بناز ای مرغک زیبای من
که ماه رخساری
بناز به موج نرم و دلانگیز پیکرت بهگاه گامبرداری
به خندهى شرمگین که از لبان لعل بدخشان کنی جاری.
بناز مرغک زیبای من
به زیبایی بوسهای که شعله میزند میان دو لب
بناز به زمزمهى ساز عشق، زمانی که غرق رؤیایی
بناز به موج لطیف دو گوی لرزانت
و به چاه زنخدان، آن زمان که بیفتد در آن گرفتاری.
بناز به ژرفای بحر چشمانت، که بر گناه میخندند
بناز بدان نگاه که راه را بر اندیشه میبندد
بناز به آغوش شرمگین و مست بادهى آز
و بوس و کناری که دل سپرده است به راز.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد