logo





تکامل تاریخی و انباشت آگاهی

جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ - ۰۷ نوامبر ۲۰۲۵

اسماعیل رضایی

زمانمندی و علیت تاریخی با تکامل تاریخی پیوندی تنگاتنگ دارند. فرایندی که در پروسه رشد و توسعه خویش بسترهای کمال و دانایی انسان را تدارک می بیند. چرا که دانش و فناوری ضمن ایجاد نیازهای نوین، انسان ها را به سوی نهادها و کانون های رفع نیاز هدایت می کنند. این فهم و درک نوین بسوی شناخت منبع و منشاء تناقضات اجتماعی برای رفع موانع و محدودیت های زیست جمعی گام برمی دارد. این روند با انباشت آگاهی مفهوم می یابد؛ و انباشت آگاهی در بستر مناسبات اجتماعی به آگاهی جمعی بدل شده که به تکامل تاریخی شتاب می بخشد. ریشه آگاهی را بایستی در بن مایه های مادی حیات اجتماعی جستجو کرد.
انسان ها در کورانی از انباشت تجربه فاقد آگاهی های لازم، در تکرار مکررات تاریخی خویش فرو خسبیده اند. آگاهی های کاذبی که تحت القائات مداوم ساختار غالب طبقاتی در اندیشه و عمل انسان ها نهادینه شده؛ و تجارب تاریخی را از انباشت آگاهی های واقعی برای زیستی بهتر و مفیدتر بازداشته اند. چرا که آگاهی های کاذب با انباشت تناقضات در آمیخته و از یافتن راه های نوین برای گذر از تناقضات می پرهیزند. روندی که تجارب انسانی را از فهم و شهود لازم دور ساخته و در تکرار مکررات تاریخی اش گرفتار نموده است. چرا که انباشت تجارب در حافظه جمعی تحت تاثیر القائات کاذب مداوم محیطی از انباشت آگاهی های لازم برای تغییر و گشودن افق های نو برای زیستی بهتر و انسانی تر فاصله گرفته است. این روند نامتعارف محصول مناسبات طبقاتی است که انسان ها را در بمباران های فکری کاذب و رقابت های کوری که در سرکوب آگاهی لازم و واقعی نقش وقفه گاه تاریخی را بازی می کنند؛ قرار داده است. اگرچه تاریخ همواره با انباشت آگاهی ناشی از رشد و توسعه دامنه و ابعاد دانش و فناوری روبرو بوده؛ و با جهش فکری در مقاطع خاص تاریخی زمینۀ انقلابات و اصلاحات بنیادی را موجب بوده است؛ ولی صاحبان قدرت و ثروت همواره در تلاش برای سرکوب آگاهی های عمومی از تمامی ابزارهای سیاسی، اقتصادی و فناوری های پیشرفته بهره گرفته اند. این سرکوب های هموارۀ تاریخ نشان داده که ناپایدار و بی ثبات بوده؛ و در لحظات خاصی از تاریخ، انباشت آگاهی از حد کمّی فراتر رفته و جهشی کیفی پدید آورده است. بنابراین تکامل اجتماعی چیزی جز همین جهش های آگاهی نبوده و با انباشت آگاهی به عنوان نیرویی زمان مند، جامعه را از تناقضات فرساینده بسوی اشکال نوین زیستی هدایت کرده است. پس هر چه قدر دامنه آگاهی های جمعی غنی تر، پیوسته تر و ریشه دار تر نمود یابد؛ به همان اندازه در بهینه سازی زیستی و رفع مظالم ستم طبقاتی نقش بارزتری را بازی می کنند.

انباشت آگاهی با بن مایه های حیات مادی اجتماعی نیز پیوندی تنگاتنگ دارد. چرا که رشد بنیان های مادی نیازهای جدید می آفرینند؛ و تکاپوی انسانی و عمومی را برای رفع این نیازها فزونی می بخشند. با تداوم این تجربه زیستی است که آگاهی روند کمّی خود را برای یک کیفیت نوین طی می کند. پس آگاهی از خلاء بر نمی خیزد؛ بلکه هر تغییری که در بنیان های مادی ابزار تولید، سازمان کار و مناسبات زیستی شکل می گیرد؛ بسترهای انباشت نیازها را تدارک می بینند. تکاپوی انسان ها برای رفع این نیازها، به انباشت تجارب زیستی تعاملات اجتماعی روی می آورد که مسیر رشد آگاهی عمومی را طی می کند. بنابراین آگاهی بازتابی از نیازهای مادی بوده؛ و با انباشت تجارب مادی اجتماعی، تکاپوی ذهنی و اندیشه ورزی ابعاد نوینی یافته که در انباشت آگاهی و ایجاد شرایط دگرگونی های محیطی نقش اصلی را بازی می کنند. ولی رشد بن مایه های مادی در تاریخ همواره نقش دوگانه ای را بازی کرده اند. از یک طرف، صاحبان ثروت و قدرت با استفاده از این ابزار و امکانات فنی و تکنیکی، برای سرکوب آگاهی ها، تحریف حقیقت و القای آگاهی های کاذب استفاده می کنند؛ و از سوی دیگر این بنیان های مادی نوین، امکانات نوین، نیازهای تازه، تجربه های زیسته متفاوت و همچنین ظرفیت های ارتباطی و فکری گسترده را برای آگاهی و بیداری عمومی فراهم می سازند. پس ذات تاریخ تحول و تکامل مادی یک سویه عمل نمی کند؛ بدین مضمون که هر گامی در عرصه دانش و فناوری هم می تواند سلاح قدرت برای سرکوب و تضییع حقوق انسانی باشد ؛ و هم آگاهی بخش برای رهایی انسان از ظلم و ستمی که جامعه طبقاتی روا می دارد. در حقیقت تاریخ تکامل مادی، تاریخ دوگانه سلطه و رهایی است؛ و سرنوشت نهایی را نه ابزار که چگونگی بهره گیری و سطح آگاهی انسان ها تعیین می کند.

انباشت آگاهی در جستجوی افق نو و فضای جدیدی است که در آن انقیاد و محدودیت انسانی را بسوی امکانات تازه و شدن و گشتن هدایت می کند. چرا که شکوفایی آگاهی در فضایی که فرصت های واقعی برای آفرینش و خلاقیت جمعی فراهم باشند؛ تجلی می یابند. فرصت هایی که با دفع و رفع انحصار و تنگ نظری، برای همگان فراهم گردند؛ و به جای رقابت های کور و مخرب به هم آوایی و هم افزایی مبدل شوند. ولی در ساختار طبقاتی آگاهی را به چالش می کشند و زیست بهینه و همزیستی مسالمت آمیز را با کورانی از خشونت های انهدامی بنیان های زیستی متعارف همراه ساخته اند. چرا که در ساختار طبقاتی تکاپو و خلاقیت انسانی نه در جهتِ بهسازی و بهپویی زیست انسانی بلکه به ابزاری برای سلطه و اجحاف به حقوق انسانی مبدل گردیده؛ و آگاهی نه برای رهایی و آزادی که در راستای بازتولید ستم چرخه مداوم سلطه طبقاتی عمل می کند. این آگاهی های کاذب القایی در فرایند تکامل تاریخی در برابر واقعیت های محیطی، افق های نوینی را جستجو می کنند که به بقای ساختار معیوب موجود رضایت نداده؛ و بسوی فضایی فاقد انقیاد و محدودیت گام بر می دارند. بنابراین انباشت آگاهی نیازمند فضایی مناسب و مستعدی است تا بتواند در میان تضادها و تناقضات روزافزون مناسبات ناانسانی حاکم کنونی خود را تبیین و تحکیم نماید. فضایی که در آن انسان ها بتوانند چرخه مداوم تبلیغات و تاثیرات مخرب ساختار طبقاتی را در هم شکسته؛ و از ظرفیت های آفرینش های انسانی برای خلاقیت و رهایی بهره بگیرند.

انباشت آگاهی یک نیروی عینی تاریخی است که در تعامل با شرایط زیست مادی، نهادها و روابط اجتماعی شکل گرفته؛ و در جهت تغییر آن ها گام برمی دارد. اصولا تغییرات بر بستر رشد بنیان های مادی و نیازهای نوین متناسب با آن شکل می گیرند؛ و در این دگرگونی های ایجابی عموما سایه شوم خشونت و دهشت از سوی صاحبان ثروت و قدرت وسعت می یابند. چرا که در مراحل تغییرات بنیادی تناقضات انباشته شده با مقاومت صاحبان در قدرت به انباشت تضادهای درون اجتماعی روی می آورند. خشونت و دهشت، فضای مسمومی را برقرار می سازند که اندیشه و آگاهی را در حصار و حد تردیدها، فریب و ریا و همچنین تناقضات وهم آلود به اسارت گرفته؛ و آزادی برای رهایی و گشایش در چنگال مخوف خشونت های طبقاتی بیش از پیش به بند کشیده می شوند. فرایندی که جامعه را در دوری باطل نگه داشته؛ و انباشت بحران و تعمیق دامنه تبهکاری و ستم طبقاتی را فزونی بخشیده است. عموما در این فضای خشونت زا است که بسترهای آگاهی فراهم می آید. چرا که اصولا تعمیق و گستره دامنه خشونت، چهره فریب و ابهام قدرت ها را آشکار ساخته؛ و بسترهای آگاهی های واقعی را فراهم می سازد. آگاهی که از دل تجربه زیسته سر بر آورده؛ و با انباشت کمّی خود راهی به روشنایی می گشاید.از دل این تجربه زیسته و تکامل تاریخی است که انسان ها آنچه را که برآن ها تحمیل و القاء می گردد؛ از دایره تقدیر و ضرورت های طبیعی حذف و به خشونت ساختار طبقاتی به عنوان ابزار سلطه و انقیاد باور می کنند.

درک غلط از پروسه آگاهی و اتخاذ اشکال شتاب آلود مشی مبارزاتی،اصولا در عدم شناخت و فهم تناقضات و تضادهای نهفته در مناسبات بحرانی ساختار طبقاتی نهفته است. چرا که وقتی نقش تضادها و فهم تناقضات در توازن و عدم توازن قدرتی در سطح جهانی مد نظر قرار نگیرند، مرزبندی ها مخدوش و درک کلی از توازن طبقاتی اشکال مبارزاتی را به بیراهه می برند. در چنین شرایطی، آگاهی عموما از سطح بازتاب های انفعالی فراتر نرفته و از گشایش افق های نوین زیست جمعی باز می ماند. زیرا زمانی که آگاهی با پویایی زمانمند و با نیازهای ملموس کنونی در نیامیزد؛ قطعا در تار و پودهای دگم و روایت های اسارت بار تاریخی متوقف شده؛ و افق های روشن و امید بخشی را برای برون رفت از پلشتی ها و بدسگالی های حاکم کنونی ارائه نمی دهند. وضعیتی که به عامل درک تاخیری در روندهای تحولی و تکاملی مبدل شده؛ و در همسویی جنبش ها و نیروهای مبارزاتی برای درک ضرورت های زمانه مانع جدی ایجاد می کنند. بنابراین نیروهای مترقی و به ویژه چپ گرفتار در تاروپودهای احکام و تئوری های گذشته، ضمن کاستن از دامنه نقد خود به قدرت های مخرب تاریخی، ناخواسته به انفعال دامن زده و عرصه را برای استمرار سلطه گران تاریخی یعنی ارتجاع سرمایه خالی می کنند. چرا که این جمود فکری، پراکندگی و پریشان اندیشی را افزایش داده؛ و به جای هم پیوندی، نوآوری و آرمانگرایی، به ایستارهای کهنه تکیه نموده و توان و تفکر آرمانی را در بند تناقضات کهنه از درک نیازهای کنونی جامعه های انسانی دور می سازند. اکنون در میان انباشت گسترده دامنه تناقضات و به تبع آن رشد فزاینده تضادها در میان سلطه گران جهانی، اگر چپ نقش خود را به عنوان موتور محرک آگاهی و نیرویی رهایی بخش عمل نکند؛ خلاء موجود با ارتجاع و استبداد تاریخی پر شده، و چالش های ویرانگر عرصه های نوینی را برای تخریب و روندهای جنایتکارانه پیدا می کنند.

پس آگاهی در تضاد میان ذات تاریخ مادیِ دو چهره سلطه و رهایی می بالد. اکنون ماشین های تبلیغاتی، انحصار رسانه ای و نظارت همه جانبه و تکنیک های پیچیدۀ کنترل اجتماعی همگی محصول پیشرفت های مادی اند که توسط صاحبان ثروت و قدرت برای حفظ منافع و مصالح طبقاتی خویش و تداوم نظم مسلط به کار می روند.ضمن اینکه با ایجاد نیازهای نوین و تجربه زیستۀ متفاوت از گذشته و همچنین برقراری فضا و ظرفیت های ارتباطی و فکری گستردۀ درون اجتماعی، بستر های آگاهی و بیداری عمومی برای مبارزه با سلطه و استبداد و ره آوردهای شوم و مخرب آن ها را تدارک می بینند. بنابراین کنش های آرمانگرایانه امروز در معرض تحریف و وارونگی نیروهای ارتجاع و سرمایه قرار داشته و می کوشند؛ با نظم کهنه، آگاهی و آرمان خواهی را به اسارت گیرند. با وجود این چالش های صعب و دشوار هیچ قدرتی تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست آرمان های انسانی را برای همیشه مصادره به مطلوب نماید. چرا که آرمان های انسانی نه تبلور طبقه یا نهاد خاص بلکه حاصل مسیر تکامل تاریخی جمعی بشریت به حساب می آیند. مسیری که توسط ارتجاع و سلطه با ایجاد وقفه های تاریخی روبرو بوده؛ ولی قطعا به سوی آزادی و رهایی گام خواهد گذاشت. چرا که صاحبان ثروت و قدرت با فرو خسبیدن در جعل و جهل تاریخی خویش، فرگشت تاریخی را بر نتافته و می کوشند؛ آرمان های انسانی را به بازی گرفته؛ و با وارونه گویی آن ها را بی اعتبار سازند. آن ها این اصل را نادیده می گیرند که آرمان های راستین تبلور فرگشت تاریخی بوده؛ و انسان ها را بسوی آزادی و رهایی هدایت می کنند. با تحریف و تکذیب ها و القائات کاذب ساختار طبقاتی است که اکنون با گسست آگاهی از بستر جمعی خود، انباشت لجام گسیخته و استثمار یکه تازی می کنند؛ و عدالت و برابری به صدقه و الطاف قدرتی متکی شده اند.

در این انباشت آگاهی، دموکراسی و مولفه های آن نیز ابعاد و اشکال نوینی می یابند. جامعه مدنی در یک تعامل مردمی تر دموکراسی را تا حدود زیادی از قید و بندهای اسارت بار قوانین ساختار طبقاتی و قدرت ایلگار های مالی دور خواهد ساخت. چرا که دموکراسی با چاشنی آگاهی های واقعی تر یعنی انسانی تر شدن چهره جامعه و دموکراسی می باشد. فرایندی که نشان می دهد؛ انباشت آگاهی صرفا پیرامون مناسبات سلطه و استبداد افشاگری نمی کند؛ بلکه افق های نوینی را می گشاید که در آن دموکراسی از سطح شکلی و صوری به جوهر مردمی خود روی می آورد.بدین مضمون که رای و اراده مردمی دیگر از مفهوم عددی خود در صندوق ها نبوده؛ بلکه به صورت بازتوزیع قدرت، مشارکت خلاق و ایجاد فضایی برای آزادی و رهایی نمود می یابند. فضایی که دموکراسی به صورت فرایندی زنده و در حال شدن مفهوم شده و از حالت ثابت و راکد کنونی خویش و با پویایی و کنشگری خلاق و فعال درونی اش از انحصار سلطه طبقاتی خارج شده و روابط و مناسبات اجتماعی را از رقابت های کور و سودمحوری محض به سوی همکاری و خلاقیت جمعی سوق می دهد. از بطن انباشت آگاهی و دموکراسی، نظم نوین و قطب بندی های جدیدی سربرمی آورند که بشریت در یک فضای با ثبات تر و غنی تر بسوی شدن و گشتن گام بر می دارد. فضایی که تناسب و توازن قوای مردمی را از انفراد و تفرقه سست و بی ثبات کنونی به سوی جمع و کنش های جمعی هدایت می کند. یعنی دیگر قدرت در دست اقلیتی کوچک و متراکم محدود نبوده؛ بلکه شبکه ای از اراده ها و کنش های جمعی بدان امکان می دهند.

نتیجه اینکه: زمانمندی و علیت تاریخی با تکامل تاریخی پیوندی تنگاتنگ دارند. فرایندی که در پروسه رشد و توسعه خویش بسترهای کمال و دانایی انسان را تدارک می بیند. چرا که دانش و فناوری ضمن ایجاد نیازهای نوین، انسان ها را به سوی نهادها و کانون های رفع نیاز هدایت می کنند. این فهم و درک نوین بسوی شناخت منبع و منشاء تناقضات اجتماعی برای رفع موانع و محدودیت های زیست جمعی گام برمی دارد. این روند با انباشت آگاهی مفهوم می یابد؛ و انباشت آگاهی در بستر مناسبات اجتماعی به آگاهی جمعی بدل شده که به تکامل تاریخی شتاب می بخشد. ریشه آگاهی را بایستی در بن مایه های مادی حیات اجتماعی جستجو کرد. بدین مضمون که هر تحولی که در بنیان های مادی تولید، سازمان کار و مناسبات زیستی بوجود می آید؛ نیازهای نوینی سربر می آورند که با تکاپوی عمومی ، دامنه تجارب زیستی را فزونی بخشیده؛ و انباشت این تجارب در یک پروسۀ تدریجی به رشد کمّی آگاهی مدد می رساند. پس آگاهی بازتابی از نیازهای مادی در بستر تکامل تاریخی بوده که در یک فرایند تدریجی جهش کیفی یافته که در یک فضای زیست انسانی به مبارزه با انقیاد و محدودیت روی می آورد. در فضای مسموم کنونی آگاهی در حد و حصار تردیدها، فریب ها و تناقضات انباشته شده فرو خسبیده؛ و در خشونت های روزافزون ساختار طبقاتی، جامعه های انسانی را در یک دور باطل از انباشت بحران و تعمیق ستم گرفتار ساخته است. ولی در پس توسعه و رشد دامنه دانش و فن، بسیاری از آنچه زمانی در پس پردۀ ابهام و فریب مستور شده بود؛ اکنون عریان شده و سازوکارهای ستم طبقاتی را عریان و آشکار ساخته است. در این انباشت آگاهی قطعا افق های نوینی گشوده می شوند؛ و بسیاری از مناسبات نهادی و مادی مسیر انسانی تری را در پیش می گیرند. دموکراسی و مولفه های آن از سطح شکلی و صوری کنونی خود به جوهر مردمی خود باز گشته؛ و جامعه مدنی به عنوان یک نیروی زنده و کنشگر با تکیه بر تعاملات مردمی قطعا دموکراسی را از قید انحصارات مالی و حقوقی الیگارشی مالی رها می سازد. اکنون سرمایه و ارتجاع برای بقای خود ضمن بکارگیری خشونت و دهشت تلاش می کنند با وارونه سازی آرمان ها و مفاهیم رهایی بخش، آن ها را به ابزاری برای تداوم سلطه و استثمار مبدل سازند. مکانیسم این وارونگی در جداکردن آرمان ها از زمینه تاریخی و آگاهی های واقعی آن نهفته است. نیروهای مترقی و به ویژه چپ ها بایستی با گریز از ایستارهای منجمد گذشته، آگاهی را در مجاری پویای زمانمند سوق داده؛ و برای برون رفت از بدسگالی های کنونی راهی به سوی رهایی جمعی بگشایند. قطعا اگر چپ نتواند خود را بازیابد؛ و افق های خود را با نیازهای زمان وفق دهد؛ ارتجاع و کهنه باوران خلاء قدرت را پرنموده؛ و ضمن گستردن دامنه جنایات خود چالش های ویرانگر نوینی را بر سر راه بشریت قرار می دهند.

اسماعیل رضایی
04:10:2025



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد