نجات ایران از این وضعیت امری نیست که بتوان از حاکمان جمهوری اسلامی انتظار داشت. سردمداران رژیم اسلامی با سیاست های ضد مردمی و بشدت ارتجاعی و ویرانگر خود زمینه ساز و هموار کننده این وضعیت بوده اند. برای این که ایران بتواند از این وضعیت خطرناک که ممکن است با تنهایی استراتژیک به خفگی ژئوپلیتیک نیز دچار شود، باید به حاکمیت جمهوری اسلامی پایان داد. در شرایطی که یک قدرت مردمی بتواند از طریق ارگان های خود بر کشور مسلط شود و سیاست های خود را در عرصه های گوناگون و در راستای منافع عموم مردم به پیش ببرد، آن گاه می توان امیدوار بود که تحولات در کشور و منطقه سمت و سوی دیگری به خود بگیرد. حاکم شدن مردم بر سرنوشت خود در کشور می تواند با حمایت نیروهای مردمی و مترقی در کشورهای همسایه که خویشاوندان تاریخی مان هستند، همراه گردد. | |
امضای توافق نامه صلح میان آذربایجان و ارمنستان در کاخ سفید و تلاش برای پایان دادن به جنگ ها و خصومت های ۳۵ ساله میان دو کشور قفقاز جنوبی، حادثه مهمی در منطقه تلقی می شود. در این توافق نامه که در هفت ماده تنظیم شده؛ قرار است صلح میان دو کشور عملی گردد، مرزهای دو کشور و حق حاکمیت شان به رسمیت شناخته شود، کریدور زنگزور به «مسیر ترامپ» تغییر نام یابد و راه اتصال نخجوان به آذربایجان تضمین گردد. بر اساس این توافق، مالکیت این مسیر در اختیار ارمنستان خواهد بود. یک شرکت آمریکایی ـ ارمنی که در ارمنستان ثبت خواهد شد، بازسازی و اداره آن را برای ۹۹ سال در اختیار خواهد داشت. به این ترتیب آمریکا جای پای محکمی در این «چهارراه» جهانی بدست خواهد آورد. این توافق نامه تاثیرات مهمی در معادلات سیاسی منقطه قفقاز و مناسبات قطب های قدرت جهانی برای دهه های آتی بر جای خواهد گذاشت که می توان به چند محور آن توجه کرد:
۱ـ در ماده پنجم این توافق نامه تصریح شده که آذربایجان و ارمنستان تصویب قرارداد صلح برمبنای منشور سازمان ملل و اعلامیه سال ۱۹۹۱ آلماتی (تعیین مرزهای دو کشور بر مبنای مرزهای دو جمهوری دردوران اتحاد جماهیر شوروی) را به رسمیت شناخته و متعهد می شوند براساس حسن همجواری و خدشه ناپذیری مرزهای بینالمللی از توسل به زور برای تصرف سرزمین، پس از درگیریهایی که رنجهای انسانی گستردهای به همراه داشته، اجتناب کرده و راه را برای بستن پرونده دشمنی میان دو ملت هموار سازند. آن ها قاطعانه متعهد می شوند هرگونه تلاش برای انتقامجویی ، چه اکنون و چه در آینده را مردود شمارند.
این توافقنامه سه جانبه با حضور دولت آمریکا به عنوان شاهد، تهدید شعله ور شدن جنگ دیگری میان دو همسایه را از ارمنستان دور می سازد. آن هم در شرایطی که پس از شکست سنگین ارمنستان در جنگ دوم قره باغ درسال ۲۰۲۰ و اشغال کامل قره باغ توسط ارتش آذربایجان در سال ۲۰۲۳ با چراغ سبز روسیه، دولت ارمنستان با تهدیدهای مداوم دولت های آذربایجان و ترکیه برای تصاحب مسیر زنگزور، تصرف استان سیونیک و سایر بخش های ارمنستان مواجه بود.
علاوه برآن احداث جاده زنگزور که با عبور از داخل خاک ارمنستان، آذربایجان را به نخجوان متصل می کند، ارمنستان به چهارراه تجاری مهمی برای انتقال کالا و انرژی از آسیا (چین) به اروپا و از ایران به روسیه و بالعکس با هزینه غیرقابل مقایسه برای انتقال کالا از طریق هوا و دریا - مبدل می شود و بدین ترتیب منابع درآمد قابل توجهی برای کشور کوچکی مانند ارمنستان که فاقد منابع طبیعی قابل توجه است، در «چهارراه جهان» تامین می کند.
۲ ـ در صورتی که توافق نامه کنونی به یک قرارداد صلح منجر شود و روابط دو کشور به سوی همسایگی و تقویت ارتباطات مردمی دو کشور بیانجامد، امید می رود که مناسبات ملت های ارمنی و آذری دوباره به دوره روابط خویشاوندی و همسایگی که در طول تاریخ و به ویژه در دوران اتحاد جماهیر شوروی وجود داشته، باز گردد. واقعیت این است که پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی و استقلال جمهوری های قفقاز جنوبی و آسیای میانه، در بسیاری از کشورهای تازه استقلال یافته، الیگارشی حاکم و یا بخش های رقیب آن برای تثبیت موقعیت خود درشرایط جدید، به ایدئولوژی ناسیونالیستی و دامن زدن به خصومت های ملی و قومی علیه دیگر ملیت های ساکن جمهوری ها ی شان و یا جمهوری های همسایه متوسل می شدند. این ناسیونالیسم که در موارد زیادی به ناسیونالیسم کور و تهاجمی مبدل می شد، پوششی بود برای برقراری نظام های استبدادی و دودمانی، غارت اموال عمومی در روند انباشت اولیه سرمایه برای عبور از اقتصاد دوران شوروی به اقتصاد سرمایه داری خشن وغارت گر نئولیبرال و پوشاندن فساد عمیق، نهادینه شده و گسترده ای که از دوران شوروی به ارث رسیده بود. شوک تراپی های پیاپی برای انتقال به اقتصاد بازار با بروز تضادهای عمیق طبقاتی میان اولیگارشی درحال ظهور و اکثریت مردمی که موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی زندگی شان را از دست می دادند، همراه بود. درچنین شرایطی ناسیونالیسم بهترین اسلحه ایدئولوژیک و سیاسی در دست الیگارش های نوظهور بود تا با انفجار تضادهای طبقاتی مقابله کرده و خشم اکثریت مردم از سقوط آزاد زندگی شان را علیه ملیت های دیگر سوق دهند که اکثریت شان خود از قربانیان روندهای مشابه بودند. ارمنستان و آذربایجان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یکی از نمونه های این روند وعواقب فاجعه بار و تاسف بار آن بوده و هستند.
بحران قره باغ که از فوریه ۱۹۸۸ (سال های آخر اتحاد جماهیر شوروی) شروع و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به جنگی تمام عیار گسترش یافت و بیش از ۳۵ هزار نفر تلفات و هشتصد هزار آواره از خود بر جای گذاشت. با دخالت روسیه آتش بسی میان آذربایجان و ارمنستان در سال ۱۹۹۴ برقرار شد و قره باغ و هفت منطقه متعلق به آذربایجان که هم مرز قرباغ بودند، در تصرف ارمنستان باقی ماند. رابرت کوچاریان در سال ۱۹۹۲ به عنوان نخست وزیر جمهوری قره باغ و از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۷ به عنوان اولین رئیس دولت جمهوری قره باغ وارد فضای سیاسی سالیان اولیه استقلال ارمنستان شد. او و سایر سیاست مداران وابسته به قره باغ، لئون تر پطروسیان اولین رئیس جمهوری منتخب پس از دوران شوروی را که در دوره دوم ریاست جمهوری خود خواهان انعقاد قرار داد صلح با آذربایجان بود تحت فشار قرار داده و ناچار به استعفاء کردند. رابرت کوچاریان پس از تر پطرسیان دو دوره پنج ساله و سرژسرکسیان هم حزبی او ( که او هم از گروه قره باغی ها است) ، دو دوره پیاپی پنج ساله تا انقلاب ۲۰۱۸ ارمنستان، به عنوان روسای جمهور، قدرت را در دست داشتند. این دوره بیست ساله با محدودیت شدید فضای دمکراسی و آزادی های سیاسی پس از استقلال، دستکاری و تقلب در انتخابات، رشد الیگارشی های ثروتمند وابسته به مراکز قدرت و گسترش بی سابقه فساد نهادینه شده همراه بود. حیدرعلیف (زاده نخجوان) از زمانی که به ریاست حزب کمونیست آذربایجان منصوب شد، یکی از بزرگترین شبکه های فساد در جمهوری های سابق شوروی را سازمان داد که شامل مافیای خاویار دریای خزر، مافیای نفت سومگایت، مافیای میوه و سبزیجات، مافیای نخ و نساجی، مافیای حمل و نقل و گمرک بوده وتمام مقامات کلیدی در جمهوری آذربایجان را در اختیار بستگان خود قرارداد که به نخجوانی ها معروف بودند و شبکه اصلی قدرت درجمهوری آذربایجان را تشکیل می دادند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بازگشت مجدد حیدرعلیف به قدرت او و سپس پسرش الهام علیف، اولین استبداد دودمانی جمهوری های آسیای میانه اتحاد جماهیر شوروی سابق را در بازی با کارت ناسیونالیسیم همراه با سرکوب آزادی های سیاسی و برقراری استبداد خاندانی بنیان نها دند. «اسناد پاندورا»، مجموعهای از ۱۱٫۹ میلیون سند که توسط "کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران پژوهشی" در ۳ اکتبر ۲۰۲۱ منتشر شد، نشان داد که الهام علیف و وابستگان نزدیک اش پنهانی بیش از ۴۰۰ میلیون پوند در بریتانیا املاک و مستغلات معامله کردهاند.
۳ ـ باید توجه داشت که اعلام توافق نامه صلح با همه اهمیت آن هنوز به معنای نهائی شدن و امضاء پیمان صلح نیست. برای انعقاد پیمان صلح موانعی از قبل وجود داشته است که باید در فضای جدیدی که اعلام توافق سه جانبه آفریده، حل و فصل شوند. بخشی از این مسائل عبارتند از: تعیین خط مرزی میان دو کشور بر اساس قرارداد آلماتی چندین منطقه، که در نقشه ها به این یا آن کشورتعلق دارد، باید مبادله شوند، عملی شدن درخواست آذربایجان برای حذف قره باغ از قانون اساسی ارمنستان که به نوعی باج خواهی و دخالت در امور داخلی ارمنستان محسوب می شود و البته برآورده شدن آن منوط به نتیجه رفراندومی است که برای سال ۲۰۲۶ پیش بینی شده است، آزادی ۲۳ زندانی جنگی که علیرعم مبادله اسراء هنوز در زندان های آذربایجان هستند و سازمان عفو بین الملل گزارشاتی در باره بد رفتاری با آن ها منتشر کرده است ، آزادی ۱۶ نفر از رهبران قرباغ و بویژه دو تن از روسای دولت خودمختار که به اتهام تروریسم در دادگاه های نمایشی آذربایجان محاکمه شده و در زندان های آذربایجان به سر می برند، عقب نشینی آذربایجان از ۸۳ کیلومتر از اراضی شناخته شده بین المللی ارمنستان که به اشغال آذربایجان در آمده است، توافق برای حل مسئله بازگشت ۱۲۰ هزار نفر از سکنه ارمنی قره باغ که در نتیجه پاکسازی قومی قره باغ ناچار به کوچ اجباری شده و در ارمنستان به سر می برند. امضاء توافق نامه سه جانبه می تواند محبوبیت حزب حاکم "پیمان مدنی" به رهبری نیکول پاشینیان که محبوبیت آن در آخرین نظرسنجی ها به هفده درصد کاهش یافته را افزایش دهد. اما اپوزیسیون به رهبری رابرت کوچاریان و متحدان اش از جمله حزب ناسیونالیست داشناک به همراه کلیسا و با حمایت روسیه تلاش دارند توافق نامه سه جانبه را به عنوان تسلیم حق حاکمیت استان سونیک به آذربایجان بدون دریافت هیچ امتیاز ملموس جلوه دهند. اپوزیسیون همچنین از هم اکنون تلاش می کند تا رفراندوم قانون اساسی را با شکست مواجه ساخته و انعقاد قرار داد صلح را با مانع مواجه سازد. اما اکثرتحلیل گران و کارشناسان معتقدند که اکثریت مردم ارمنستان از توافق نامه سه جانبه استقبال کرده و خواهان انعقاد قرار داد صلح و پشت سرنهادن چهار دهه مخاصمه و جنگ میان دو کشور همسایه هستند. عملی شدن صلح مسلماً با تضعیف اپوزیسیون روسوفیل، روند دمکراتیزه شدن ارمنستان را تقویت کرده و به بحران سیاسی و بی ثباتی ناشی ازآن پایان خواهد داد. اما دست یابی به این هدف با توجه به موانع برشمرده کار چندان آسانی نیست.
۴ ـ دولت آمریکا با این ابتکار عمل و با حمایت از توافق نامه صلح میان دو کشور و با امضای قراردادهای متنوع در زمینه های گوناگون با هر دو کشور، جاپای مستحکمی در این منطقه استراتژیک بدست آورده است. این حضور در رقابت میان قدرت هایی همچون چین، روسیه و حتی هند در تحولات به سرعت تغییر یابنده معادلات قدرت جهانی، از اهمیت بالایی برخوردار است. تسلط آمریکا بر این «چهارراه جهان» از مسیر زنگزوز، که ارتباط شرق و غرب و شمال و جنوب را متصل می کند، در کنار گسترش حضور اقتصادی و سیاسی در ارمنستان، آذربایجان و ترکیه، عملآ وزن آمریکا در این مسیرهای حیاتی و در حال رشد را بیش از پیش تقویت می کند. حضور قوی آمریکا در منطقه قفقار می تواند نفوذ چین و روسیه را تضعیف کند. از سوی دیگر با این تحول، آمریکا در مرزهای شمالی ایران نیز حضوری قدرتمند پیدا خواهد کرد. روشن است جاپای محکم اسرائیل در جمهوری آذربایجان و عضویت ترکیه در پیمان ناتو در کنار حضور آمریکا در حساس ترین مسیر ترانزیتی شمال ایران، عملا به صورت خطری در حال رشد در مرزهای شمالی کشور خواهد بود. در یک کلام، این توافق یک پیروزی بزرگ استراتژیک برای آمریکا نیز محسوب می شود.
۵ ـ حضور جدی آمریکا در منطقه قفقاز جنوبی که تاکنون حیات خلوت روسیه تلقی می شد، ضربه ای جدی به موقعیت ژئوپلتیک روسیه تلقی می شود. امضای توافق دو کشور منطقه قفقاز در کاخ سفید و نه در کاخ کرملین، نشاندهنده کاهش روزافزون نقش این کشور در این منطقه به حساب می آید. این روند، نتیجه سرد شدن مناسبات باکو و ایروان با مسکوست. انفعال روسیه در حمایت از ارمنستان در جنگ دوم قره باغ در۲۰۲۰ ، و حمایت از آذربایجان در اشغال کامل قره باغ در ۲۰۲۳ که منجر به اخراج ۱۲۰ هزارنفر از ساکنان ارمنی از قره باغ شد، و طبق قرار داد آتش بس میان باکو، ایروان و مسکو تحت حفاظت نیروی های صلح بان روسی قرار داشتند، ازسوی دولت ارمنستان زنگ خطری جدی تلقی شده بود. واقعیت این است که پس از انقلاب ارمنستان درسال ۲۰۱۸ و شکست احزاب، جریانات و سیاستمدارن طرفدار روسیه در انتخابات و گسترش آزادی های سیاسی، تحولات این کشور از سوی مسکو با بدبینی و حساسیت شدیدی همراه شد. روشن است که توتالیتاریسم حاکم بر روسیه تاب تحمل روندهای دمکراتیک در کشورهایی که زمانی عضو اتحاد جماهیر شوروی بودند را نداشته و ندارد. ترس و حساسیت روسیه، بویژه از الگو قرار گرفتن نمونه ارمنستان و گرجستان است که می تواند در رژیم های پسا شوروی در حال گذار، به نظام های دمکراتیک منجر شود. این الگوهای دمکراتیک می توانند حوزه نفوذ روسیه در جمهوری های قفقاز و آسیای میانه را با خطر مواجه سازند. در پی سیاست نیمه خصمانه مسکو علیه ایروان، حزب حاکم به ریاست نیکول پاشینیان سیاست نزدیکی به اتحادیه اروپا بویژه فرانسه و آمریکا را در پیش گرفت. آذربایجان نیز به تدریج با گسترش روابط خود با ترکیه و اسرائیل، عملا تلاش کرد از زیر سایه سنگین روسیه خارج شود. اکنون با حضور آمریکا در منطقه و نقش ناتو در ترکیه و حضور چشمگیر اسرائیل در جمهوری آذربایجان، ناتو به مرزهای جنوبی روسیه نیز نزدیک شده است. تهاجم مسکو به اوکراین و جنگ سه ساله در این منطقه، امکان تمرکز کرملین بر تحولات منطقه قفقاز را کاهش داده است. این وضعیت، فرصت طلایی برای حضور آمریکا در این منطقه را تسهیل کرده است. در یک کلام می توان گفت که در توافق نامه جدید ارمنستان و آذربایجان با حضور شرکت های آمریکایی در کریدور زنگزور، مسکو اصلی ترین بازنده این ماجراست. هر چند وزارت خارجه روسیه به این توافق واکنشی محتاطانه نشان داده است، اما حملات هوایی روسیه به تاسیسات نفتی شرکت «سوکار» جمهوری آذربایجان در اوکراین و دیگر زیر ساخت های آذربایجان از جمله ایستگاه تقویت فشار گاز انتقال دهنده گاز آذربایجان به اوکراین، یک روز پس از اعلام توافق را باید نشانه خشم شدید مسکو از این توافق به حساب آورد.
۶ ـ آذربایجان در جریان این توافق توانسته است به یکی از هدف های خود دست یابد. با برجسته شدن نقش آذربایجان در «کریدور میانی» که آسیای میانه را از طریق دریای خزر و خاک آذربایجان به اروپا متصل می کند، این کشور نقش کلیدی در این مسیر بدست می آورد. در قراردادی که در بعد از جنگ ۲۰۲۰ قرهباغ میان دو کشور با پادرمیانی روسیه بسته شده بود، مسئله کریدور زنگزور مطرح گشته بود. علیف با سیاست های ماهرانه و چند لایه خود، هر چند نتوانست به هدف اشغال استان سیونیک ارمنستان دست یابد، اما با بازی هنرمندانه میان ترکیه ، اسرائیل، آمریکا و روسیه توانسته است نقش و جایگاه خود در مسیر «کریدور میانی» را تثبیت کند. آذربایجان توانسته است با انعقاد توافق نامه میان آذربایجان و ارمنستان و تثبیت نقش آذربایجان در «کریدور میانی» ، در کنار نقشی که آمریکا در این مسیر ایفا می کند، با قراردادهای متنوعی که با آمریکا منعقد کرده، در کنار حمایت های سیاسی و فرهنگی ترکیه، همکاری های نظامی، تسلیحاتی و اطلاعاتی اسرائیل، پشتیبانی آمریکا را نیز جلب کند. این وضعیت خطر دخالت های روسیه در امور داخلی این کشور را کاهش می دهد. این نکته ای است که می تواند به تدریج با واکنش های روسیه همراه گردد. همین ائتلاف های چند لایه، موقعیت این کشور در رابطه با ایران را نیز مستحکم تر خواهد کرد. از این پس تهدیدات نظامی از سوی مقامات جمهوری اسلامی، می تواند بسیار هزینه ساز باشد.
اما یک نکته دیگر و مهم را نیز نباید فراموش کرد. در مقایسه با ارمنستان و گرجستان که در دوره گذار از ساختار های پسا شوروری به دمکراسی هستند و آزادی های سیاسی، پلورالیسم حزبی، انتخابات و تغییر حکومت از طریق صندوق رای درحال پیشرفت است، ساختار سیاسی آذربایجان یک استبداد مطلقه دودمانی، سرکوب گر و بسیار عقب مانده است. پایان دادن به وضعیت جنگی با ارمنستان که چهار دهه ادامه داشته، بازی با کارت ناسیونالیسم قومی را کاهش داده و با توجه به وزیدن نسیم دمکراسی از کشورهای همسایه پایه های دیکتاتوری را متزلزل و جامعه مدنی را تقویت خواهد کرد. بدین ترتیب پیروزی در سیاست خارجی می تواند پیروزی شکست فرجام در بعد سیاست داخلی کشور باشد. این تحول خوبی برای دیکتاتوری موروثی خاندان علیف نیست. اما بدون تردید ارتقاء و بلوغ سیاسی برای مردم آذربایجان و هم تراز شدن آن ها با فضای سیاسی قفقاز جنوبی را نوید خواهد داد. همین مسئله اما این احتمال را مطرح می سازد که علیف برای حفظ موقعیت سیاسی خود و دودمانش بازی با کارت ناسیونالیسم را رها نکرده و سنگ اندازی در روند امضاء پیمان صلح را همچنان ادامه دهد.
۷ـ یکی دیگر از بازیگران اصلی این تحول ترکیه می باشد. ترکیه در کنار آذربایجان و بویژه پس از کمک به این کشور در جنگ دوم قره باغ، برای خود نقش ویژه ای در تحولات کریدوری با آسیای میانه تعریف کرده است. تلاش ترکیه و آذربایجان بر این استوار بود تا با آغاز جنگ جدید و اشغال بخش هایی از خاک ارمنستان و بویژه کریدور زنگزور، ارتباط ترکیه و آسیای میانه و کشورهای ترک زبان را بدون نیاز به استفاده از کریدور شمال ایران «کریدور ارس» برقرار نماید. روشن است که ترکیه، همواره ایران را یک رقیب جدی خود در منطقه قفقاز و آسیای میانه دانسته است. با حضور پررنگ ترکیه در سوریه پس از سقوط اسد، تمایل نوعثمانی گرایی در ترکیه بیش از گذشته تشدید شده است. اکنون با چتر تضمین آمریکا در قبال خطر موجودیتی برای ارمنستان و حضور شرکت آمریکایی ـ ارمنی در « مسیر ترامپ» ، هر چند ارتباط میان ترکیه ـ نخجوان و آذربایجان و از این طریق با آسیای میانه برقرار خواهد شد و یکی از آرزوهای دیرین ترکیه و آذربایجان برآورده می شود، اما این امر مانع اجرای طرح های توسعه طلبانه و بلندپروازانه اردوغان نیز خواهد شد. به دیگر سخن حضور پررنگ آمریکا در قفقاز جنوبی و نقش پر رنگ اسرائیل در تحولات سوریه که بدون چراغ سبز آمریکا شدنی نیست ، تلاش هماهنگی است برای کنترل بلندپروازی های ترکیه و تضعیف آن در قبال قدرت گیری روزافزون اسرائیل. با کنترل بلندپروازی های منطقه ای ترکیه در سوریه و در قفقاز، توافق نامه ایروان و باکو را باید شکستی برای اردوغان نیز به حساب آورد.
۸ ـ یکی از بازندگان اصلی توافق نامه آذربایجان و ارمنستان، جمهوری اسلامی است. درست است که با حفظ حق حاکمیت ارمنستان بر مسیر زنگزور ، ارتباط زمینی و مرزی ایران و ارمنستان همچون گذشته برقرار خواهد ماند و از این رو، طرح این مسئله که ایران دچار خفگی ژئوپلتیک شده موضوعیتی ندارد. اما نکته اساسی این است که اگر مناسبات ارمنستان و آمریکا عمق بییشتری یابد و در شرایط ویژه و بحرانی، ارمنستان زیر فشار آمریکا از استفاده ایران از مرزهای ارمنستان برای اتصال به قفقاز و از آن طریق اروپا ممانعت به عمل آورد، خفگی ژئوپلتیک واقعیت پیدا خواهد کرد. از این رو نحوه مناسبات ایران با ارمنستان در آینده از اهمیت ویژه ای برخوردار خواهد بود. اما از سوی دیگر گذر «کریدور میانی» از « نگزور عملا مزیت های ترانزیتی ایران در «کریدور ارس» را از میان می برد و عملا ایران از یکی از مهمترین مسیرهای قرن آتی کنار گذاشته می شود. با این اتفاق، تنهایی استراتژیک ایران اکنون دارد به انزوای ژئوپلیتیک نیز تبدیل می شود. در این رابطه می توان به چند نکته اشاره کرد:
الف ـ با کنار گذاشته شدن ایران از «کردیدور میانی» که آسیای میانه را به اروپا متصل می کند بدون آنکه از خاک ایران عبور کند، عملآ یک مزیت ژئوپلیتیک ایران در شمال کشور و در آسیای میانه از دست می رود. واقعیت این است درست در زمانی که ترکیه یعنی کشوری خارج از حوزه آسیای میانه، شورای همکاری کشورهای ترک با عضویت رسمی جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان و اعضای ناظر ترکمنستان، مجارستان و قبرس شمالی را تشکیل داده و دامنه نفوذ خود را گسترش می دهد، جمهوری اسلامی ایران عملا هیچ تلاشی برای گسترش مناسبات خود با همین کشورهای آسیای میانه به اضافه ارمنستان، گرجستان، تاجیکستان،افغانستان و پاکستان که بخشاً متعلق به حوزه تمدنی یا همسایگی و تاریخ مشترک هستند، انجام نداده و تمام هم و غم خود را بر سیاست شیعی گرایی تهاجمی با طرح شعار ضدبشری «نابودی اسرائیل» بنا نهاده و هزینه های هنگفتی بر کشور تحمیل کرده است. کنار گذاشته شدن ایران از «کریدور میانی» از نتایج این سیاست منطقه ای ماجراجویانه و غیردوراندیشانه رهبری جمهوری اسلامی است.
ب ـ در جنوب کشور نیز همین سیاست شیعی گرایی تهاجمی و فرصت دادن به اسرائیل برای پیشبرد سیاست "ایران هراسی" تهاجمی و تهدیدات علیه کشورهای عرب سنی منطقه، باعث شد که «کریدور ای مک» در جنوب که هندوستان را از طریق عربستان به اسرائیل و اروپا متصل می کند ، عملا ایران را از یکی از کریدورهای جهانی کنار بگذارد. این کریدور در آینده می تواند نقش استراتژیک و ژئوپلیتیک تنگه هرمز را نیز به شدت کاهش دهد. روشن است "معاهده ابراهیم" تلاشی است برای تثبت و تحکیم این کریدور جنوبی که منافع کشورهای عربی جنوب خلیج فارس را با منافع اسرائیل و آمریکا و اروپا گره می زند.
ج ـ با کنار گذاشته شدن ایران از «کریدور میانی» در شمال و «کریدور ای مک» در جنوب، تنها «کریدور شمال ـ جنوب» از خاک ایران عبور می کند، و روسیه و آسیای میانه را از طریق بندر چابهار به دریای عمان و اقیانوس هند متصل می سازد. اما در کشوری که بعد از۲۵ سال، ساخت راه رشت به انزلی در مسیر شمال ـ جنوب به پایان نمی رسد و یا پس از ۲۰ سال، طرح گسترش و نوسازی بندر چابهار به سرانجام نمی رسد و راه آهن چابهار به زاهدان تکمیل نمی شود، نمی توان انتظار رقابت در عرصه کریدورها را داشت. در حوزه ترانزیت، عواملی همچون قدرت، سرعت و امنیت از اهمیت بالائی برخوردار است. اما به دلیل بوروکراسی فشل و مافیایی، عدم سرمایه گذاری جدی، عدم وجود زیرساخت های قابل اتکا، نمی توان انتظار حضور فعال در کریدورهای جهانی در حال شکل گیری را داشت. از این رو با کمال تاسف باید گفت که سیاست های ویرانگر حاکمان جمهوری اسلامی زمینه ساز «خفگی ژئوپلیتیک» ایران را فراهم ساخته اند. امری که ایران را علیرغم مزیت های ژئوپلیتیک بی همتای خود در دهه های آتی با مشکلات جدی روبرو خواهد ساخت.
د ـ نجات ایران از این وضعیت امری نیست که بتوان از حاکمان جمهوری اسلامی انتظار داشت. سردمداران رژیم اسلامی با سیاست های ضد مردمی و بشدت ارتجاعی و ویرانگر خود زمینه ساز و هموار کننده این وضعیت بوده اند. برای این که ایران بتواند از این وضعیت خطرناک که ممکن است با تنهایی استراتژیک به خفگی ژئوپلیتیک نیز دچار شود، باید به حاکمیت جمهوری اسلامی پایان داد. در شرایطی که یک قدرت مردمی بتواند از طریق ارگان های خود بر کشور مسلط شود و سیاست های خود را در عرصه های گوناگون و در راستای منافع عموم مردم به پیش ببرد، آن گاه می توان امیدوار بود که تحولات در کشور و منطقه سمت و سوی دیگری به خود بگیرد. حاکم شدن مردم بر سرنوشت خود در کشور می تواند با حمایت نیروهای مردمی و مترقی در کشورهای همسایه که خویشاوندان تاریخی مان هستند، همراه گردد. در آن صورت هم می توان به سیاست همسایگی قابل اتکا دست یافت و هم در سیاست بین المللی با در پیش گرفتن موازنه مثبت، با همه قدرت های جهان مراودات و روابط معمولی بین المللی برقرار کرد. ایران برای این که بتواند از تنهایی استراتژیک و خفگی ژئوپلیتیک رهایی یابد، چاره ای ندارد جز آن که پس از حل مسائل داخلی خود، به سمت ایجاد یک اتحادیه دمکراتیک منطقه ای با همسایگان حرکت کند. از این طریق است که این منطقه می تواند در قرن آتی نقشی در خور در سیاست های منطقه ای و جهانی ایفا نماید. تحقق این هدف مسلماً رابطه تنگاتنگی با پیروزی انقلاب "زن،زندگی، آزادی" در ایران و تاثیرات منطقه ای و بین المللی آن خواهد داشت.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی؛ دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
يكشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۱۷ اوت ۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد