از دور دست های شاد ؤ سپید، تا لحظه های نزدیک ؤ سرشار از امید، با شما بودیم.
پابه پای نسل ِ افروخته ؤ سوخته ی ما پیش آمدید و آن زمان که اندوه ِاز دست دادن ها جان ِ جوان ِ ما را پرپر می کرد، حضور ِ عاطفه ی مادرانه تان جان ؤ جهان ِ ما را جلایی دیگر می بخشید.
غمخواری ها، صبوری ها وبردباری هایتان – بی هیچ گمان – ما را آموزگاری دیگر بود و به ما می آموخت:
"باید از چیزی کاست
گر بخواهیم به چیزی افزود"
حضورتان در سال های خاکستری ِ غربت نیز در کنار ما غنیمتی بود سزاوار ِ احترام و نسل ِ شعله ور ِ ما – بی هیچ تردید – همدری های مهربانانه تان را پاس می دارد ؤ سپاس می گوید.
آری، در این جا نیز آموزگاری سربلند بودید.
دردا اینک بی شما
" دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را"
با عاطفه سبز
رضا مقصدی