بشنو سخنِ آخر
فریادِ دلِ مادر
ای داس به دست ابلیس
کردی همه گُل پَرپَر
هر سو که سرودی بود
آورده دو صد لشکر
تا سوگ وُ سکوت آری
تا زنده بماند شر
بر زخمِ تنِ خانه
با خنده زنی تسخر
عصیانِ دگر بنگر
در شانزدهِ آذر
هر گوشه نگهبانی
جان گیر وُ سیه منظر
از پای نمی شینیم
ای ظلم تو را سَروَر
برخیز تو ای عاشق
خسبیده به خون خاور
ای ماه به دیدارت
ما منتظر وُ مضطر
هرگز نَرَوَد از یاد
کی رفته به خواب اختر
عصیانِ دگر بنگر
در شانزدهِ آذر
تا کویِ تو آزادی
رفتیم وُ پُر از باور
دیدیم هنوزم خون
خنیایِ لبِ یاور
پهلوش دریده خصم
پنهان کند آن خنجر
ما، در ره وُ توفانی
خیزابه به ساحل در
آیینه به کف داریم
خورشیدِ جهان پَروَر
عصیانِ دگر بنگر
در شانزدهِ آذر
زیر وُ زِبَرَت سازیم
تا زار زنی بر سر
ویرانی ات ای کابوس
در کاخِ شنی اندر
ما شعله ی تابانیم
تا عشق بُوَد داور
ای سوزِ زمستانی
مرگت برسد ایدَر
ای روشنِ هر شادی
در باغ بهار آور
عصیانِ دگر بنگر
با شانزدهِ آذر
2009-12-05
ــــــــــــ
ایدَر= اینجا، اکنون
http://rezabishetab.blogfa.com
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد