احساس استیصال، گاهی کار دست آدم میدهد. بطوری که مجبور میشود دست به کاری بزند که در آن کارشناس نیست. چنان که در حین اقدام برای دستیابی به مقصود، با کُلی مجهولات دست و پنجه نرم میکند. چون از سر بیچارگی وادار گشته که کورمال کورمال به در و دیوار دست ساید. با آزمون و خطا جلو یا عقب رود تا شاید گرهی از استیصال خود بگشاید و روشنی بر چشم انداز تاریک بیفکند.
در آن راه ناشناخته، البته سالک شاید خودش بسوزد. ولی این امکان هم هست که مشعلی یا فانوس دریایی گردد که روشنی میبخشد. این خیال و ایدۀ اخیر را بسیاری از رُمانتیکهای دو قرن اخیر داشته که در روند سوختن خود نوعی تزکیه نفس، خلوص عمل، معنویت یابی و قدیس عرفی گشتن دیده بودند.
در برابر آن بیش فعالی برخی از رُمانتیکها، که همچون خفاشی در پی کورسوی روشنایی خود را به هر دیوار و صخره ای کوبیده بودند، یک گرایش به تن پروری و کاهلی در رفتاری عمومی رُخنمایی کرده است. گرایشی که در فردای تثبیت انقلاب صنعتی در مردمان مشاهده شده است. گرایشی که سپس برای داشتن کمی رفاه و فراغت از کار یدی به هر تحمیق، تحقیر و سازشی تن دادهاست.
باری. در پیامد انقلاب صنعتی ما (موجودات چهار دست و پا) تنبل شدهایم. بویژه وقتی به مرکز خرید شهر میرویم و ناگهان یک پله برقی کار نمیکند. اینجا یکباره پکر میشویم و نوعی استیصال را تجربه میکنیم. البته استیصالات در این زمانه انواع مختلفی دارند و دوز تاثیر و مقدار گزندشان درجاتی متفاوت است.
با کار نکردن دستگاه بالا و پایین برنده، وادار میشویم بطور ناخواسته از پاهای خود بهره گیریم و مسیر را طی کنیم. شاید در میان راه غُرّ هم بزنیم؛ که البته به جز خودمان کس دیگری مخاطبش نیست. اما این پکر شدن بی دستاورد نمیماند. اگر که کمی به خود آئیم و آگاه شویم. چون در صورت تامل و در نظر گرفتن رهنمودهای معلمی والایی چون تاریخ، متوجه نکته اصلی خواهیم شد. این که پیشرفت (اینجا اختراع چرخ نقاله مکانیکی و ساختمان پله برقی) یک سکه دو رویه است. بطوری که میگوید: هر فایده ای، ضرری دارد. ضررش تنبلی جماعت است که ازنقص پله برقیها زود پکر میگردند و به کمبود فعالت بدنی خود نمی اندیشند. این کمبود فعالیت بدنی را به خاطر بسپارید که بدان بر میگردیم.
داشتیم در اصل از پیامدهای انقلابات میگفتیم که در پی صفت صنعتی سپس در دوره بعدی به لقب دیجیتالی رسید. اگر اولی باعث تنبلی ما بوده، اکنون این سوال پیش میآید که دومی چه ضرری میتواند داشته باشد؟
نخستین برداشتی که نگارنده از پیامد انقلاب دیجیتالی دارد، اشاعه دو الگوی رفتاری ناگوار است. یکی این که، برغم گسترش شبکه های ارتباطات اجتماعی میزان رابطه مستقیم انسانی کاهش یافته است. دوستی و حتا دشمنیهای لسانی از طریق امواج به مخاطب میرسند و دستگاه شارژ شده میانجی دهان و گوش است.
این کاهش نگران کننده را برخی از عکسهای رسانه ای بخوبی افشا میکنند. نمایش این که برخی از زوجها در رختخواب بجای اُنس و اُلفت جویی با موبایل خود ور میروند. یا این که افراد سر میز غذا بدون صحبت با بغل دستی و روبروئی به تلفن توجه دارند و میخ آن هستند.
دومین نکته افزایش خنگی، خرفتی و کودن شدن عمومی است. سیل اطلاعات، یکی از وعدههای انقلاب دیجیتالی بود. اما هیچ آدم عاقلی خود را در مسیر سیل قرار نمیدهد و گویی اطلاعات بدون هر گونه تماسی از کنار ما جماعت بیخبر مانده میگذرد.
چون سیل در کار است کسی از عطش شناخت دم نمیزند. میترسد بخاطر طلب رشد آگاهی مسخره شود. در این میان یکسری پخمه نخاله شده، که بیخبری و پرت بودن عموم را پیشفرض موجودیت خود ساخته، برای هر پرسشی چه بصورت علنی یا یواشکی سراغ ماسماسکی میرود که انقلاب دیجیتالی در اختیار گذاشتهاست.
این اواخر هوش مصنوعی شده آن توضیح المسائلی که قدیمها مومنان برای هر عملی بدان مراجعه میکردند. همه این پخمههای نخاله شده عقل خود را کنار گذاشته و به امامزاده هوش مصنوعی دخیل بستهاند. دیگر لذت مطالعه و اشتیاق پژوهش در متون و اسناد به باد فراموشی سپرده شده یا به طاق نیسان چسبیدهاست. خوش خیالی و زودباوری در دورۀ انقلاب دیجیتالی حد نصابهای گذشته را شکستهاست. سادهنگری آنقدر رشد کرده که امر تجربه را دور بزند.
البته اکثریت این چند میلیارد بشر زنده که بیش از نیمی از آن را هندیان و چینیان و مردم آفریقا تشکیل داده و با امرار معاش روزمره مشغولند، کاری به پاسخ پرسشهای مطرح شده انقلاب دیجیتالی ندارند. این قبیل پرسشها بیشتر برای همولایتیهای ما مطرح است که پس از بمباران سایتهای هسته ای ایران بفرمان ترامپ بشدت در پی تجزیه و تحلیل مسایل جهانی هستند.
آنانی که در تلاش تهیه شرایطی هستند که در آن اندیشیدن به امکان بهبودی جهان میسر باشد، نمتوانند فقط به شناخت ظواهر بسنده کنند. بویژه که پدیدارهای اجتماعی به جز ظواهر دارای محتواهای خود ویژه نیز هستند. درک و دریافت محتواها البته آسان بدست نمیآید. بیشتر منوط است به مشاهده درست، سبک و سنگین کردنهای چندین باره و نیز تامل بر آنها. این امر در حالی است که از قدیم عادت داشتیم ظواهر را بنابر متر و معیارهای از پیش آماده ایدئولوژیکی تعریف و دسته بندی کنیم.
در تاریخ مُدرن اروپا تحول اجتماعی را بر پایه فاعلیت و تحرک اقشار و طبقات جامعه سنجیده و دستاوردهای اشرافیت و نقش ثروتمندان را در ارتباط با تناوردگی و رشد شهرنشینی اندازه گرفته اند.
اکنون در دورۀ میداندای و محوری شدن مفهوم "آنتروپوسن" در حیطه سیاره شناسی، بی ربط و بی معنا جلوه میکند. اگر که بخاطر معرفی عمدهترین شخصیت سیاسی رسانهها یعنی دونالد ترامپی که با بمباران تاسیسات هسته ای ایران فخر میفروشد، از لقب "حاجی آقا" استفاده کنیم. آنهم از "حاجی آقا" به معنای کسی که پیش شرط اولیه لقبش، سفر به عربستان سعودی است. البته دونالد به نجد حجاز رفته و در مهمانی رسمی دربار آل سعود نیز حتا در رقص بومی با شمشیر شرکت داشته است. اما بهره گیری از لقب حاجی فقط به صرف مسافرت خلاصه نمیشود. همچنین بیانگر خصوصیاتی است که آدمیزاد حاجی شده در بستر سنت ایرانی معمولا از خود بروز میدهد. یا صادق هدایت او را دستکم در یکی از آخرین آثارش این چنین توصیف کرده است.
باری. در روایت "حاجی آقا"ی هدایت که امسال هشتاد سال از انتشارش میگذرد( چاپ نخست ۱۳۲۴)، اشاره و اشارههایی وجود دارد که هم برازندۀ ترامپ است و هم چگونگی کارکرد سیستم سوداگری را نشان میدهد که افراد حاجی شده مانند ترامپ در آن حرف اول را میزنند.
بویژه که هدایت در لابه لای توصیف شخصیت "حاجی ابوتراب" مینویسد: "حاجی سیاست را یکجور معامله (در زبان ترامپ Deal) تلقی میکرد و خودش را بزرگترین سیاستمدار دوران میدانست".
در هر حال این موجود نکرۀ زن باره و شکم باره که در نگاه هدایت ریاکاری بدترین جرم وی محسوب میشود:" برای تبرئه خود از هیچ دسیسه و سالوس و حقه بازی رو برگردان نبود... از این رو کار چاق کنی، پشت هم اندازی، جاسوسی، چاپلوسی و عوام فریبی جزو غریزۀ او شده بود".
به سرآغاز یادداشت خود برگردیم که از محوریت آنتروپوسن گفتیم. از منظر احوالپرسی از سیاره ای که نامش بفارسی زمین است و در این میانه علم زمین شناسی را در بطن خود پرورانده و نبض زیستگاه ما جانداران را میگیرد، یک نقطه عطف وجود دارد. عطفی که نشانگر تاثیر مخرب انسان بر طبیعت و زیستبوم بوده و از اینرو با طعنه و کنایه "عصر انسان" نام گرفته است. این کنایه پشت سکه ای را نشان میدهد که رویش اومانیسم و انسانگرایی حک شده است.
از قرن پانزده میلادی بدین سو یک تغییر عمدۀ رویکردی در زمینه شناخت بشری صورت گرفته که به جای هر چیز دیگری انسان را در کانون توجه قرار داده و بتدریج از اروپا به سایر نقاط سیاره سرایت کرده است. بنابراین آنتروپوسن را باید دیالکتیک منفی آن عادتی دانست که زمانی شکل آرمانی داشت و بجای خدا، انسان را به عرش اعلای تجلیل برده بود.
منتها اکنون زیر سوال بردن انسان از منظر نهاد دین و یزدانشناسان صورت نمیگیرد. نهادی که با محوریت یابی انسان و کمرنگ شدن نقش متافیزیک و دین فروشی، کسب و کارخود را در خطر میدید. در اینجا علم و عالمش با اندازه گیری میزان حرارت سطح سیاره که گویا تبدارشده، به تاثیراتی اشاره دارد که در آینده میتواند امکان زیست را منتفی سازد.
خالی ماندن جایگاه هیئت نمایندگی اتازونی، در همین آخرین همایش جهانی حفظ محیط زیست در برزیل، افکار عمومی را بیش از پیش متوجه تصمیمات مخربی کرد که از سوی دونالد ترامپ اتخاذ شده است. او که مدام شعار احیاء عظمت امریکا را میدهد، گویی متوجه نیست که نابودی زیستبوم سیاره ای شامل حال کشوری نیز میشود که اجداد مهاجر او را در خود پذیرفته است.
بنابراین تفسیر و تاویل نقش مخرب ترامپ مجاز میشود که به متون دیستوپیایی (بیغوله آبادی) رجوع کند. متونی که افشاگر بازیگریهای اهریمنی بر صحنۀ جهان هستند. آنهم جهانی که به برکت کاوش تلسکوپهایی از لون "جیمز وب" نشان میدهد که کهکشان مرکزی ندارد تا چه رسد به رقابت خورشید و زمین بر سر مرکزیت جهانی در "منظومۀ راه شیری". رقابتی که مُنجمان را برای قرنها به خود مشغول داشته بود؛ چه اسمشان بطلمیوس بوده باشد و چه کوپرنیکوس.
باخبری از احتمال فجایعی که میتواند سر سیاره بیاید، تنظیمات اخلاقی ما را نیز دستخوش تغییرات مینماید. اینجا یک نکته محرز میشود. این که هیچ نسلی هر چقدر هم که تجربه های شیرین و تلخ داشته باشد، محق نیست علیه نسلهای آتی کودتا کند ویا بر ضدشان تصمیم بگیرد. آنهم با این چشم انداز که امکان زندگی بر سیاره را منتفی سازد.
حفظ زیستبوم بنظر میرسد بالاترین هدف حیات جانداران باشد که اتفاقا توسط بشر آنتروپوسنی و دیجیتالی شده در معرض خطر قرار گرفته است. در واقع باعث و بانی این خطر احتمالی حرص و آز چپاولگر و تکبر انسانی است که در سیستمی حذفی و رقابتی نه فقط نژاد انواع جانداری را به پرتگاه نابودی میکشاند بلکه امکان تنفس و حیات را میرود که از آیندگان دریغ کند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد