
يهودي ستيزي يكي از قديمي ترين خصومتهای قومي و مذهبي در تاریخ بشری است و در بسیاری از مناطق جهان با اشکال متفاوت و شدت و ضعفهای متفاوت، وجود داشته است.
تاريخ يهودي ستيزي در اروپا اساسا با دوران پيدايش مسيحيت و داعيه پيروان آن براي سلطه انحصاري و به رسميت شناساندن زور مدارانه دين خود، به عنوان يگانه مذهب رسمي آغاز مي شود. نخستین گروههاي مسيحي در اروپا، يهودياني بودند كه به آيين عيسوي گرويده و با اتكا به انجيل، مسيحيت را به عنوان مذهب جانشين براي آيين يهود و به مثابه وحدت جديد و آئین حقيقي درك مي كردند. اين اعتقاد نفي تعلق يهوديان به محدوده متحدان خدا و متهم كردن آنها به آزار و قتل مسيح را در خود داشت. يهودي ستيزي از قرن دوم ميلادي درتاريخ، ادبيات و موعظه هاي مسيحي با پيگيري انجام میگرفت و تدریجا به شكل تحقيرديني وقومي در آيين مسيحي نهادینه شد. يهودي ستيزي اوليه در مسيحيت، بر كندذهني و بردگي يهوديان، اتهام تكذيب رسالت مسيح و قتل او توسط يهوديان تکیه دارد که پیامد آن، طرد یهودیان از سوي خداوند بوده است. البته در انجيل چشم انداز بازگشت و نجات آخرين بقاياي آنها مطرح شده است و از زاويه دين شناسي، با نابودی يهوديان و تحميل مسيحيت به آنان مرزبندی وجود دارد. يهودي ستيزي در قرن ۴ و ۵ میلادی كه مسيحيت به دين دولتي ارتقا يافت، كيفيت نويني پیداکرد. در اين دوره تخريب كنيسه ها، حملات دايمي به يهوديان، تصويب قوانيني بر مبناي ممنوعيت گرويدن مسيحيان به دين يهود، جلوگيري از ازدواج ميان يهوديها و مسيحيان و محروم كردن يهوديان از شركت در مراجع رسمي و دولتي رايج شد(۱). يهودي ستيزي با گسترش مسيحيت در جوامع اروپايي ازمحدوده محافل ديني خارج و به بخشي از اعتقادات مذهبي ـ خرافي عوام تبديل شد. اوهامي ازقبيل به صليب كشيدن كودكان مسيحي و استفاده از خون آنها براي مراسم مذهبي و شفاي بيماران، مسموم كردن چشمه هاي آب توسط يهوديان حتي تا ميانه قرن يبستم، براي برانگيختن خشم عمومي در ميان توده هاي مسيحي، عليه پيروان دين يهود مؤثر واقع مي شدند. خصومت ضد يهودي در قرن ١٣ و ١۴ ميلادي در اروپاي مركزي به تخريب بسياري از مراكز مسكوني و عبادتگاههای يهوديان و كشتار جمعي آنها منجر شد. به اين ترتيب گرچه از ديدگاه بسياري از پژوهشگران، اختلافات عقيدتي ريشه خصومت ضد يهودي و عدم پذيرش اجتماعي آنها در سدههای میانی در اروپا را به وجود آورده است، اما محروم كردن آنان از مشاغل كليدي دولتي، مصادره زمينهاي آنها توسط زمينداران بزرگ وابسته به كليسا، ممنوعيت فعاليت آنها درحرفه هاي صنعتي توسط صنوف، به غارت كشيدن دائمي اموال و دارايي آنها، سوق دادن آنها به خريد و فروش كالا و نزول خواري و نهايتا تحريك توده هاي مذهبي عليه آنها، برجنگ قدرتي با انگيزه هاي اقتصادي دلالت دارد كه با پوشش مذهب، ميدان را مي آراست. در اين جنگ كه با شیوههایی هدفمند قدرت زدايي كامل يهوديان را ازحق مالكيت و شركت برابر در امور و حقوق اجتماعي دنبال ميكرد، يهوديت به عنوان سمبل معصيت در افكار عمومي توده هاي محروم كه خود قرباني سودجويي زمينداران و تجار بزرگ بودند، معرفي شد.
پروژه يهوديت، به مثابه سمبل گناه از سوي كليسا و قدرتمندان اقتصادي عصر به گونهاي در ميان عوام تبليغ شد كه توجه آنها ازمكانيسم واقعي مناسبات تبعيضآميز اجتماعي، به كينه و نفرت كور عليه "يهودي ذاتا گناهكار" منحرف شد. آدرنو و هوركهايمر(۲) اين پديده را در ميان انسانها زير عنوان فرا فكني گمراه در مقابل فرا فكني انديشمندانه تعريف ميكنند. فرا فكني گمراه به معناي انتقال فاقد تامل احساسات، عواطف و آرزوهاي سرخورده انسانها، روی يك موضوع، يا يك فرد ويا يك پديده است. فرا فكني گمراه درنمونه يهودي ستيزي، ساختن تصويري بغايت منفي از يهودي و سپس تعبيه علت تمامي ناكاميهاي اجتماعي، اقتصادي و حتي فرهنگي و حسي خود بر روي اين كاراكتر شيطاني است.
اصلاح طلبان پروتستان و مسئله يهودي ستيزي
با تاسيس مراكز تجاري در اواسط قرن ١۶ كه مبادلات پولي و تجاري را در انحصار خود در آوردند، تنها امكان موجوديت اقتصادي يهوديان نيزاز آنها سلب شد و روند به فلاکت كشانيدن و پراكنده كردن آنان ، ابعاد بيسابقه اي يافت. هم زمان با خشونتهاي اقتصادي، منزوي كردن فرهنگي و سياسي پيروان دين يهود، از طريق وادار كردن آنها به زندگي در محلات پرت و حاشیهای "گتو " و تحميل نصب علامت يهودانه بر لباسهاي آنها، كه بعدها در بسياري از كشورهاي ديگر نيزباب شد، به اجرا در آمد. به اين ترتيب يكي از كريه ترين جلوه هاي تبعيض و تحقير هاي انساني به هنجاري اجتماعي تبديل گردید، بدون آنكه درازاي قرنها قلع وقمع سياسي اقتصادي، ذره اي از جنون يهودي ستيزي درجوامع مسيحي اروپايي كاهش بيابد. حتي جنبش اصلاح طلبي پروتستانيسم درون كليساي كاتوليك نيز فاقد پتانسيل كافي براي مقابله با خشوت كور عليه دگرانديشي مذهبي بود. لوتر سركرده اين جنبش، تا زماني كه به گرويدن يهوديان به جنبش اصلاح طلبي اميدواربود، در نوشته اي زير عنوان " مسيح يك يهودي مادرزاد است"، اتهاماتي از قبيل كشتن مسيحيان و استفاده از خون آنها براي شفاي بيماران را مورد ترديد قرار داد و فساد كليساي پاپ را مسبب تنش موجود اعلام كرد. لوتر در سال ١۵۴٣ نظرات خود راتغيير داد و در نوشته اي به نام " از يهوديان و دروغهاي آنها" از لعن و نفرينهاي ديني فراتررفته و تعقيب و خونريزي " يهوديان ملعون و مطرود"(۳) را به مقامات بالا توصيه كرد. لوتر در اين نوشته با صراحت به آتش كشانيدن كنيسه ها، ويران كردن خانه هاي يهوديان، طرد كردن آنها از خيابانها و شهرها، مصادره اموال و دارايي هاي آنها و وادار كردنشان به كارهاي دشوار بدني بدون دستمزد را تشويق و ترغيب مي كند. نفرت و خشمي كه لوتر به عنوان يك رهبر مذهبي در ميان پيروان بيشمار خود عليه قوم يهود اشاعه داد، ۵٠٠ سال بعد به یاری پيشرفت دانش و تكنولوژي! با تجهيزاتي مثل اتاق گاز و كوره هاي آدم سوزي تكامل يافت و به برنامه سياسي عملي حزب ناسيونال سوسياليست آلمان به رهبري هيتلرتبديل شد.
تعديل يهودي ستيزي در عصرروشنگري
در قرن هيجدهم، مسيحيت از زاويه درك از خرد و قوانين طبيعت مورد انتقاد فلسفه روشنگري قرار گرفت. همراه با آن طرح دولت غير ديني، شكل پذيري دولت و فرد، اصل حق برابري همه انسانها و مسأله يهوديان در مركزتوجه روشنگران قرار گرفت. اصل جدايي دين ازدولت، محروميت يهوديان را از آموزش و عدم شركت آنان در امور اجتماعي را به پرسش کشید و تدريجا ديوارهاي خارجي گتوهاي يهوديان ازميان برداشته شد و وضعيت آموزش براي آنها تا اندازه اي بهبود يافت. عليرغم اندك بودن تعداد طرفداران روشنگري در اروپا و تلقي متناقض و وجود يهودي ستيزي پنهان در ميان اغلب آنها، مي توان انقلاب فرانسه و روشنگري در اروپا را از زاويه تفكر رواداري و عملكرد انقلابي و نقد خردمندانه از نظم موجود در جامعه، نقطه عطفي در تاريخ يهودي ستيزي تلقي كرد كه از ميان بر داشتن مرزهاي قومیتی و مذهبی میان مسيحيان و يهوديان را هدف گيري مي كرد. تفاوتي كه ميان شیوه استدلال روشنگران اروپايي با طرفداران نظم و تفكرحاكم، در گفتار يهودي ستيزي وجود داشت را مي توان در مبحث "علت و معلول" خلاصه كرد. طرفداران نظم حاكم بر اين بودند كه " فساد و مضر بودن" قوم يهود، علت تحقير و محروميت اجتماعي آنهاست. در مقابله با اين نظر،انقلابيون فرانسه و روشنگران آلمان، تحقير و محروميت هاي اجتماعي يهوديان را مسبب " فساد ومضر بودن" يهوديان مي دانستند. راه حلي كه ارائه مي شد، بر پايه معتبر دانستن حقوق انساني و اجتماعي براي اقليتي قومي و مذهبي نبود، بلكه به رسميت شناختن اين حقوق را به اينكه يهوديان ديگر يهودي نباشند و از اعتقادات و آداب و رسومِ ويژهء خود دست بردارند، مشروط مي كرد(۴). نظریهپردازان سوسيالسيت مانند فوريه و سنت سيمون از زاويه انتقاد به سرمايه داري مالي، " بانكداران يهودي" را مورد حمله سياسي قرار مي دادند. نكته قابل توجه دراين شکل انتقاد سياسي اجتماعي كه با چاشني يهودي ستيزي ارائه ميشد، اين بود كه همزمان خشم وكينه طرفداران خود را نسبت به آئين يهوديت برمي انگیخت و نوك تيز حمله سياسي را به سوی يهوديان نشانه میگرفت و نه نظم سرمایهداری. تناقض اين نگرش در اين است كه هيچگاه بانكداران و سرمايه داران غيريهودي را زير عنوان "سرمايه دار مسيحي" و يا "سرمايه دار مسلمان" مورد حمله دو پهلو قرار نمي دهد. نگرش كارل ماركس نيز درتحليل نهايي عدم پاسخگویی صريح به وضعيت فلاكتبار يهوديان عصر خود بود. او دراثر معروف خود " درباره مسئله يهود"(۵) امر آزادي سياسي يهوديان را به تحقق آزادي دولت از همه مذاهب موجود (دولت غير ديني) مشروط میکند. سپس گرچه آزادي سياسي را گامي بزرگ میداند، اما آنرا از زاويه كمال نايافتگي و تضاد آلود بودن و فاصله آن با آزادي غايي بشري، ناكافي ارزيابي ميكند. ماركس در نهايت مسئله آزادي مدني يهوديان را با اين استدلال كه آزادي سياسي برای یهودیان را در نظر دارد ونه آزادي انساني را، به نقد ميكشد. يهودي ستيزي از طريق ارتقا آن به مسئله نژادي، دراواسط قرن نوزدهم ابعاد نويني يافت و ازسوی نظريه پردازان ضد يهود به عنوان مسئله نژادي تعريف و تبليغ شد. در اين زمينه نوشته هستون استوارت چمبرلين(۶) در سال ١٨٩٩ زير عنوان " پايه هاي قرن نوزدهم" نقش بسزايي ايفا كرد. او دراين كتاب تاريخ جهان را از ديدگاه نژادي به نگارش در آورده و به تبليغ برتري نژادي ژرمن–آريايي پرداخته و يهوديان را به عنوان " ضد نژاد " ي خطرناك تشريح مي كند. در طرح چمبرلین، که نژاد آريایی را با مسيحيت ترکیب کرده بود، نوعي نژادگرايي با عناصر ديني را به وجود آورد كه در ميان توده هاي متمايل به ناسيوناليسم در آلمان استقبال قابل توجهي يافت. پيامد اين امراين شد كه اغلب سازمانها و گروههاي ناسيوناليست، برنامه خود را با بندهايي كه محتوي آنها تحقير وتبعيض يهوديان بود، تكميل كردند. يهودي ستيزي در فرانسه برخلاف آلمان، ويژگي سنتي ـ مذهبي خود را حفظ كرد و به همين دليل نيز كمتر خصلت خشونت آميز به خود گرفت. برای نمونه مقاومت و افشاگری روشنفكران فرانسوي، به ويژه "اميل زولا" نويسنده معروف فرانسوي در" ماجراي دريفوس" كه بر اساس اتهام واهي جاسوسي به يك افسر يهودي فرانسوي (دريفوس) درارتش فرانسه، با هدف ايجاد موج ضد يهودي در جامعه طراحی شده بود، موجب شکست سخت سیاست یهودی ستیز در جامعه فرانسه شد. به همين دليل نيز پيروزي نيروهاي ليبرال در برابر نيروهاي يهودي ستيزكه دريفوس را به حبس ابد محكوم كرده بودند، به عنوان مبارزه اي با تكيه به ايده آلهاي هاي انقلاب فرانسه ارج گذاري مي شود. يهودي ستيزي در فرانسه پس از ماجراي "دريفوس" كمتر به عرصه سياسي راه يافته و همچنان خصلت سنتي خود را حفظ كرده است . موقعيت يهوديان در امپراطوري تزارهاي روسيه به گونه اي ساختاري با وضعيت آنها در اروپاي غربي و مركزي متفاوت بود. يهوديان در روسيه، اقليتي فقرزده و منزوي را تشكيل مي دادند. تمركزآنها در مناطق ويژه منجر به حفظ افراطي فرهنگ سنتي و تداوم كشمكش با مسيحيت حاكم درمحيط زندگي شان مي شد. در دوره الكساندر دوم، يهوديان اجازه ورود به مدارس كشوري را يافتند، گرچه حق سكونت خارج از گتوهاي ويژه كه بتواند زمينه يك آشتي اجتماعی- فرهنگي را فراهم آورد، همچنان از آنها سلب مي شد. در سال ١٨٨١ آلكساند دوم توسط يك گروه ترريستي به قتل رسيد. شركت يك دختر يهودي دراين حمله تروريستي، اتهام قتل تزار آلكساندردوم را به مجموعه جرائم و گناهان تاريخي قوم يهود افزود و زمينه حملات خشونت آميزدائمی به اقليت يهودي در روسيه را فراهم آورد. تا سال ١٨٨۴ نزديك به ٢۵٩ يورش خونين به محلات و مساكن يهودي صورت گرفت.(۷) برخلاف يهودي ستيزي در اروپاي غربي كه بر بستر حسد و رقابت اقتصادي رشد كرده بود، يهودي ستيزي روسي بر پايه ضديت با يهوديان، از زاويه رشد علمي و روشنفكرانه در ميان آنها، شركت وسيع آنها در جنبش چپ انقلابي و جنبش كارگري و جهت گيري سكولاريستي آنها بود. به همين دليل نيز يهوديان همواره از طرف يهودي ستيزان محافظه كار، همراه و در کنار ليبرالها و روشنفكران طرفدار مدرنيسم و انقلاب اجتماعي به عنوان يك مقوله مشترك مورد حمله قرار مي گرفتند. یهودي ستيزي به عنوان مبارزه ناسيوناليستي برغم شركت وسيع و فعالانه يهوديان آلمان ( كه عمدتا زير نفوذ حزب سوسيال دموكرات بودند) در جنگ جهاني اول، هيچگونه تغيير قابل توجهي دروضعيت اجتماعي آنها را ایجاد نکرد و حتي آوازه رشادتهاي آنها در جنگ به تشديد جو يهودي ستيزي كه طبق روال سنتي از سوی حكومت نيز تحريك و دامن زده مي شد، منجر شد. ويژگي اين دوره گسترش سازمان يافته يهودي ستيزي در جامعه از طريق تاسيس احزاب و گروهاي مجهز به هيستري يهودي ستيزي از جمله حزب خلقي ناسيوناليستي آلمان بود. ادبياتي قويا نژادپرستانه و يهودي ستيزانه از قبيل " گناه در برابر خون"(۸) و "پروتكل هاي حكماي صهيون"(۹) كه تغذيه گاه نظری نيروهاي سركوبگر وخشن فاشيستي تا عصر كنوني هستند، در اين دوره انتشاريافتند. كتاب پروتكل هاي حكماي صهيون كه تزتوطئه جهاني يهود را تبليغ مي كرد، در اروپا و بسياري كشورهاي ديگر مورد استقبال قابل توجهي قرار گرفت و تز اصلي آن به عنوان يكي از مهمترين اتهامات جهاني يهوديان، ابعادي وسيع يافته و توسل به آن هرگونه تبعيض و خشونت عليه يهوديان را توجيه پذير مي كرد. يهودي ستيزي با پروتكلهای حکمای صهیون، يك مدل توضيحي جهاني پيدا كرد: بر اساس اين مدل يهوديت جهاني ازسویی پشت سر انقلاب جهاني بلشويكي و از سوی ديگر پشت سركاپيتالسم قرار گرفته و بحرانهاي اقتصادي و تورم را موجب مي شد. ازجمله تبليغات ويرانگري كه در آلمان پس از شكست مفتضحانه ارتش در جنگ جهاني اول در ميان توده هاي خسارت ديده صورت گرفت و زمينه فكري و رواني فاجعه قتل عام يهوديان و كوره هاي آدم سوزي را دردوره هاي بعدي فراهم آورد، مقصر قلمداد كردن نيروهاي مخالف داخلي و به ويژه توطئه يهود در شكست ارتش آلمان بود
يهودي ستيزي و كشتار خلقي توسط دولت ناسيونال سوسياليسم آلمان ١٩٣٣ – ١٩۴۵
يهودي ستيزي درسال ١٩٣٣ براي اولين بار در تاريخ به عنوان يك برنامه دولتي اعلام شد كه درآن افراطي ترين حزب ضد يهود به رهبري آدولف هيتلر، به قدرت رسيده بود. اقدامات اين دولت از بايكوت مغازه داران يهودي آغاز شد. در سال ١٩٣۵ به دنبال تصويب" قوانين نورنبرگ"، تبعیضات اجتماعي بر پايه تفاوت خوني ميان آلمانها و يهوديها تصريح شد و يهوديان در قانون به عنوان شهروندان درجه دوم اعلام شدند. بر مبناي اين قوانين ازدواج يهوديان با شهروندان غير يهودي زير عنوان حفاظت از خون و شرافت آلماني، ممنوع اعلام شد. سلب اجازه كار ازپزشكان و وكلاي يهودي، ممنوعيت ورود كودكان يهودي به مدارس آلماني، تحميل نصب علامت J روي كارت شناسايي همه يهوديان تا سال ١٩٣٨ زمينه را براي يورشهاي خونين نيروهاي ضربتي رايش سوم عليه يهوديان فراهم آورد. با مهاجرت گروههاي وسيعي از يهوديان از آلمان، دست ناسيونال سوسياليستها براي ادامه سركوب يهوديان باز تر شد. با تصويب قانون " جدا كردن يهوديان از زندگي اقتصادي آلمان" يهوديان به بي خانماني مطلق سوق داده شدند. به پيروي از اين قانون، كليساي پروتستان حتی كارمندان و كشيش هايي كه نسل پیشین آنها به يهوديت منتسب مي شدند، از خدمت در كليسا اخراج کرد. كار اجباري، و تحميل نصب ستاره زرد روي لباس يهوديان، به تحقير و تبعيض آنها ابعاد بيسابقه اي بخشيد. آخرين مرحله تعقيب و سركوب عبارت بود از بيرون راندن اجباري يهوديان از آلمان به شرق اروپا و به قتل رسانيدن سيستماتيك آنها از سال ١٩۴١. تا شروع جنگ جهاني دوم ، سياست ناسيونال سوسياليستها براي حل مسئله يهود، بيرون راندن آنها از آلمان بود، اما با اشغال لهستان و مواجهه شدن با وزن سنگين يهوديان در تركيب جمعيتي لهستان و به دنبال آن با تصرف بخشهاي ديگر اروپا، مسئله يهود فراتر از چارچوب آلمان و ابعادي درون اروپايي يافت. طبيعتا بيرون راندن يهوديان به يك قاره ديگر امكانپذير نبود. بنابراين در ژانويه ١٩۴٢، سران حزب ناسيونال سوسياليست در كنفرانسWannseeِ «وان سي» گردهم آمده و به چاره جويي پرداختند. نتيجه اين كنفرانس تصویب قانونی كار اجباري یهودیان در اردوگاههاي كار با هدف نابود كردن زندانيان از طريق كار جانفرسا و فرستادن يهوديان سراسر اروپا به كارخانه هاي مرگ (اتاقهاي گاز و كوره هاي آدم سوزي) بود كه به آخرين دستاوردهاي تكنيكي مجهز بودند. طبق تصميمات درج شده در پروتكل اين كنفرانس، مي بايست ١١ ميليون يهودي ساكن اروپا به قتل مي رسيدند(۱۰).ناسيونال سوسياليستها تا قبل از شكست در استالينگراد و متوقف كردن جنگ از سوي متفقين، نيمي از ۱۱ ميليون يهوديان ساكن اروپا را به قتل رساندند. علاوه بر كشتار جمعي يهوديان، گروههاي ديگري از جمله كمونيست ها سوسيال دموكراتها، معلولان، همجنسگرايان، اقليت هاي سينتي و روما، زناني كه به تن فروشي متهم مي شدند، ييكاران و بي سرپناهان نيز، به دليل آلوده سازي نژاد ژرمن به مرگ محكوم شده و به اردوگاههاي كار اجباري و "آشويتس"(۱۱) فرستاده شدند
يهودي ستيزي پس از ١٩۴۵
يهودي ستيزي پس از "آشويتس" با ويژگيهاي نويني بروز پيدا ميكند: گرچه به قتلعام يهوديان اشاره ميكند، اما با هدف تكذيب آن يا مقصر قلمداد كردن يهوديان در عملي شدن اين فاجعه. در برخي از كشورهاي اروپایی، درحالي كه از سويي يهودي ستيزي در رسانه هاي گروهي موردانتقاد واقع ميشود، از سوي ديگر يهوديان اين كشورها همچنان در انزوا به سر برده و مورد تحقير واقع مي شوند. يهودي ستيزي مدرن ديگر خصلت نژاد پرستانه نداشته و غالبا در شكل انتقاد و ضديت با صهيونيسم ابراز مي شود. اقدامات جنگ طلبانه و خشونت آميز دولت اسرائيل که به نام دفاع از یهودیان، خشونتورزی میکند، همواره بهانهاي است براي بروز خشم و نفرت كور عليه يهوديت و همه يهوديان جهان.
تلقي اسلام از يهوديت
همچنانكه يهودي ستيزي در اروپا قويا متأثر از تعليمات مسيحيت به عنوان مذهب رسمي در جوامع وافكار عمومي ساكنين اين قاره بوده است، وضعيت يهوديان دركشورهاي مسلمان را نيزنمیتوان بدون توجه به تلقي و تعاريف حاکم درادبيات و تعاليم اسلامي، به درستي بررسي كرد. خطوطي كه چگونگی رابطه با يهوديان را دردين اسلام تعيين مي كنند، عبارتند از:
۱. از ديدگاه اسلام، مذاهب يهودي و مسيحي به عنوان دينهايي كه بر بنياد تك خدايي به وجود آمدهاند و صاحب كتاب آسماني هستند، حقيقت خود را از عالم الهي الهام گرفته اند و پيامبرانشان، فرستادگان برحق خدا بودهاند، دارای رسميت هستند و به اين اعتبارمورد احترام قرار دارند. از اين رو پيروان دينهاي تك خدايي و صاحب كتاب هيچگاه از سوي اسلام به عنوان کافر " بي دين و بي اعتقاد" مورد سرزنش قرار نگرفتهاند، بلكه احترام به اين مذاهب و امنيت پيروان آنها توصيه شده است.
۲. دين اسلام در تعاليم پايهاي اسلامی، به عنوان كاملترين دين و محمد پيامبر اسلام به عنوان آخرين برگزيده و فرستاده خدا معرفي میشوند. گرويدن به اسلام درآيين اسلامي، وظيفه تمامي خداپرستان از جمله پيروان دين هاي ديگر (مسيحي، يهودي وغيره) اعلام ميشود. به اين اعتبار پيروان تمامي مذاهب دیگر، از زاويه نپيوستن به اسلام، مورد نکوهش مسلمانان معتقد قرار دارند.
۳. در تعاليم دين اسلام برخلاف مسيحيت در دوره قدرتگيري كليسا، هیچگاه سنت اعمال خشونت عمومي عليه يهوديان، بيرون راندن گروهي آنها و يهودي كشي وجود نداشته است. يهوديان در برخي احاديث از زاويه نگرويدن به اسلام مورد تحقير واقع شدهاند، ولي اعمال خشونت عليه آنها صراحت نيافته است. فقدان حقوق برابر براي يهوديان در اغلب كشورهاي اسلامي و اعمال پاره اي تبعيضات اجتماعي و تحقير فرهنگي مانع از اين نبوده است كه گروههاي وسيعي از يهوديان اروپايي ،كشورهای اسلامي را به عنوان مأمن و گريزگاهي ازخشونتهاي مرگبار سياسي و تبعيضات اجتماعی و فرهنگي در كشورهاي اروپايي موردانتخاب قرار ندهند.
وضعيت يهوديان در ايران
هما ناطق(۱۲) تاريخ نگار وزین ایرانی، درتشريح وضعيت يهوديان از دوره حكومت قاجار و چگونگي يهودي آزاري درايران نكات قابل توجهي را مورد بررسي قرار مي دهد.
• يهوديان در ايران به تنگدست ترين گروههاي اجتماعي تعلق داشتند.
• از كمترين پشتيباني اجتماعي وفرهنگي برخوردار بودند
•• يهودي آزاري در ايران هرگز جنبه فقهي و ديني ، نهادي و مكتبي، چنانكه در اروپا معمول بود، نداشت
• یهودي آزاري در ايران هرگزاز سوي حكومت و دولتمردان نبود(۱۳).
يهودي آزاري عمدتا با هدف رقابت ااقتصادي با كسبه و خرده بازرگانان يهودي و همچنين تلكه و سركيسه كردن آنها از طريق تهديد جاني صورت ميگرفت. يهودي آزاري همچنين به تحريك سيدها و طلاب نوپا دامن زده ميشد. به گونهاي كه " هر سيدي كه ميخواست مريدي و آوازهاي دست و پا كند، برغم مخالفت مراجع ديني اعلان جهاد به يهوديان ميداد"(۱۴). هما ناطق نمونههای تاريخي متعددي جهت اثبات اظهارات خود ، ارائه میکند(۱۵). در اين نمونهها كه اغلب آنها بر پايه درگيريهاي مالي ميان دكانداران وتجار با رقباي يهودي هستند، همواره رقيبانِ تجار يهودي با سلاح ضديهودي، بسيج مسلمانان مؤمن و اعمال خشونت از قبيل يورش به خانه ها و محلات يهودي نشين، غارت اموال آنها ، مجروح كردن و حتي به قتل رسانيدن يهوديان را توجیه و امکانپذیر ميكنند،تا آنها را از پا در آورند و از ميدان رقابت اقتصادی خارج کنند. هما ناطق در ادامه به وقايع سالهاي ١٨٩١- ١٣٠٩ ق و شورش مردم عليه امتياز تنباكو و افزايش نارضايتي اجتماعي اشاره كرده و مي نويسد كه در همدان حكومت وقت به جاي چاره انديشي به جان يهوديان افتاد، چسباندن علامت "يهودانه" با علامت سرخ و زرد را بر روي پوشاك يهوديان اجباري كرد و مقررات زير رابه كار بست:
• روزهاي باراني يهوديان حق بيرون رفتن از خانه هايشان را ندارند.
• زن يهودي نبايد در كوچه و بازار روي خود را بپوشاند و بايستي چادر دو رنگ سر كند، تا به جاي مسلمان گرفته نشود.
• هر يهودي بايد يك تكه پارچه سرخ رنگ(يهودانه) روي پوشاك خود بزند.
• نبايد در راه از يك مسلمان جلو بزند.
• اگر مسلماني به يك يهودي توهين كند، يهودي بايد سربه زير اندازد و خاموشي گزيند
اين مقررات كه در اسنادي متشكل از ٢٢ ماده تنظيم شده بود، حتي گچكاري در درون خانه يهوديان را كه ميبايستي كوتاه تر از خانه مسلمانان باشد، منع دانسته و اختناق عليه آنان را تا بدانجا مي رساند كه حق تراشيدن ريش براي مردان يهودي، گردش و هواخوري در خارج ازشهر، شادي و پايكوبي به مناسبت جشن عروسي و حتي حق خوردن ميوههاي خوشمزه را ازآنان سلب ميكرد.
البته به دلیل تعدد مراکز قدرت، و نفوذ مراجع مذهبی، گاهی در پیشبرد سیاستهای مربوط به حقوق اقلیتهای مذهبی، یکپارچگی و وحدت وجود نداشت: " در ١۶ ماه مه ١٨٩٧، ٢٠ ذيحجه١٣١۴ق سيد ريحاناالله نامي كه تا ديروز ناشناس بود به ناگه سر برآورد. بهانهاش اين بود كه چرا در تهران يهودانه روي پوشاك كليميان ديده نميشود و چرا اينان موي سر را يهوديوار نميزنند. ده نفري به سركردگي سيد ريحاناالله محله يهوديان را محاصره كردند.(....) شاه و حكومت و مجتهد تهران ميرزا حسن آشتياني، همگي بسي كوشيدند سيد ريحاناالله را از خرشيطان پياده كند. سودي نبخشيد. سيد پافشار بودكه بايد يهوديان خواستهاي او را بپذيرند. (.....) جماعت يهود از نو دست به دامان ميرزا حسن آشتياني شدند. او دريغ نكرد و سيد را نكوهيد. اما ريحاناالله پاسخي توهين آميز براي مجتهد فرستاد و او را دست نشانده ومأمور خواند. سرانجام در ١۴ ژوئن همان سال مظفرالدين شاه دستخط نويني در پشتیبانی از يهوديان نوشت.(....) سيد خبر را به گوش مريدان خود رساند و در دم راه پيمايي راه افتاد. حكومت مشتي سرباز فرستاد تا از محله يهوديان دفاع كنند. اما پايان شورش مديون مبلغ هنگفتي بود كه سيد ريحاناالله از يهوديان ستاند و از در آشتي در آمد.(۱۶)" نمونههای مشابه ديگري كه غائله، غارت و كشته شدن يهوديان پايان ميپذيرد، حكايت از نوعي تعدد مراكز قدرت در آن دوره ميكنند. در اين تعدد مراكزقدرت (سلطنت، قدرتهاي محلي و نمايندگان سلسله مراتب مذهبي) شاهان ومراجع بزرگ مذهبي عمدتا سياستي با مختصات كلي زير را پيش ميبردند:
• به تبليغ وترويج و سازماندهي يهودي آزاري نميپرداختند.
• در قائله ها و يورشهاي يهودي ستيزانه نقش وساطتآميز و آشتي جويانه بر عهده ميگرفتند.
• قائل به برابري حقوق اجتماعي و سياسي اقليت يهودي نبوده و در اين زمينه گام قابل توجهي بر نداشتند. قابل توجه است كه يهوديان تا به حكومت رسيدن رضاشاه جزيه ميپرداختند. آنها در دوره رضاشاه براي نخستين باراز پرداخت جزيه معاف شدند. بنابراين تاریخ ایران همواره شاهد سیاستگذاری صلحآمیز برخی شاهان و دولتمرداني بوده است كه در امر يهودي آزاري دخالت نكرده و حتي هنگام يورشهاي ضد يهودي نقش ميانجي ميان يهوديان قلع و قمع شده و نيروهاي مهاجم را انجام ميدادند. اما براي بهبود وضعيت اجتماعي و امنيت سياسي آنها نيزگامي بر نمي داشتند. به همين دليل نيز يهودي آزاري به مثابه يك سنت، در جامعه پذيرفته ومدام تكرار ميشد. اصولا تفكر يهودي ستيز مورد سرزنش اجتماعي و ممنوعيت قاطع حكومتي قرار نميگرفت.
يهودي آزاري مدرن در ايران
آنچه كه ويژگي مثبت يهودي آزاري در ايران و تمايز برجسته آن با يهودي ستيزي در اروپا بشمار ميرود، نخست نهادي نشدن و مكتبي نبودن اين خصومت دیرینه در جامعه ايران و سپس عدم حمايت متمركز و سيستماتيك از سوي حكومتهاي ايراني است. تاريخ يهودي ستيزي در اروپا نيز نشان ميدهد كه تا سال ١٨٩٩ كه تئوريسين هاي نژاد گرا ، يهوديان را به عنوان يك نژاد تعريف نكرده بودند، يهودي ستيزي صرفا از زاويه اختلافات ديني بروز ميكرد، دامنه و شدت آن به مراتب محدودتر و خشونت آن قابل كنترل بود. پس از تعريف يهوديان به عنوان يك نژاد، اتهام توطئه جهاني براي ايجاد سلطه مطلق يهوديان بر روي كره زمين و نقش مخرب اقتصادي، نيز به جرائم آنها افزون شده و بسيج افكار عمومي غير مذهبي از اين طريق امكانپذير شد. از آنجا كه يهودي آزاري در ايران هرگز ابعاد نژادي و ناسيوناليستي نيافته است، به تبع آن نيز احزاب و گروههاي سازمان يافتهاي كه به برنامه و اساسنامه ضد يهودي مجهز باشند ، دليل وجودي پيدا نكردهاند. برخورد با يهوديان تا نيمه دوم قرن بيستم عمدتا داراي خصلتي محلي و در محدوده اختلافات مذهبي و فرهنگي جامعه قرار داشت. اين وضعيت با تاسيس دولت اسرائيل و توسل آن به شيوه اي زورمدارانه، دچار تغييراتي شد و علاوه بر خصلتهاي سنتي، ابعاد سياسي نيز به خود گرفت. سنگ بناي دولت اسرائيل، كه پس ازجنگ جهاني دوم و فاجعه قتل عام عمومي ميليونها يهودي با همفكري و حمايت دولتهاي اروپايي به وجود آمد، از همان ابتدا با بيرون راندن دستهجمعي فلسطيني ها از روستاها ومناطق مسكونيشان، قتل عام بخشهايي از آنها و ويران كردن مناطق پاكسازي شده براي ساختن پايگاهها و شهرهاي اسرائيلي گذاشته شد. نحوه ورود خشونت آميز اسرائيل به خاورميانه، خشم مردم فلسطين و اكثر مسلمانان جهان را برانگيخت.(۱۷) يكي از وجوه يهودي آزاري مدرن در كشورهاي اسلامي و از جمله در ايران، كم بها دادن به نقش سياست هاي جهاني و دولت اسرائيل است كه حقيقتا منافع واقعي عموم يهوديان جهان را نمايندگي نمیكند. در اين مورد اشاره به چند نكته ضروري است:
• تمام يهوديان جهان، مدافع دولت اسرائيل نيستند و بخش وسيعي از آنان داراي نگرش انتقادي به سياست هاي دولت اسرائيل هستند.
•• شهروندان اسرائيل كه بسياري از آنها چه در برنامه ريزي وچه در چگونگي تاسيس اسرائيل نقشي نداشتهاند، يكدست نيستند. در كشور اسرائيل نارضايتيهاي اجتماعي–سياسي، احساس عدم امنيت و مخالفت با جنگ وسياست هاي راديكال دولتي، وجود دارد.
• نيروهاي محافظه كار در اسرائيل بيشترين بهره جويي را از جنگ و حملاتي كه توسط نیروهای افراطی به شهروندان اسرائيلي ميشود، براي تثبيت قدرت خود انجام ميدهند. به اين اعتبار نه فقط يهوديان جهان بلكه همه يهوديان ساكن اسرائيل را نمي توان براي سياستهاي غير انساني و خشونتبار دولت اسرائيل، مقصر قلمداد كرد
وجه دیگر يهودي ستيزي مدرن، وارداتي بودن آن است. در اين مورد بايد به توضيحات ابتداي اين بخش درباره ويژگيهاي وضعيت يهوديان در ايران اشاره كرد:
• يهوديان در ايران همواره به عنوان اقليت مذهبي صاحب كتاب كه دين و پيامبرشان مورد احترام اسلام قرار گرفته و امنيت آنها مورد تاكيد قرار گرفته است.
• يهوديان در ايران هرگز به عنوان يك نژاد و يا ملت در نظر گرفته نشده، بلكه به عنوان شهرونداني با حقوق اجتماعي محدودتر در جامعه حضور داشتهاند. بنابراين نيز يهودي آزاري در ايران نهادی و مكتبي نبوده و صرفا خصلت مذهبي و فرهنگي داشته است.
• يهوديان در جمهوري اسلامي به عنوان پيروان يك مذهب معتبر به رسميت شناخته شده و داراي يك نماينده در مجلس هستند. از اين رو مطرح شدن نظريات غير مستند و اثبات ناپذير روژه گارودی(۱۸) كه به دليل جعل وقايع تاريخي در كتاب اسطوره هاي بنيانگذار سياست اسرائيل توسط دولت فرانسه مجبور به پرداخت جريمه شد و پذيرفتن تزهاي او ، كه متاثر از ايدئولوژي يهودي ستيز در اروپا است، نوعي ضديت كور با يهوديان را در ايران دامن مي زند. او در كتاب خود قتلعام ۶ ميليون يهودي اروپايي در اردوگاه آشويتس را تكذيب ميكند و آنرا ترفندي در دست دولت اسرائيل از بدو تاسيس تا كنون میداند. بنياد اين تئوري، " توطئه جهاني يهود" وتكرار نظراتي است كه با علم كردن فرضیه " يهودي به عنوان يك نژاد مخالف" ، جنگ نژادي عليه آنان را به منظور پاك كردن نژاد ژرمن، به راه انداخت. نظرات گارودي درباره " افسانه آشويتس" به اندازهاي تاسفبار است كه متفكر بنام فلسطيني ادوارد سعيد با اعتقادات عميق ضد صهيونيستي در مقابل موهومات او به مخالفت برخاسته است: " اسرائيل نه جنوب آفريقا و نه الجزاير ويا ويتنام است، و يهوديان چه خوشمان بيايد و چه خوشمان نيايد، استعمارگران معمولي نيستند. آنها آشويتس را تجربه كردهاند، آنها بدون هيچگونه ترديدي قربانيان يهودي ستيزي هستند. ادعاي اينكه آشويتس فقط اختراع صهيونيستهاست به طرز غیر قابل تحملي در جريان است. چگونه ميتوانيم از جهانيان بخواهيم كه رنجهاي اعراب را بشناسند، وقتي كه ما از سويي قادر نيستيم رنج ديگران را به رسميت بشناسيم، حتي وقتيكه آنها سركوبگران ما باشند و از سوي ديگر از پرداختن به واقعيت هايي اجتناب مي كنيم، كه در دنياي ساده تصورات برخي از روشنفكراني كه رابطه ميان آشويتس و دولت اسرائيل را نميخواهند ببينند، نميگنجد."(۱۹). همچنين محمود درويش معروفترين شاعر فلسطيني عصر كنوني در پنجاهمين سالگرد بيرون رانده شدن فلسطيني ها از سرزمینشان در سال ١٩۴٨ اعلام كرد كه " فاجعه يهودي كشي (شعا) را نبايد بيش از اين مورد بياعتنايي قرار داد. در اين ارتباط بايستي عليه يهودي ستيزي در درون صفوف خودمان حركت كنيم"(۲۰)
يهوديان، شهروندان كشور ايران هستند. تاريخ طولاني زندگيشان در ايران، از زمان سلطنت شاه هخامنشي كوروش آغاز ميشود. برغم تبعيضاتي كه همواره عليه آنها اعمال شدهاست، از قدیمیترین ساکنان ايراني پیش از ظهور اسلام هستند و كشور ايران از قرنهاي متمادي وطن آنها بوده و است. آنها نیز همچون دیگر خلقها، اقوام و اقليت هاي مذهبي ساكن ايران، به غناي فرهنگي ايراني افزودهاند. كيفيتي كه به واقع همواره در طول تاريخ، سبب تمايز ويژه ايران به عنوان كشوري چند ملتي، با فرهنگي غنی و متنوع بوده است. یهودیان ایرانی از زمان سلطنت ناصرالدين شاه تا پايان دوره پهلوي با بر پايي مدارس آليانس به امر آموزش كودكان و نوجوانان ايراني مدد، رساندهاند. فرهنگ لغات زبانهاي خارجي حيم هنوز پس ازچندين دهه ، جزو بهترين مجموعه هاي فرهنگي محسوب ميشوند. پزشكان حاذق كليمي از ايامهاي دور در شهرهاي مختلف ايراني همواره با دلسوزي در خدمت هموطنانشان بودهاند. به علت مهاجرت، شمار يهوديان درايران(۲۱) از ۶٢٨۵٢ نفر درسال ١٣۵۵ به ٢۶٣۵۴ نفر در سال ١٣۶۵ كاهش يافت. مهاجرت يهوديان نيز به مانند مهاجرت ديگر گروههاي انساني، به معناي از دست دادن سرمايه هاي ملي كشور ايران به نفع كشورهايي است كه با آغوش باز از اين مهاجران استقبال ميكنند.
سیما راستین
فروردین ۱۳۸۴ نشریه آرش
تصحیح و بازنویسی
خرداد ۱۴۰۴
_________________________________
۱- تاريخ يهودي ستيزي، ورنر برگمن Geschichte des Antisemitismus, S. 10, Bergmann Werner
۲- هوركهايمر/ آدورنو ، ديالكتيك روشنگري، ِ ١٩٩٢ ص ١٩۶, , Adorno/ Horkheimer Dialektik der Aufklärung 1992, 196
۳- مارتين لوتر، مجموعه آثار، دفتر۵٣ ،ص. ۵٢٣–۵٢۶
۴- ورنر برگمن، تاريخ يهودي ستيزي، ص., Bergman Werner, Geschichte des Antisemitismus, S.20
۵- دو نوشته از كارل ماركس، درباره مسئله يهود و اداي سهمي به نقد فلسفه حقوق هگل، مقدمه، ص ١٠ و١٩ ترجمه: مرتضي محيط
۶- یوهانس تسگر، نژادگرایی چیست؟ ص. ۴۱ Johanes Zerger, Was ist Rassismus؟
۷- تاریخ یهودی ستیزی، ورنر برگمن ص ۵۹ ، Die Geschichte des Antisemitismus s. 59
۸- آرتور دینتر ، Artur Dinter
۹- كتاب " پروتكل هاي حكماي صهيون" كه در سال ١٩١٩ به زبان آلماني انتشار يافت، سناريويي است شامل ٢۴ سخنراني از سخنراناني گمنام، درباره نابود كردن دولت هاي مسيحي و طرحهايي توطئه آميز براي برقراري سلطه جهاني يهوديان. Protokolle der Weisen von Zion, 1898
۱۰- ولفگانگ بنز، تاریخ رایش سوم ص. ۲۲۲ Wolfgang Benz, Geschichte des Dritten Reiches, S. 222 /
۱۱- آشويتس، بزرگترين اردوگاه مرگ در رايش سوم كه در اوايل سال ١٩۴٠ در منطقهاي از لهستان ساخته شد. اين اردوگاه در در تابستان ١٩۴١ به دستور "هيملر" به عنوان مركز اصلي براي ريشه كن كردن نهايي يهوديان انتخاب و به بالاترين تجهيزات تكنيكي براي قتل عام و نابودي ناخالصي هاي نژاد ژرمن مجهز شد.
۱۲- هماناطق، كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران، ص ١١٨
۱۳- هما ناطق، كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران، ص ١٢٠و١٢١ " در دوران محمد شاه، يهوديان و جهانگردان فرنگي از منش دادگرانه آن پادشاه و حاجي ميرزا آقاسي، نسبت به اقليتهاي مذهبي به نيكي ياد كردهاند. در دوره ناصرالدين شاه نيز به گفته خودشان آزاري از سوي حكومت نديدند، اما از آنجا كه پشت و پناه نداشتند همواره دستخوش هوي و هوس وآزمندي اين و آن بودند"
۱۴- هما ناطق، كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران، ص، ١٢١
۱۵- هما ناطق،كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران، از صفحه ١٢١ تا ١٢٩
۱۶- هما ناطق، كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران، ص،١٢٧–١٢
۱۷- عربها و شعا، درباره دشواریهای یک ارتباط ، تریر ۲۰۰۰
Die Araber und Schoa. Über die Schwierigkeiten einer Konjunktion, Trier 2000
۱۸- روژه گارودی، نويسنده و كمونيست سابق فرانسوي كه پس از گرويدن به دين اسلام به تحريف تاريخ جنايات نازيسم در آلمان پرداخته در ميان نيروهاي ضد يهودي مورد استقبال قابل توجهي قرار گرفته است.
۱۹- ادوارد سعید، لوموند دیپلوماتیک ۱۴ اگوست۱۹۹۸ Edward Said in der Le Monde diplomatique, 14 August 1998
۲۰- تو ماس شمیدینگر ، یهودی ستیزی اسلامی؟ ضدیت با یهودیت در جوامع اسلامی ص. ۱۶
Thomas Schmidinger, Islamischer Antisemitismus? Antijudaismus in islamischen Gesellschaften. S.16
۲۱- مهدي اماني، بررسي دموگرافيك اقليتهاي مذهبي ايران، تهران موسسه مطالعات اجتماعي، دفتر شماره ٢ ،مرداد ١٣۴٩ و اسنادي از " سازمان اسنادملي ايران "، بر گرفته از : هما ناطق: كارنامه فرهنگي فرنگي در ايران ، ص. ١۵٠
۲۲- در اين مورد خاطرات تأثرانگيزِ هما سرشار زير عنوان " در كوچه پس كوچههاي غربت" كه در نشريه "نيمه ديگر" شماره ۱١ ،بهار ١٣۶٩ به چاپ رسيده است، شايان توجه است. هما سرشار در اين خاطرات ،بازگو ميكند كه به عنوان روزنامه نگار ومترجم در تحريريهء روزنامه كيهان، با ١٢ سال سابقه كار، در مهر ماه ١٣۵٧ ،فقط به دليل يهودي بودن، از كار كنار گذاشته ميشود .