logo





شگفتگی جهان در سفرنامهٔ حاج سیاح به آمریکا

(بخش نخست)

دوشنبه ۳۰ تير ۱۴۰۴ - ۲۱ ژوييه ۲۰۲۵

اسد سیف

new/asad-seif06.jpg
شگفتی جهان" عنوان کتابی است که علی فردوسی، پژوهشگر ایرانی ساکن آمریکا، بر" کتاب خاطرات سفر میرزامحمدعلی محلاتی، مشهور به حاج سیاح، به آمریکا، برگزیده است. او با نوشتن پیشگفتاری روشنگر و جامع بر این کتاب، نخست نسخه فارسی آن را با "تصحیح و تحشیه" و سپس ترجمه آن را به انگلیسی در این اثر آورده است. از علی فردوسی در رابطه با حاج سیاح، پیش‌تر کتاب "حاج سیاح و کشف آزادی" در ایران منتشر شده بود.

علی فردوسی بر این نظر است که: «در میان نسل اول روشنگران ایرانی حاج سیاح تنها کسی است که می شود گفت در ارتباط با مدرنیت کار میدانی کرده است. آخوندزاده تمام عمرش را در تفلیس گذراند. ملکم در ایران که بود نه دست به سیاحت داخلی زد و نه بیرون از دربار با مردم عادی حشرونشری داشت. این تنها حاج سیاح بود که هم تمامی جهان مدرن آن زمان را از نزدیک دیده بود و هم چندین بار سراسر ایران را گشته و با طیف وسیعی از مردم، ملایان و حکمرانان معاشرت کرده بود. دشوار است کسی را در آن زمان یافت که به اندازه‌ی او اطلاعات دست اول از جهان و ایران داشته باشد. به معنایی او یک مردم‌شناس بزرگ ایرانی بود."

خواندن "شگفتی جهان" دگربار مرا به دنیای سفرنامه‌ها کشاند و دستآورد بزرگ آن‌ها در جهان معاصر. ارزش این آثار را باید فراتر از خاطرات نگریست و تأثیر آن‌ها را بر تمامی عرصه‌ها هستی انسان بازدید.



سفرنامهٔ حاج سیاح به آمریکا را می‌توان یکی از نخستین رویارویی‌های یک ایرانی با جهان نو و دموکراتیک غرب محسوب داشت. این سیاحت‌نامه، تنها گزارشی تاریخی از جامعهٔ آمریکای قرن نوزدهم نیست، بلکه سندی انتقادی و آگاهی‌بخش در زمینهٔ دموکراسی، برابری، و حقوق انسان است. حاج سیاح در این اثر تجربه خویش را با توجه به بستر تاریخی زمانی که در آن می‌زیست، بازنوشته است. به بیانی دیگر؛ این سفرنامه تلاشی است در بازنمایی ارزش‌های فکری، تاریخی، اجتماعی و سیاسی ایران عصر قاجار در برابر آن "جهان دیگر" که فرنگ نام دارد.

حاج سیاح سفر می‌کند تا دنیای دیگری کشف کند. دیگر توان دیدن رنج و درد روزافزون مردم را ندارد. سفر می‌کند تا به قول اخوان ثالث، ببیند که آیا «آسمان در هر کجا همین رنگ است؟» اگر نه، پس چگونه است. می‌گوید: «سبب حرکت من از ایران دیدن این ناملایمات و ظلم‌های بی‌حسابِ فوق طاعت انسان، بل‌که حیوان، بود که امثال منِ بدبختِ رعایای فقیر ایران دچار آن‌ها بودند، که انسان هیچ‌یک از آن‌ها را به هیچ لامذهب و فاسق و بدکار روا نمی‌دارد...در هیچ مملکتی به این درجه ذلت و نکبت دامن‌گیر اهالی نیست؛ در هیچ مملکتی یک قسمت از مردم به این درجه آزادِ مطلق و فعالِ مایشاء و یک قسمت به این درجه محبوس مطلق و بنده و اسیر نیستند.» (حاج سیاح، خاطرات، صص ۲۷۴-۲۷۳)

حاج سیاح تنها کسی نیست که «این "ناملایمات و ظلم‌های بی‌حساب"، آن‌چنان امانش را بریده که آواره جهان شده است. هم در آن دهه‌های آغازین نیمه دوم قرن نوزدهم، هرکجا که سیاح پا می‌گذارد، "در ملک قفقاز و هندوستان و ملک عثمانی و عربستان و اکثر دنیا" ایرانیان "بیچاره و آواره"ای را می‌بیند که "از فراق وطن و خویشان سوخته، باز رو به وطن نمی‌کنند."...فرهنگ عمومی اجحاف و زورگویی، فرهنگی که تا مویرگی‌ترین روابط انسان‌ها در جریان است...جامعه‌ای یکه‌سالار که در آن تک‌جباری بر عموم ظلم می‌راند، به قانون و یا بی‌قانون...جامعه‌ای که سر تا پایش به بیماری ستمگری‌های بی‌حساب مبتلا است...»(شگفتی جهان، ص ۲۳)

حاج سیاح به احتمال در شمار نخستین ایرانی‌هاست که به‌صورت مستقل و بدون وابستگی درباری یا مأموریت رسمی، به آمریکا سفر کرد (حدود ۱۸۷۵–۱۸۷۴) و نزدیک به یک سال در آنجا زیست. گزارش‌های او به زمانی بازمی‌گردد که آمریکا جنگ‌های داخلی را پشت سر گذاشته، قانون برده‌داری لغو شده، و جامعه‌ای آزاد، فدرال و رو به رشد، در حال شکل‌گیری است. نهادهای مردمی چنان گسترده و کارآیی دارند که او در هیچ جایی از دنیا مشاهده نکرده است. مدارس و کتابخانه‌ها در هر شهر و محله دیده می‌شوند. رفتار مردم با هم به شکلی باورنکردنی بر قانون‌هایی استوار است که بنیادهای جامعه مدنی هستند. او پیش از آن‌که بخواند و بشنود، می‌بیند و همین دیدن ذهن او را با هزاران پرسش، به بازی می‌گیرد.

حاج سیاح در توصیف‌های خویش از آمریکا، بیش از همه بر نظم شهر و قانون انگشت می‌گذارد. از آزادی بیان و مشارکت عمومی مردم در ساختن جامعه شگفت‌زده می‌شود. او کشوری را می‌بیند که به جای شاه، قانون در آن حکم می‌راند. این تجربه او را که سلطه و استبداد قاجاری را پشت سر گذاشته، به وجد می‌آورد. او از دیدن آزادی در این کشور لذت می‌برد. آزادی دغدغه اوست. چشمان او جهانی دیگر را می‌بینند، حیرت می‌کند، شگفت‌زده می‌شود و این خود نقش روشنگری ذهن را به همراه دارد.

حاج سیاه شاد است از این‌که سیاهان در این کشور دیگر برده نیستند. در همدلی با آن‌ها، از رنج‌ها و امیدهایشان می‌نویسد. از رفتار تبعیض‌آمیز آمریکایی‌ها نسبت به سیاهان آزرده می‌گردد. و این شاید نخستین برخورد روشنفکرانه یک ایرانی باشد به مسئله‌ای به نام نژادپرستی.

حاج سیاح که به قول خودش «به انگیزه شناخت آدمیت» سیاحت جهان آغاز کرده، در سفر به جمهوری آمریکا، شیفته نظام جمهوری می‌شود. محدودیت زمان زمامدار و موروثی نبودن آن را می‌ستاید. از جدایی دین و دولت خوشش می‌آید. شیفته شهرسازی؛ خیابان‌ها و خانه‌ها و پارک‌ها، راه‌آهن و کتابخانه‌ها و سالن‌های نمایش، علم و صنعت می‌شود. در دیدار با رییس‌جمهور آمریکا به او می‌گوید که برای «سیاحت و جهانگردی و تماشای خلق‌الله و وضع ولایات و دیدن اشخاص» راه سفر در پیش گرفته است. آمده است تا ببیند و به مردم خویش گزارش کند. او تأکید می‌کند که «معنی آزادی را در این ولایت ملاحظه نمودم.»

حاج سیاح در برابر پرسش رییس‌جمهور که «چه خدمتی" از او انتظار دارد. می‌گوید: «مرا به "برادری" (شهروندی) خودتان قبول فرمائید.» حاج سیاح به آمریکا نیامده است که بماند، پس حق شهروندی آمریکا را برای چه از رییس‌جمهور می‌طلبد؟ می‌گوید قصد ادامه سفر به چین و ژاپن دارد و با شناسنامه ایرانی نمی‌تواند به این هدف برسد. رییس‌جمهور متأسف است از این‌که نمی‌تواند خلاف قانون این کار را انجام دهد. با این‌همه موضوع را به یکی از مسئولان کشور وامی‌گذارد. نتیجه این‌که حاج سیاح موفق می‌شود، پس از شش ماه، به عنوان نخستین ایرانی، شهروند کشور آمریکا گردد.

حاج سیاح زمانی سفر به آمریکا را آغاز کرد که تصور ایرانیان از غرب محدود به اروپا بود. سفر حاج سیاح تنها در جغرافیا اتفاق نیفتاد، بل‌که رفتارهای سیاسی و اجتماعی، عملکردهای تربیتی و ساختارهای قدرت و نقش مردم در انتخاب حاکمان، ارزش و اعتبار آموزش عمومی، نهادهای مردمی در این کشور، شناختی را در وی پدید آورد که با چنین سنجه‌ای توانست به نقد و مقایسه این "جهان دیگر" با ایران بنشیند.

سفرنامه حاج سیاح تنها به ارزش تاریخی آن و یا به عنوان نخستین منبع از مواجهه یک ایرانی با جامعه آمریکای قرن نوزدهم، محدود نیست، از نظر ادبی نیز نثر آن بسیار ساده و به‌دور از تصنعات رایج نوشتاری، بی هیچ تعارف و تملق، استوار بر تجربه‌ای شخصی، نوشته شده است. و این را می‌توان در شمار نخستین آثار نثر مدرن، ساده و نقاد در زبان فارسی محسوب داشت.

سفرنامه حاج سیاح به آمریکا سندی‌ست نادر از تلاقی زیست‌جهان ایرانی با مدرنیته آمریکایی. این اثر را نباید تنها به شناختی نو از جامعه آمریکا محدود کرد. آن‌چه را که حاج سیاح نوشته، زمینه‌ساز شکل‌گیری نگاهی‌ست نو و انتقادی که در سایه آن می‌توان آگاهانه ساختارهای قدرت و نقش مردم را در حکومت بازدید. سیاح می‌کوشد با نگاه به تجربه زیسته آمریکا، افقی نو را در ذهن و اندیشه و عمل ایرانی بگشاید.

حاج سیاح، شخصی که ملکم‌خان در یکی از شماره‌های "قانون" از او به عنوان "منادی آدمیت" نام می‌برد،‌ اگرچه، آن‌طور که خود می‌گوید، برای سیاحی جهان راه سفر در پیش گرفته بود تا گزارشی برای مردم کشورش فراهم آورد. در واقع اما «این کار او به نوعی هویت دادن است به ایران، هویتی در نسبت با جهان.» (علی فردوسی، شگفتگی جهان) او کوشید تا جایگاه واقعی ایران را به نسبت کشورهای مدرن، به ایرانیان بنمایاند.

آن‌چه از حاج سیاح در این کتاب می‌خوانیم، هنوز برای ایران و ایرانیان، پس از گذشت بیش از یک قرن، تازگی دارد. دغدغه‌های ذهن او را می‌توان اکنون نیز در جامعه ایران بازیافت. می‌توان با علی فردوسی در جمعبندی خویش از این کتاب همراه شد: «این کتاب، بنابراین، دست آخر گزارش این تقدیر است، تقدیر من، و ما. من، برای این‌که از جزئیات زندگی روزمره گرفته تا سرگذشتم به عنوان یک ایرانی گرفتار هجرت، و راحلی بر برزخ میان تاریخ و معاصریت، حس می‌کنم در همان کاروانی هستم که حاج سیاح نخستین رهرو و، به معنای خاصی، قافله‌سالار آن بود. هر کجا پا می‌گذارم، هر وقت به سرنوشت خودم، به سرنوشت ایران می‌اندیشم، یک جوری رد پای حاج سیاح را می‌بینم. هر دغدغه‌ای که دارم، او پیش از من داشته است. چشم به هرچه می‌اندازم، او پیش از من انداخته است. هر آرزویی برای سرزمینم می‌کنم، او پیش‌تر کرده است. دعاهایمان یکی است و نفرین‌هایمان هم. امیدهایمان یکی است و بیم‌هایمان هم. انگار باری را که او با عزمی راسخ و با شجاعت و سماجتی ستایش‌انگیز بر دوش گرفت، یعنی راه افتاد و رفت و رفت تا بر دوش بگیرد، من هم بر شانه‌های خویش حس می‌کنم. پس چه از حسب‌حال حاج سیاح بگویم و چه از نسبت او با مدرنیت، چه از سفرهایش بگویم و چه حضرهایش، یک‌جوری دارم گزارشی به دست می‌دهم از نوعی جبر که بر من تحمیل شده است.»

حاج سیاح که بود

می‌دانیم که میرزا محمدعلی محلاتی که به حاج سیاح شهرت دارد، نویسنده سفرنامه و خاطراتی‌ست که حاصل هیجده سال سفر اوست به نقاط مختلف دنیا.

حاج سیاح در سال ۱۲۵۲ قمری (۱۲۱۵ شمسی - ۱۸۳۶ میلادی) در خانواده‌ای روستایی در محلات متولد می‌شود. پدرش ملامحمدرضا محلاتی و عمویش، ملامحمد صادق، هر دو آخوند بودند. آنان میرز محمدعلی را نیز برای تحصیل نخست به تهران و سپس برای تکمیل تحصیل به عتبات می‌فرستند. او چند سالی در نجف و کربلا به تحصیل علوم دینی مشغول بود. در این ایام با کسانی آشنا می‌شود که شوق دانستن را در وی بیدار می‌کنند.

در ماه صفر سال ۱۲۷۶ قمری (۱۲۳۸ شمسی) به ایران بازمی‌گردد. عمویش قصد داشت دختر خویش را به عقدش درآورد. او اما ترجیح داد راه سفر پیش گیرد تا دنیا را بیشتر بشناسد و چگونگی "دفتر آدمیت" را در جهان بازبیند. در ۲۲ شوال ۱۲۷۶ قمری (۲۳ اردیبهشت ۱۲۳۹)، در حالی که بیست‌وسه‌سال بیش نداشت، بی‌آن‌که به خانواده اطلاع دهد، راه سفر در پیش می‌گیرد. به همدان و تبریز رفته و از آن‌جا راهی عراق می‌شود. در راه می‌کوشد خبر مرگ خویش را به طریقی به گوش خانواده برساند تا بتواند بی هیچ دغدغه‌ای سیاحت را ادامه دهد. از عراق به قفقاز و تفلیس و سپس استانبول می‌رود. زبان ارمنی و روسی و ترکی را می‌آموزد. برای رفع نیاز مالی، مترجم و معلم می‌شود، اما به سفر ادامه می‌دهد. در استانبول به شوق دیدار پاریس، زبان فرانسه می‌آموزد و در زمان ناپلئون سوم وارد فرانسه می‌شود. ورود به فرانسه برایش گشایش دری‌ست به سوی اروپا. به لندن می‌رود، انگلیسی می‌آموزد و در این کشور به سیاحت می‌پردازد. پس از آشنایی به کشورهای اروپایی، در ۱۲۹۲ قمری (۱۲۵۳ شمسی- ۱۸۷۴ میلادی) راهی آمریکا می‌شود. سالی در این کشور می‌ماند. شهروند آن کشور می‌شود و سپس با گذرنامه آمریکایی راهی چین و ژاپن می‌گردد. پس از آن از برمه و سیلان و هند دیدار می‌کند. و سرانجام پس از هیجده سال، در ۱۴ رجب ۱۲۹۴ (سوم مرداد ۱۲۵۶) از طریق بوشهر، به ایران بازمی‌گردد.

حاج سیاح در تمامی این سال‌ها دیده‌ها و شنیده‌هایش را یادداشت می‌کرده است. در ایران آوازه او در میان رجال کشور شنیده می‌شد. هم‌آنان به دیدارش می‌شتافتند تا پای حرف‌هایش از ندیده‌ها بشنوند. در این میان اما بودند کسانی که به وی هشدار می‌دادند تا از آبادی فرنگ و تمدن آن‌جا در برابر ایرانِ ویران چیزی ننویسد و نگوید. در این میان ناصرالدین‌شاه نیز او را به حضور می‌پذیرد. با این‌که مسئولیت‌هایی دولتی به او پیشنهاد می‌شود، نمی‌پذیرد و ترجیح می‌دهد که هم‌چنان سیاح بماند. دگربار به اروپا و مصر و عربستان سفر می‌کند. در بازگشت به ایران، در پی حضور سیدجمال‌الدین اسدآبادی در ایران که دوست حاج سیاح بود، مظنون واقع شد و چهارده ما به مشهد تبعید می‌شود. در تبعید بود که سیمایی دیگر از واقعیت فرهنگ ایرانی را بازشناخت و در پایان دوره تبعید، ترجیح داد، به دور از همه، در محلات ساکن شود.

در پی انتشار اعلامیه‌ای خطاب به شاه و علما و ملت، که به پیشنهاد حاج سیاح در پی قتل امیرکبیر، نوشته شده بود، میرزارضا کرمانی و حاج سیاح را نیز بازداشت کردند. ناصرالدین شاه می‌خواست نویسنده اعلامیه را بشناسد و از رابطه حاج سیاح با ملکم‌خان، که روزنامه قانون او را در خانه حاج سیاح یافته بودند، سردرآورد. انتشار این اعلامیه هم‌زمان بود با سفر دوم سیدجمال‌الدین به ایران، هر آن‌کس را که فکر می‌کردند با وی در رابطه است و هم‌فکر اوست، نیز بازداشت کردند.

قتل امیرکبیر که علی فردوسی آن را « شروع شماره معکوس سلسله قاجار» می‌خواند، چنان بر حاج سیاح تأثیر می‌گذارد که پیشنهاد می‌کند در نامه‌ای خطاب به ناصرالدین شاه از او تقاضای حکومت قانون کنند. در این اعلامیه خطاب به شاه آمده است: او را که «امیدگاه یک ملت و نجات‌دهنده یک مملکت ، و استوانه محکم سلطنت بود، بی‌تقصیر برافکندید.» (خاطرات حاج سیاح، ص ۳۳۳)

فشار بر حاج‌سیاح چنان است که چند بار اقدام به خودکشی می‌کند. اما زنده می‌ماند و پس از دو ماه شکنجه و زندان، همراه با عده‌ای از جمله میرزارضای کرمانی، به زندان قزوین فرستاده می‌شود. اگرچه تقصیری از او یافت نشد، ولی بیست‌ودو ماه در زندان می‌ماند. پس از آزادی باز مورد آزار قرار می‌گیرد. جان خویش در خطر می‌بیند، به سفارت نوبنیاد آمریکا در ایران پناهنده می‌شود. با وساطت سفارت آمریکا و تأمین امنیت جانی، دگربار به محلات می‌رود تا به کشاورزی مشغول شود. پس از ترور ناصرالدین‌شاه دگربار به او به عنوان همدست میرزارضا، مشکوک می‌شوند. تنها یادداشتی از او به دوستی که در آن حاج سیاح به او هشدار می‌داد میرزارضا دارد تندروی می‌کند و باید جلویش را گرفت، باعث آزادیش شد.

با روی کار آمدن مظفرالدین شاه، حاج سیاح ترجیح داد دگربار ره توشه بربندد. به جیبوتی، عربستان، مصر و از آن‌جا به اروپا و روسیه و عثمانی رفت. سرانجام در سال ۱۳۲۰ قمری (۱۲۸۱ شمسی) به ایران بازگشت.

حاج سیاح در تمام این سال‌ها با کسانی از آزادیخواهان در رابطه بود. باید در نظر داشت که او نیز در کنار ملکم‌خان و سیدجمال‌الدین اسدآبادی عضو فراماسونری (فراموشخانه) بود. در بازگشت به ایران اگرچه هم از سوی محمدعلی‌شاه و هم احمدشاه مورد توجه قرار گرفت ولی ترجیح داد از گردونه حکومت کنار باشد. او در سال ۱۳۰۴ قمری (۱۳۰۴ شمسی-۱۹۲۵ میلادی) در جعفرآباد شمیران درگذشت.

حاج سیاح از روشنگران "دوران بیداری" ایران است. دو کتاب او در شمار منابع ارزشمند تاریخ روشنگری ایران به شمار می‌روند. از او به عنوان نخستین کسی از ایرانیان یاد می‌شود که از اصطلاح "حقوق بشر" در نوشته‌های خویش استفاده کرده است.

سفرنامه حاج سیاح به فرنگ، شرح سفرهای اوست به کشورهای اروپایی. او در این سفرنامه به عنوان یک ایرانی چشم بر تمدن و پیشرفت‌های جهان غرب می‌گشاید. شگفت‌زده می‌شود. به مقایسه آن با فرهنگ و دانش خودی می‌نشیند. بسیار ساده و صمیمی آن‌چه را که می‌بیند، و یا می‌شنود، بازمی‌نویسد. ناظری‌ست امین در دیدن و سنجش.

حاج سیاح در این سال‌ها با سیاستمداران و افراد شناخته‌شده‌ای آشنا می‌شود؛ بیسمارک، پاپ، پادشاه بلژیک، تزار روس، رئیس‌جمهور آمریکا، گاریبالدی، آقاخان محلاتی، و...

سفرنامه حاج سیاح را از سر کنجکاوی، همسر و مادر ناصرالدین شاه نیز خوانده‌اند، اما جهانگیرخان صوراسرافیل نخستین کسی بود که تصمیم به انتشار آن گرفت. مقدمات کار را نیز فراهم کرده بود، اما قتل او چنان بر حاج سیاح تأثیر گذاشت که از چاپ آن منصرف شد.

در کنار سفرنامه حاج سیاح، "خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت" نیز که به کوشش پسرش، حمید سیاح، (به تصحیح سیف‌اللّه گلکار، تهران ۱۳۴۶ش)، منتشر شده، از مهم‌ترین منابع دوران مشروطیت است. این اثر به خاطراتی محدود است که آغاز آن، بازگشت حاج سیاح به ایران است در ۱۲۹۴، که حوادث ۳۴ سال، ازجمله سال‌ فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان را در بر می‌گیرد. خاطرات زندان حاج سیاح که به احتمال نخستین کتاب خاطرات زندان در ایران است، و هم‌چنین پناهنده شدن او به سفارت آمریکا نیز در همین کتاب آمده است. به بیانی دیگر؛ هم خاطره‌نویسی است، هم تاریخ و یادداشت‌های تاریخی و هم خاطرات زندان.

حاج سیاح در این کتاب نه تنها از درد و رنج، از فقر و ناآگاهی مردم نوشته، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را نیز منتقدانه بازکاویده است. اگرچه صفحات نخست سفرنامه او، نشان از مردی ساده و جست‌وجوگر دارد، گاه توصیفی و احساسی و غلوآمیز است، در ادامه سفرنامه و خاطرات، با مردی آشنا می‌شویم که جهانی از تجربه را پشت سر گذاشته و بحران‌های اجتماعی کشور را، هم‌چون سیاستمداری نیک‌بین بررسی می‌کند. عشق او به آموزش و نفرت او از استبداد را می‌توان از لابه‌لای صفحات نوشته‌هایش بازیافت. شاید به همین علت باشد که چهل سال امکان نشر نیافت.

نقش سیاحت در تاریخ بشر

سیاحت و البته نه جهانگردی و گردش به معنای امروز آن، در طول تاریخ بشری، نقشی بنیادی و تحول‌آفرین در شناسایی جهان ایفا کرده است.

سفر به جغرافیای ناشناخته و یا کم‌تر شناخته، همیشه با اطلاعاتی نو همراه بوده است. حال که به گذشته نگریسته می‌شود، سفرنامه‌ها بزرگ‌ترین منابع هستند در شناخت شهرها، مسیرها، رودخانه‌ها و جنگل‌ها، زندگی مردم، شیوه‌های کشاورزی، صید، زبان و گویش، خوراک و پوشش، دین و سبک زندگی، دامداری و کشاورزی و آبیاری. با نگاه به سفرنامه مارکوپولو، ابن بطوطه و حتا ناصرخسرو می‌توان به این ویژگی‌ها دست یافت.

سیاحت یعنی دور شدن از از خودمحوری و ناآگاهی و رسیدن به آگاهی و دیدن تفاوت‌ها. شناخت انسان‌ها و اندیشه‌ها، دست‌یابی به ذهن تطبیق‌گر. فرارویی به فهم جهان در رواداری و همزیستی.

سیاحان، آنان‌که پژوهشگر بودند و با هدف شناخت طبیعت و پدیده‌های آن، گیاهان، جانوران، و سرانجام انسان‌های دیگر، راه سفر در پیش گرفتند، کسانی هستند که دامنه علم و دانش را با تجربه‌گرایی خویش گسترش دادند، و روشنگری‌های آنان با توجه به تجربه‌هایی که اندوختند، پیشرفت جهان دانش را ممکن گرداند.

به همان میزان که سیاحان راهگشای شناخت منابع استعمار بودند، کسانی از آنان نیز پرده‌گشای واقعیت‌های استعماری بودند و در سفرنامه‌هایشان افشاگری کرده، سیمای واقعی امپریالیسم و استعمار را نشان داده‌اند.

خلاصه این‌که؛ سیاحت و سفرنامه‌نویسی را نباید تنها در یک تجربه فردی و ماجراجویانه خلاصه کرد. می‌توان آن را ابزاری نیز در کشف جهان نو محسوب داشت در فهم آن. سیاحت مرزهای جغرافیایی را درهم شکست، تا مرزهای دانش و آگاهی را وسعت بخشد. سنت‌های کهن و نمور سالیان درهم شکسته شد و چه بسا قدرت‌ها که در این راه، با نقد و افشاگری، متحول شدند.

نقش سفرنامه‌ها در فرهنگ‌ها

آن‌که سفر می‌کند، جزم‌اندیش نیست. انتظار رویارویی با فرهنگ‌های دیگر را دارد. در همین سفرهاست که با تنوع فرهنگ‌ها آشنا می‌شود و نگاه مطلق‌نگر را کنار می‌گذارد. از حقانیت بخشیدن به یک فکر، دین، زبان و فرهنگ دوری می‌جوید. نمی‌توان تأثیر سفرنامه‌ها و گزارش‌های سیاحان را در فکر اندیشمندان عصر روشنگری، ولتر و دیدرو و رسو ندیده گرفت. آنان بر بنیاد این داده‌ها از سیاحان به چین و ایران و آفریقا، جهان‌بینی مطلق‌گرایانه مسیحیت را در اروپا به نقد کشیدند.

در سده‌های هفده و هیجده میلادی سفرها باعث شد تا روشنفکران به مفاهیمی چون حق طبیعی، حاکمیت مردم و قراردادهای اجتماعی توجه کنند. آشنایی با اشکال متفاوت حکومت در کشورهای مختلف در این نگاه نقشی بزرگ داشت.

مونتسکیو در "نامه‌های ایرانی" در سفری خیالی، از زبان دو سیاح شرقی به نقد قدرت مطلقه و اخلاق اروپایی می‌پردازد.

در ایران زمان قاجار از طریق همین سفرها و سفرنامه‌ها بود که ایرانیان با اندیشه‌های آزادیخواهانه و اصلاح‌طلبانه، ساختارهای حکومتی مدرن، پارلمان و قانون مدنی و حقوق شهروندی آشنا شدند. آثار ملکم‌خان، طالبوف، آخوندزاده، زین‌العابدین مراغه‌ای (سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ) و سفرنامه حاج سیاح نمونه‌هایی هستند در این عرصه.

سفرنامه‌ها چه بسا خود به متنی سیاسی بدل می‌شدند، چنان‌چه سیاحتنامه حاج سیاح بی‌آن‌که خود بخواهد، چنین جایگاهی یافت. نویسندگان و متفکران نیز شاید به همین علت برای به نقد کشیدن ساختار قدرت، گاه از این "ژانر" برای بیان نظرات خویش به شکل غیرمستقیم، استفاده کرده‌اند. "نامه‌های ایرانی" اثر منتسکیو برای نمونه.

سیاحت و سیاحتنامه‌نویسی را در تاریخ می‌توان به ابزاری تعریف کرد که نقشی بزرگ در روشنگری سیاسی، شناخت آن "دیگر" و نقد خود و خودی داشت. این ابزار موجب تحول در مفهوم قدرت، دولت، ملت، اصلاحات و سرانجام شکل‌گیری مدرنیته سیاسی شد.

نقش سیاحت در شکل‌گیری روشنگری سیاسی: از نقد قدرت تا آگاهی مدنی

سیاحت، به‌مثابه تجربه‌ای میان‌فرهنگی و آگاهی‌زا، همیشه به پرسش‌گری از وضعیت خودی می‌انجامد. تاریخ بشر را نمی‌توان بدون توجه به سفرنامه‌ها کامل کرد. انسان هم‌چون "دون کیشوت" سوار بر اسب می‌شود تا به قصد کشف جهان، دیار خود را ترک گوید.

سیاحت در جغرافیایی دیگر، همیشه سیاحت در فکر و فرهنگ نیز بوده است. سفر از اقلیم آشنا به اقلیمی ناآشنا در واقع مواجهه آگاهی‌ست در برابر ناآگاهی. قرار گرفتن خود است در برابر دیگری. اگر زمانی شکلی ماجراجویانه و یا زیارتی داشت، در دوران مدرن کارکردی روشنگرانه داشته است که پیدایی اندیشه‌های نوین سیاسی و اجتماعی حاصل آن است.

جهانگردان غربی از قرن هفدهم به بعد، با سفر به شرق و جنوب جهان، به شناخت تفاوت‌ها دست یافتند و این فرصتی فراهم آورد تا به قیاس آن با نظام خودی بپردازند. منتسکیو در "نامه‌های ایرانی" می‌کوشد تا جامعه فرانسه را از نگاه دو سیاحت‌گر ایرانی که بیگانه با فرهنگ آنان هستند، نقد و بررسی کند. در این به اصطلاح "روایت سفر" او با تیزبینی به نقد کلیسا و اخلاق محافظه‌کارانه حاکم بر جامعه فرانسه می‌پردازد. عکس چنین پدیده‌ای را می‌توان در سفرنامه‌های حاج سیاح، میرزاصالح شیرازی و یا اعتمادالسلطنه بازیافت که با دیدن قانون و نظم شهری، آموزش همگانی و مشارکت مردم در امور سیاسی کشور، به کمبودهای جاری در کشور خودی پی می‌برند.

باید توجه داشت که سفر باعث شد تا در نگاه مطلق‌گرای حاکم در قرون میانه شکاف افتد. در همین سفرها بود که تصورها از انسان و جهان در جهان تحت سلطه دیدگاه‌های مطلق‌گرا درهم شکست. در پذیرش باورها، نظام‌ها، آداب و رسم‌های دیگر، نوعی نسبت‌گرایی در نگاه پدیدار شد. این تفاوت‌ها در واقع سوغات سیاح ‌می‌شد در بازگشت به کشور خودی و زمینه‌ساز اصلاح‌طلبی‌ها. سیاحان ایرانی در زمان قاجار، در سفر به اروپا، با مفاهیمی چون حقوق فردی و اجتماعی، قردادهای اجتماعی و تفکیک قوا آشنا می‌شدند و این آن چیزی بود که با خویش که در بازگشت به ایران زمینه‌ای می‌شد در نقد استبداد قاجار در نبود قانون و مجلس.

در آشنایی با نهادهای جهان مدرن بود که در ایران، قانون اساسی، عدلیه (دادگستری)، پارلمان و انتخابات، اندک‌اندک به خواست‌های مردم در دستیابی به "مشروطیت" تبدیل شدند. پیدایی روزنامه‌ها نیز خود نشان از دادوستدها داشت که ناشر افکار عمومی بودند. برای نمونه می‌توان از تلاش‌های میرزاملکم‌خان در این عرصه نام برد که در روزنامه "قانون" می‌کوشید تا در دستیابی به حکومتی قانون‌مدار، آموزه‌های مدرن غربی را با فرهنگ ایران درآمیزد. در این نوشته‌ها بود که در بدیل استبداد، از مفهوم ملت، مشارکت و حاکمیت قانون، صحبت می‌شد.

در جوامعی چون ایران که سانسور سیاسی در آن حاکم بود، سفرنامه‌ها، بی‌آن‌که بخواهند، به شکلی غیرمستقیم امکانی در انتقاد از سیاست حاکم فراهم می‌آوردند. مقایسه‌ها نقشی کلیدی در آن‌ها داشتند. سفرنامه حاج سیاح در این عرصه نمونه‌ای است که از دل تجربه سیاحت برآمده است.

ویژگی دیگر سفرنامه‌ها این بود که به طور کلی به انتقال تجربه دلبسته بودند و این انتقال به دور از کپی‌برداری، به بازاندیشی مفاهیم مدرن در انطباق با زمینه فرهنگ خودی و سرچشمه‌های سنت ایرانی استوار بود. در این روند، نه تنها فرهنگ و سنت، بل‌که انسان‌ها نیز متحول شده، مدرن می‌گشتند.

مختصر این‌که؛ سیاحت فراتر از یک تجربه فردی، در تاریخ اندیشه سیاسی به رویدادی تحول‌آفرین بدل می‌شد که در آن با گشودن افق‌های تازه، نگاه انتقادی شکل می‌گرفت، مطلق‌گرایی ضعیف می‌شد، خرد سیاسی غنی گشته، در نقد قدرت زبانی نو به کار گرفته می‌شد. و این خود زمینه‌ساز جنبشی نوین در فکر و اندیشه می‌شد که برای نمونه می‌توان از "جنبش مشروطه" در این راستا نام برد.

ادامه دارد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد