logo





برگ‌هایی از زندگی سیاسی
دکتر شاپور بختیار* - دفتر دوم

بخش بیست‌وهفتم ـ الف

چهار شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۳ اوت ۲۰۲۵

علی شاکری زند

بختیار یک شخص نیست؛ یک راه است؛
راه امروز و آینده‌ی ایران
بخش بیست‌وهفتم ـ الف

سیر قضایا پس از کنگره

ممکن است تصور‌شود که با رأی بالا قضیه خاتمه‌یافت و شورای منتخب کنگره که رهبران چهارگانه‌ی نهضت آزادی و بعضی از دانشجویان عضو آن نیز در کنگره به‌عضویت آن انتخاب‌شدند می‌توانست از آن پس با فراغ‌بال به‌انجام وظائفی که همان جمع بر عهده‌ی آن گذاشته‌بود بپردازد. اما نه تنها نهضت آزادی به آنچه کنگره انجام آن را تصویب‌کرده بود، مانند گذشته، عمل‌نکرد، بلکه از آن پس جریان دسته‌بندی‌ها و تحریکات علیه رهبری جبهه ملی از طرف نهضت آزادی و بعضی از احزاب عضو جبهه ملی شدت‌گرفت. یکی از این نوع تحریکات شدت‌گرفتن نامه‌هایی بود که، اگر پیش از کنگره نیز به مقصد احمدآباد ارسال‌می‌شد، اکنون دیگر برای برانگیختن دکتر مصدق علیه شورا به‌راه می‌افتاد.

در ابتدا نامه‌ها حاوی تبریک بود یا خبری کوتاه در باره‌ی تشکیل یک کنگره‌ی حزبی، و گاه نیز پیامی از آن کنگره‌ها (الهیار صالح، به‌نام حزب ایران؛ حسین راضی، به‌نام حزب مردم ایران؛ خلیل ملکی به‌نام جامعه‌ی سوسیالیست‌ها)؛ یک مورد از آنها نیز تقاضای پیامی از دکتر مصدق بود برای یک کنگره‌ی حزب مردم ایران که نامبرده به‌سیاق معمول خود در این موارد از آن پوزش‌طلبید. در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ دکتر مصدق نامه‌ای به مهندس بازرگان ارسال‌می‌دارد که پاسخ به نامه‌ای از سوی نامبرده است؛ نامه‌ای که نویسنده طی آن تأسیس نهضت آزادی ایران را به رهبر ملی خبر‌داده‌بود. البته اصل نامه در کتاب نامه‌های دکتر مصدق وجود‌ندارد؛ و پیداست که مخاطب نامه هم در پاسخ خود نمی‌تواند جز «تبریکات صمیمانه» چیزی بنویسد؛ و ابراز اطمینان از اینکه «این جمعیت تحت رهبری شخص شخیص جناب‌عالی موفق به خدمات بزرگی نسبت به مملکت خواهدشد» و آرزوی« توفیق جناب‌عالی و همکاران محترمتان در این راه...۴۵» آنگاه نوبت به پیام دکتر مصدق، مورخ ۳ دیماه ۱۱۳۴، خطاب به کنگره‌ی جبهه ملی ایران می‌رسد که به‌ناگاه در آن می‌خوانیم: «... بنا بر این باید با اتحاد و همآهنگی کامل و انتخاب افرادی برای عضویت در شورای جبهه ملی آمال و آرزو[های] افراد وطن‌پرست عملی‌شود و درب‌های جبهه ملی ایران به‌ روی کلیه‌ی افراد و دستجات و احزابی که مایل به‌مبارزه و از خودگذشتگی در راه واژگون ساختن دستگاه استعمار هستند مفتوح‌گردد و منتهای کوشش به‌عمل‌آید تا کسانی که خواهان آزادی و استقلال ایران‌اند به جمع مبارزان بگروند.» [ت. ا.] دلیل تأکید ما بر کلمه‌ی افراد که دوبار در این جمله به‌کار‌رفته‌است و بار دوم حتی به روشنی در کنار کلمه احزاب آمده است، به‌زودی روشن‌می‌شود. به‌عبارت دیگر در این پاراگراف دکتر مصدق بجز احزاب، برای افراد غیر‌حزبی نیز حق شرکت بالاستقلال در جبهه ملی را قائل‌گردیده‌است؛ و در نتیجه در سطر پیش‌تر که از انتخاب افراد برای عضویت در شورا سخن‌می‌گوید این افراد شامل افراد مستقل نیز می‌باشند! اما در پایان پیام نیز این پاراگراف یافت‌می شود که «این است آنچه به‌نظر اینجانب در پیشرفت سیاست جبهه ملی رسید و اکنون بسته به‌نظر آقایان محترم است که در اساسنامه‌ی جبهه ملی مخصوصاً آن قسمت که مربوط به شورای جبهه ملی است تجدید‌نظرکنند و جبهه را به‌صورتی درآورند که مؤثر شود و هموطنان عزیز به آینده‌ی کشور امیدوار‌شوند. بیش از این عرضی‌ندارم و توفیق آقایان محترم در خدمت به وطن عزیز را خواهانم.» اما اگر تنها به این جمله اکتفا کنیم، خاصه اینکه در جمله‌ی بالاتر نیز فقط از افراد به‌معنیِ یادشده اشاره‌گردیده‌است، به‌ظاهر نکته‌ی جدیدی در کار نیست؛ حال آنکه خواهیم‌دید جز این است؛ و نکته در عبارت نقل شده در جمله‌ی نخست: «... درب‌های جبهه ملی به روی کلیه‌ی افراد و دستجات و احزابی که مایل به مبارزه... هستند مفتوح‌گردد...» [ت. ا.] است. توجه به این عبارت و پاسخ دکتر مصدق به نامه‌ی مهندس بازرگان که بالاتر از آن یاد‌شد، و همچنین این نکته که تا زمان انشاء این پیام عضویت نهضت آزادی در جبهه ملی، چنانکه شرح آن در صفحات بالا رفت، هنوز تحقق‌نیافته‌بود، رابطه‌ی موجود میان سه موضوع را آشکارا نشان می‌دهد. پیداست که دکتر مصدق از عدم عضویت برخی از احزاب داوطلب پیوستن به جبهه ملی ایران باخبر است؛ نهضت آزادی ایران یکی از آن احزاب است؛ جامعه‌ی سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران نیز یکی دیگر از آنهاست. اما آیا دکتر مصدق از مشکلاتی که میان رهبری جبهه ملی ایران و نهضت آزادی پیش‌آمده بود نیز آگاه است؟ برای این پرسش پاسخی نداریم. از نامه‌نگاری‌های پیش از کنگره با دکتر مصدق وجود یک چنین آگاهی بر‌نمی‌آید. و از آنجا که نه رهبر ارجمند ما ادعای علم‌غیب داشته و نه ما برای آن بزرگوار چنین شأنی قائل‌بوده‌ایم، اگر در وی حساسیتی نسبت به اساسنامه پیش‌آمده‌باشد برای این رخداد «جبرئیلی» زمینی ضرورت داشته است. از طرف دیگر می‌دانیم که از زمینی‌ها تنها فرزندان دکتر مصدق به احمد آباد رفت‌و‌آمد داشته‌اند، به علاوه‌ی وکلای ایشان؛ و جز آنان نیز تنها نوادگانی که از میان آنها تنها آقای هدایت‌الله متین‌دفتری با امور سیاسی سروکار داشته و به گفته‌ی خود وی دو‌سالی بوده که به جبهه پیوسته‌بوده‌است؛ یعنی پس از بازگشت وی از ایالات متحده آمریکا. بنا بر این برای مقام «جبرئیل» همین یک نامزد باقی می‌ماند. حال باید‌دید نظر نامبرده در مورد اساسنامه، و به عبارت دقیق‌تر درباره‌ی نکته‌ای که، دیدیم، دکتر مصدق در پیام خود به کنگره آن را به‌طور سربسته تذکار‌داده‌بود، چه بوده‌است. این موضوع هنگامی روشن‌می‌گردد که کنگره به بررسی اساسنامه‌ای می‌پردازد و کمیسیونِ مأمور تدوین آن طرح خود را به کنگره عرضه‌می‌کند. این جلسه به‌تاریخ دهم دیماه تشکیل شده، یازدهمین جلسه‌ی کنگره است و صورت جلسه‌ی آن دست‌کم بر ۴۲ صفحه بالغ‌می‌شود. در این جلسه است که آقای متین‌دفتری ترجمان و شارح نکته‌ی سربسته‌ی پیام دکتر مصدق می‌شود. وی پس از نزدیک به سه صفحه مقدمه چینی‌هایی که بدون اشراف بر علم اصطرلاب یا وقوف بر روحیات ایشان هیچ استنباط روشنی از آنها ممکن‌نیست، سرانجام به سراغ آن پاراگراف پایانی پیام دکتر مصدق که تا ص. ۳۹۸ صورت جلسات کسی به آن اشاره‌ای نکرده‌بود می‌رود و می‌گوید: « این اساسنامه را ما فعلاً یک اساسنامه‌ی دائمی برای جبهه ملی تلقی نکنیم چرا که ممکن است در اینجا ما پیشنهاداتی‌بکنیم [و] تذکراتی‌بدهیم و اصلاحاتی در آن بشود. بنده فکر‌می‌کنم که برای این که سازمان جبهه ملی ایران همانطور که جناب آقای دکتر مصدق در خاتمه‌ی پیام خود به این کنگره فرموده‌اند مؤثر‌شود و بتواند هدف‌های خود را صد‌در‌صد دنبال‌کند این اساسنامه را به یک هیأتی واگذار‌کنیم که دومرتبه [کذا] با لحاظ‌کردن نظریات آقایان رسیدگی دقیق و کامل‌تری به آن بکنند و همه‌ی پیشنهادات بررسی‌بشود و حتی روش‌هایی که دوستان ما در نهضت‌های سایر کشورها دنبال‌می‌کردند بیشتر اینجا گنجانده‌شود که ما بتوانیم از یک اساسنامه‌ی خیلی جالب‌تر و مهم‌تر [دو صفت کلی، مبهم و بیجا !] برخوردار‌شویم. البته بنده اینجا یک تذکراتی روی همین اساسنامه‌ی فعلی من‌باب فضولی[؟] دارم که انشاءَ‌الله اعضای محترم کمیسیون اساسنامه این را تا حدی [؟] قبول‌خواهند‌فرمود و به آن توجه‌خواهند‌فرمود.» خواننده‌ی دقیق، بدون علم اصطرلاب هم در می‌یابد که تا اینجا تنها نکته‌ای که مبهم‌نمی‌ماند پیشنهاد تعویق تصویب اساسنامه و واگذاری آن به یک هیأت برای پس از کنگره است که رأی آن البته قوت رأی کنگره را نمی‌توانست‌داشت؛ و از سه صفحه سخنرانی نتیجه تنها همین بوده است. اما اشاره به پاراگراف پایانی پیام دکتر مصدق هم این پرسش را پیش‌می‌آورد که تفسیر سخنران از آن چیست، و وی از این تفسیر چگونه‌ آگاهی‌یافته‌است. هنگامی که به‌یاد می‌آوریم که او خود پیام‌آور شفاهی منحصر‌به‌فرد محیط خارج از احمد آباد برای دکتر مصدق بوده‌است و اطلاعات آن بزرگوار به شنیده‌های وی از این پیام‌آور محدود‌می‌شده، بسیار طبیعی‌خواهد‌بود که بپذیریم این تفسیر شامل همان اطلاعاتی است که وی در اختیار نیای گرانمایه‌ی خود قرار‌می‌داده و نتیجه‌ای که در گزارش خود از پیام نامبرده به کنگره می‌گرفته‌است :« رهبران جبهه ملی درهای آن را به روی بعضی از احزاب مانند نهضت آزادی و جامعه‌ی سوسیالیست‌ها بسته‌اند. این درها باید به روی همه‌ی دستجات باز‌بماند.» وگرنه دکتر مصدق، که مدعی ارتباط با عالم غیب نیست و هیچگاه ابتدا‌به‌ساکن و بدون دلیل اظهار‌نظر نمی‌کند، به چه علت دیگری می‌توانست به چنین اظهار‌نظری درباره‌ی اساسنامه برانگیخته‌شود؟ خاصه اینکه معلوم نیست که هیأت اجرائی نسخه‌ای از طرح اساسنامه را برای دکتر مصدق فرستاده و از او درباره‌ی آن نظر‌ خواسته‌بوده‌باشد. حال که دکتر مصدق به این کار برانگیخته‌شده‌است البته تفسیر سخن او از طرف کسی که خود به وی گزارش می‌داده نیز کار دشواری نیست! و تفسیر به‌این شکل صورت می‌پذیرد. سخنران یک‌راست به سراغ ماده‌ی مربوط به نحوه‌ی پذیرش احزاب می‌رود. وی در دنبال سخنان پیشین اضافه‌می‌کند که: «در ماده‌ی سوم این اساسنامه درباره‌ی احزاب و دسته‌جات و اصناف و غیره در جبهه ملی در آینده می‌گوید پذیرفتن هر نوع جمعیت سیاسی جدید به عضویت جبهه ملی در صلاحیت کنگره جبهه ملی خواهد‌بود... بنده می‌خواستم نکته‌ی دیگری خدمت آقایان عرض بکنم عبارت‌است [کذا] از اینکه این ماده‌ی اساسنامه تا حدی درهای جبهه ملی را به روی دسته‌جات یا اصناف یا احزابی که مایل‌باشند در آینده با آن همکاری‌بکنند خواهد‌بست. دلیلش این است که اگر فردا یک جمعیتی از ما درخواست عضویت کرد ما نمی‌توانیم به این جمعیت بگوییم که آقا صبر‌کن دو سال دیگر ما کنگره ‌داریم و در آن زمان کنگره به وضع شما رسیدگی‌می‌کند. ما بایست‌ بتوانیم به وضع رسیدگی‌کنیم اگر صلاحیت آنها را سنجیدیم و قابل دانستیم آنها را به‌عضویت بپذیریم.(...)۴۶»

این که اصل پیشنهاد سخنران اهمیتی نداشته از اینجا روشن می شود که بعد از وی، دکتر یوسف جلالی، سخنگوی کمیسیون اساسنامه، با استدلالات محکمی نادرستی آن را نشان می دهد. آنچه می‌ماند این است که سخنران پیشین نظر خود را، که نظر عده‌ای دیگر و همه‌ی کسانی نیز هست که از پیش از کنگره دسته‌بندی علیه شورای جبهه ملی را آغاز‌کرده‌بودند، به‌عنوان توصیه‌ی دکتر مصدق مطرح‌می‌کند و خود را به‌عنوان ترجمان نظر رهبر نهضت ملی. این عمل از جانب کسی که در روز چهاردهم اسفند ۱۳۵۷ بلندگوی احمدآباد را در اختیار کسانی قرارمی‌دهد که هیچگونه پایبندی نسبت به نهضت ملی نداشتند و دنباله‌های همان دسته‌بندی‌های دوران کنگره‌ی جبهه ملی بودند فقط بدین منظور که با این مانور بتواند به عنوان بنیانگذار جبهه دموکراتیک ملی در کنار سازمان تاریخی جبهه ملی ایران یک سازمان پوشالی تأسیس و اعلام‌ کند، نشان‌می‌دهد که، بنا به این اصل معروف که گذشته‌ی بعضی را می‌توان در پرتو آینده‌ی آنان شناخت، ترجمان آن روز نظر دکتر مصدق و بنیانگذار این زمان این «جبهه‌ی» جدید از همان زمان چه نیاتی در سر داشته‌است. و همین آینده‌ی مشعشع و سخنان آن روز سخنران در کنگره می‌تواند برای کسانی هم که نسبت به این مسائل بیگانه بوده‌اند بخوبی روشن‌سازد که توصیه‌ی سربسته‌ی دکتر مصدق در آن پیام و سپس توصیه‌های دیگری که آن زنده‌یاد از آن پس با پافشاری تمام به شورای منتخب کنگره می‌کند، تا تشکیل جبهه ملی سوم که باقر کاظمی را مأمور اقدام به آن می‌سازد، همه از چه نوع «اطلاعاتی» ناشی می‌شده‌است و این اطلاعات از چه ناحیه‌ای به زندانی نگران و دلسوز احمدآباد که، بنا به گفته های مکرر خود او در نامه‌هایش، دستش از هر منبع دیگری کوتاه‌بوده، می‌رسیده‌است! ذکر واقعه‌ی دیگری در همین زمینه این موضوع را باز هم روشن‌تر‌می‌سازد. هنگامی که هیأت اجرائی جبهه ملی ایران در اروپا، که نگارنده یکی از دو عضو آن زمان آن بودم، پس از کنگره‌ی دوم این سازمان که تصمیم به‌انحلال احزاب در خارج از کشور گرفته‌بود، این مصوبه را از طریق نامه‌ای به‌تاریخ ۱۴ اسفندماه ۱۳۴۲ به‌اطلاع دکتر مصدق رسانید، و مانند گذشته که پاسخ پیام‌ها بدون تأخیر چندانی می‌رسید، منتظر پاسخ بود، پس از مدتی انتظار، با‌خبر‌شد که پاسخی از دکتر مصدق خطاب به وی در نامه‌ی سوسیالیسم، ارگان جامعه‌ی سوسیالیست‌های ایران در اروپا، منتشر‌شده‌است! و قضیه به این انتشار هم محدود‌نبود، بلکه جنجال هواداران آنچه را که بعداً جبهه ملی سوم نامیده‌شد، همراه با این اتهام ننگین و ناروا که هیئت اجرائی پاسخ دکتر مصدق را از اعضاء پنهان‌نگاه‌داشته، نیز به‌همراه‌داشت. این موضوع سبب‌شد تا هیئت اجرائی به منظور رفع هرگونه سوءِ تفاهم و مقابله با آن جنجال اقدام به تشکیل کنگره‌ی فوق العاده‌ای بکند که انتخابات آن به‌سرعت انجام و اجلاس آن در شهر کارلسروهه‌ی آلمان برگذار‌گردید، و بدین وسیله توطئه‌ی منتشر‌کنندگان پاسخی که اصل آن به‌ دست صاحبان آن نرسیده‌بود خنثی‌شد. البته پس از این رسوایی و پس از آنکه ما خبر آن را به دکتر مصدق دادیم، پاسخ آن زنده‌یاد به دست صاحبان اصلی آن، یعنی خود ما در هیئت اجرائی اروپا، نیز رسید، اما با تأخیر حساب‌شده‌ای که بهانه‌ی لازم برای بهتان‌زدن به ما را به دست مخالفان شورای جبهه ملی ایران و هواداران «جبهه ملی سوم»ی که در‌دست تشکیل بود می‌داد. و در پاسخ نامه‌ی مورخ ۱۲ فروردینماه ۱۳۴۳ ما به دکتر مصدق که این واقعه به آن مرحوم اطلاع داده‌شده‌بود نیز آن زنده‌یاد طی نامه‌ی مورخ ۲۵ اردیبهشت ماه خود از خویشتن رفع‌مسئولیت‌کرده نوشته‌بودند «نظر به اینکه در معروضه‌ی ۳ فروردین نظریات خود را عرض‌نموده و البته قبل از مرقومه‌ی ثانوی به مقصد نرسیده، البته هرچه عرض‌شود مکررات است. امیدوارم نامه‌ی ۳ فروردین را ملاحظه‌فرموده و نظریات اینجانب مورد‌قبول واقع‌شود. دکتر محمـد مصدق.۴۷»[ت. ا.]

اما مسئله‌ی اصلی در ایران می‌گذشت. چنانکه می‌دانیم مدتی پس از کنگره رهبران جبهه ملی بعلاوه‌ی عده‌ی زیادی از دانشجویان عضو آن دستگیر و زندانی شده‌بودند. چندماه از این زندان دسته‌جمعی وسیع نگذشته‌بود که عده‌ای بجای هر کار دیگری لازم‌ دیدند که برای رهبری جبهه ملی پرونده‌سازی کنند و این کار را به‌دست عده‌ای از دانشجویان انجام‌دهند. این عده، که نام خود را «اکثریت دانشجویان در کنگره ی نمایندگان جبهه ملی ایران» گذاشته‌بودند، طی نامه‌ای به رهبر نهضت ملی کوشیده‌بودند چنین وانمود‌کنند که حق آنان در کنگره تضییع‌شده‌است. اما دکتر مصدق، در نامه‌ی مورخ ۱۹ فروردینماه ۱۳۴۲، در پاسخ آنان چنین نوشته بود:« آقایان محترم و فرزندان عزیزم. از توجهی که همیشه... نظر به اینکه با اوضاع و احوال کنونی که رهبران جبهه ملی و رجال وطنپرست و عده‌ی بیشماری از شما دانشجویان عزیز در زندان و حبس به‌سر‌می‌برند و در چنین احوال مطالعه در جریان کار کنگره بی‌مورد است و ممکن است به‌جهتی از جهات پرونده نزد اینجانب از بین برود این است که آن را اعاده‌می‌دهم نزد خود آقایان مضبوط ‌بماند. توفیق شما را....

دکتر محمـد مصدق.»

حال لازم است باز قدری به کنگره و مسئله‌ی اساسنامه بازگردیم. قبلاً گفته‌بودیم که:

"دکتر مصدق در پیام خود به کنگره نوشته‌بود: «... بنابراین باید با اتحاد و همآهنگی کامل و انتخاب افرادی برای عضویت در شورای جبهه ملی انتخاب شوند که آمال و آرزو[های] افراد وطن پرست عملی شود و درب‌های جبهه ملی ایران به روی کلیه‌ی افراد و دستجات و احزابی که مایل به مبارزه و از خودگذشتگی در راه واژگون ساختن دستگاه استعمار هستند مفتوح گردد و منتهای کوشش به‌عمل آید تا کسانی که خواهان آزادی و استقلال ایران ‌اند به جمع مبارزان بگروند.» [ت. ا.] گفته‌بودیم که دلیل تأکید ما بر کلمه‌ی افراد که دوبار در این جمله به‌کار‌رفته‌است و بار دوم حتی به روشنی در کنار کلمه‌ی احزاب آمده‌است، به‌زودی روشن‌می‌شود.

به‌عبارت دیگر در این پاراگراف دکتر مصدق بجز احزاب، برای افراد غیر حزبی نیز حق شرکت بالاستقلال در جبهه ملی را قائل گردیده است؛ و در نتیجه در سطر پیش‌تر که از انتخاب افراد برای عضویت در شورا سخن‌می‌گوید این «افراد» شامل افراد مستقل نیز می باشند!

اما دکتر مصدق پیام را با جمله‌ی زیر به‌پایان‌برده‌بود:

«این است آنچه به نظر اینجانب در پیشرفت سیاست جبهه ملی رسید و اکنون بسته به نظر آقایان محترم است که در اساسنامه‌ی جبهه ملی مخصوصاً آن قسمت که مربوط به شورای جبهه ملی است تجدید‌نظر کنند و جبهه را به‌صورتی درآورند که مؤثر‌شود و هموطنان عزیز به آینده‌ی کشور امیدوار‌شوند. بیش از این عرضی ندارم و توفیق آقایان محترم در خدمت به وطن عزیز را خواهانم.»

بدین ترتیب او خواستار تغییراتی در اساسنامه شده‌بود که بر طبق آن اعضای شورا نه به صورت منتخبان اعضای کنگره بلکه به‌عنوان نمایندگان احزاب و دستجات و اصنافِ عضو جبهه ملی تعیین‌شوند. از آنجا که چنین ترتیبی منفردین عضو جبهه ملی را که اکثریت اعضای آن بودند از حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌کردن محروم ‌می‌ساخت کنگره از این نظر پیروی‌نکرده‌بود. دسته‌‌بندی‌های فعالان بعضی از احزاب علیه رهبری جبهه ملی، که از مدت‌ها پیش از کنگره شروع‌شده‌بود، پس از کنگره علیه شورای منتخب و اساسنامه‌ی تصویب شده در آن شدت‌یافت، و نامه‌نگاری‌هایی که به تشدید مخالفت دکتر مصدق با آن اساسنامه انجامید رفته‌رفته مانع از پیشرفت کار جبهه ملی گردید. از این زمان به‌بعد چندین نامه میان دکتر مصدق و هیأت اجرائی و شورای مرکزی جبهه ملی رد‌و‌بدل‌شد که طی آنها از یک طرف رهبر نهضت ملی همچنان بر تجدید نظر بر یک ماده‌ی اساسنامه که ناظر به طرز انتخاب اعضای شورا بود پافشاری می‌کرد، و از طرف دیگر هیئت اجرائی و هیئت رئیسه‌ی شورا که خود را برای تغییر در اساسنامه‌ی مصوب کنگره ذیصلاح نمی‌دانستند، بدون اینکه مخالفت صریح با رأی دکتر مصدق را به صلاح نهضت ملی بدانند، قادر به‌پذیرش توصیه‌های اکید آن بزرگمرد نیز نبودند. ادامه‌ی این بن‌بست بود که ابتدا به استعفای الهیار صالح از ریاست هیأت اجرائی و سپس به استعفای اکثر اعضای شورای مرکزی انجامید.

آنان به این نتیجه رسیدند که باید ادامه‌ی جریان کار را در اختیار خود دکتر مصدق قرار‌دهند تا آن زنده یاد اگر مایل بود با مسئولیت خود و به نحوی که به‌صلاح می‌دانست ترتیب کار را بدهد. دکتر مصدق سرانجام باقر کاظمی را مأمور گردآوردن کسانی کرد که حاضر‌بودند با اساسنامه‌ی دیگری به تشکیل جبهه ملی بپردازند. بطوری که افراد آگاه می‌گویند باقر کاظمی این کار را تا حد زیادی از روی اکراه و بیشتر به‌احترام دکتر مصدق انجام‌داد. آنچه ظاهرأ تشکیل‌شد خود را جبهه ملی سوم نامید و برای متمایز ساختن خود از جبهه ملی در تبلیغات هم با همین عنوان معرفی‌کرد، و اساسنامه‌ای تدوین‌نمود که به نکته‌ی اصلی در آن خواهیم پرداخت. اما این گروه که تنها راه کسب مشروعیت را در تخطئه‌ی الهیار صالح و یاران او یافته، بجای هر کار سودمند و مبارزه‌ی دیگر، تبلیغات منفی علیه جبهه ملیِ برون آمده از کنگره را، به‌همان شیوه‌ی ‌حزب توده و با کمک و همراهی فعال هواداران آن حزب، در‌پیش گرفته‌بود حتی بر روی کاغذ هم دیری‌نپایید، و بدون اینکه به مقاومتی از جانب جبهه ملی برخورد‌کند، هم به‌این دلیل که بر روی جامعه کششی‌نداشت و هم از این جهت که نه منشاءِ مبارزه‌ای بود و نه برنامه‌ای برای این کار داشت، در میان خاموشی فراموش‌شد. اما خاموشی و فراموش شدن آن دیگر به معنی فعال‌شدن جبهه ملی، که حال با محرومیت از ارگان های رهبری خود عملاً نام و عنوان رسمی خود را از‌دست‌ داده‌بود، نیز نبود. بدین ترتیب بود که به‌ دنبال رفتار غیرِهمدلانه‌ی نهضت آزادی که به دلیل اعتقاد به نوعی ایدئولوژی سیادت‌طلب برای خود رسالتی استثنائی و بالاتر از جبهه ملی و همه‌ی نیروهای دیگر آن قائل‌بود، و با کمک حزب توده که آن هم خود منشاء اصلی این نوع پندارهای باطل و خطرناک سیاسی در جامعه بود، جبهه ملی دچار نوعی انحلال غیر‌ِرسمی شد و میدان برای هنرنمایی نهضت آزادی و حزب توده خالی‌ماند.

اما پیش از پرداختن به این دوران از حیات جبهه ملی لازم است، بی‌آنکه به جزئیات همه‌ی نامه های رد‌و‌بدل‌شده میان دکتر مصدق و مسئولان جبهه ملی از یک طرف و مخالفان آنان از طرف دیگر وارد‌شویم، در میان آنها یک نکته‌ی اساسی را یادآور شویم که بنا به اطلاعات ما تا کنون در جایی از آن، چنان که می بایست، سخنی‌نرفته‌است.

در نامه‌ای به‌تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۳ از دکترمصدق به یکی از «رهبران جبهه ملی» که در اسناد موجود از او نام‌برده‌نشده‌است، از عدم پاسخ به پیغام شفاهی۴ اردیبهشت ماه آن زنده یاد، که توسط آقای نصرت‌الله امینی رسانده‌شده‌بود، یاد و گفته‌شده‌است که در صورت عدم وصول آن پاسخ تا ۱۰ همان ماه ایشان نظر خود را به‌صورت کتبی منتشر خواهند‌کرد. دکتر مصدق این نظر را در نامه‌ای که تاریخ آن همان روز ۱۰ اردیبهشت است منتشر ساخت.

اما این کار پس از آن بود که، در تاریخ ۲۷ دیماه ۱۳۴۲، یعنی هفت ماه پیشتر، دکتر مصدق خطاب به «مسئولان کمیته‌ی سابق جبهه ملی در محلات تهران»، که از طرف آنان نامه‌ای دریافت‌کرده‌بود، به‌توسط واسطه‌ی آنان، آقای حسین گلزار، عضو حزب ملت ایران، پاسخی نوشته‌بود که حاوی نکته‌ی بسیار مهمی درباره‌ی جمعیت‌هایی بود که می‌توانستند در تشکیل جبهه ملی شرکت کرده برای شورای آن نماینده‌تعیین‌کنند.

متن آن پاسخ به قرار زیر بود:
« احمدآباد، ۲۷ دیماه ۱۳۴۲
بوسیله آقای حسین گلزار
آقایان محترم مسئولین سازمان محلات سابق جبهه ملی

مرقومه محترم مورخ ۲۳ جاری عز وصول ارزانی‌بخشید و از توجهی که به استقلال وطن عزیز و امور اجتماعی دارید بسیار خوشوقتم و نظر به اینکه با نظریات آقایان محترم موافقم لازم‌است بطور اختصار آنچه گذشته به استحضار برسانم و آن این است که قبل از تشکیل کنگره در تهران از این جانب نظریاتی‌خواستند که در ۳ دیماه ۱۳۴۱ و قبل از تشکیل کنگره اظهار‌نمود؛ و جبهه بجای اینکه در اساسنامه و آیین‌نامه تجدید‌نظر کند و آن را در صلاح و صواب مملکت تغییر‌دهد دست‌از‌کار‌کشید و اشخاص دیگری خود را جانشین اعضای سابق جبهه نمودند و در ۶ مهرماه این سال اساسنامه و آیین‌نامه‌ی جدیدی تنظیم‌نمودند که یک نسخه برای این‌جانب فرستادند که مورد موافقت این‌جانب هم قرارگرفت و ماده‌ی اول آیین نامه این است که عیناً نقل‌می‌شود:

«جبهه ملی سوم ایران مرکز تجمع احزاب و جمعیت های سیاسی و جامعه‌ی روحانیت و جامعه‌ی دانشجویان در سازمان‌های سیاسی و اجتماعات صنفی و اتحادیه ها و دستجات محلی است که هر یک از اینها مرامی خاص برای خود داشته‌باشند و با جبهه ملی سوم فقط دارای یک مرام مشترک باشند که آزادی و استقلال ایران است.» [ت. ا.]

بنا بر این لازم‌است آقایان محترم با تشکیلات جدید تماس‌بگیرند و آنچه را که اساسنامه و آیین‌نامه مقرر‌داشته بموقع اجراء گذارند و بسیار متأسفم در این زندان که عده‌ی زیادی از افراد ارتش روز و شب در تمام امورم نظارت می‌کنند و مانع از هر ملاقاتی هستند از این جانب کاری ساخته نیست. در خاتمه توفیق آقایان محترم را در خدمت به وطن عزیز خواهانم.»
دکتر محمـد مصدق۵۲

همانطور که از مضمون این نامه برمی‌آید در تاریخ ۶ مهرماه ۱۳۴۲ سندی به‌نام اساسنامه‌ی جبهه ملی سوم تنظیم‌شده و وجود‌داشته‌است که دکتر مصدق ماده‌ی اول آن را، که طبق معمول در تعریف سازمانی است که اساسنامه به آن تعلق‌دارد، در نامه‌ی خود نقل کرده است.

هرچند که ظاهراً اعلام رسمی تشکیل این جبهه ملی سوم در مردادماه ۱۳۴۴ صورت‌گرفت اما از دو سال پیشتر از این تاریخ کسانی که در صدد از‌کارانداختن جبهه ملی بودند حتی اساسنامه‌ی آن را هم آماده‌کرده‌بودند و تنها منتظر‌بودند که مورد موافقت دکتر مصدق نیز واقع‌گردد.

__________________________

۴۵ محمـد ترکمان، نامه های دکتر مصدق، نشر هزاران، تهران، ۱۳۷۴، صص. ۲۸۸ـ ۳۰۴.
۴۶ صورت جلسات، همان، صص. ۳۹۶ـ ۴۰۱.
۴۷ محمـد ترکمان، همان، صص. ۳۲۷ـ ۳۲۸.
نیز در این میان این پرسش مطرح شده بود که پاسخی که می بایست به دست ما می رسید به چه دلیل، پیش از این کار، در نامه ی سوسیالیسم که در پاریس منتشر می شد، انتشار یافته بود، و آن را چه کسانی به دست «احزاب داوطلب عضویت در جبهه ملی ایران» و «عضو جبهه ملی سوم» رسانیده‌بودند! با اطلاعاتی که در آن زمان کسب کردیم به این نتیجه رسیدیم که این پاسخ نیز که مانند دیگر پاسخ ها از طریق همان «ترجمان و مفسر نظریات رهبر نهضت ملی» ارسال شده‌بود، این بار بدون اینکه به دست ما رسانیده‌شود.
۴۸ صورت جلسات.....
۴۹ همان.
۵۰ همان.
۵۱ همان.
۵۲ محمـد ترکمان، همان..



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد