پیشگفتار: تاریخ هر ملتی، همچون رودخانهای بیانتهاست؛ رودی که از دل کوهها و دشتها میگذرد، برفهای کهن را در خود آب میکند، گرداب و آرامش را در یک مسیر جمع میکند و بیوقفه پیش میرود. مسیرش گاه آرام و نرم است و گاه خروشان و طوفانی، اما هرگز نمیایستد. ایران ما، این سرزمین باستانی و سرشار از خاطرات، هزاران سال است که در چنین رودخانهای حرکت میکند؛ رودی که بارها با سنگلاخهای بزرگ تاریخ روبه رو شده و همچنان جریان یافته است.
هرگاه این ملت به دوراهیهای بزرگ رسیده، گویا انتخابها از پیش معلوم بودهاند: سلطنت یا جمهوری. دو واژه، دو پرچم، دو جبهه. سالهاست این دو قطب، اندیشهها را به دو سوی متقابل کشاندهاند؛ همچون دو آهنربا که هرگز اجازه نمیدهند چیزی میانشان باقی بماند. گویی تمام جهان سیاسی ما خلاصه شده در همین دوگانه و هیچ خیالی جز این دو جرئت زادهشدن ندارد.
اما آیا چنین تصوری واقعاً حقیقت دارد؟ آیا شایسته است که سرنوشت یک ملت با پیشینهای هزارساله، تنها در قالب این دو شکل بسته شود؟ آیا ما ناچاریم میان تاج و صندوق رأی سنتی یکی را انتخاب کنیم، بیآنکه حتی جرئت خیالپردازی درباره راه دیگری داشته باشیم؟ شاید این دوگانه نه تنها پاسخگو نباشد، بلکه خود عامل تکرار ناکامیها شده باشد.
در گذر زمان، این پرسش بیش از همیشه برجسته شده است. نسل تازهای که امروز در خیابانها، دانشگاهها، کارگاهها و خانهها زندگی میکند، دیگر خود را در هیچ یک از این دو اردوگاه نمییابد. این نسل با دنیایی روبه روست که سرعتش سرسامآور است و مرزهایش در هم شکسته. برای آنها، سلطنت یادگار موزههای تاریخ است و جمهوری به معنای امروزینش، تجربهای فرسوده و ناکام. آنان نه در گذشته جایی دارند و نه در نزاعهای کهنهای که پیشینیانشان را به صفآرایی واداشته است.
آنها به دنبال آزادیاند، اما آزادی نه به معنای ساده جابهجایی قدرت، بلکه آزادی در معنا، در اندیشه، در انتخاب سبک زندگی. خواهان کرامت انسانیاند، اما نه کرامتی که تنها در سخنرانیها و شعارها به گوش برسد، بلکه کرامتی که در هر روز زندگی لمس شود. برای این نسل، تغییر واقعی یعنی ساختن سیستمی که انسان را در مرکز بگذارد، نه قدرت را.
«نیرو و یا نگاه سوم» از دل همین نیاز زاده میشود. نگاهی که به جای تکیه بر دعواهای تاریخی، جرئت میکند مسیر تازهای بیافریند. این نگاه به گذشته احترام میگذارد، اما اسیر آن نمیماند. تجربههای تاریخی را میبیند و از آنها میآموزد، اما در همان چارچوبهای بسته متوقف نمیشود. ستونهای این نگاه سه اصل بنیادیناند: آزادی، عدالت و دمکراسی!
برخلاف دوگانههای قدیمی، این نگاه نمیخواهد قدرت را در یک نقطه متمرکز کند، بلکه میخواهد آن را در سراسر جامعه توزیع کند. در این مسیر، گفتوگو جایگزین تحمیل میشود و آشتی ملی بر انتقام تاریخی چیره میگردد. خشونت به کناری گذاشته میشود و زبان تفاهم، زبان اصلی سیاست میگردد. همه اقوام، زبانها، مذاهب و طبقات جایی برای مشارکت خواهند داشت.
شاید بپرسند: آیا چنین آرمانی شدنی است؟ آیا ممکن است جامعهای با چنین تنوع و پیچیدگی، به این درجه از تفاهم برسد؟ پاسخ در تاریخ جهان نهفته است. هر پیشرفت بزرگ، روزی رویائی دور دست بود. لغو بردهداری، حق رأی زنان، همزیستی ملتهای مختلف! همه اینها زمانی غیرممکن پنداشته میشد، تا آنکه اراده جمعی و ایمان به تغییر، آنها را به واقعیت بدل کرد.
امروز نیز، اگر ارادهای جمعی در ایران شکل گیرد، اگر اعتماد دوباره در میان مردم جوانه بزند، اگر از تلهی دشمنیهای موروثی بیرون بیاییم، راه سوم نه تنها ممکن، بلکه ضروری خواهد بود. راهی که نه بر ویرانههای نفرت، بلکه بر ستونهای همزیستی ساخته میشود.
*****
آغاز : بزرگترین خطر برای هر ملت، تکرار بیپایان یک چرخه شکست است. ما بارها دیدهایم که جابهجایی قدرت میان دو قطب، بدون تغییر بنیادهای اندیشه و ساختار، سرانجامی جز تکرار ناکامیها ندارد. نگاه سوم، دعوت به شکستن این چرخه است. دعوت به اینکه پیش از انتخاب حاکمان، خود مفهوم «حاکمیت» را بازتعریف کنیم.
اکنون بیش از هر زمان، باید جرئت کنیم که بپرسیم: «اگر این دو راه، که هر دو ما را به بنبست رساندهاند، پس راه سوم کجاست؟» این پرسش، آغاز یک بیداری است. پرسشی که اگر صادقانه و بیتعصب طرح شود، میتواند پنجره های بسته را باز کند.
آینده ایران نه در کاخها و نه در نهادهای کهنه سیاسی ساخته میشود، بلکه در دل مردم، در انتخابهای روزانه آنها، در شجاعتشان برای ساختن روابطی نو و منصفانه شکل میگیرد. نگاه سوم، پلی است میان گذشته و آینده؛ پلی که با چوب و سنگ امید ساخته شده و بر فراز شکافهای تاریخی گسترده میشود.
برای عبور از این پل، به شجاعتی ویژه نیاز است؛ شجاعتی برای دست کشیدن از دشمنیهای دیرینه، برای پذیرش تنوع، برای قبول اینکه هیچ گروه، حزب ، بنیاد....مالک مطلق حقیقت نیست. چنین شجاعتی از دل آگاهی جمعی و تجربههای تلخ میروید.
ما امروز وارث رنجها و امیدهای نسلهای پیش از خود هستیم. اگر آنها توانستند در سختترین روزها چراغی روشن نگه دارند، ما نیز میتوانیم این شعله را به آینده برسانیم. آیندهای که نه سلطنت در آن معنای پیشین دارد، نه جمهوری به مفهوم محدود و کهنهاش، بلکه ساختاری نو بر پایه کرامت، آزادی و عدالت است.
راه یا نگاه سوم ، وعدهای نیست که از بیرون به ما داده شود؛ این راه از درون ما آغاز میشود. از لحظهای که تصمیم بگیریم سرنوشت خود را نه به دست قدرتهای بیرونی، بلکه به دست خویش بسپاریم. این بیداری، بزرگترین سرمایه ماست و اگر آن را پاس بداریم، میتوانیم از چرخههای فرساینده عبور کنیم.
اکنون زمان آن فرا رسیده که ایران، با تکیه بر نیروی خفته خود، مسیر تازهای بسازد؛ مسیری که نه بازگشت به گذشته باشد و نه تکرار شکستهای امروز، بلکه گشایشی به سوی فردایی که در آن هر ایرانی بتواند در سرزمینش با عزت و آزادی زندگی کند. این نگاه، آغاز یک فصل تازه است! فصلی که قلم آن در دستان ماست.
در روزگاری که مردم ایران در کشاکش میان سرکوب از یکسو و بنبست در اپوزیسیون از سوی دیگر گرفتار شدهاند، این پرسش بنیادین پیش روی ماست: آیا تنها انتخاب ما، یکی از دو دوگانهی سلطنت یا جمهوریخواهی است؟ آیا جامعهای با این همه استعداد فکری، اجتماعی و فرهنگی، ناگزیر است بار دیگر زیر چتر قدرتهای گذشته پناه گیرد یا در ساختارهای ایدئولوژیک جدید محبوس شود؟ پاسخ ما به این پرسشها روشن است: نه...!
امروز، میلیونها ایرانی وجود دارند که نه وابسته به سلطنتاند، نه دلبسته به جمهوری اسلامی و نه مشتاق تکرار تجارب ایدئولوژیک قرن بیستم. اینان میخواهند آزاد زندگی کنند، کرامت و حق انتخاب داشته باشند و از چرخهی باطل خشونت، انتقام و استبداد عبور کنند. اما صدایشان کمتر شنیده میشود، چون «میان» دو صدا گم شدهاند. این مقاله تلاش دارد تا صدای این گروه خاموش را به گفتمانی پررنگ و تحولساز بدل کند: نگاه سوم.
در روزگاری که مردم ایران در کشاکش میان سرکوب از یکسو و بنبست در اپوزیسیون از سوی دیگر گرفتار شدهاند، این پرسش بنیادین پیش روی ماست: آیا تنها انتخاب ما، یکی از دو دوگانهی سلطنت یا جمهوریخواهی است؟ آیا جامعهای با این همه استعداد فکری، اجتماعی و فرهنگی، ناگزیر است بار دیگر زیر چتر قدرتهای گذشته پناه گیرد یا در ساختارهای ایدئولوژیک جدید محبوس شود؟
تقابل میان سلطنتطلبان و جمهوریخواهان به نظر میرسد ادامهای از گذشتهای باشد که هنوز از آن عبور نکردهایم. هر دو جریان، علیرغم نیتهای گاه خیر، گرفتار نگاهی تاریخیاند که یا در گذشته متوقف شده یا آیندهای روشن و قابل لمس ارائه نمیدهد.
دوگانه سلطنت و جمهوریخواهی سنتی، اگرچه در برهههای مختلف تاریخ توانستهاند پاسخگوی بخشی از نیازهای سیاسی و اجتماعی ایران باشند، اما اکنون بیش از هر زمان دیگری نشان دادهاند که ناکارآمد و محدود هستند. این دو مدل سیاسی، عمدتاً حول محور قدرت متمرکز شدهاند و در بسیاری موارد، منافع واقعی مردم در پس پرده رقابتهای سیاسی و ایدئولوژیک گم شده است. در چنین فضایی، بسیاری از مردم حس میکنند که صدای آنها شنیده نمیشود و نقش واقعی در تصمیمگیریهای سرنوشتساز ندارند.
نگاه سوم، پاسخی به این ناکامیهاست. نگاهی که از فردمحوری و ایدئولوژیگرایی فاصله میگیرد و بر محوریت مردم، حقوق فردی و جمعی، و شفافیت در قدرت تأکید میکند. در این نگاه، آزادی نه تنها یک شعار، بلکه اصلی بنیادین و غیرقابل مذاکره است. کرامت انسانی، اساس رفتار با همه اقشار جامعه و پایه هرگونه سیاستگذاری به شمار میآید. برابری، بدون تبعیض جنسیتی، قومی، مذهبی یا طبقاتی، یکی از ارکان اصلی این دیدگاه است.
از سوی دیگر، نگاه سوم بر اصل حاکمیت واقعی مردم تأکید دارد؛ حاکمیتی که در آن تصمیمات کلان نه از بالا تحمیل شود و نه از قدرتهای خارجی خریداری گردد، بلکه محصول اراده جمعی و تصمیمگیری آزاد باشد. در این چارچوب، مفهوم سکولاریسم مورد بازتعریف قرار میگیرد؛ سکولاریسمی که دین را از قدرت سیاسی جدا میکند، نه از زندگی و اعتقادات مردم، و مانع از سلطه یک مذهب خاص بر دیگران میشود.
علاوه بر این، نگاه سوم خشونت و نفرتپراکنی را رد میکند و بر گفتوگو، آشتی ملی و فراموش کردن کینهها تأکید دارد. خشونت، هرچند ممکن است در کوتاهمدت ابزار تغییر به نظر آید، اما در بلندمدت بازتولید استبداد و بحرانهای عمیقتر را به دنبال دارد. بنابراین، این نگاه به دنبال ساختارهای سیاسی شفاف، پاسخگو و مبتنی بر قانونی سیال است که امکان مشارکت همگان را فراهم کند و حاکمیت را از انحصار گروهی خاص خارج سازد.
در عمل، یکی از مهمترین ابزارهای تحقق نگاه سوم، تشکیل «مجلس مؤسسان» است (.... که بحث آن در چندین مقاله شده است!) مجلسی که از طریق انتخابات آزاد و عادلانه انتخاب شده و نماینده تمام اقشار و گروههای جامعه باشد. حضور زنان، جوانان، اقلیتهای مذهبی و قومی، کارگران و سایر اقشار جامعه در این مجلس، باعث میشود تصمیمات نه از بالا که با مشارکت واقعی مردم گرفته شود. چنین مجلسی هم شکل حکومت را تعیین میکند و هم محتوای آن را و نهایتاً تصمیم خود را به همه مردم واگذار میکند که رای اکثریت قابل احترام است!
نیروی سوم، نه یک حزب مشخص بلکه مجموعهای از انسانهای آگاه و متعهد است که از بازیهای کهنه قدرت فاصله گرفتهاند و خواهان تغییر واقعی هستند. این نیرو شامل روشنفکران مستقل، فعالان مدنی، زنان پیشرو، جوانان جویای تحول، کارگران، معلمان ، دبیران و جامعه آکادمیک ، قضات و وکلای آشنا به حقوق بین الملل و بخشهایی از نخبگان سیاسی خسته از روشهای گذشته میشود. آنها سالها خاموش بودهاند، اما خاموشی به معنای ناتوانی نیست، بلکه فرصتی برای تأمل و تجمیع تجارب است.
با بیداری و فعال شدن این نیرو، سیاست ایران چهرهای تازه مییابد؛ چهرهای واقعبین، معتدل و مطالبهگر که نه از گذشته دور شده و نه از واقعیت امروز غافل است. این نیرو بر گفتوگو، اعتمادسازی، توسعه آگاهی عمومی و ایجاد زبان مشترک ملی تأکید دارد. آنها میدانند که بدون اعتماد متقابل و پرهیز از خشونت، هیچ حرکت جمعی موفق نخواهد بود.
مشارکت در این روند، نه به معنای پیوستن به یک گروه خاص، بلکه پذیرش مسئولیتی جمعی است که در هر گوشه از جامعه حضور دارد. این مسئولیتپذیری، از گفتگوهای روزمره گرفته تا فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گستردهتر، تجلی مییابد. با افزایش مشارکت و آگاهی، نیروی سوم میتواند به گفتمانی مطرح تبدیل شود که جایگزین دوگانگیهای فرسوده سلطنت و جمهوریخواهی سنتی گردد و درهای آیندهای تازه را بگشاید.
تغییرات بزرگ و پایدار همواره با تغییر ذهنها آغاز میشوند. ذهنهایی که باور کنند میتوانند و باید متفاوت بیندیشند، دیر یا زود راههای نو پیدا میکنند. ایران امروز در آستانه چنین تحولی است و فرصت آن هرگز نباید از دست برود. دوگانههای فرسوده همچنان تلاش میکنند مردم را به سمت خود بکشانند، اما جذابیت آنها رو به کاهش است، زیرا زبان آینده، زبان احترام، برابری و همزیستی است.
نگاه سوم، این زبان را ارائه میکند و به ما اجازه میدهد با جهان گفتوگو کنیم، نه در حالت تقابل بلکه بر اساس احترام متقابل. این زبان مرزهای ذهنی و اجتماعی ما را بازتعریف میکند و به معنای پذیرش تنوع به عنوان یک سرمایه ملی است. این مسیر ساده نیست و به تلاش و صبر نیاز دارد، اما هر گام آن ما را به ایران آزاد، انسانی و آباد نزدیک تر میکند.
این تغییر راهی تدریجی است که بر پایه اصول و ارزشهای مشترک شکل میگیرد. نگاه سوم نه وعده بهشتی فوری میدهد و نه معجزه، بلکه بر پیگیری مستمر و باور به قدرت مردم تأکید دارد. هر ایرانی در هر نقطه جهان که باشد، میتواند سهمی در این حرکت داشته باشد. این سهم از طریق مشارکت، آگاهیبخشی و تعهد به ارزشهای بنیادین است که تغییر را ممکن میسازد.
ما در لحظهای ایستادهایم که آینده هنوز نوشته نشده است. هرچند گذشته هنوز زنده است، اما دیگر آیندهی ما را تعیین نمیکند، مگر آنکه خود بخواهیم. امروز، ملت ایران بیش از هر زمان دیگر نیازمند صدایی تازه است؛ صدایی که نه از حاکمان میآید و نه از مدعیان سابق حکومت.
اگر بخواهیم، اگر باور داشته باشیم و اگر آغاز کنیم، این نگاه میتواند تبدیل به همان نیرویی شود که ایران را از باتلاق گذشته بیرون کشیده و به سوی آیندهای انسانی و آزاد پیش ببرد. اکنون زمان آن است که بپرسیم: آیا حاضریم برخیزیم و نیروی سوم را از دل خاموشی، به حرکت واداریم؟
نیروی سوم نهتنها در عرصه سیاسی بلکه در بُعد اجتماعی و اقتصادی نیز باید از ظرفیتهای زنان، دختران جوان و جوانان استفاده کند. اگر این نیروی خفته و پراکنده بهویژه در میان زنان و جوانان بیدار شود، میتواند به عنوان یک نیروی تحولساز به گفتمانی اثرگذار تبدیل شود که در آن آزادی، برابری و حقوق بشر در کنار یک اقتصاد مشارکتی، بهعنوان ستونهای یک آینده نوین در ایران قرار گیرد.
نگاه سوم به این معناست که دیگر نیازی به تکرار دوگانههای قدیمی نیست. ما به جای آنکه در منازعات گذشته گیر کرده باشیم، باید به آیندهای نوین و انسانی بیندیشیم. زنان و جوانان، در قلب این تحول، میتوانند نقشی پیشگام داشته باشند که جامعهای برابر، آزاد و دموکراتیک برای نسلهای آینده بسازند.
نگاه سوم میتواند بهعنوان یک راهحل نوین برای برونرفت از بحران سیاسی و اجتماعی در ایران مطرح شود. اگر این نیروی مستقل بتواند بهطور منسجم و با استفاده از ظرفیتهای جامعه آکادمیک، زنان، جوانان و سایر اقشار جامعه عمل کند، قادر خواهد بود بهعنوان یک نیروی تحولساز در برابر دو قطب موجود در سیاست ایران ایستاده و گامی مؤثر در جهت تغییرات بنیادین بردارد.
در این مسیر، مشارکت فعال مردم، بهویژه اقشار آگاه و پیشرو، کلید اصلی موفقیت این نگاه خواهد بود. نگاه سوم، نه تنها یک گفتمان سیاسی جدید است، بلکه یک دعوت به همبستگی، همکاری و تلاش برای ساختن آیندهای آزاد، دموکراتیک و عادلانه برای ایران است.
سخن پایانی : امروز ایران بر لبه پرتگاهی ایستاده که هم میتواند سکوی پرواز باشد و هم سراشیب سقوط. این همان «تقاطع سرنوشت» است که تاریخ هر ملتی چند بار بیشتر آن را پیش رویش نمیگذارد. لحظهای که باید انتخاب کنیم: آیا باز هم به مسیرهای کهنه و فرسودهای برویم که بارها و بارها ما را به ناکامی کشاندهاند، یا اینبار شجاعت آن را داشته باشیم که از آنها عبور کنیم و راهی نو بیآفرینیم؟
نگاه سوم، پاسخی روشن و قاطع به این پرسش است. نه شعاری موقت، نه نسخهای عجولانه، بلکه دعوتی به شجاعت و ایستادن بر پای خویش، بیآنکه چشم امید به قدرتهای گذشته داشته باشیم یا از دخالتهای خارجی انتظار نجات داشته باشیم. این نگاه، آینده را نه در معاهدات پشت پرده و نه در فرمانهای از بالا به پایین میبیند، بلکه در اراده آگاهانه و جمعی مردمی میبیند که میخواهند سرنوشتشان را خودشان بنویسند.
در این آینده، هر فرد - از هر موقعیت و جایگاهی - نقش دارد. هیچکس تماشاگر نیست و بیعملی مساوی با واگذاری آینده به دست دیگران است. نگاه سوم تنها یک طرح سیاسی نیست؛ یک شیوه نوین زیستن است، برآمده از احترام متقابل، گفتوگو و انساندوستی.
این مسیر از ما میخواهد که تنوع را تهدید نپنداریم، بلکه آن را به عنوان سرمایهای ملی و زنده ببینیم که ایران را پویا، خلاق و مقاوم نگه میدارد. اقوام، زبانها، باورها و فرهنگهای مختلف، نه نقطه ضعف، بلکه ذخایر بزرگ این سرزمیناند. هیچ آینده پایداری بدون به رسمیت شناختن این تنوع و تبدیل آن به همافزایی ممکن نیست.
همچنین باید باور کنیم که زنان، جوانان و همه اقشار، سهم و حق واقعی در تعیین مسیر آینده دارند. فرصتهای برابر نه لطف حاکمان، بلکه حق ذاتی هر انسان است. هرچه این فرصتها گستردهتر شود، ریشههای توسعه و عدالت در خاک کشور عمیقتر خواهد شد.
تصویر آیندهای که نگاه سوم ترسیم میکند، رویاپردازی دور از دسترس نیست. این آینده در دسترس ماست، به شرطی که اراده کنیم و از منطقه امن ذهنی خود بیرون بیاییم. باید بپذیریم که هر انتخاب امروز، اثرات بلندمدتی بر فردای ما خواهد داشت. بیتفاوتی یا انتخابهای از سر عادت، آینده را به همان تکرارهای ملالآور گذشته گره خواهد زد.
باید از فریب وعدههای آسان و تغییرات آنی پرهیز کنیم. تغییر واقعی نه یک جادوی شبانه، بلکه فرآیندی است که به صبر، پایبندی به ارزشها و تلاش پیگیر نیاز دارد. هیچ ملتی با عجله و بیبرنامه به آیندهای پایدار نرسیده است.
تاریخ را همیشه کسانی ساختهاند که جسارت داشتهاند متفاوت بیندیشند و متفاوت عمل کنند. آنان که در زمانهای که همه به یک سمت میرفتند، راهی تازه گشودند. نیروی سوم، همان توان و جرئت است که امروز در رگهای ملت ایران جاری است. نیرویی که از دل مردم برخاسته، نه اسیر گذشته است و نه اسب خیالپردازی بیمهار.
این نیرو، متکی بر تجربه و آگاه به چالشها، میداند که ساختن آینده نه تنها ممکن است، بلکه مسئولیت هر نسل است. مسئولیتی که اگر آن را بر زمین بگذاریم، تاریخ بیرحمانه آن را به گردن نسلهای بعد خواهد انداخت.
پس اینک: در تابستان ۲۰۲۵، زمان آن رسیده که این دعوت را جدی بگیریم. نگاه سوم نه فقط پلی است به سوی آینده، بلکه آزمونی است برای سنجش میزان شجاعت، آگاهی و بلوغ جمعی ما. اگر این راه را انتخاب کنیم، شاید سالها بعد، فرزندانمان در کتابهای تاریخ بخوانند که در این سالها، ایرانیان راهی نو ساختند و از دوگانههای فرسوده عبور کردند و آنگاه، دیگر نقطه تقاطع سرنوشت، نه لحظهای از بیم و تردید، بلکه آغاز راهی روشن خواهد بود که به دست خودمان ساخته شده است. ما طرح گفتگو را برای تنویر افکار عمومی مطرح کردیم...به ساختار آن نیز خواهیم پرداخت!
پایان تابستان ۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد