تجربه ی تاریخی نشان داده است که کشورهای امپریالیستی قبل از سقوط هرکدام از رژیم های وابسته یا غیر وابسته در هر منطقه ای از جهان آلترناتیوهایی برای آن ساخته و یا از میان اپوزیسیون رژیم های در آستانه ی سقوط یکی و گاه چند گزینه را انتخاب و درصدد تقویت آن بر آمده اند تا در زمان لازم آن را بر اریکه ی قدرت بنشانند و منافع خود را در آن کشور حفظ و یا تامیبن نمایند.
در تاریخ یکصد ساله ی ایران نیز این قاعده دست کم در سه مقطع تاریخی سرنوشت ساز اعمال شده و اسناد انکارناپذیر آن ها اکنون در دسترس همگان قرار دارند.
نخست در جریان انقلاب مشروطه هنگامی که دولت انگلستان (که در آن زمان بیشترین منافع را در ایران داشت) نتوانست در میان گروه ها و جریانات موثر و صاحب نفوذ انقلاب مشروطه یک آلترناتیو مناسب را بیابد و بر جای سلطنت قاجاریه بنشاند، با انجام کودتای سید ضیا-رضاخان و بوجود آوردن یک شرایط ضد انقلابی مبادرت به سرکوب همه ی نیروهای انقلابی نمود و سلطنت رضاخان قزاق را به جامعه ی ایران تحمیل نمود و به وسیله ی آن به سلطه ی خود بر ایران ادامه داد.
در جریان اوج گیری نهضت ملی-دمکراتیک ایران و بر سر کار آمدن دولت مصدق که از جمله پایان دادن به سلطه ی انگلستان بر منابع نفتی ایران را در دستور کار خود قرار داده بود، دولت های امپریالیستی آمریکا-انگلیس با طراحی و اجرای کودتای ننگین ۲۸ مرداد دولت ملی مصدق را سرنگون و محمدرضا پهلوی را که از ایران گریخته بود، برگرداندند و بر اریکه ی قدرت نشاندند و تا سال ۱۳۵۷ به سلطه ی خود بر ایران' و غارت و چپاول همه جانبه و گسترده ی این کشور ادامه دادند.
با آشکار شدن تضادها و بحران های همه جانبه ی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در سطح و عمق جامعه ی ایران و ناتوانی رژیم پهلوی در حل آنها و در نتیجه احتمال وقوع انقلاب و سرنگونی رژیم، درست در زمانی که رسانه ها و مقامات دولتی ابدی بودن سلطنت پهلوی را جار می زدند و برخی رسانه های آمریکایی از ایران با عنوان 'جزیره ثبات' نام می بردند، مقامات رسمی و اندیشکده های کشورهای امپریالیستی به ویژه امپریالیسم آمریکا، تا آن اندازه به بی ثباتی نظام پهلوی و امکان وقوع انقلاب در ایران پی برده بودند که دست کم از سال ۱۳۵۰ به فکر آلترناتیو سازی برای آن بودند.
بنابراین پس از بررسی های لازم، آخوندک مرتحعی را که سالها بود در 'آب نمک' خوابانده بودند و در نجف مستقر کرده بودند، به پاریس بردند و با هیاهوی بسیار رسانه ای به عنوان 'رهبر انقلاب ایران' به مردم ایران حقنه و یا تحمیل کردند.
اکنون و در شرایطی که رژیم ضد مردمی و ارتجاعی ولایت فقیه از هر جهت دجار بحران های غیرقابل حلی شده و با خطر فروپاشی روبرو شده است، جناح هایی از طیف راست اپوزیسیون رژیم در تلاش هستند که خود را به عنوان 'تنها آلترناتیو موجود' به کشورهای امپریالیستی معرفی کنند و کمک و همکاری آنها را برای سلطه بر ایران جلب نمایند.
در واقع این بار برخلاف دوره های تاریخی پیشین که کشورهای امپریالیستی خود به انتخاب و بال و پر دادن به آلترناتیو می پرداختند، گروه ها و جریاناتی از طیف راست اپوزیسیون به تکاپو افتاده اند تا خود را به عنوان آلترناتیو مناسب به کشورهای امپریالیستی عرضه کنند!
بنابر این دو جناح از طیف راست اپوزیسیون، یعنی سازمان مجاهدین خلق و طرفداران رضا پهلوی از سویی و از سوی دیگر اصلاح طلبان گردآمده زیر عبای حسن روحانی در رقابت قرار گرفته و هرکدام تلاش دارند خود را 'مقبول تر' از دیگری به نمایش بگذارند تا بلکه به عنوان 'آلترناتیو برگزیده' مورد عنایت و حمایت کشورهای امپریالیستی قرارگیرند و بر اریکه ی قدرت در ایران پسا رژیم ولایت فقیه بنشینند.
به همین دلایل است که خانم رجوی همچون دریوزگان دوره گرد هر روز در کشوری است و برنامه ده ماده ای خود را به این و آن کشور امپریالیستی و پارلمان های آن ها ارائه می دهد، رضا پهلوی به اسرائیل می رود و با حالتی رقت انگیز پیشانی بر دیوار ندبه می ساید و از جنایتکاری مانند نتانیاهو طلب کمک می کند و اصلاح طلبانی که زیر عبای حسن روحانی گرد آمده اند برای 'عادی سازی رابطه با آمریکا' به هر خفتی تن می دهند و اصلاح از درون و حذف جناح تندرو از رژیم و در نهایت برقراری رابطه ی دوستانه با اسرائیل و کشورهای مرتجع منطقه از سویی و از سوی دیگر مخالفت و ضدیت با چین و روسیه را جار می زنند.
در واقع گرد آمدگان زیر عبای حسن روحانی، نه تنها اصلاح طلبان حکومتی بلکه در حال حاضر شامل کل الیگارشی پدید آمده در نظام سرمایه داری ولایت فقیه می شوند که اولیگارش های به اصطلاح اصولگرا را نیز دربر می گیرد.
بنابراین می توان گفت در زیر عبای روحانی طیف وسیعی از اصلاح طلبان حکومتی و اصولگرایان اولیگارش جمع شده اند تا بلکه بتوانند از طریق مذاکره و توافق با آمریکا، ولو به قیمت کنار گذاشتن یا تعدیل برخی اصول و سیاست های ولی فقیه، به سلطه ی خود بر جامعه ی ایران ادامه دهند و همچنان به غارت و چپاول مردم این کشور تداوم بخشند.
شواهدی در دست است که گردآمدگان زیر عبای حسن روحانی با به اصطلاح سامانه ی پادشاهی طرفدار رضا پهلوی نیز پیوند دارند و شماری از مهره های خود را در حلقه ی نزدیکان و مشاوران رضا پهلوی جای داده اند و به نحوی کنترل جناح سلطنت طلب را در اختیار گرفته اند.
من بعید نمی دانم که تحت شرایطی خاص، دارودسته ی حسن روحانی به نوعی کودتای بدون خشونت بر علیه برخی نهادهای رژیم ولایت فقیه دست بزنند و سپس با برگرداندن رضا پهلوی به ایران به یکسری نمایش های عوامفریبانه مبادرت نمایند تا از طریق آن نمایش ها هم به کسب وجه در خارج از کشور و هم به جلب رضایت لایه هایی از قشر متوسط به بالای جامعه بپردازند و از آنها به عنوان سیاهی لشکر نمایش مشروعیت داخلی سواستفاده کنند.
بنابر این در حال حاضر و در شرایطی که رژیم ضد مردمی و ارتجاعی ولایت فقیه بیش از هر زمانی با خطر سقوط مواجه شده است سه جناح مختلف طیف راست اپوزیسیون (مستقر در داخل و خارج از کشور) که البته هرسه ماهیت مشترکی دارند و فقط در چگونگی و اشکال ادامه ی نظام سرمایه داری در ایران و بازگرداندن سلطه ی بلامنازع کشورهای امپریالیستی بر ایران با هم اختلاف دارند، سعی دارند خود را به عنوان آلترناتیو مناسب به کشورهای امپریالیستی معرفی کنند و حمایت آنها را برای کسب قدرت سیاسی در ایران جلب نمایند.
در باره ی اینکه کدام یک از این سه جناح از نمایندگان سیاسی بورژوازی ایران توانسته است توجه شمار بیشتری از کشورهای امپریالیستی را به خود جلب کند نمی توان اظهار نظر قطعی کرد اما به نظر می رسد مجاهدین در جلب نظر کشورهای اروپایی، رضا پهلوی در جلب نظر اسرائیل و گردآمدگان زیر عبای حسن روحانی در جلب نظر آمریکا موفقیت بیشتری کسب کرده اند.
با این حال همین ناهماهنگی و عدم تمایل مشترک اکثریت کشورهای امپریالیستی به یکی از این سه جناح بیانگر آن است که آنها در شرایط کنونی به ادامه ی حیات ننگین رژیم ولایت فقیه و عدم دگرگونی سیاسی در ایران تمایل بیشتری دارند و منافع خود را در حفظ وضع موجود می بینند.
اما از آنجایی که امکان سازش و همدستی جناح رضا پهلوی با جناح حسن روحانی تردید ناپذیر است، احتمال گزینش ترکیبی از این دو جناح به عنوان آلترناتیو سیاسی رژیم ولایت فقیه از طرف کشورهای امپریالیستی بیش از مجاهدین خلق است.
با وجود همه ی آنچه بیان گردید برخلاف دوران انقلاب مشروطه، دوران نهضت ملی و دوره ی انقلاب ۵۷ که متاسفانه به دلایل گوناگون هیچکدام نتوانستند به تحقق آرمان ها و اهداف اصلی خود دست یابند و در هر سه مرحله آلترناتیوهای تحمیلی کشورهای امپریالیستی جامعه ی ایران را به کژراهه بردند، به نظر می رسد در مرحله ی کنونی مردم ایران بار دیگر زیر سلطه ی یک آلترناتیو ساختگی و تحمیلی از بیرون قرار نخواهند گرفت و یک آلترناتیو مترقی، دمکراتیک و استقلال طلب را بر جای رژیم ولایت فقیه خواهند نشاند.
بنابر این نه مجاهدین خلق و نه طرفداران رضا پهلوی و نه الیگارشی گرد هم آمده زیر عبای حسن روحانی حتی اگر مورد حمایت تمام عیار کشورهای امپریالیستی نیز قرار گیرند، نخواهند توانست انقلاب آینده ی ایران را به کژراهه ببرند و مانع دستیابی مردم ایران به جامعه ای دمکراتیک، آزاد و مستقل بشوند.
بایز افروزی ۹ آگوست ۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد