logo





فلسفه و دین، آتن و اورشلیم

شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۸ - ۲۱ نوامبر ۲۰۰۹

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
دراینجا بطورمختصر- به زندگی وآثار یک فیلسوف روس و یک جامعه شناس مجارستانی اشاره میشود. هردو یهودی تباربودند. یکی بعد از "کودتای" لنین درسال 1918 به فرانسه گریخت و دیگری بعداز بقدرت رسیدن فاشیسم،به آمریکاپناه برد.
آخرین اثر لیف شستوف،فیلسوف مهاجرروس ، " آتن و اورشلیم " نام داشت. گرچه او درجنگ جهانی اول تنها پسرش رااز دست داده بود ولی به سبب فضای یهودی ستیزی بعدازانقلاب اکتبر،مجبور به فرارگردید. امروزه اورا یکی از رادیکال ترین شکاکان تاریخ فلسفه غرب میدانند. او میگفت که آتن نقطه مرکزی یک فلسفه عقلگرایانه و اورشلیم پایتخت دو دین یهود و مسیحیت بوده ولی سرانجام مسیحیت به این نتیجه رسید که آتن هیچگاه با اورشلیم تفاهم نخواهد کرد.
در این رابطه مارتین لوتر قبلا گفته بود که عقل بزرگترین مانع ایمان و عقیده است چون آن الهیات و روحانیت را مقوله هایی آبزورد میداند ، و خدا درآنجاست که آزادی باشد و نه قوانین بشری. از دیگر وقایع زندگی تلخ لیف شستوف این بود که در سن 12 سالگی از طرف آنارشیستها بخاطر باج گیری ازپدر ثروتمندش ربوده شد ولی تزارروس مانع هرگونه معامله میان خانواده او وآدم ربایان گردید،گرچه سرانجام اورابعداز6ماه آزاد نمودند ولی تاثیر کابوس این حادثه برای همیشه روی روان کودکانه شستوف بجای ماند .
مورخین فرهنگ مدعی هستند که فلسفه غرب درقرن 19 درادامه مبارزه دین وعقل ، به نفع عقل خاتمه یافت. نیکولای بوبنف مینویسد که خصوصیات مهم فلسفه روسی – اخلاق گرایی، عرفان دینی ، و انسانشناسی بود که به فلسفه تاریخ ختم گردید. درمقابل این صفات، علاقه فیلسوفان روسی به منطق و تئوری شناخت ؛ صرفنظر از گروه مارکسیستها، ناچیزبود. یعنی فلسفه روس را میتوان نوعی هستی شناسی عقل گریزانه نامید. غالب فیلسوفان روس پیش از انقلاب ، غیرسیستماتیک بودند چون آنان در برابر هرسیستم فلسفی، مظنون و شکاک بودند. درنظرآنان سیستم یک لباس اجباری برای عقل و زنجیری برای شکوفایی تفکر آزاد است، به این دلیل بوبنف حق دارد اگر شستوف رایک فیلسوف مذهبی بداند. شستوف مشتاقانه در جستجوی شناخت خدا بود، او به عقیده و وحی بیشتر بها میداد تا به دانش و شناخت. شستوف درتمام طول عمر خود مبارزه ای تلخ علیه به اصطلاح "حقایق ابدی عقل" درفلسفه نظری را نمایندگی نمود.
وی میگفت که باید فلسفه قلب را بجای فلسفه عقل نشاند چون عادت به منطقی فکرکردن موجب مرگ خیالپردازی و خلاقیت میشود، وعقیده و ایمان ، ورای شناخت و عقل قراردارند و برای رسیدن به حقیقت یکراه وجوددارد چون راه منطق به آبزورد میرسد ، و منطق موجب سرگشتگی میگردد. داستان آدم و حوا درکتب مقدس نشان داد که آنهایی که میوه درخت شناخت را مزه کردند،مسموم و تنبیه شدند و به زندگی در این جهان محکوم گردیدند!.یعنی آنان باید گوش به دستور ممنوعیت میدادند که خدا برایشان در بهشت تعیین کرده بود و کنجکاوی برای شناخت نمی نمودند. شستوف میگفت که انسان میتواند ازاجبارهای عقل و حقایق ابدی آن باکمک عقیده آزاد گردد. به شستوف ، عارف و فیلسوف دین ، لقب فیلسوف زیرزمینی نیزداده بودند چون او ازجمله ماجراجویان تاریخ فلسفه بشمارمی آید.
شستوف درسال 1866 درشهرکیف در روسیه آنزمان بدنیا آمد ودرسال 1938 درسن 72 سالگی در پاریس درگذشت. نام حقیقی او اسحاق شوارتسمان است و پدرش یک تاجر ثروتمند بود. اودردانشگاه ریاضیات وحقوق خوانده بود. بعدها دختر وی یعنی ناتالی بارانف یک کتاب بیوگرافی مشهوردرباره پدرش با عنوان "انسان درتاریکی شبستان" نوشت. شستوف همچون نیچه استعداد عجیب موسیقی خود را وارد سبک زیبای ادبی اش نمود. او طی مقالاتی ادعا نمود که ناتوانی جنسی نیچه و کایرکگارد موجب شد که آنان بسوی فلسفه بروند و اگر آنزمان درمان میشدند ، فلسفه از دستشان خلاص میشد! .
ازجمله دیگر آثار شستوف – روی ترازوی ایوب ، درباره منابع حقایق ابدی ، کوشش برای یک فلسفه مذهبی ، تئوریهای فیلسوفان مشهورغرب ، و اثری درباره شکسپیر ؛ معلم واقعی فلسفی اش می باشند. نخستین اثر او "نیچه وتولستوی" نشان ازجدایی او از ایده آلیسم و سمتگیری بسوی اخلاق است . اودرکتاب "تئوریهای فیلسوفان مشهورغرب" مانند پارمیندس،افلاتون،ارسطو،دکارت، اسپینوزا، لایبنیس، و کانت به انتقاد از حاکمیت عقلگرایی درتاریخ اندیشه پرداخت. او میکوشد تاثابت کند فیلسوفان بزرگ که درشکار صید دانش بودند، گرانترین هدیه خالق یعنی آزادی راازدست دادند.
گرچه شستوف خود زیر تاثیر نظرات – پاسکال، داستایوسکی، کایرگکارد، و نیچه بود ولی وی روی ادیبان و فیلسوفانی جوان مانند – پاسترناک، کامو، یعقوب تاوبه، جرج باتالی، و ام سیوران اثر گذاشت. کامو ، او و کایرگکارد را پیشگام ترین و موثزترین نماینده اگزیستنسیالیسم مدرن میدانست . شستوف گرچه از نظر فلسفی قطب مخالف نظرات هوسرل بود ولی با او یک دوستی عمیق داشت. از جمله دیگر طرف بحث های فلسفی او آشنایانی مانند آندره ژید، اینشتین،مارتین بوبر، هایدگر و مارینا سوتایوا، بودند.
تاریخ فلسفه نشان میدهد که آنانی که در جستجوی حقیقت صوری بودند، به شکاراحکام جزمی نهایی رسیدند. اوکه ضدفیلسوف است مینویسد که میانه روی فلسفی به عقلگرایی میرسد که ارسطو درآن حاکم بود، نه برای مناطق حاشیه ای یا فلسفه ماجراجویانه ضروری . اودرپایان مدعی شد که انسان واقعی چیزی نمیداند چون عقل درباره رازهای زندگی به انسان چیزی را نمیتواند بگوید .
کارل مانهایم ، جامعه شناس مجار، یهودی تبار،پایه گذار "جامعه شناسی دانش" است. او را یکی از تئوریسین های مهم علوم اجتماعی میدانند. وی یکی از مبارزان ضدفاشیسم از موضع لیبرالی بود. با وجود فاصله گیری اوازسیاست مارکسیستی، مخالفانش اورا متهم به تبلیغ ماتریالیسم تاریخی نمودند ، گرچه چپها نیز اورا متهم به خیانت به مارکسیسم نمودند. وی میگفت که برای جامعه باید برنامه ریزی نمود. او در اثر مشهئرش یعنی در کتاب " ایدئولوژی و اتوپی " خواهان آزادی و دمکراسی برنامه ریزی شده بود.
مانهایم مینویسد که ایدئولوژیها، ساختارهای شناختی هستند و هر ایدئولوژی به گونه ای – ناقص، محدود، یکطرفه، جانبدارانه، و چکنویس است. مانهایم را بر اساس کتاب " ایدئولوژی و اتوپی " اش یکی از کلاسیکهای رشته جامعه شناسی میدانند. او سهم مهمی در بحث عینی گرایی در علوم اجتماعی داشت .
کارل مانهایم بین ساهای 1947-1893 زندگی نمود . وی دردانشگاه به تحصیل فلسفه و جامعه شناسی پرداخت. او شاگرد ماکس وبر و همکار جرج لوکاچ بود . وی درسال 1933 با بقدرت رسیدن فاشیسم، به سبب یهودی بودن، دست به مهاجرت زد. او باعث شد که رشته "جامعه شناسی دانش" دردانشگا ه های غرب گسترش یابد. آثار او سالها مورد بحث جامعه شناسان جوانی مانند فوکو،باختین، ریچارد رورتی، و پیره بوردی بودند.
مانهایم غیر از لوکاچ و اسکار جاژی، تحت تاثیر آثار متفکرانی مانند مارکس، زیمل، دیلتی، شلر،و ماکس وبر، نیز بود. او موضوع دکترایش را درباره " تجزیه و تحلیل ساختارهای تئوری شناخت " نوشت. از جمله دیگر آثار او – وظایف کنونی جامعه شناسی، انسان وجامعه در عصر بازسازی، تشخیص بیماری عصر ما، ساختارهای تفکر سنتی، و یک واژه نامه جامعه شناسی، هستند.
ازجمله تحقیقات او- رنسانس فرهنگ با کمک نظرات داستایوسکی، تحقیق درباره شناخت و دانش انسان با ساختارهای اجتماعی و پروسه هایش، میباشند. در غرب در نیمه دوم قرن گذشته،مارکسیست های نو، از جمله آدرنو، هورکهایمر، و مارکوزه، به مخالت با نظرات او پرداختند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد