logo





آذربایجان و جنبش سبز

برگردان و تلخیص: لیلا مجتهدی

شنبه ۵ دی ۱۳۸۸ - ۲۶ دسامبر ۲۰۰۹

Leila-Mojtahedi.jpg
شهروند:
متن سخنرانی دکتر علیرضا اصغرزاده در سالگرد جنبش ملی ـ دموکراتیک آذربایجان و در پیوند با جنبش ضد استبدادی کنونی در ایران

بتدا ضمن تبریک شصت و چهارمین سالگرد جنبش مردمی 21 آذر از بنیاد زبان و فرهنگ آذربایجان ایران ـ کانادا برای برگزاری این جلسه تشکر می کنم و سخنانم را در چهار بخش ارائه می دهم:
1ـ کلان ـ روایت ناسیونالیسم (ناسیونالیسم فارس/ایرانی)
2ـ کلان ـ روایت فاندمنتالیسم دینی (شیعیسم و خمینیسم)
3 ـ آلترناتیو آذربایجان: جنبش 21 آذر
4ـ آذربایجان و جنبش سبز
در بررسی تاریخ معاصر ایران از ایدئولوژی ناسیونالیسم فارس/ایرانی به عنوان نخستین کلان ـ روایتی می توان نام برد که از متن انقلاب مشروطیت سر درآورده، در دوران پهلوی ها به ایدئولوژی رسمی دولت تبدیل شده، و در دوران جمهوری اسلامی، دوشادوش دومین کلان ـ روایت حاکم یعنی فاندمنتالیسم دینی به حیات خود ادامه داده است. ناسیونالیسم ایرانی از بدو تولدش، ایران را معادل فارس قرار داده است، ایرانی بودن را برابر فارس بودن تعریف کرده است و هویت ایران را بر اساس هویت فارسی و در تقابل با هویت های غیر فارس (خصوصاً در نفی هویت های ترک و عرب) تشریح کرده است. در عین حال، این ناسیونالیسم حذف گرا با استادی تمام از ذکر نام خود (فارس) خودداری کرده و با مهارتی عوامفریبانه پشت ماسک و نام "ایران" مخفی شده است. از زمان نهادینه شدنش در 1925، این ناسیونالیسم جفاکار عریان ترین تجاوزات نژادپرستانه را تحت عناوینی همچون نژاد برتر آریایی، حفظ رسمیت زبان فارسی و حفظ تمامیت ارضی در حق خلق های غیرفارس انجام داده است. در خون غلتانیدن جنبش مردمی و مترقی 21 آذر نمونه ی بارزی از اینگونه تجاوزات است.
در یک جامعه چند ملیتی مانند ایران، مفاهیمی از قبیل نژاد آریا، ملت ایران، زبان رسمی و هویت ملی کلمات ساده ای نیستند و همچنانکه میشل فوکو یادآوری کرده است به مثابه ی سازندگان روابط قدرت و ابزارهای حذف و ستم عمل می کنند. در طول هشتاد سال گذشته اینگونه ابزارهای ستم در هاله ای از آموزش های باستان گرایانه، تاریخ نگارانه و میهن پرستانه به طور مرتب تولید و بازتولید شده اند، تا جایی که معنا و نقش حذف گرایانه آن ها عادی تلقی شده و به صورت "طبیعی" و "نرمال" توسط عموم پذیرفته شده است. نرمال سازی مفاهیم راسیستی مانند "برتری نژاد آریایی" و "خوارشماری نژاد ترک و عرب و سامی" منجر به نرمالیزه شدن و نهادینه شدن پدیده راسیسم در جامعه ایران شده است تا جایی که اکنون ارگان های دولتی از قبیل سیستم آموزش و پرورش، مدارس، دانشگاه ها و رسانه های جمعی از عاملان طبیعی نژادپرستی در جامعه ی ایران هستند. علاوه بر این، مفاهیم و مظاهر راسیسم در ادبیات غیررسمی از قبیل دیوان های شعری، داستان ها، رمان ها، ضرب المثل ها و حتا طنزها و جوک ها نیز داخل شده اند و در بیگانه سازی و خوارشماری مردمان غیرفارس به منزله ی اهرم های مرئی و نامرئی یک نظام نژادپرست عمل می کنند. برای مثال خیلی از هموطنان ما هنوز آگاهی به این مسئله ندارند که جوک های نژادپرستانه ای که مثل نقل و نبات در میان ایرانی ها پخش می شوند در فرهنگ های پیشرو جزو ادبیات نفرت محسوب می شوند و عاملان و مروجان آنها را می توان از طریق مراجع قانونی تحت تعقیب قرار داد.

بی دلیل نیست که امروز روشنفکران فرهنگ های محکوم بخش بزرگی از انرژی خود را صرف شالوده شکنی و ساختارزدایی از اینگونه مفاهیم راسیستی و مظاهر نفرت و تحقیر کرده اند. طنز کار اینجاست که بعضی ها این روشنگران ساختارشکن را به "قومگرایی" متهم می کنند، غافل از اینکه اگر اینان "قومگرا" باشند، "قوم پرست تر" و "قبیله پرست تر" آن هایی هستند که سلطه زبانی و فرهنگی یک قوم را چونان وحی منزل پذیرفته اند و چنان تصور می کنند که با پذیرفتن مطلقیت یک زبان و فرهنگ حاکم، به مرحله به اصطلاح "فراملیتی" و "فراقومیتی" وارد شده اند! کافی است که این جنابان نظری به الفبای مکاتبی همچون پساساختارگرایی، پسااستعماری و پست مدرنیسم بیاندازند و یاد بگیرند که چنین چیزی به نام فرا-اجتماعی، فرا-زمینی، فرا-فرهنگی و فرا-زبانی وجود ندارد. چیزی که وجود دارد تنوع و گوناگونی فرهنگ ها، زبان ها و انسان هاست. در واقع رسمیت دادن به تفاوت ها و گوناگونی ها همان چیزی است که روشنفکران مرکزگرا هنوز هم از درکش عاجزند. سرکوب خونین حکومت های ملی در آذربایجان و کردستان به وضوح نشان می دهد که در سایه شکنجه و اعدام و نسل کشی است که زبانی و فرهنگی جرأت پیدا می کند تا خود را فرا-قومی، فرا-ملتی، و فرا-زمینی خطاب کند. چرا که فرهنگ و زبان همیشه در یک بستر اجتماعی-زمینی عمل می کنند و توان فرا-روی از آن بستر را ندارند. روشنفکران فرهنگ های محکوم با ساختارزدایی از کلماتی مانند "ملت ایران"، "فرهنگ ایران"، "نژاد آریا"، "زبان رسمی" و غیره از این مفاهیم تقدس زدایی می کنند و این عملی است پست مدرنیستی و پساساختار گرایانه. کسانی که با دفاع از زبان و فرهنگ حاکم این فعالان را به قوم گرایی متهم می کنند و خودشان را "فراملیتی" می خوانند در واقع بلاهت خود را به نمایش می گذارند. حمایت بی چون و چرا از هژمونی یک قوم در هیچ فرهنگ لغاتی مترادف با "فرا ملت بودن" تعریف نشده است.
در مقابل کلان روایت های ناسیونالیسم فارسی و فاندمنتالیسم اسلامی، مردم آذربایجان یک گفتمان مترقی 64 ساله در اختیار دارند که سرشار از تجارب ارزنده عملی و جنبه های آموزنده تئوریک می باشد: جنبش 21 آذر. تجربه های عملی این جنبش شامل مواردی همچون تشکیل دولت ملی، مبانی مبارزه ضد راسیستی، رسمی کردن زبان های محکوم (در آذربایجان و کردستان)، تدریس به زبان مادری، حقوق برابر زنان با مردان، اصلاحات ارضی و رفع ستم از دهقانان، و صدها برنامه مترقی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می شود. از نقطه نظر تئوریک، جنبش 21 آذر برای اولین بار در تاریخ مدرن ایران موفق شده است تا یک گفتمان مترقی پلورالیستی را جایگزین عمل و تئوری نژادپرستانه آریایی بکند. با دسترسی به چنین گنجینه ارزشمند دمکراتیک، مردم آذربایجان مجبور نیستند تا به تعاریف ناسیونالیستی و حذف گرایانه تئوریسین های مرکزگرا از حقوق بشر و دمکراسی تن در دهند. برعکس، این جریانات و روشنفکران مرکزگرا هستند که باید خودشان را با معانی معاصر مفاهیمی همچون دمکراسی، پلورالیسم و حقوق بشر آشنا بکنند. جنبش سبز که با گفتمان "دمکراسی" و "حقوق بشر" به میدان آمده است، به فمینیسم و جنبش برابری خواهانه ی زنان توجه کرده ولی هنوز به این مرحله نرسیده که مبارزات خود را به مبارزات خلق ها پیوند دهد و یا خلق ها در مبارزات خود به این جنبش بپیوندند البته آن روز هم فرا خواهد رسید چون اگر برای رعایت حقوق بشر در ایران مبارزه می شود با در حاشیه قرار دادن حقوق خلق ها اعم از کردها، عرب ها، ترک ها، ترکمن ها، فارس ها، بلوچ ها، حقوق کارگران، دانشجویان، همجنسگرایان.... این مبارزه به انجام نخواهد رسید. ضرورت دارد که سران و تئوریسین های این جنبش درک درستی از حقوق بشر بالاخص در یک جامعه چندملیتی، چندزبانی و چندفرهنگی داشته باشند.
در همین راستا ما آذربایجانی ها نیز به همراه دیگر ملیتهای تحت ستم باید از امکاناتی که جهان معاصر در راه شناساندن مشکلات مردممان در اختیارمان گذاشته حداکثر استفاده را بکنیم. ما باید به اطلاع جهانیان برسانیم که قرائت های مختلفی در مورد تاریخ، فرهنگ، مردم شناسی و جامعه شناسی ایران و ایرانیان وجود دارد و این وظیفه اخلاقی آکادمیسین ها و محققان غربی است تا در آثارشان تنوع صداها و نگرش ها در این زمینه ها را منعکس کنند. در طول هشتاد سال گذشته ناسیونالیسم ملت حاکم با به کارگیری امکانات وسیع و نهادینه شده اش، مانع گسترش نگرش ها، تجربه ها و صداهای متفاوت در حوزه های زبانی، فرهنگی و سیاسی ـ اجتماعی شده است. برای مثال، در مورد جنبش 21 آذر تنها روایت غالب همان روایت حاکم ناسیونالیسم فارس/ایرانی بوده است. در اصل، آنانی که این جنبش را به خاک و خون کشیده اند، بعد از فراغت از سوزاندن کتاب ها و کشتار هزاران انسان، با اطمینان خاطر دور هم نشسته اند و روایت این جنبش را نیز نوشته اند. چیزی که از متن روایت حاکم غایب بوده است تجربه های مردم رنجدیده آذربایجان و صداهای قربانیان این جنایت بوده اند که هیچوقت به متن روایت غالب راه نیافته اند.
روشنفکران ناسیونالیسم حاکم هنوز هم با چنگ و دندان به شیوه های نادرست تاریخ نگارانه و روایت سازانه ی دوره پهلوی ها چسبیده اند و می خواهند به هر قیمتی که شده انحصار اطلاعاتی در عرصه های تاریخ، سیاست و اجتماعات ایرانی را از دست ندهند. غافل از این که دنیا دیگر عوض شده است و اعمال انحصار اطلاعاتی در عصر کامپیوتر و اینترنت غیرممکن است. به عنوان مثال، به محض این که یک ترجمه ی تحریف شده از اثر باارزش پروفسور جمیل حسنلی در مورد 21 آذر در ایران چاپ می شود، بلافاصله کوس رسوایی این عمل زشت در تمام دنیا طنین انداز می شود و مدعیان دغلکار را به شرم می نشاند و لذا اطلاع رسانی درست باید که ادامه داشته باشد و تقویت هم بشود. ما باید به جهانیان نشان دهیم که ایران جامعه ای است کثیرالملله. به همین خاطر، تجزیه و تحلیل حادثه ها و جریانات تاریخی مثل جنبش 21 آذر باید که منعکس کننده ی ذات چند صدایی و چندگونگی جامعه ی ایران باشد. از نقطه نظر اخلاقی نیز به نظرات و صداهای مردم آذربایجان و بالاخص به تجربه های خیل قربانیان ارتش شاهنشاهی، که در بطن حوادث 21 آذر بوده اند، باید که اولویت ویژه ای داده شود. و این همان چیزی است که در مجامع آکادمیک به اصل امانتداری و اخلاق در متدولوژی تحقیق معروف است.



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

پرچم سرخ بر فراز شهدای سبز
بهروز
2010-01-31 04:09:18
دوستان آذری، همانطور که می بينيد جنبش سبز در همه جای ايران کم و بيش ريشه دوانده و متعلق به همه مردم است. من دو تصوير از آينده می بينم: اول اينکه جنبش به ياری همه مردم پيروز می شود، اما آنها که کنار گود ايستاند تا ابد اين لکه تاريک را بر تاريخ خود ثبت خواهند کرد. دوم اينکه اين جنبش شکست می خورد و دولت سرمست آنچنان بلايی بر سر مابقی بياورد که آرزوی حکومت چنگيزخان را بکنند. انتخاب با شماست.

ايران يوگوسلاوی دوم؟
بهروز
2010-01-31 02:58:25
شما را به هر چه که به آن اعتقاد داريدسوگند، ايران را به يوگوسلاوی دوم تبديل نکنيد. مهم نيست که ضارب و مضروب کيست. اين تندرويها عاقلانه نيست. همه ما در اين 30 سال زجر کشيده ايم و آذربايجان هم بخشی از يک درد مشترک بوده است. 

نظر دوست افغانستانی
فرزام اکبری
2010-01-14 09:30:25
دوستان عزیز! هر چند که من ایرانی نیستم البته به(مفهوم امروزی آن)ولی به فرهنگ و تاریخی تعلق دارم که میراث مشترک همه ای ماست (ایران و افغانستان.)اگر دوستان ترک دوست،ناراحت نشوند و چنین تلقی نکنند که چون شاید من تاجک(به قومیت آریایی در افغانستان میگویند)تعلق داشته باشم و به گونه ای از فارس ها دفاع میکنم ولی اینطور نیست من جنگ نفاق و تبعیض را با تمام وجود حس کرده ام و معتقدم که هر قوم و ملیت حق دارد که برای رهای از ظلم و بی عدالتی مبارزه کند... اما نباید این بی عدالتی را با بی عدالتی و ظلم را با ظلم و تبعیض را با تبعیض پاسخ داد... درمورد زبان فارسی باید بگویم که درست است حمایت سیاسی باعث رشد و پویایی هر زبان میشود اما درمورد زبان فارسی و گسترده گی این زبان باید خاطر نشان کنم که نیاز مردمان اایران و افغانستان بوده که بخاطر ارتباط میان هم این زبان را انخاب نموده اند پس زبان فارسی مربوط به همه ای گوینده گان و استفاده کننده گان میشود دشمنی با زبان فارسی در واقع دشمنی با همه کسانی است که با این زبان سخن میگویند و تولید اندیشه میکنند.در افغانستان سالهاست که تبعیض نژادی،قومی و زبانی جریان دارد و نتیجه چی شد هنوز ما به یک ملت تبدیل نشده ایم بخصوص ظلمی که نسبت به زبان فاسی صورت گرفت کشور ما را سالها از پیش رفت و تکامل بدور ساخت .... به هر حال اتحاد ویکپارچگی ملت ایران خواهانم آرزومندم با دور اندیشی و احترام به تمامیت ارضی ایران مشکلات شان را حل نمایند و بجای دشمنی به زبان فارسی هم زبان فارسی را عزیز بدارند وهم زمینه ای پویایی و رشد همه زبان های قومی از جمله آذری و کردی بلوچی عربی و .... را فراهم نمایند تا هم ایران بماند و هم همه اقوام با زبان هایشان...........


دکتر گلمراد مرادی
2010-01-13 14:26:19
البته اگر برخی ازجوانان احساساتی برخورد کنند، نمی توان تقصیر آنها را گرفت، زیرا آنقدر در خانه و مدرسه و محیط خود شنیده اند به یک عادت تبدیل شده و بای بحساب کم تجربگی و کم اطلاعی از واژه ها و استفاده درست ازآنها و نا آگاهی از تاریخ دانست. اما اگر پیرهائی مانند بنده و با تجربه تر هائی این مسائل را بگویند از دو حالت خارج نیست؛ یا نا آگاهند که آن هم نمی توان آنها را مفصر دانست و یا می دانند و آگاهانه آن را مطرح می کنند و اینها را می توان اغتشاش گر، تفرقه انداز و ناسیونالیست کور دانست.


peerooz
2010-01-09 20:36:42
جناب دکتر اصغر زاده،
ایران صدها سال و شاید خیلی بیش از هزار سال تحت سلطه ترک های غزنوی ، سلجوقی ، خوارزمی ، ایلخانی ، چوپانی ، تیموری ، قره قویونلو ، آق قویونلو ، صفوی و قاجار بود و در آن دوران به ترک و فارس یک سان ظلم شد. در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی هم که بسیاری از امرای لشکری و کشوری از تقی زاده و باتمان قلیج بگیر تا خامنه ی و موسوی که ترک بودند باز ظلم علی سویه شد. در این دوران نقش "فارس" ها چه بود؟
در مورد زبان اگر من با شما به فارسی رابطه بر قرار نکنم با چه زبانی همدیگر را بفهمیم؟ عربی ، روسی ، انگلیسی یا ترکی ؟ ترک و عرب و کرد و بلوچ با چه زبانی با هم صحبت کنند؟
آیا اگر ناحیه کوچک قفقاز به ترک و گرجی و ارمنی و چرکسی و اقوام دیگر تقسیم نشده بودامروز چنین عرصه تاخت و تاز دیگران بود؟ آیا مثل تفرقه بیانداز و حکومت کن را شنیده اید؟

واقعیتهای موجود
رستم
2010-01-05 06:56:17
اینکه من چندسال دارم وکجا هستم به موضوع بحث اصولا ربط ندارد. چنددرصدجمیعت ایران آذری هستند؟. چنددرصدهیات وزیران آذری هستند؟ اینکه شخصی زمانی نخست وزیربوده جواب این مشکل نیست.البته اصولا ملاک مدیریت نبایدبر فارس یا ترک بودن باشد.
چنددرصداعتبارات عمرانی درمناطق ترک نشین هزینه می شود؟ امیدوارم جواب این سوالات پاسخ این دوست عزیز باشد.

ایران یکپارجه شرط بقاء ماست.
نژاد ایرانی
2010-01-04 15:08:57
از جزء بکل و از کل به جزء امری است که نه فقط در حوزه فلسفی مورد بحث بوده وهست، بلکه مورد نیاز استعمار قدیم، جدید و مدرن نیز قرار دارد. ابلهانه است که جداکردن بخش شمال عراق که مدتها پیش از حمله اورندگان ازادی و دموکراسی برای مردم عراق، مطرح و طراحی شده بود را بخاطرنجات ساکنین کرد نشین انمنطقه از دست صدام حسین کردستیز دانست.انشعابات متعدد در شوروی سابق بخاطر نجات خلقها و نژادها نبود.دامنه نفوذ ناتو برای حفظ منافع استعمارکران است و بس. در خدمت ارتجاع جهانی بودن احتیاج بتوجیه نیست. تجزیه ایران بهر فرمی توسط هرجریانی بزیان تجزیه طلبان است. کردهای عراقی یک عمری بین دو قطب استعماری مثل توپ اینطرفی و یا انطرفی بودند بعد از پایانی ذخایر نفتی کرکوک و اربیل و دیگر مناطق که مال مردم عراق هم است، سرنوشت مبهمی خواهند داشت. اگر کل ایران را نشود قورت داد، پس بایستی قطع قطع کرد و بلید.در دام این سیاست فاشیستی استعمار نیافتیم.

تعصب مانع واقع بین
ایرج
2010-01-02 18:20:52
آقای رستم شما کجا تشریف داریدو چند سالتان است؟ این آقای موسوی که 8 نخست وزیر مورد حمایت خمینی بود آذربایجانی است و از لهجه اش هم پیداست که فارس نیست. شمخانی پاسدار که سالها فرمانده نیروی دریایی و بعد هم ده دوازده سال وزیر دفاع بود، از اعراب خوزستان است. من نمی دانم شما از کدام ادبیات عامه فارسی صحبت می کنید. اگر منظورتان جوکها هستند اینها ربطی به ترک ستیزی فارسها ندارد. تحقیر آذربایجانیها بیشتر مربوط به دوران پهلوی است به خاطر نقشی که آذربایجان علیه دربار قاجار در انقلاب مشروطه داشت و بعد بیش از همه به خاطر فرقه دموکرات آذربایجان بود. از این جوکها علیه رشتی ها و لرها هم می گویند که هیچکدام ترک نیستند، منشاء آن را هم به نظر من باید سیاسی دانست. به خاطر میرزا کوچک خان جنبش او در گیلان و نیز لرها به خاطر هم به خاطر سرکشی شان. فراموش نکنید که قهرمانان مبارزه با دیکتاتوری نه از آذربایجان(کسانی مثل بهروز دهقانی و حنیف نژاد، نه از لرستان مثل دکتر اعظمی و همایون کتیرایی و نه کسان دیگری از گوشه و کنار این دیار هیچکدام فارس ستیز نبوده اند. چون فارس یا ترک بودن ماهیت آدمها و جبهه یی که در آن قرار دارند را تعیین نمی کند. هم چنان که من در بین فارس ستیزان هم هیچ آدم قابل اعتنایی سراغ ندارم

روابط قدرت
رستم
2009-12-31 07:24:38
البته من با نظر نویسنده موافق هستم که درساختار قدرت ترکها جایی ندارند این هم به خاطر وجود فرهنگ غالب فارس می باشد که اصولاترک ستیز است.این را شما درادبیات عامه فارسی مشاهده می کنید

اغتشاش ذهنی
ایرج
2009-12-26 20:43:12
آقای مفهوم قوم و نژاد را با هم قاطی کرده است و از راسیسیم در ایران صحبت می کند، حال آن که راسیسمی در ایران وجود نداشته است و اگر حکومتهای خودکامه اقتدار خود را در تمرکز قدرت دیده اند، این ربطی به راسیسم ندارد چون اگر داشت بسیاری از کسانی که به با تقسیم بندی این سخنران جزو نژاد دیگر بودند، در ارتش و در دستگاه حکومتی به مقامات بالا دست نمی رسیدند. از اینها گذشته مگر ستم دوران قاجار، ستم فارسها به مردم غیر فارس بود یا مثلا در دوران کنونی مگر فارسها از سرکوبگری مصون هستند؟ مگر در این سرکوب،از جنبه مذهبی شیعیان از سرکوب مصون هستند؟ جناب سخنران در پایه های تحلیل و ارزیابی خود به بیراهه رفته است و معلوم است که با چنین نقطه حرکتی و بر پایه چنین بینشی نمی توان شناخت درستی از مساله داشت وراه حل درستی ارائه کرد. در ضمن باید توجه اشت که در کشورهای بزرگ و چند قومی داشتن یک زبان سراسری غیر قابل صرفنظر کردنی به عنوان عامل توسعه هم به شمار می رود. این امر نه تنها در چین تا هم اکنون دیده می شود و در شوری سابق هم وجود داشت، بلکه در کشورهای آفریقایی مستعمرات سابق فرانسه که بعضی از آنها دهها زبان و گویش(دیالکت) محلی وجود دارد،صادق است و در آنها زبان فرانسه عامل ارتباط مردم سراسر کشور است. یاد آوری می کنم که من «فارس» نیستم و آموزش و مکاتبات اداری به زبانهای منطقه ای را حق مردم مناطق مختلف می دانم اما فارس ستیزی آن گونه که در سالهای اخیر در مواردی دیده می شود،و صحبت از شونیسم فارس کردن، تئوری بافی هایی غیر واقعی و به شدت زیانبخش است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد