهیات را مرجع قرار داد. تنها باید با تکیه بر مبانی واقعیت استدلال کرد!

در سال 1993، شما از اسلو فاصله گرفتید. امروز فکر می کنید که حق با شما بود؟

من متاسفم که اسلو در حال شکست خوردن است. حتی اگر من بر آن تاکید می کنم، این قرار داد به نفع ما نبود. ولی پیمان اسلو یک واقعیت ضروری را برقرار کرد: وجود یک تشکیلات ملی، آغاز استقرار بر روی سرزمین و فراگیری همجواری مسئولان فلسطینی و اسرائیلی. امروز، ایده ضرورت یک دولت فلسطینی در وجدان اسرائیلی، چه چپی ها و چه راست گرایان، جا باز کرده است.

ولی چه دولتی؟

نکته حیاتی درست همین است. اسرائیلی ها می خواهند این سرزمین را بصورت قطعات منزوی و جدا از یکدیگر و بدون برقراری حاکمیت نگهدارند یعنی مکانی که همه امور حیاتی (آب، برق، نقل و انتقال و ...) تحت کنترل اسرائیل باقی بماند. نمی توان نام آن را دولت گذاشت! آن هائی که با تعلیق شرایط، با قرار داد اسلو مخالفت می کنند – در عمل- اسرائیلی ها هستند.
فلسطینی ها شکیبائی بی اندازه ای از خود نشان داده اند. آنان بهای گزافی در راه صلح و استقلالی پرداختند که هفت سال است وعده اش را به آن ها داده اند. این یک معجزه است که آنان پیش از این شورش نکردند. اما، باید جهان بداند که تحقیر نیز اندازه ای دارد. حتی اگر ما تا آخرین نفر هم از بین برویم، صلحی را که میان اربابان و بردگان بسته شود، هرگز نخواهیم پذیرفت. اسرائیلی ها اربابان ما نیستند و ما نیز برده آنان نیستیم. آنها می توانند تصور کنند که از ما برترند، اما نباید فراموش کنند که مشروعیت شان در دستان ماست. این قربانی است که مشروعیت خواهد بخشید. آن هم به شرطی که قربانی آزاد و مستقل باشد تا بتواند ببخشد.

----------

توضیح مترجم:

* چندی پس از انجام این مصاحبه، محمود درویش شعری با عنوان «محمد» برای محمد الدوره کودک فلسطینی که در در آغوش پدرش در غزه با تیر سربازان اسرائیلی کشته شد، سرود. می توانید متن این شعر را که تراب حق شناس به فارسی برگردانده است، در نشانی زیر بخوانید:

http://www.peykarandeesh.org/old/felestin/fel.pdf/f07.pdf

**اشاره به ایهود باراک نخست وزیر وقت اسرائیل است. او در 28 سپتامبر 2000، به آریل شارون رهبر دست راستی و نخست وزیر بعدی اسرائیل اجازه داد تا از صحن مساجد در بیت المقدس شرقی بازدید کند. این بازدید خشم فلسطنی ها را برانگیخت و نقطه آغازی شد برای انتفاضه دوم که به انتفاضه الاقصی موسوم شد. در مذاکرات کمپ دیوید میان یاسر عرفات و باراک و کلینتئن، رفتار هیئت اسرائیلی برهبری باراک آن را با شکست مواجه ساخت.

-------

متن اصلی این گفتگو را می توانید به زبان فرانسه در نشانی اینترنتی زیر مطالعه کنید.

http://www.telerama.fr/livre/la-poesie-ne-peut-pas-se-mesurer-a-un-char-d-assaut,32297.php


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد