بو کاک احسان گیان که ئیمرو چو
امروز صبح ضحاکِ خامنه
همراه با سوخاری و مربا
خونِ برادرم احسان را مینوشد
امروز ضحاکِ خامنه با غروری ویژه
در کاخ قدم میزند
و دست بر ریشی که هنوز قطره ای درش مانده
عربده میکشد
"اینها باید بدانند با کی سر و کار دارند"
امروز در روستای بزرگ
که جهانش خوانند
از سقز تا سنندج
از کیپ تاون تا استامبول و روم
سیمای معصومانهِ جوانکِ کُردی
چون پرچم آزادیِ خلقش
با باد می رقصد
و سرودهایِ کردی میخواند
که س نه لی کورد مردوه
که س نه لی کورد مردوه
کورد زیندوه
…
امروز
در دامن پر ز خوناب مادر احسان
و مادر ندا
و مادر میهن
سوگند یاد کردیم
که ندای نازنینمان را
که احسان شیردلمان را
کابوسِ ضحاکِ خامنه کنیم
امروز بر سینه ام نظر میکنم تا که خشمش آرام شود
آرام
آرام
آه ای خشم مقدس
به نیرو بدل شو
جوانم کن
که در معرکه غوغاست
و جوانک هایمان را یکی یکی
بی زفاف به ذبح میبرند
امروز اشک هایمان را پاک میکنیم
و سوگند یاد میکنیم
که شهیدانمان را
کابوسِ ضحاک کنیم
رضا هیوا ©
چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ – یازده
2009-11-11#11.40
پاریس، لانه
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد