معنای واقعی شکست پوتین در خاورمیانه
متحدان روسیه در منطقه نتوانستند روی مسکو حساب کنند — و چین هم نباید حساب کند
۲۵ ژوئیه ۲۰۲۵
نویسنده: مایکل مکفول و عباس میلانی
برگردان: شریف زاده و آزاد
تنها چند سال پیش، به نظر میرسید ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، نفوذ مسکو در خاورمیانه را پس از دههها افول، احیا کرده است. هنگامی که پوتین روابط خود را با متحدان دیرینه روسیه همچون ایران و سوریه تعمیق بخشید و همزمان مناسبات دوستانهتری با اسرائیل و پادشاهیهای عربی برقرار کرد. واقعگرایی عملگرایانه او به نظر میرسید جایگزینی راحتتری برای تعهد سادهلوحانه و بیثباتکننده آمریکا به ترویج دموکراسی باشد — تعهدی که بسیاری از کشورها در منطقه آن را مایه بیثباتی میدانستند.
این راهبرد، روسیه را به یک وزنه تعادلی مهم در برابر آمریکا در منطقه تبدیل کرد و در عین حال، سودی نزدیکتر به خانه نیز برای مسکو به همراه داشت. رهبران خاورمیانه در واکنش به تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، به طور قابل توجهی سکوت کردند. حتی اسرائیل — متحد نزدیک آمریکا — روسیه را محکوم نکرد، چه برسد به آنکه در تحریمها علیه مسکو شرکت کند.
اما در بیست ماه گذشته، جایگاه روسیه در خاورمیانه به شدت فرسوده شد. واکنش اسرائیل به حملات ۷ اکتبر حماس، به به محور مقاومت — شبکهای تحت حمایت ایران که روسیه با آن روابط نزدیکی برقرار کرده بود — به شدت آسیب زده است. رژیم اسد در سوریه، که مدتها مشتری ارزشمند روسیه محسوب میشد، به شکلی فاجعهبار از هم فروپاشید. حملات آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران، مهمترین متحد منطقهای روسیه را به شدت تضعیف کرده است. در نتیجه، اعتبار روسیه به عنوان حامی و ضامن امنیت در منطقه، به شدت لطمه خورده است. در خاورمیانه جدیدی که اکنون در حال شکلگیری است، دیگر نیازی به مسکو نیست.
شکستهای مسکو تنها به خاورمیانه محدود نمیماند. چه این وضعیت نتیجه تصمیم آگاهانه پوتین برای عدم مداخله باشد و چه حاصل ناتوانی کرملین، ترک شرکای منطقهای توسط روسیه باید درسی هشداردهنده برای شی جینپینگ و حزب کمونیست چین باشد: در زمان بحران، روسیه متحد قابل اعتمادی نخواهد بود.
برای ایالات متحده، کاهش نفوذ روسیه در خاورمیانه نیز باید موجب تأملات بیشتری باشد. سالهاست که سیاستگذاران و پژوهشگران در مورد استحکام پیوند روسیه و چین بحث کردهاند و اینکه آیا منطقی است که تلاش شود بین آنها شکاف ایجاد گردد یا اینکه وابستگی متقابلشان تشویق شده، در حالی که همزمان هزینهها و خطرات این اتحاد برای هر دو کشور افزایش یابد. اما ناکامیهای اخیر مسکو در خاورمیانه، حقیقت سادهای را روشن کرده که در میان سخنان پرطمطراق چین و روسیه درباره «روابط ویژه» گم شده بود: روسیه دوستی است که فقط در هوای خوش کنار شما میماند. در صورت بروز درگیری میان ایالات متحده و چین — برای مثال، جنگ بر سر تایوان — واشنگتن میتواند انتظار داشته باشد که مسکو کنار بایستد؛ همانگونه که در برابر شرکایش در خاورمیانه چنین کرد.
