
برای فهم وضعیت نابسامان کنونی کشور و دلایل آن ، بی شک نمیتوان با معیار خرد و عقل متعارف به فهمی موجه و دلایل قابل قبولی دست یافت. نابسامانی در حدی است که تنها میتوانیم بگوییم " عقل در فهمش چوخر در گل بخفت". برای فهم اوضاع باید حوزه خرد و عقلانیت را رها کرده و ناگریز در حوزه های غیر متعارف دیگر در پی دلایل باشیم. بیش از چهار دهه است که ناصحان با تکیه بر عواملی مثل منافع ملی، رفاه مردم، توسعه کشور ، و مسائلی از این دست متکی به خرد سیاسی حداقلی در پی آن بوده اند که عیار خرد و عقل گرایی را در سیاست های کشور افزایش دهند. این تلاش ها موفقیت های داشته ولی در دوهه اخیر در مواجهه با سرسختی ، خرد گریزی، و فرزند ناخلف ان توهم گرایی رهبریت و هسته سخت قدرت همواره شکست خورده و اوضاع روزانه بدتر شده. در شرایط کنونی، سوال این است که برای فهم و دلایلی که به این وضع منجر شده با چه معیاری باید در جستجوی آن باشیم؟ همچنین باید توجه داشت این حاکمیت توانسته بیش از چهار دهه از توفان های سهمگین مثل حمله عراق به ایران عبور کند و کشور را اداره کند، بنابراین مسلما دارای توانایی هایی است ناشی از بهکارگیری خرد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. حال سوال بعدی آن است چرا در قمار هسته ای و بسیاری از سیاست های دیگر مثل سیاست های منطقهای و عملیات نظامی برون مرزی به خصوص در دودهه گذشته این چنین خطاهای فاحشی کرده و هنوز هم به ادامه آن ها اصرار دارد؟
به باور نگارنده این جاست که باید در حوزه های دیگر که به خاطر پیچیده بودن کمتر به آن پرداخته میشود سری زد. حوزههایی مثل روانشناسی فردی رهبری، عقاید باطنی رهبری و هسته سخت قدرت نشات گرفته از آموزه های شیعه، درآمد نفت و اثرات منفی آن مثل ایجاد غرور کاذب، ظهور سرمایه داران نوکیسه و کاسبکاران تحریم. این حوزهها میتوانند زمینه کند و کاوی باشند برای پیدا کردن دلایلی که با عینک خرد قابل رویت نیست. ورود به این حوزهها و کند و کاو در لایه ها و زوایای پنهان روان انسانی و اجتماعی و عقاید باطنی و یا غرور کاذب و امثال آنها نه بحثی است متعارف و نه ساده. امید است بخش سیاسی و سایر فرهیختگان ایرانی در کنار روزمرگی های سیاسی نیم چشمی هم به این حوزه ها در تحلیل خود داشته باشند. مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهند که شخصیت صلب رهبران و اعتقادات باطنی ان ها چگونه به فاجعههای ملی ختم شده اند. سرنوشت آلمان، ژاپن، و ایتالیا در جنگ جهانی دوم نمونههای خوبی بهدست میدهند. این کند و کاو نه تنها برای زمان حال بلکه مهمتر از آن برای آینده کشور اهمیت به سزایی دارد تا شاید از تکرار آنچه امروزه در کشور شاهدیم جلوگیری شود.
هدف اصلی این نوشتار بررسی اثرات کینورزی، خشم، دشمن تراشی های ناموجه، باور به رسالت خود ساخته، خودکامگی، و خرد گریزی و توهم گرایی در پدیداری این وضعیت در کشوراست. در ضمن بحث مختصری در مورد سایر عوامل دخیل مثل عقاید باطنی رهبریت و هسته سخت قدرت، درآمد نفت، و کاسبکاران تحریم صورت گرفته. برای حصول به هدف اصلی از کتاب موبی دیک و یا نهنگ سفید که به زیباترین وجهی اثرات مخرب این خصایل منفی انسانی در ایجاد یک فاجعه را به تصویر کشیده، کمک گرفته شده. این داستان در یک کشتی اتفاق میافتد (یک جامعه کوچک انسانی) که ناخدا و یا رهبران شخصی کینه توز و خشمگین و دشمن تراش و رسالتمدار و خودکامه است که با رفتار خود نه تنها باعث نابودی کشتی و تمام خدمه ان میشود بلکه خودش را هم نابود میکند. انتخاب این داستان از آن روست که این داستان بهتر از هر تحلیل سیاسی میتواند با دیدی هنری ارتباط شخصیت فردی و اثر آن در وقوع فجایع انسانی را نشان دهد، همان چیزی است که مشکل کنونی کشور است.
در میان هزاران اثر ادبی که به وسیله نویسندگان خلاق در طول تاریخ کتابت بشر خلق شده اند، تعداد آثاری که به جاودانگی پیوسته اند، نظیر کتاب نهنگ سفید چندان زیاد نیست. یکی از دلایل این جاودانگی را میتوان در نگرش موشکافانه خالقان این آثار در به تصویر کشیدن پیچیدگی های روانی انسان در بطن روابط اجتماعی دانست. این نگرش به این آثار ظرفیت آن را می دهد تا از ظرف زمانی و مکانی خود فراتر رفته و تبدیل به آثاری شوند که راهنما و آموزه ای برای تمام دوران ها ومکان ها شوند و ایینه عبرتی باشند برای ایندگان جهت جلوگیری از تکرار فاجعههای دیگر. نگارنده بر این باور است که زمان حاضر با توجه به شرایط کشور مناسب ترین زمان برای بازخوانی و عبرتآموزی از این داستان است.
نگاهی به داستان نهنگ سفید
راوی داستان به نام اسماعیل تنها فرد زندهای است که از مصاف یک کشتی شکار نهنگ به ناخدایی ناخدا "اِهَب" با یک موجود قدرتمند دریایی به نام نهنگ سفید، به صورت معجزهآسایی جان سالم بهدر برده. او تنها شاهد بازمانده از این یک فاجعه انسانی است تا آن تراژدی را که بر اثر رهبری کینه توزانه ناخدای کشتی سبب مرگ تمام خدمه کشتی به جز او شده است را برای دیگران و آیندگان بازگو کند. دیگران و آیندگانی که استعداد چندانی برای آموختن و مهمتر از آن کاربرد این آموخته ها برای پیشگیری از فجایع دیگر را ندارند در غیر این صورت ما در این وضع نبودیم. زمان وقوع داستان نیمه قرن نوزدهم است که شکار نهنگ تجارتی پر سود است. کشتی شکار نهنگ "پی کواد" سفر خود را آغاز میکند، سفری بدون بازگشت. ناخدا ِاهَب ، ناخدای کشتی است که در کار خود بسیار کارکشته است و سابقه طولانی در شکار نهنگ دارد و از این منظر یکی و فقط یکی از شرایط لازم برای رهبری کشتی را دارد ولی آن چنان که در ادامه داستان خواهد آمد از سایر شرایط روانی یک رهبر واقعی نظیر اولویت دادن به نفع عمومی در برابر مسائل شخصی، احترام به عقاید درست دیگران، تمرکز برای رسیدن به اهداف قابل حصول که در برگیرنده منافع عمومی است، ارزیابی درست از شرایط ،واقع بینی، کنترل خشم و کینه،و ... بی بهره است.
"مرگ بر نهنگ سفید، خداوند از ما نخواهد گذشت، اگر نهنگ سفید را تعقیب نکرده و او را نکشیم". این رسالتی است که ناخدا برای خود قائل است و عمق کینه او را نشان میدهد. او در یکی از سفر های دریایی قبلی خود در نبرد با نهنگ سفید یکی از پا های خود را از دست داده و این امر سبب شده که کینهای بزرگ از نهنگ در روان او شکل گیرد. این کینه کور و بی منطق سبب می گردد که او رسالتی بی پایه تر در زندگی برای خود قائل شود و آن کشتن نهنگ سفید است. او نهنگ سفید را مظهر تمامی پلیدیهای جهان میداند در حالی که یکسره چشم بر تمام پلشتی های وجود خود می بندد. در توجیه این رسالت خود ساخته که ریشه های عمیق در ضعفهای انسا نی نظیر غرور کاذب، میل به پیروزی با هر هزینه، و ... دارد از خداوند هزینه می کند و این رسالت را رسالتی الهی میداند که چارهای جز انجام آن نیست. بهانهای که مکرر ما ایرانیان در چهار دهه گذشته از رهبران کشور در توجیه عملکردها و اقدامات نابخردانه شنیده ایم " این تکلیف است، ما به تکلیف عمل میکنیم" . به این ترتیب او خود را تبدیل به یک انسان مکلف میکند که بر مبنای تکلیف عمل میکند و نه بر مبنای کار برد عقل سلیم. انجام رسالت ها و تکالیف خود ساخته و یا از پیش ساخته شده معمولا آغاز تراژدی انسانی است . ناخدا اِهَب در آخرین سفر کشتی پی کواد بر آن است که رسالت خود را انجام دهد و با محو نهنگ سفید جهان را از شر ان ناپاک، پاک کند. او با آگاهی از ارزش پول در خریدن انسان ها و جلب مشارکت فعال ان ها در اجرای منویات خود، در اولین اقدام سکه پر ارزشی را به عنوان جایزه برای کسی که اولین بار نهنگ سفید را مشاهده کند تعیین می کند و با این ترفند توجه خدمه کشتی را از فاجعه ای که در راه است منحرف میکند ( نظیر دادن امتیاز به رانت خواران و کاسبان تحریم). کوتاه زمانی پس از آغاز سفر دریایی و نادیده گرفتن چندین موقعیت مناسب برای شکار نهنگ از سوی ناخدا اِهَب ( فرصت سوزی های اقتصادی)، خدمه کشتی در مییابند که هدف اصلی او شکار نهنگ نیست بلکه هدف اصلی کشتن نهنگ سفید است ( مانند غنی سازی اورانیوم ). خدمه کشتی دارای تیپهای شخصیتی گوناگونی هستند به همان گونه که در اجتماع می بینیم. در میان خدمه کشتی فردی به نام "اِستار باک" وجود دارد که معترض است و با توجه به رفتار نامعقول ناخدا اِهَب وقوع فاجعه ای را بسیار محتمل میداند ( نظیر بسیاری از مردم و برخی دولتمردان ما که تا حدودی صدای خود را بلند میکنند) و به این سبب اعتراض خود را به منظور جلوگیری از فاجعه بیان میکند. این اعتراض با واکنش شدید ناخدا روبرو می شود تا حدی که قصد جان او را میکند که واکنش شناخته شده تمام خود کامگان در مواجهه با اعتراضات به حق مردم می باشد. استارباک هم در پیگیری اعتراض خود پافشاری نمیکند نه به دلیل ترس از جان، بلکه تربیت خشن ملوانی او که فرمانبرداری از ناخدا را در او نهادینه کرده دلیل اصلی است که او را از پیگیری اعتراض به حقش باز می دارد (اعتقاد خشک مذهبی به رهبری). با سکوت استارباک دیگر مانعی در برابر ناخدا اِهَب برای انجام رسالت خود ساختهاش وجود ندارد. بعد از چندی نهنگ سفید رویت می شود. به فرمان ناخدا قایق های شکار که در هر کدام یک پارو زن و یک نیزه انداز وجود دارند به آب انداخته می شوند و نبرد بین این قایقهای کوچک که ناخدا اطمینان زیادی به کارآیی آنها دارد و نهنگ سفید خشمگین آغاز میشود ( میتواند یاد آورنده قایق تندرو در خلیج فارس باشد). در کوتاه زمان شماری از قایقهای کوچک و خدمه آن ها نابود میشوند، در این هنگام ناخدا که ناظر این نبرد مرگبار است خود در نقش نیزه انداز وارد نبرد میشو و نیزهای را با توان هر چه شدیدتر که نشات گرفته از سال ها کینه و خشم است را به سوی نهنگ سفید پرتاب میکند. نیزه بر بدن زخمی نهنگ می نشیند ولی او به حرکت دَوَارانی خود بر گِرد کشتی پی کواد ادامه میدهد و ناخدا را که طناب متصل به نیزه به دور گردنش پیچیده شده به اقیانوس پرتاب میکند و به این ترتیب او با پایان خود ملاقات میکند. حداقل او این شجاعت را دارد که خود وارد نبرد شود. پایانی خودساخته و قابل اجتناب که بر اثر کینهای کور و رسالتی نا موجه ناشی از ضعفهای انسانی رقم خورده. کشتی پی کواد نیز در گرداب حاصل از حرکت دَوَارانی نهنگ به اعماق اقیانوس کشیده می شود و تمام خدمه کشتی به جز یک نفر نیز جان میبازند .
وجوه تشابه اتفاقات داستان و اوضاع کشور ما
با توجه به محتوای داستان، آن چه در کشور ما به خصوص در دودهه اخیر گذشته از بسیاری جهات مشابه اتفاقاتی است که در آن کشتی کوچک بهوقوع پیوسته که میتواند پایانی تراژیک مثل ان کشتی را برای کشور رقم زند، که امید است چنین مباد. همچنین وجوه افتراقی هم وجود دارد که در زیر به ان ها پرداخته میشود. در ابتدا اشاره ای به وجوه تشابه میکنم:
اولین وجه تشابه، کینه کور و خشم و دشمنپنداری و خرد گریزی ناخدا اهب، و رهبران کشور است. ناخدا یک پای خود را در نبرد با نهنگ سفید از دست داده لذا کینه در او نهادینه شده. دلیل کینه و خشم رهبران ایران به ظاهر مبارزه در راه برقراری عدالت و احقاق حق و کمک به مردم فلسطین است، از طریق مبارزه با سمبلهای بی عدالتی یعنی اسرائیل و آمریکا و غرب . بدون شک حدود دو قرن سیاستهای استعماری و امپریالیستی در کشورهای جهان و از جمله کشور ما میتواند یکی از دلایل این کینه و خشم باشد. این کینه در آقای خمینی هم بود و همچنین در هسته سخت قدرت و برخی گروههای سیاسی چپ و اسلامی رادیکال هم دیده میشود که حاضرند همه چیز از جمله به فقر و فلاکت کشیدن ۹۰ میلیون ایرانی را فدای آن کنند. در زمان جنگ ایران و عراق کینه آقای خمینی به صدام هم به آن اضافه شد و باعث شد که جنگ بی حاصل شش سال طولانی تر شود. ولی آیا این دلایل بیان شده دلایل اصلی این کینه است و یا در پس ان دلایل دیگری است که آنها را باید اصلی تر دانست هر چند بیان نمیشوند؟ اینجاست که پیچیدگی بحث در این حوزه ها آشکار میشود. دلایل پس زمینه ای میتوانند دلایلی نظیر گذشته گرایی ، ضدیت با مدرنیسم از موضعی عقب افتاده، تمایل به رهبری جهان اسلام، خود محوری، و.. باشد. ارادت آقای خامنه ای به سید قطب مصری به عنوان کسی که در پی احیا تمدن اسلامی و ضد مدرنیته بود این ظن را تقویت میکند. ملل گوناگونی از استعمار و امپریالیزم و رنج کشیدهاند ولی رسالتی که رهبران ایران برای خود برگزیده اند که عدالت را در جهان برقرار کنند، بسیار متوهمانه و نابخردانه است. واضح است که این رسالتی نیست که در جهان کنونی یک ملت از عهده آن براید. افزون بر آن ج.ا که قادر نیست حداقل عدالت را در کشور خود برقرار کند چگونه میتواند رسالت برقراری عدالت در جهان را یدک کشد؟ این سوالی است که میتواند مبانی بسیاری از سیاست ها و شعارهای نظام را برای اکثر ایرانیان غیر قابل باور کند.
دومین وجه تشابه، باور به رسالتی است خود ساخته و الهی قلمداد کردن آن است که عدول از آن را بسیار مشکل میکند. همانطور که آمد در چهار دهه گذشته ما بسیار از سیاست هایی که تکلیف الهی فرض شده خسران دیدهایم .
سومین وجه تشابه، خرید افراد حامی به منظور حصول به هدف و یارگیری برای مواجه با دیگران است.
چهارمین وجه تشابه، سرکوب شدید مخالفان است. سرکوب مخالفان از سال ۸۸ به بعد ابعادی نجومی یافته. این سرکوبها نه فقط علیه مخالفان مسائل هستهای و یا معترضین جنبش مهسا و دیگر جنبشها اعمال شده، بلکه بسیاری از معماران ج.ا مثل میرحسین موسوی و کروبی و حتی رفسنجانی هم از قربانیان آن هستند.
پنجمین وجه تشابه، بی اعتنائی به افکار عمومی و نادیده گرفتن خیر عموم و تحمیل عقیده و خودکامگی است.
ششمین وجه تشابه، تکیه بر قایقهای کوچک و یا به عبارت دیگر توهم از داشتن قدرت محدود و اعتماد بیش از حد به آن است، نظیر آن چه در جنگ ۱۲2 روزه شاهد بودیم .
وجوه تفارق
اولین وجه تفارق این داستان و داستان کشور ما قلمرویی است که این دو داستان در آنها به وقوع میپیوندند. بی شک روابط در یک کشتی کوچک بسیار ساده تر از روابط در یک کشور در عرصه بین المللی است که میتواند مقایسه را خدشه دار کند، ولی یکباره آن را بی اعتبار نمیکند. دومین وجه تفارق آن است که پایان داستان موبی دیک را میدانیم ولی داستان ما داستانی است با پایان باز که نمیدانیم چه خواهد شد. امروز بسیاری از کسانی که دغدغه وطن دارند در این فکرند که مبادا پایان داستان میهن ما هم مشابه پایان کشتی پی کواد باشد. امید نگارنده آن است که پایان داستان ما به کلی متفاوت باشد و بر این باور است که با قدری عقلانیت و شجاعت در ترمیم اشتباه حتی در همین شرایط میتوان از پایانی ناخوش ایند جلوگیری کرد.
نکاهی به سایر عوامل پنهان
شکی نیست که تنها یک عامل را نمیتوان مسبب این وضع دانست ولی بی تردید میتوان گفت مجموعه ای از خودکامگی ، کینهتوزی، دشمن تراشی، خرد گریزی، علت العلل است. افزون بر آن میتوان عوامل پنهان دیگری را هم در نظر گرفت که در رابطه تنگا تنگ با علت العلل میباشند.
به باور نگارنده عقاید باطنی مستتر در بطن شیعه که به زبان روز ایدئولوژی نامیده میشود و کاربرد آ نها در سیاست از عوامل پنهان دیگر در پدیداری این وضعیت در کشور است. این عقاید در ذهن سردمداران از رهبر تا رده های پایین تر وجود دارد و باعث پدید آمدن فرهنگی مشترک شده که بر پایه های چندی استوار است که به اختصار عبارتند از: اعلقاد به این که به شیعیان ظلم شده و باید با ظالم جنگید، برتری شیعیان آل علی بر سایر مردم و حتی سایر مسلمانان، حماسه کربلا، اعتقاد به ظهور منجی و آخر زمان که خونها ریخته و انتقامها گرفته خواهد شد، پنهانکاری و تقیه در رسیدن به هدف، نابودی فیزیکی و شخصیتی مخالفین از طریق بهتان زدن، اعتقاد عمیق به یک دستگاه فقاهتی نظری با سابقهای بیش از هزار سال، اتکا بر احادیث که به راحتی قابل جعل کردن هستند و … در دو دهه اخیر و به ویژه در دو سال اخیر و بعد از جنگ ۱۲ روزه این فرهنگ توام با توهم و گزاف گوییها و تبلیغ آخرالزمان و سایر توهمات به شدت رایج شده که میتواند تصویر ترسناکی از ایران و ایرانی درخارج ایجاد کند.
یکی از دلایل پنهان مخالفت شدید غرب با مجهز شدن ایران به سلاح اتمی همین آخرالزمانی اندیشیدن است. اعتقاد به این باورها زمینه مناسب برای رشد چنین مخالفتهایی را در جناح محافظهکار غرب موجب میشود. برنارد لوئیس نظریهرداز محافظه کار یهودی که در مورد اسلام تحقیقات زیادی دارد، معتقد بود صاحبان این فرهنگ آخرالزمانی و قیامتگرا در کاربرد سلاح هستهای درنگ نمیکنند لذا با تمام قدرت باید از دستیابی آنها به سلاح هستهای خودداری کرد. این نوع عقاید افراطی محافظهکارانه، یکی از دلایل غرب برای وارد کردن فشار حداکثری به ایران است. گفتنی است که باور به برتری و برگزیده بودن را در فرهنگهای دیگر نیز میتوان مشاهده کرد. بخشی از یهودیان به این باورند که قوم برگزیده هستند. داشتن این باور است که میتواند یکی از دلایل فجایع انسانی در غزه باشد. مسلما تمام یهودیان به اینگونه نمیانیشند همانطور که تمام شیعیان نیز به عقاید رادیکال باور ندارند.
عامل مهم دیگری که میتوان از آن نام برد که در پدیداری وضع نابسامان کشور موثر است، ساختار اقتصادی کشور و رشد سرطانی رانت خواران و یا به عبارتی کاسبان تحریم هستند. هر چند این عامل اشکار تر از دو عامل دیگر است و مردم با آن بیشتر آشنا هستند ولی هنوز از شفافیت لازم برخوردار نیست و بسیاری از داد و فریادها برای ادامه وضع موجود از سوی کسانی است که از این وضعیت سود میبرند. از زمان احمدی نژاد تا کنون چهار رئیس جمهور بر این مسئله تاکید کرده اند. تاکید آقای پزشکیان چنان شدید است که او را تبدیل به اپوزیسیون نظام کرده.
عامل مهم دیگر درآمد بالای نفت و رشد غرور کاذب و پنهان از آن است. در زمان احمدی نژاد به علت قیمت بالای نفت این غرور کاذب به اوج خود رسید و سکویی شد برای پرتاب ایران به وضع رقت بار کنونی . در مورد کشور های نفت خیز گفته شده آیا نفت برای آنها نعمت است و یا نکبت؟ سرنوشت عراق، لیبی، ونزوئلا و ایران نشان میدهد باید به سویه نکبت بیشتر بها داد، اگر خرد بهره برداری درست از منابع نفتی را نداشته باشیم.
در پایان باید گفت در آستانه فعال شدن مکانیزم ماشه هستیم که در بلند مدت میتواند اثرات وحشتناکی بر اقتصاد کشور داشته باشد. آیا شجاعتی در رهبران وجود دارد که به عقلانیت باز گشته و از توهمات خارج شوند یا همچنان در توهمات آخرالزمانی باقی خواهند ماند؟ بی شک بازگشت به عقلانیت و تعامل با جهان، مطالبه ای ملی و قابل انجام است. این بازگشت میتواند از طرق گوناگون که مستلزم تحقیر و خود تخریبی ملی نباشد، مثل مراجعه به آرا مردم از طریق همهپرسی و یا نظر سنجی دیجیتالی در مورد مسایل هستهای انجام گیرد، اگر حاکمیت از خودکامگی برای یک بار هم شده دست بردارد و به آرا مردم احترام بگذارد. افزون بر آن هر شهروند ایرانی باید احساس مسئولیت کرده و مطالبه بازگشت به عقلانیت، را از هر طریق نظیر نوشتن نامه به مقامات کشور و یا سایر روش های اعتراضی کم خطر در داخل کشور ، فریاد کند. در خارج از کشور هم میتوان اعتراضات را به طرق گوناگون و علنی ابراز کرد مثل گذاشتن تظاهرات و درخواست از سردمداران این کشور ها تا از هر گونه اقدام نظامی علیه ایران خودداری کنند . در این میان هنرمندان متعهد نیز میتوانند با آفرینش آثار هنری ضد جنگ و تشویق به عقلانیت نقش بزرگی در دور کردن کشور ار آیندهای ناخوشایند داشته باشند. در زمان ولی فقیه اول در سال های پایانی جنگ با عراق که لجاجت ها بسیار اوج گرفته بود، صدا وسیما سریالی از مبارزات میرزا کوچک خان تهیه کرد. در قسمتی از این سریال، در شامگاهی شوم که قرار بود نیروهای روسی صبح روز بعد شهر ما سوله را به توپ بندند، پیری خرد مند به میرزا اندرز داد که مرد جنگ باید مرد سیاست هم باشد. ولی میرزا به این پند گوش نداد و به این ترتیب پایان جنبش جنگل و مرگهای بسیاری را رقم زد. در آن هنگام شاید ولی فقیه اول به این پند گوش داد و به این ترتیب با قبول مسئولیت به جنگ با عراق پایان داد. دیدن این سریال شاید در شرایط فعلی نیز سودمند باشد و با شنیدن پند آن پیر خردمند که در شرایط فعلی میلیونها ایرانی هم آن را فریاد میکنند، بتوان از بروز فاجعه غرق شدن کشتی میهن که کوسههای بسیاری در منطقه و جهان آرزوی آن را دارند جلوگیری کرد.