راه دمشق
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، روسیه دیگر یک بازیگر بینالمللی عمده نبود، از جمله در خاورمیانه. رئیسجمهور وقت روسیه، بوریس یلتسین، تمرکز خود را بر ادغام یک روسیه دموکراتیکشونده در غرب گذاشته بود و میخواست به نهادهای غربی مانند گروه ۷، سازمان تجارت جهانی، و ناتو بپیوندد. در نتیجه، تلاشی برای حفظ روابط دوره شوروی با دشمنان خودکامه ایالات متحده همچون ایران و سوریه انجام نداد. همچنین، یک دهه رکود اقتصادی نیز، روسیه را از تعامل مؤثر با کشورهای منطقه بازداشت.
پوتین، که در سال ۲۰۰۰ به ریاستجمهوری رسید، به تدریج به این بیتوجهی مسکو به خاورمیانه پایان داد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، او به سرعت از «جنگ جهانی علیه تروریسم» رئیسجمهور وقت آمریکا، جورج بوش، حمایت کرد. برای کمک به تلاش نظامی آمریکا در افغانستان، روسیه اجازه داد ایالات متحده پایگاههای نظامی در جمهوریهای سابق شوروی، ازبکستان و قرقیزستان، دایر کند؛ کشورهایی که پوتین آنها را در حوزه نفوذ خود میدانست. حتی زمانی که پوتین به دلیل روابط نزدیک صدام حسین، رهبر عراق، با روسیه، در سال ۲۰۰۳ با حمله آمریکا به عراق مخالفت کرد. اما، او همچنان در مسائل دارای منافع مشترک، از جمله مهمترین آنها جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای، با واشنگتن همکاری کرد. در سال ۲۰۱۰، روسیه به همراه ایالات متحده به قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل رأی مثبت داد، که در آن زمان جامعترین تحریمهای چندجانبه علیه تهران به شمار میرفت. پنج سال بعد، روسیه به ایالات متحده، چین، فرانسه، آلمان، بریتانیا و اتحادیه اروپا پیوست و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) را امضا کرد. در این دوره، روسیه همچنین با ایالات متحده برای مبارزه با گروههای تروریستی مختلف در منطقه همکاری میکرد؛ گروههایی که برخی از آنها با جهادیهای داخل روسیه ارتباط داشتند.
بهار عربی در سال ۲۰۱۱، نقطه عطفی در سیاست خاورمیانهای پوتین بود. در حالی که رهبران ایالات متحده و اروپا از سقوط دیکتاتورها در منطقه استقبال کردند، پوتین — که در آن زمان نخستوزیر روسیه بود — دیدگاهی متفاوت داشت. او در دیدارهایش با رهبران غربی، از جمله باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، هشدار داد که فروپاشی حکومتهای خودکامه در جهان عرب منجر به جنگ داخلی، قدرتگیری افراطگرایان و جسور شدن تروریستها خواهد شد. او حتی از دیمیتری مدودف، رئیسجمهور وقت روسیه و شاگرد سیاسی خود، به دلیل خودداری از رأیدادن به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که استفاده از زور علیه ارتش معمر قذافی، رهبر لیبی را مجاز میدانست، به شدت انتقاد کرد. در آن زمان، ارتش قذافی تهدید به انجام کشتار جمعی در شهر بنغازی — دومین شهر بزرگ لیبی — کرده بود. پوتین آن قطعنامه را «معیوب و ناقص» خواند و گفت که «اجازه همه چیز را میدهد» و آن را با «فراخوانهای جنگهای صلیبی در قرون وسطی» مقایسه کرد.
در همان سال، یک جنبش مردمی دیگر علیه استبداد در خود روسیه شکل گرفت. در دسامبر ۲۰۱۱، صدها هزار روس به خیابانها آمدند تا به انتخابات پارلمانی تقلبی اعتراض کنند. همانطور که پوتین پیشتر ایالات متحده را به دامنزدن به انقلابها علیه دیکتاتوریها در مصر، لیبی، سوریه و تونس متهم کرده بود، اینبار نیز آمریکا را عامل پشتپرده اعتراضات علیه رژیم خود دانست. تهدیدهایی که پوتین آنها را متوجه حکومتش در داخل میدانست — و عمیقاً باور داشت که از سوی دولت اوباما حمایت میشوند — موجب شد تا او از همکاری با ایالات متحده فاصله بگیرد؛ تغییری که پیامدهای مهمی برای سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه به همراه داشت.
نگرانیهای پوتین درباره ثبات سیاسی، در میان پادشاهان عرب منطقه نیز بازتاب پیدا کرد؛ کسانی که باور داشتند تغییر رژیم در منطقه، جهادگرایان رادیکال را به قدرت میرساند. عربستان سعودی حتی با مداخله نظامی در بحرین تلاش کرد اعتراضات ضدحکومتی را سرکوب کند. پوتین از این لحظه برای تعمیق روابط با اسرائیل و پادشاهیهای عربی استفاده کرد، در حالی که روابط این کشورها با ایالات متحده به دلیل حمایت آمریکا از تغییرات سیاسی در دنیای عرب و نیز نزدیکی نسبی با ایران، دچار تنش شده بود. پوتین همچنین پس از کودتای نظامی عبدالفتاح السیسی در مصر در سال ۲۰۱۳، رابطه نزدیکی با این رهبر خودکامه برقرار کرد. افزون بر این، در حالی که ایالات متحده از درگیریهای لیبی عقبنشینی کرده بود، روسیه خلأ ناشی از غیبت آمریکا را پر کرد و با حمایت مالی و تبلیغاتی از ژنرال خلیفه حفتر — جنگسالار قدرتمند شرق لیبی — نقش پررنگی ایفا کرد. و زمانی که بسیاری از رهبران غربی پس از ترور جمال خاشقجی، نویسنده منتقد سعودی در سال ۲۰۱۸، ولیعهد عربستان محمد بن سلمان (MBS) را محکوم کردند، پوتین آشکارا به استقبال او رفت و او را در آغوش کشید.
در همین دوران، پوتین رابطه شخصیاش با نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، را نیز تقویت کرد؛ کسی که همانند پوتین نگران فروپاشی دولتها و ظهور حکومتها و جنبشهای اسلامگرا در دنیای عرب بود.
همچنین بسیاری از یهودیان محافظهکاری که از اتحاد جماهیر شوروی سابق به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، با رسانههای روسی در تعامل بودند و پوتین را رهبری عملگرا و مورد احترام میدانستند که از ثبات در منطقه حمایت میکند.
پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری برای سومین بار در سال ۲۰۱۲، دشمنی آشکار پوتین با ایالات متحده — که آن را عامل بیثباتی منطقهای و جهانی میدانست — با استقبال ویژهای از سوی آیتالله علی خامنهای، رهبر مستبد جمهوری اسلامی ایران، مواجه شد. خامنهای از زمان رسیدن به رهبری در سال ۱۳۶۸ (۱۹۸۹)، سیاست خارجی رژیم ایران را بهتدریج بهسمت نزدیکی با روسیه و چین سوق داده بود. در جریان جنگ داخلی خونین سوریه، گروه نیابتی ایران یعنی حزبالله لبنان، همراه با نیروی هوایی روسیه، از بشار اسد حمایت کرد و همین موضوع پیوند میان تهران و مسکو را محکمتر کرد. حماس نیز که در آغاز موضعی انتقادی نسبت به رژیم اسد داشت، سرانجام با ایران و روسیه همراستا شد. در این میان، پوتین و کرملین هیچگاه حماس را یک گروه تروریستی ننامیدند و آن را جنبشی برای آزادی ملی توصیف کردند، مشابه گروههایی در آمریکای لاتین، آسیای جنوبشرقی، و آفریقای جنوبی که در دوران جنگ سرد از سوی اتحاد شوروی حمایت میشدند. اینکه پوتین توانست همزمان روابط خود را با اسرائیل و حماس حفظ کند، نشانهای از موفقیت دیپلماسیاش در خاورمیانه در آن زمان بود.
دوستی برای همه خودکامگان
تلاش پوتین برای گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه، در آغاز نتایج محسوسی به همراه داشت. پس از آغاز تهاجم تمامعیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، ایران هزاران پهپاد کشنده شاهد را برای کمک به ارتش روسیه در اختیار این کشور گذاشت. پادشاهیهای عربی نیز از رأیدادن علیه روسیه در سازمان ملل خودداری کردند و به ائتلاف بینالمللی تحریمها علیه مسکو نپیوستند. در اکتبر ۲۰۲۲، پوتین و محمد بن سلمان توافقی برای کاهش صادرات نفت امضا کردند تا قیمت نفت افزایش یابد و در نتیجه ماشین جنگی روسیه تأمین مالی شود. حتی اسرائیل نیز برخلاف اکثریت کشورهای دموکراتیک جهان، از انتقاد از تهاجم روسیه خودداری کرد و به قطعنامه سازمان ملل که این حمله را محکوم میکرد، رأی منفی داد.
وقتی که رژیم اسد در سوریه در سال ۲۰۱۵ در آستانه سقوط بود، اعزام نیروی هوایی روسیه برای حمایت از نیروهای زمینی سوری، ایرانی، و حزبالله، بقای نهساله دیگری برای اسد به ارمغان آورد. در ازای این حمایت، اسد به روسیه اجازه ادامه استفاده از پایگاه دریایی طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم در نزدیکی لاذقیه را داد؛ پایگاههایی که حضور دریایی روسیه در مدیترانه را تقویت کرده و نماد پایداری حضور نظامی روسیه در خاورمیانه عربی شدند.
مداخله نظامی پوتین در سوریه، تصویر روسیه را بهعنوان شریکی قاطع و قابل اتکا تقویت کرد. برخلاف ایالات متحده، روسیه هیچگاه با سخنرانیهایی درباره دموکراسی و حقوق بشر به سرزنش خودکامگان منطقه نپرداخت. افزون بر این، جریان تسلیحات روسی به منطقه ادامه داشت. در سالهای پس از بهار عربی، صادرات تسلیحات روسی به خاورمیانه افزایش یافت — از جمله به مصر تحت حکومت سیسی — و حتی به ترکیه، عضو ناتو، که با وجود عضویت در این ائتلاف غربی، سامانه پدافندی S-400 روسیه را خریداری کرد.
همه چیز، همهجا، همه همزمان
اما پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، راهبرد پوتین در خاورمیانه شروع به فروپاشی کرد. اسرائیل در پاسخ، عملیاتهای نظامی گستردهای را علیه حماس در غزه و سپس علیه حزبالله در لبنان آغاز کرد، که به شدت به رهبری و ساختار فرماندهی هر دو گروه آسیب زد. پوتین تلاش کرد در این درگیری بیطرف بماند و پیشنهاد میانجیگری میان حماس و اسرائیل را داد — پیشنهادی که نه نتانیاهو و نه جامعه اسرائیل آن را جدی نگرفتند. با این حال، پوتین هیچ کمک قابلتوجهی نیز به حماس یا حزبالله ارائه نداد.
در دسامبر ۲۰۲۴، رژیم اسد فروپاشید. سرمایهگذاری چند دهساله روسیه برای حفظ این دیکتاتوری، ظرف چند روز بر باد رفت. پوتین به اسد و خانوادهاش پناهندگی در روسیه داد، اما هیچ تلاشی برای جلوگیری از پیشروی نیروهای شورشی به سمت دمشق نکرد. این ناکامی در مداخله، پژواک گستردهای در سراسر منطقه داشت. حزبالله بیشتر تضعیف شد و رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، علناً از ناتوانی روسیه در نجات متحد مشترکشان گلایه کردند.
ضربهای جدیتر به اعتبار روسیه در خاورمیانه، در ژوئن وارد شد، زمانی که نیروهای مسلح اسرائیل و آمریکا تأسیسات هستهای ایران را بمباران کردند. تنها چند روز پس از حمله آمریکا به سایت فردو، عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، به مسکو رفت تا درخواست کمک کند. پوتین با محکومیت کلامی معمول خود علیه ایالات متحده واکنش نشان داد، اما هیچگونه کمک نظامی تازهای به وفادارترین متحدش در خاورمیانه ارائه نکرد — حتی با وجود ادامه حمایت نظامی مستقیم ایران از جنگ روسیه در اوکراین. در داخل ایران، خامنهای و نظام تحت رهبریاش بیش از هر زمان دیگری ضعیف شدهاند، اما پوتین کمترین حمایتی برای تقویت جایگاه رهبر ایران ارائه نداده است.
ترس و بیزاری
رهبران و جوامع خاورمیانه، بیعملی و بیتفاوتی روسیه در منطقه را بهخوبی مشاهده کردهاند. واکنشها در داخل ایران بهویژه شدید بوده است. خامنهای همواره به مسکو وفادار بوده، اما اکنون که موقعیتش تضعیف شده، انتقادها از تمایل او به روسیه، بلندتر و آشکارتر شدهاند. تحلیلگرانی که پیشتر با احتیاط از رابطه تهران با مسکو سخن میگفتند، اکنون آشکارا از پوتین بهخاطر نپذیرفتن بند دفاع متقابل در «پیمان مشارکت راهبردی جامع» ایران و روسیه که در ژانویه امضا شده بود، انتقاد میکنند — بندی که در توافقهای مشابه روسیه با بلاروس و کره شمالی گنجانده شده است. دیگر صداها، از جمله علی مطهری، نایب رئیس پیشین مجلس، به تعویق روسیه در تحویل سامانه دفاع موشکی S-400 به ایران — که میتوانست در برابر حملات اسرائیل مؤثر باشد — اعتراض کردهاند. پس از حملات اسرائیل و آمریکا، سرمقالهای در روزنامهای تأثیرگذار که توسط سه روحانی (از جمله خامنهای) در دهههای گذشته بنیانگذاری شده بود، رهبرانی را که ایران را بهسوی نزدیکی با مسکو سوق دادند، مورد نکوهش قرار داد — اشارهای مستقیم به خامنهای.
حتی در میان اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی — که معمولاًپایگاه دیدگاههای حامی روسیه بهشمار میرفت — ناامیدی دیده میشود. زمانی که پوتین پیشنهاد میانجیگری میان ایران و ایالات متحده را مطرح کرد، یک روزنامه نزدیک به سپاه این اقدام را تلاشی از سوی پوتین برای چانهزنی با واشنگتن دانست: حمایت از محدودسازی برنامه هستهای ایران در ازای گرفتن امتیازاتی درباره اوکراین. کاربران شبکههای اجتماعی ایرانی اکنون آشکارا از تاریخ جاهطلبیهای استعماری روسیه در ایران در دوران تزارها و اتحاد جماهیر شوروی مینویسند. صداهای اپوزیسیون دموکراسیخواه، که سالها از تعمیق روابط با روسیه خودکامه انتقاد کردهاند، اکنون هم در داخل و هم در میان ایرانیان مهاجر، طنین تازهای یافتهاست.
نگرش اسرائیلیها نسبت به روسیه نیز تغییر کرده است. نه نتانیاهو و نه جامعه اسرائیلی علاقهای به میانجیگری پوتین میان اسرائیل و ایران را ندارند. در زمانهایی که روابط میان ایالات متحده و اسرائیل تیره میشد، نتانیاهو گاهی بهسمت مسکو متمایل میشد. اما با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، انگیزه نتانیاهو برای نزدیکی به پوتین و روسیهای تضعیفشده، کاهش یافته است.
واکنش رسمی عربستان سعودی به بیعملی روسیه، کمصدا و محتاطانه بوده، اما در پشت درهای بسته، محمد بن سلمان (MBS) از عقبنشینی برنامه هستهای ایران و ناتوانی نظامی تهران — بهویژه در استفاده از زرادخانه موشکیاش علیه اسرائیل یا پایگاه آمریکایی در قطر — خشنود است. ناتوانی یا بیاعتنایی پوتین به تأثیرگذاری از طریق دیپلماسی یا حمایت نظامی، باید ولیعهد سعودی را وادار کند تا در مورد سیاست ظریف و حسابشدهاش در تعامل با ایالات متحده، چین، و روسیه، بازنگری کند. پیش از حملات اسرائیل، عربستان و روسیه بر سر افزایش تولید نفت اختلاف داشتند. ریاض پیروز شد و ائتلاف اوپک+ قرار است از ماه اوت تولید را افزایش دهد — به خوشحالی واشنگتن و دلخوری مسکو.
نمیتوانی روی من حساب کنی
تصمیمهای پوتین مبنی بر خودداری از کمک به شرکای روسیه در خاورمیانه، باید پیامی روشن برای رهبران پکن دربر داشته باشد — درباره ارزش واقعی روسیه بهعنوان یک متحد، در صورت وقوع جنگی میان چین و ایالات متحده بر سر تایوان.
اگر خودداری روسیه از حمایت از رژیم ایران در بحرانیترین لحظاتش را معیاری بدانیم، مسکو در لحظه نیاز، کمک چندانی به پکن نخواهد کرد. همچنین، رها کردن رژیم اسد از سوی روسیه نشان میدهد که ارتش این کشور احتمالاً در هیچ جنگی علیه آمریکا مشارکت نخواهد کرد. اگر در آسیا درگیری نظامی رخ دهد، بیشترین کمک پوتین به چین احتمالاً محدود به ادامه صادرات نفت و گاز خواهد بود. وزیر خارجه چین، وانگ یی، نیز صراحتاً در دیداری با رهبران اروپایی گفته بود که روسیه تا زمانی برای چین ارزش دارد که در اوکراین میجنگد — و در نتیجه، منابع و توجه ایالات متحده را از آسیا منحرف میکند. اما چین نمیتواند بیش از این روی روسیه حساب کند.
دولت ترامپ نیز باید به همان نتیجه برسد.
در ماههای نخست دولت ترامپ، برخی تحلیلگران معتقد بودند که ایالات متحده باید روسیه را از چین جدا کند تا بهتربتواند با پکن مقابله کند — راهبردی موسوم به «کیسینجر وارونه». این رویکرد در آن زمان اشتباه بزرگی بود، و امروز حتی اشتباهی بزرگتر است. پوتین نشان داده که روسیه حتی برای دیکتاتوریهایی که روابط دیرینهای با مسکو دارند، متحدی غیرقابلاعتماد است. چنین کشوری نمیتواند شریک مؤثری برای واشنگتن در برابر چین باشد. همانگونه که پوتین ، به ایالات متحده و جهان دموکراتیک کمکی خواهد کرد که به رژیم دینی در تهران کرد —هیچ چیز!
بنابراین، هر رویکردی که ترامپ در قبال پوتین در پیش بگیرد، باید یک هدف را کنار بگذارد: تلاش برای جدا کردن مسکو از پکن.
موفقیت اولیه راهبرد خاورمیانهای مسکو، زمانی این تصور را ایجاد کرده بود که روسیه میتواند شریکی ژئوپلیتیکی باارزش باشد. اما اینکه این راهبرد نهایتاً چنین بهشدت شکست خورد، باید ترامپ و دیگران را از نزدیکشدن به معمار این سیاست، بازدارد.
مایکل مکفول، مدیر مؤسسه فریمن اسپوگلی، استاد علوم سیاسی و پژوهشگر مؤسسه هوور در دانشگاه استنفورد است. وی از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ سفیر ایالات متحده در روسیه بود. او نویسنده کتاب در دست انتشار
«خودکامگان در برابر دموکراسیخواهان: چین، روسیه، آمریکا و بینظمی نوین جهانی» است.
عباس میلانی، مدیر برنامه مطالعات ایرانی حمید و کریستینا مقدّم در دانشگاه استنفورد و پژوهشگر مؤسسه هوور است. او نویسنده کتاب « سیمرغ: پرترههایی از ذهن من» میباشد.
https://www.foreignaffairs.com/russia/real-meaning-putins-middle-east-failure-michael-mcfaul