logo





گزارشی انتقادی از انشعاب در حزب چپ اروپا

چرا به اتحاد چپ اروپا نیاز داریم؟

ترجمه‌ی: الف. کیوان

يکشنبه ۲۹ تير ۱۴۰۴ - ۲۰ ژوييه ۲۰۲۵



در شرایطی که تضادهای سرمایه‌داری امپریالیستی در اروپا روز‌به‌روز حادتر می‌شوند، از بحران‌های اقتصادی و زیست‌محیطی گرفته تا جنگ‌های نیابتی، صعود نیروهای راست افراطی و سلطه‌ی نظامی ایالات متحده بر قاره، بحران در صفوف چپ اروپایی نیز شکل ساختاری به خود گرفته است. مقاله‌ی حاضر، گزارشی انتقادی از انشعاب در حزب چپ اروپا و تشکیل ائتلاف جدید ارائه می‌دهد؛ اما در این میان، پرسش اساسی که باید در مرکز تحلیل قرار گیرد این است که: کدام اتحاد، با چه محتوایی طبقاتی، و در کدام جهت تاریخی؟

آنچه تجربه‌ی چپ اروپا در سال‌های اخیر نشان می‌دهد، این است که هیچ اتحاد پایداری نمی‌تواند به نیرویی مؤثر در خدمت طبقه‌ی کارگر بدل شود، مگر آن‌که بر پایه‌ی استقلال طبقاتی، انسجام سیاسی روشن، و پیوند زنده با مبارزات واقعی زحمتکشان شکل گرفته باشد. آن‌جا که توافقات صوری، دموکراسی‌های بی‌عمل و ملاحظات دیپلماتیک جای جهت‌گیری انقلابی را گرفته‌اند، اتحادها نیز بیش از آن‌که موتور پیشروی باشند، به بازتولید سردرگمی و انفعال منجر شده‌اند. مترجم

تا همین چند ماه پیش، چپ اروپا در ظاهر خود را به‌عنوان حزبی یکپارچه در پارلمان اتحادیه اروپا معرفی می‌کرد. بیشتر نمایندگان چپ‌گرای پارلمان اروپا از میان احزاب عضو حزب چپ اروپا* (PEL) انتخاب شده بودند، یا دست‌کم از احزاب ناظر، مانند مورد برجسته‌ی «فرانسه نافرمان»» (La France Insoumise). علاوه بر این، سازمان‌های جوانان وابسته به آن‌ها نیز در حال طی روندی پیوسته برای رسمی‌سازی یک سازمان اروپایی مستقل بودند، سازمانی که قرار بود از دل شبکه جوانان چپ اروپا* (ELYN) که یکی از گروه‌های کاری حزب چپ اروپا بود، شکل بگیرد. اما در زمان نگارش این مقاله، ساختار بین‌المللی چپ اروپا به‌کلی دچار لرزه شده و اساس موجودیت آن زیر سؤال رفته است.

ائتلاف جدیدی با عنوان «ائتلاف چپ اروپا برای سیاره ومردم* (ELA)، که به‌طور رسمی در ۲۷ سپتامبر تشکیل شد، انشعابی بزرگ از حزب چپ اروپاست و اکثریت نمایندگان چپ در پارلمان را با خود برده است. انتظار می‌رفت که چنین انشعاب عمده‌ای با بحثی گسترده همراه باشد: اعضا در تلاش برای متقاعد کردن یکدیگر، رفقا در حال نگارش مقالات در نشریات رسمی، فضای رسانه‌های اجتماعی چپ پر از بحث و جدل. اما در این مورد، هیچ‌یک از این اتفاق‌ها رخ نداد!

نکته‌ی نگران‌کننده‌تر این‌که، حتی اعلام رسمی این انشعاب هم نتوانست چنین مباحثه‌ای را آغاز کند! بسیاری از اعضای احزاب مربوطه هنوز نمی‌دانند که چنین انشعابی صورت گرفته، و اکثریت قاطع نیز هیچ درک روشنی از دلیل این جدایی ندارند. این وضعیت در هر دو سوی این انشعاب دیده می‌شود. اغلب اظهار نظرهایی که تا کنون شنیده‌ام، صرفاً درباره‌ی این بوده که چرا هیچ‌کس درباره‌ی آن حرفی نمی‌زند.

آیا یک جنبش سالم چنین عمل می‌کند؟
آیا تصمیمات مهمی که به ساختارهای بین‌المللی مربوط می‌شوند باید پشت درهای بسته گرفته شوند، یا بدتر از آن، در پیام‌های خصوصی میان نمایندگان؟
و از آن مهم‌تر، واکنشی اصولی به چنین وضعیتی چه شکلی می‌تواند داشته باشد؟

چپ اروپا چه ساختاری داشت؟

بیایید ابتدا روشن کنیم ساختارهایی که درگیر این انشعاب بودند، چه شکل و شمایلی داشتند.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، حزب چپ اروپا (PEL) از اکثریت احزاب چپ حاضر در پارلمان اروپا تشکیل شده بود. البته این پارلمان صرفاً یک گروه‌بندی پارلمانی اروپایی است و هیچ پیوند رسمی‌ای با حزب چپ اروپا ندارد. از جمله وظایف PEL، برگزاری دو رویداد سالانه است: « «فروم اروپایی» و «دانشگاه تابستانی اروپا». من خودم امسال، به نمایندگی از گروه Akcja Socjalistyczna در چارچوب شبکه جوانان چپ اروپا (ELYN)، در فروم بوداپست شرکت داشتم.

PEL عملاً یک «حزب اروپایی (europarty) با رویکرد بسیار غیرمتمرکز و مداخله‌ناپذیر بود. این حزب از اعضای خود نمی‌خواست که از خط سیاسی خاصی پیروی کنند و در کل، ساختاری «چترگونه» و بسیار فراگیر داشت. از آنچه من می‌دانم، هدف اصلی PEL این بود که بستری برای تبادل دیدگاه‌ها باشد؛ بیانیه‌هایی منتشر می‌کرد و یک اندیشکده به‌نام«Transform europa » شاید این کافی نباشد، اما بررسی این موضوع را برای بعد می‌گذاریم. به نظر من حتی در همین نقش‌های محدود نیز PEL به‌درستی عمل نمی‌کرد، اگر واقعاً بستری فعال برای بحث و گفت‌وگو بود، قطعاً امروز اطلاعات بیشتری درباره‌ی این انشعاب در دست داشتیم.

من سابقه‌ی همکاری مستقیم با شبکه‌ی جوانان چپ اروپا (ELYN) دارم. نکته‌ی مهم اینجاست که ترکیب اعضای ELYN حتی از حزب چپ اروپا نیز متنوع‌تر بود.

علاوه بر سازمان‌های جوانان وابسته به احزاب عضو PEL ، مثل linksjugend آلمان که به حزب «Die Linke » مرتبط است، گروه‌هایی نیز حضور داشتند که احزاب مادرشان عضو گروه‌های دیگری بودند؛ برای مثال Jovent Republicà از کاتالونیا که بازوی جوانان حزب Esquerra Republicana de Catalunya است، حزبی که در حزب اروپایی سبزها عضویت دارد.
European Left Alliance for the Planet and the People ، مانند Razem Youth و Akcja Socjalistyczna از لهستان، نیز در ELYN مشارکت می‌کردند.

به‌عبارت دیگر، ELYN ترکیبی بود حتی متنوع‌تر از خود PEL.

همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، ELYN تا این لحظه صرفاً یکی از گروه‌های کاری حزب چپ اروپا (PEL) بود، اگرچه در نشست «فروم اروپایی» در سال ۲۰۲۳ تصمیم گرفته شد که در آینده، یک سازمان مستقل از دل آن شکل بگیرد.

در آن زمان، این تصمیم بی‌حاشیه بود و بخشی از تلاشی بزرگتربرای تقویت فعالیت‌ها و انسجام درونی ELYN به‌شمار می‌رفت.
ELYN که چند سال پیش‌تر تشکیل شده بود، تا آن زمان فعالیت چندان پویایی نداشت؛ بیشتر کارها محدود می‌شد به دو رویداد سالانه‌ای که پیش‌تر اشاره شد.

گذشته از آن، ارتباط روزمره در سرور دیسکورد و گاه‌به‌گاه جلسات زوم، توجه زیادی از سوی سازمان‌های عضو جلب نمی‌کرد.
گروه‌های کاری داخلی نیز تقریباً کاملاً غیرفعال بودند.

این‌که حتی موفق شده بود چند بیانیه‌ی آنلاین منتشر کند، خودش نوعی «معجزه‌ی کوچک» بود.

با این حال، با وجود همه‌ی این کاستی‌ها، ظرفیتی در آن وجود داشت، و امید آن بود که اگر بتوان بر این مرحله‌ی رشد و دشواری‌های اولیه غلبه کرد، سازمان مستقل آینده به ابزاری سالم و مؤثر در دست طبقه‌ی کارگر بدل شود.

در زمان نگارش این مقاله، ELYN هنوز به‌طور اسمی سازمانی یکپارچه به‌شمار می‌رود، و از میان سازمان‌های جوانان وابسته به ائتلاف ELA، تنها سازمان جوانان چپ فنلاند رسماً خروج خود را اعلام کرده است.

با این حال، کار بر روی تشکیل یک سازمان مستقل جوانان برای ELA از هم‌اکنون آغاز شده، و این روند، عملاً مسیر مستقیمی به سوی انشعاب را رقم زده است.

اکنون، ELA چیست؟

این ائتلاف، یک حزب اروپایی است که از هفت حزب ملی تشکیل شده؛ شش حزب از این هفت‌ حزب در پارلمان اروپا دارای نماینده هستند که همین تعداد برای دریافت بودجه‌ی رسمی اتحادیه اروپا کافی است.

برای اینکه یک حزب بتواند به‌طور کامل عضو ELA شود، باید در پارلمان ملی کشور خود نیز کرسی داشته باشد.
علت این شرط آن است که بنیان‌گذاران ELA معتقدند حزب چپ اروپا (PEL) بیش از اندازه به احزاب کوچک و حاشیه‌ای اجازه‌ی تأثیرگذاری و تصمیم‌گیری داده بود.

تنها سند سیاسی‌ای که ELA تاکنون منتشر کرده، بیش از آن‌که یک برنامه‌ی واقعی باشد، فهرستی از اصول کلی و اخلاقی است. و جالب آن‌که از نظر مضمون، شباهت زیادی به بیانیه‌های پیشین حزب چپ اروپا دارد.

بحثی که هرگز اتفاق نیفتاد.

در این مرحله احتمالاً این پرسش برایتان پیش آمده که اصلاً چرا چنین انشعابی در حزب رخ داد؟
پرسش بجایی است.

این شکاف، چپ اروپا را در موقعیتی بسیار شکننده قرار داده است، چراکه اکنون هر دو جناح به‌شکل خطرناکی به مرز از دست دادن شرایط لازم برای دریافت بودجه از اتحادیه اروپا نزدیک شده‌اند.

نکته‌ی تأسف‌بار اینجاست که هیچ‌یک از طرفین پاسخی روشن و مورد توافق درباره‌ی چرایی این جدایی در اختیار ندارند.

هیچ سند عمومی و در دسترسی وجود ندارد که توضیح دهد چرا احزاب عضو ELA چنین انشعابی را ضروری دانسته‌اند، جز یک قطعنامه‌ی مبهم از حزب پرتغالی بلُکو، که صرفاً به‌طور کلی اشاره می‌کند PEL فضایی شکست‌خورده و خصمانه بوده است.

سپس پلتفرم* حزب اروپایی جدید منتشر شد، که حتی اشاره‌ای به وجود جناح دیگر هم نمی‌کند، امری که متأسفانه در انشعاب‌های چپ‌گرایانه کم‌سابقه نیست.

چند مقاله‌ی کوتاه نیز در رسانه‌های بورژوایی منتشر شده‌اند، که بیشترشان فراتر از این نمی‌روند که بگویند «انشعاب رخ داده و این‌ها احزاب درگیر بوده‌اند.»

در گفت‌و‌گوهایی که خودم شاهدشان بوده‌ام، سه محور اصلی اختلاف به‌عنوان دلایل انشعاب مطرح شده‌اند:

اختلاف نظر در سیاست خارجی
تفاوت طیف‌های سیاسی (چپ ـ راست)
نارضایتی از ساختار سازمانی موجود

این سه مورد، همان دلایلی هستند که والتر بایر، رئیس PEL، نیز در نشست مجمع ELYN در «فروم اروپایی» مورخ ۹ نوامبر ۲۰۲4 برای توضیح انشعاب احزاب مادر ارائه کرد.

با این حال، باید گفت که این دلایل به‌شکل بسیار گزینشی از سوی افراد مختلف مطرح می‌شوند، و از نظر من، دو مورد اول به‌وضوح توجیهات پسینی (post facto) هستند تا دلایل واقعی و ریشه‌ای این جدایی.

نخستین محور اختلاف، به سیاست خارجی مربوط می‌شد.

استدلال معمول این بود که حزب چپ اروپا (PEL) قدیمی و پوسیده، یا نسبت به دولت روسیه نوعی همدلی داشت، یا آن‌قدر صلح‌طلبانه و دگم بود که نمی‌توانست حق اوکراینی‌ها برای دفاع از خود را به رسمیت بشناسد، و به همین دلیل از حمایت از ارسال سلاح به اوکراین خودداری کرده بود.

بر اساس این روایت، این اختلاف‌نظر، انشعابی «در همبستگی با اوکراین» را ضروری می‌ساخت.

درست یا نادرست بودن این مواضع را کنار بگذاریم، واقعیت این است که PEL هیچ‌گاه احزاب عضو را از پیگیری سیاست‌های متفاوت در این زمینه بازنداشته بود. حتی پس از سپتامبر نیز، احزابی با دیدگاه‌های بسیار متنوع همچنان عضو PEL باقی ماندند.
PEL همچنین تهاجم روسیه به اوکراین را محکوم کرده بود.

اما نکته‌ی مهم‌تر این است که ائتلاف جدید ELA نیز بر سر جنگ روسیه و اوکراین موضعی یکپارچه ندارد!

برای نمونه، حزب لهستانی Razem که احتمالاً تندترین حامی ارسال تسلیحات به اوکراین در میان چپ‌هاست، اکنون در قالب یک حزب اروپایی با حزب اسپانیایی پودموس متحد شده—در حالی که پودموس دقیقاً موضعی مخالف دارد.

رهبران این احزاب خودشان هم می‌دانند که در اینجا به‌شکلی گزینشی و مصلحت‌جویانه رفتار می‌کنند.

در یکی از معدود منابع عمومیِ مفصل درباره ELA، یعنی مصاحبه‌ی پادکست GilotynaTV با زوفیا مالیش، یکی از مسئولان روابط بین‌الملل حزب Razem، او توضیح می‌دهد که چرا درک می‌کند پودموس ناچار است موضع متفاوتی درباره‌ی این جنگ اتخاذ کند، چراکه با جنبش‌های سیاسی آمریکای لاتین پیوند مستقیم دارد.

ظاهراً این «درک متقابل» فقط در مورد متحدان فعلی صدق می‌کند، نه در مورد اعضای پیشین در .PEL

دومین محور شکاف، به نوعی بحران درک هویتی در درون چپ اروپایی مربوط می‌شد؛ موضوعی نسبتاً پیچیده اما قابل‌تأمل.
برخی از اعضای ائتلاف جدید ELA بر این باور بودند که باید چپ اروپا را از برچسب «کمونیسم» دور کرد.

به‌زعم آن‌ها، حزب چپ اروپا (PEL) به‌دلیل حضور احزاب متعدد کمونیستی در آن ــ از جمله احزاب کمونیست فرانسه، اسپانیا و اتریش ــ ریشه در چیزی دارد که به آن «سنت کمونیستی» می‌گویند.

بر این اساس، آن‌ها مدعی‌اند که گروه جدیدشان یا بازمانده‌ای از سنت سوسیالیستی است، یا یک نوع سازمان کاملاً نو، که از «سنت تمامی نسل‌های مرده...» رها شده است.

اما من معتقدم ــ به‌ویژه در اروپا، این برچسب‌ها و سنت‌ها در عمل معنای مشخص و پایداری ندارند، اگر اصلاً زمانی چنین معنایی داشته‌اند.

این مفاهیم کمونیسم، سوسیالیسم، چپ اروپایی نه طبیعت ثابتی دارند و نه خارج از تجربه‌ی احزاب واقعی معنای مشخصی پیدا می‌کنند. همه‌ی این مفاهیم، در اصل محصول احزاب توده‌ای بودند که آن‌ها را به نام خود ثبت کردند.

بدون این احزاب، این برچسب‌ها نیز بی‌معنا می‌شوند.

در جاهایی که چنین احزابی هنوز فعال‌اند، همان برچسب‌ها معانی متفاوتی یافته‌اند.

اکثر احزاب کمونیستی امروز نه تنها از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع نمی‌کنند، بلکه در ائتلاف‌های پارلمانی با احزاب بورژوایی شرکت می‌کنند (یا لااقل در پی آن هستند) و بخش عمده‌ای از فعالیت آن‌ها حول حفظ بقای دولت رفاه سرمایه‌داری می‌چرخد.
این مواضع، بیشتر به شاخه‌ی راست «انترناسیونال دوم» نزدیک است و به‌هیچ‌وجه در سنت کمینترن نمی‌گنجند.

پس آیا این برچسب‌ها اساساً عاملی جدی برای شکاف هستند؟ به‌هیچ‌وجه.

آن‌چه اهمیت دارد، برنامه و عملکرد واقعی احزاب است، نه نامی که بر خود می‌گذارند.

اگر هم انشعاب واقعاً فقط بر سر این برچسب‌ها بود، گروه جدید بهتر بود نامی متفاوت‌تر و متمایزتر برای خود انتخاب می‌کرد.
شاید برخی بگویند که سنت سیاسی صرفاً به برچسب و برنامه محدود نمی‌شود.

اگر این‌طور باشد، پس باید گفت که ELA دقیقاً در ادامه‌ی همان «سنت کمونیستی» قرار می‌گیرد:

سه حزب از هفت حزب عضو ELA، مستقیماً ادامه‌ی همان احزاب کمونیست رسمی در کشورهای خود هستند، و حزب پرتغالی بلُکو نیز نتیجه‌ی ادغام چند گروه تروتسکیستی و مارکسیست-لنینیست است.

تقریباً همه‌ی احزاب عضو ELA (به‌جز شاید حزب Razem)، در درون خود جناح‌هایی بزرگ دارند که خود را کمونیست می‌دانند.
این جدل «کمونیسم در برابر غیرکمونیسم»، در واقع نقشش این است که علت انشعاب را از مجموعه‌ای از تضادهای پیچیده‌ی منافع به یک دعوای ساده‌ی چپ و راست تقلیل دهد.

اما ماجرا به این سادگی نیست.

برای مثال در سیاست خارجی، احزاب عضو PEL از اتریش و آلمان در مسئله‌ی فلسطین کاملاً موضعی دوپهلو و محافظه‌کارانه گرفته‌اند، حتی راست‌تر از بسیاری از احزاب عضو ELA.

این‌که برخی ادعا می‌کنند حزب سیریزای یونان (عضو PEL ) مواضع چپ‌گرایانه‌تری نسبت به حزب «رد-گرینز» دانمارک (عضو ELA) دارد، به‌سختی قابل‌پذیرش است و جای تردید جدی دارد.

وتوی لیبِروم (Liberum Veto)

در کشورهای مشترک‌المنافع لهستان و لیتوانی، «لیبروم وتو» قاعده‌ای بود که به هر عضو پارلمان اجازه می‌داد مصوبات را وتو کند، و در نتیجه اگر حتی یک نفر مخالف بود، تمامی تصمیم‌گیری‌ها متوقف می‌شد.

این سازوکار در اصل برای دفاع از آزادی فردی و جلوگیری از استبداد طراحی شده بود، اما در عمل اغلب باعث فلج کامل تصمیم‌گیری سیاسی و بی‌ثباتی مزمن می‌شد.

وتو به‌طور فزاینده‌ای به ابزاری سیاسی برای حفظ سلطه‌ی خودسرانه‌ی اقلیت بدل شد، و هر تلاشی برای دور زدن آن، تنها بحران‌های بیشتر به‌بار می‌آورد.

در نهایت، ناتوانی در اصلاح ساختار و اخذ تصمیمات مؤثر، یکی از عواملی بود که به فروپاشی آن نظام انجامید.

به‌عنوان کسی که در لهستان بزرگ شده‌ام، برایم بسیار آزاردهنده است که حزب چپ اروپا (PEL) و در ادامه، شبکه جوانان آن (ELYN) ، از سازوکاری مشابه استفاده می‌کنند.

در PEL به این سازوکار، «مکانیزم اجماع» گفته می‌شود؛ اصطلاحی که ریشه در همان مقررات غیردموکراتیک اتحادیه اروپا دارد.

این موضوع در کنار سایر مسائل ساختاری، آخرین محور اختلافی بود که والتر بایر به آن اشاره کرد.

او با دست‌کم گرفتن این بحث، صرفاً گفت که همه‌ی انتخابات داخلی بر پایه رأی‌گیری انجام می‌شود و این مکانیزم تنها برای تضمین بحث و گفت‌وگو درون سازمان است.

اما در عمل، قدرت وتو دقیقاً خلاف این ادعا عمل می‌کند: اقلیت‌ها می‌توانند تصمیم‌ها را برای همیشه مسدود کنند، بی‌آن‌که نیازی به گفت‌وگو یا مصالحه داشته باشند؛ درحالی‌که اکثریت هیچ ابزار واقعی‌ای برای تغییر مسیر حزب در اختیار ندارند، اگر اقلیت نخواهد نظرش را تغییر دهد.

در مقابل، در یک نظام رأی‌گیری مبتنی بر اکثریت ساده، اقلیت‌ها نیز شانس بیشتری برای پیشبرد اصلاحات دارند، چون متقاعد کردن ۵۰٪ بسیار واقع‌گرایانه‌تر از دستیابی به اجماع صددرصدی است.

در چنین سیستمی، گفت‌وگو تشویق می‌شود، چون اکثریت باید از مواضع خود دفاع کند و اقلیت نیز برای تأثیرگذاری وارد تعامل می‌شود.

البته این به‌خودی‌خود تضمین‌کننده‌ی بحث‌های باکیفیت نیست، هیچ سازوکاری چنین تضمینی نمی‌دهد.

اما به‌وضوح روشن است که این شیوه، از تصمیم‌گیری اقلیت‌محور که هیچ تغییر اساسی را ممکن نمی‌سازد، بسیار کارآمدتر و دموکراتیک‌تر است.

اگرچه نمی‌توانم شخصاً تأیید کنم که حق وتو در حزب چپ اروپا (PEL) مورد سوءاستفاده قرار گرفته، اما خودم در شبکه جوانان چپ اروپا (ELYN) چند نمونه از این وضعیت را تجربه کرده‌ام.

برای مثال، در مورد یک بیانیه‌ی پیشنهادی درباره فلسطین، با اینکه اکثریت قاطع می‌توانستند بر سر یک موضع مناسب به توافق برسند، حزب کمونیست اتریش (KPÖ) عملاً هرگونه بحث را وتو کرد.

دلیل آن‌ها این بود که پذیرفتن هرگونه بیانیه‌ای درباره‌ی این موضوع ممکن نیست، چون این درگیری پیشاپیش در درون حزب‌شان باعث اختلافات زیادی شده است.

در عمل، اکثریت طرفدار فلسطین کار زیادی نمی‌توانستند انجام دهند.

در حالی‌که همبستگی با مردم فلسطین، مهم‌ترین وظیفه‌ی چپ بین‌المللی است، تا به امروز ELYN هیچ بیانیه‌ای درباره‌ی فلسطین منتشر نکرده است.

مثال دیگر در ماه اوت رخ داد.

ما یک جلسه‌ی عمومی برنامه‌ریزی کرده بودیم، که یکی از هشت بند دستور جلسه به قوانین آیین‌نامه‌ی ELYN مربوط می‌شد (که خود یکی دیگر از جنبه‌های مبهم و عجیب ساختار داخلی ELYN است که فرصت پرداختن به آن را ندارم)، و بند دیگر به احتمال همکاری با ELA اختصاص داشت (این مربوط به زمانی بود که خبرهایی درباره‌ی تشکیل ELA به‌گوش‌مان رسیده بود).

جلسه چند هفته پیش از آن اعلام شده بود و دستور جلسه نیز یک هفته قبل در دسترس قرار گرفته بود.

با این حال، تنها چند ساعت پیش از زمان مقرر برگزاری جلسه، دو نفر از هماهنگ‌کنندگان با استفاده از حق وتو، نه‌تنها آن دو بند، بلکه کل دستور جلسه و جلسه‌ی عمومی را وتو کردند.

دلیل‌شان این بود که می‌خواهند ابتدا بین هماهنگ‌کنندگان و PEL جلسه‌ای برگزار شود تا درباره‌ی برخی مسائل رسمی پرس‌وجو کنند، و پس از آن جلسه‌ی ELYN برگزار شود.

تا به امروز هنوز دقیق نمی‌دانم که هدف آن گفت‌وگو چه بود و چه چیزی قرار بود از آن «روشن» شود.

سه هفته گذشت و آن گفت‌وگو اصلاً برگزار نشد.

ما مجبور شدیم جلسه را دوباره برنامه‌ریزی کنیم.

در نهایت، پس از یک ماه توانستیم جلسه را برگزار کنیم، اما به‌دلیل سردرگمی‌ها، تعداد شرکت‌کنندگان بسیار کم بود و نتوانستیم دستور جلسه را به‌درستی بررسی کنیم.

در نهایت تصمیم گرفتیم که همه‌ی بحث‌های مهم را به مجمع عمومی ELYN در فروم اروپایی موکول کنیم.

در این مورد خاص، قدرت وتو عملاً فعالیت ELYN را برای بیش از یک ماه فلج کرد.

امیدوارم نتیجه‌گیری روشن باشد:

«...به هیچ عضو باتجربه‌ای گوش نده که بهت می‌گه این سیستم، شکلی والاتر از دموکراسیه. به شهودت اعتماد کن. آنچه داره اتفاق می‌افته دقیقاً همونه که به نظر می‌رسه.»

اما آیا این دلیل انشعاب ELA بود؟

تا حدی، بله.

شکی ندارم که علت اصلی این انشعاب، ترکیبی بود از یک نارضایتی واقعی و به‌جا نسبت به وضعیت درون PEL، همراه با تمایلات فرقه‌ای و منافع فردی ازجمله دسترسی به بودجه‌ی اتحادیه اروپا و تقسیم آن.

برای نمونه، رفقای حزب Razem آشکارا اعلام کرده‌اند که در وضعیت جدید، جایگاه بین‌المللی‌شان تقویت خواهد شد.

بدون تردید، ساختار پیچیده و دیوان‌سالارانه‌ی درونی PEL الهام‌بخش اعتماد نیست، اما ELA هم با همان شدت، چنین اعتمادی را برنمی‌انگیزد، ائتلافی که پشت درهای بسته، در فضایی پر از سردرگمی و پنهان‌کاری شکل گرفته است.

چنین چیزی فرسنگ‌ها با چشم‌انداز واقعی یک حزب سوسیالیستی سراسری، دموکراتیک و مشارکتی در اروپا فاصله دارد.
رهبران ELA نمی‌توانند انتظار داشته باشند که ما آن‌ها را دموکراتیک‌تر از PEL بدانیم، وقتی با روند تصمیم‌گیری چنین برخورد می‌کنند.

کسانی که ساختاری را که از آن جدا می‌شوند به‌درستی تحلیل نمی‌کنند، معمولاً همان ساختار را بازتولید می‌کنند، ومتأسفم که باید بگویم احتمالاً همین سرنوشت در انتظار ELA هم هست.

فروم اروپایی

در جریان فروم اروپایی حزب چپ اروپا (PEL) در ماه نوامبر، وقوع یک انشعاب دیگر عملاً قطعی شد—بیشتر به‌دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط و درک متقابل میان نمایندگان ELYN.

پس از انشعاب ELA، سازمان‌های جوانان وابسته به ELA همچنان در ELYN باقی ماندند، به این امید که از تکرار شکاف در سطح سازمان‌های جوانان جلوگیری شود.

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، قرار بود ELYN به یک سازمان جوانان مستقل تبدیل شود، و بر اساس درک رفقای ELA، چنین سازمانی می‌توانست به‌طور برابر با هر دو جناح—یعنی هم PEL و هم ELA—همکاری داشته باشد.

پیشنهاد آن‌ها در مجمع عمومی ELYN در تاریخ ۹ نوامبر همین بود.

پیش از جلسه، به‌روشنی به من گفته شد که اگر این پیشنهاد تصویب نشود، سازمان جوانان ELA به‌طور مستقل تشکیل خواهد شد.
جدا از کمبود کلی اشتیاق نسبت به ELYN، سازمان‌های جوانان ELA تأکید کردند که نمی‌خواهند انرژی خود را صرف سازمانی کنند که در آن نقش درجه‌دوم داشته باشند، به‌ویژه به‌دلیل این‌که در سطح «بزرگسالان» (یعنی PEL)، هیچ نمایندگی‌ای نخواهند داشت.
و انصافاً، این دغدغه کاملاً قابل‌درک و مشروع به نظر می‌رسد.

جلسه با سخنرانی والتر بایر، رئیس PEL، و ایسمائل گونزالس از دبیرخانه سیاسی آغاز شد؛ آن‌ها انشعاب احزاب مادر را از منظر خود توضیح دادند.

این امر غیرمعمول بود، چراکه مجامع عمومی ELYN معمولاً توجهی از سوی رهبری PEL جلب نمی‌کردند.

با این‌که لحن آن‌ها دفاعی بود، اما توضیحاتی که ارائه دادند بسیار ناکافی بود، آن‌ها عملاً به ما گفتند که خودشان هم اطلاعات دقیقی درباره دلایل واقعی این انشعاب ندارند.

وقتی بحث اصلی درباره‌ی همکاری هم‌زمان با هر دو جناح PEL و ELA آغاز شد، در ابتدا به‌نظر می‌رسید که همه بر سر ضرورت اتحاد و بیهوده بودن انشعاب میان ELA و PEL اتفاق‌نظر دارند.

برخی هم معتقد بودند که این بحث اصلاً ضرورتی ندارد، چون ما را از کار اصلی‌مان منحرف می‌کند.

بحث بیش از پنج ساعت ادامه یافت، اما تا لحظات پایانی جلسه هم دقیقاً مشخص نشد که خطوط اختلاف کجاست.

یکی از محورهای اختلاف، تعبیر واژه‌ی «مستقل» در تصمیم سال گذشته برای تشکیل یک سازمان جوانان مستقل بود.

برخی رفقا—به‌ویژه نماینده‌ی سازمان جوانان حزب Izquierda Unida از اسپانیا—معتقد بودند که ELYN نمی‌تواند بدون اجازه‌ی PEL تصمیم بگیرد که با هر دو یوروحزب همکاری کند.

در مقابل، دیگران—از جمله نمایندگان آلمان و خود من—بر این باور بودیم که استقلال به این معناست که می‌توانیم تمامی تصمیمات را به‌طور مستقل بگیریم.

برخی دیگر از نمایندگان نیز معتقد بودند که برای تصمیم‌گیری هنوز زود است، چون ELA هنوز فرصت کافی برای نشان دادن ماهیت واقعی‌اش نداشته.

این در حالی بود که ELA پلتفرم سیاسی خود را منتشر کرده، بسیاری از احزاب عضو آن پیش‌تر عضو PEL بوده‌اند، و تقریباً اتفاق‌نظر وجود داشت که انشعاب بین این دو حزب اروپایی نه به دلیل اختلافات برنامه‌ای، بلکه به دلایل دیگری بوده است.
من خودم تردید نسبت به ELA را درک می‌کنم، اما این استدلال نکته‌ی اصلی را نادیده می‌گیرد:

خودداری از تصمیم‌گیری، در واقع یک تصمیم است، تصمیمی که به‌طور مستقیم منجر به شکاف درون ELYN خواهد شد.

فضای جلسه وقتی تنش‌آمیز شد که نمایندگان جمهوری چک و یونان به‌طور ضمنی این دیدگاه را مطرح کردند که ELYN نباید با ELA همکاری کند، چراکه از نظر آن‌ها، ELA به اصول بین‌المللی‌گرایی پایبند نیست.

نکته‌ای که باید به آن اشاره کنم این است که همین نمایندگان هیچ‌گاه چنین انتقادی را از نمایندگان آلمان مطرح نکردند، با وجود این‌که سازمان‌های آلمانی در موضوع فلسطین موضعی مبهم و بی‌طرفانه اتخاذ کرده‌اند.

اما آن‌چه بیش از همه برای من شوکه‌کننده بود این بود که آن‌ها حتی اصل ضرورت اتحاد را نیز زیر سؤال بردند.


وقتی زمان جلسه رو به پایان می‌رفت، تصمیم گرفته شد که هیچ قطعنامه‌ای تصویب نشود و به‌جای آن یک نظرسنجی غیرالزام‌آور میان نمایندگان برگزار شود.

چنین تصمیمی احتمالاً هرگز نمی‌توانست رضایت بسیاری از نمایندگان را جلب کند، اما گزینه‌های روی میز به این صورت بودند:
ادامه‌ی پیوند با PEL همراه با همکاری با سازمان‌هایی مانند ELAکه به‌دلیل نابرابری در رابطه، برای حفظ وحدت کافی به نظر نمی‌رسید.

ایجاد پیوند رسمی با هر دو یوروحزب: PEL و ELA

سپس نماینده‌ای از یونان از طریق زوم گزینه‌ی سومی را پیشنهاد داد که در واقع همان گزینه‌ی اول بود، اما با حذف کامل نام ELA در عمل، یعنی عدم تمایل به هیچ‌گونه همکاری با ELA

در پایان، گزینه‌ی اول رأی آورد.

همان شب، سازمان‌های جوانان وابسته به ELA بحث و بررسی درباره‌ی تشکیل سازمان مستقل خود را آغاز کردند.
انشعاب، عملاً قطعی شده بود.

پیش از آن‌که از مجمع عمومی خارج شویم، تصمیم گرفتیم که جلسه‌ی دیگری را هفته‌ی بعد به‌صورت آنلاین برگزار کنیم تا درباره‌ی سایر موضوعاتی که فرصت پرداختن به آن‌ها را نداشتیم گفت‌وگو شود.

اما آن جلسه هرگز برگزار نشد، و از سوی هماهنگ‌کنندگان نیز هیچ خبری یا توضیحی منتشر نشد.
این سکوت، بازتابی است از سکوت خود ELA، که از زمان اعلام موجودیتش در سپتامبر تاکنون هیچ نشانه‌ای از فعالیت از خود نشان نداده، حتی در شبکه‌های اجتماعی.

ما با سازمانی طرف هستیم که اعضای آن ده‌ها هزار یا حتی صدها هزار نفر هستند!

این وضعیت، تصویری به‌دست می‌دهد از فضایی سیاسی که در آن، همه‌ی کسانی که مسئولیت هدایت این ساختارها را بر عهده دارند، عملاً در خوابند.

رهبران این احزاب و ائتلاف‌ها، پرسش وحدت بین‌المللی را جدی نمی‌گیرند.

برای اتحاد!
اصلاً چرا به اتحاد بین‌المللی طبقه‌ی کارگر نیاز داریم؟

تجربه‌ی من در «فروم اروپایی» به‌روشنی نشان داد که این پرسش نیازمند توضیحی عمیق‌تر است.

همان‌طور که می‌بینیم، اتحاد برای آن دسته از احزابی که افق سیاسی‌شان صرفاً رسیدن به قدرت در درون دولت‌های ملی بورژوایی مدرن است، ضرورتی ندارد—قدرتی که معمولاً در قالب ائتلاف‌هایی در چارچوب سرمایه‌داری جهانی به‌دست می‌آید.
چنین احزابی می‌توانند در سطح ملی کمپین انتخاباتی برگزار کنند، در نظرسنجی‌ها رشد کنند و، مانند معدود دفعاتی که احزاب چپ واقعاً در اروپا حکومت را به‌دست گرفتند، زیر فشارهای سیاسی و اقتصادی بین‌المللی، به‌تنهایی سقوط کنند—در همان سطح ملی که صعود کرده بودند.

اما الزامی ندارد که وضعیت چنین بماند!

وقتی ما، طبقه‌ی کارگر، چارچوب سرمایه‌داری حاکم را زیر سؤال می‌بریم و واقعاً طرح این ایده را پیش می‌کشیم که جهانی دیگر و سیاستی دیگر ممکن است، در آن لحظه، پراکندگی و گسست در تلاش‌های ما به مسئله‌ای حیاتی تبدیل می‌شود که باید برایش راه‌حلی یافت.

سرمایه‌داری همچنان نظامی بین‌المللی است، و وظیفه‌ی ما این است که بدیلی جامع و سراسری در برابر آن ارائه دهیم—نه این‌که پشت مرزهای ملی پناه بگیریم.

ما باید منافع مشترک کل پرولتاریا را، فارغ از ملیت، برجسته و به میدان مبارزه وارد کنیم.

ما باید این واقعیت را بپذیریم که پرسش ساختارها و نهادهای سیاسی، برای سیاست طبقاتی پرسش محوری است.

قدرت ما به‌عنوان طبقه‌ی کارگر، نه در شعارهای خوش‌صدای ماست، نه در سیاست‌گذاری‌های خوش‌فرم، نه در برتری اخلاقی‌مان.
قدرت ما در توانایی‌مان برای سازمان‌دهی توده‌ای و تبدیل شدن به نیرویی متحد علیه نظم موجود نهفته است.

هیچ‌یک از این یوروحزب‌های موجود، به‌تنهایی کفایت نمی‌کنند—اما مسأله صرفاً اعلام موجودیت یک حزب اروپایی جدید نیست، همان‌طور که رفقای ما در DiEM25 سعی کردند چنین کنند.

طبقه‌ی کارگر همین حالا هم در بسیاری از کشورهای عضو اتحادیه اروپا، ساختارهایی دارد.

آن‌چه ما نداریم، ساختارهایی است که بتوانند مستقیماً با خود اتحادیه اروپا وارد نبرد شوند و آلترناتیوی کارگری بسازند.

احزاب اروپایی موجود، یا به‌عبارتی «شبه‌حزب‌ها»، نام «حزب» را به سخره گرفته‌اند.

آن‌ها باید با یک حزب واقعی جایگزین شوند—سازمانی با ساختاری درونی پاسخ‌گو و دموکراتیک، با شاخه‌های ملی که جزئی از یک کلیت سراسری و دموکراتیک‌اند.

با این حال، نباید به دام «اتحاد به هر قیمتی» افتاد.

ما به اتحادی مؤثر نیاز داریم—اتحادی که بر استقلال سیاسی طبقه‌ی کارگر و بر دفاع از دموکراسی رادیکال در برابر ساختارهای ضددموکراتیک نظم سرمایه‌داری جهانی بنا شده باشد.

ما به وحدت در عمل و تنوع در اندیشه نیاز داریم.

چنین اتحادی مستلزم آن است که شرکت‌کنندگان، انتقادات خود را به‌صورت علنی و شفاف منتشر کنند،

که اکثریت‌ها اقلیت‌ها را به‌خاطر نقد صادقانه حذف و طرد نکنند،

و در مورد مشخص این مقاله، اتحاد واقعی زمانی ممکن است که اقلیت‌ها نیز از درگیری‌های درونی طفره نروند و صرفاً به‌دلیل سختیِ مبارزه، سازمان را ترک نکنند و به‌دنبال محیطی «آسان‌تر» نروند، همان‌طور که سال گذشته اتفاق افتاد.

ما نمی‌توانیم از بوروکراسی‌های این احزاب اروپایی موجود،که خود را به بینشی تنگ و ملی از سیاست محدود کرده‌اند، انتظار داشته باشیم که این اتحاد را برای ما فراهم کنند.

نه PEL و نه ELA هیچ‌کدام چشم‌انداز امیدوارکننده‌ای به ما ارائه نمی‌دهند، و بارها و بارها ثابت کرده‌اند که وظیفه‌ی تاریخی‌شان را جدی نمی‌گیرند.

مبارزه علیه شیوه‌ی خودسرانه‌ی حکمرانی بوروکراسی‌ها در سیاست اروپاییِ حزبی،
و هم‌زمان، مبارزه برای اتحاد طبقاتی کارگران،

بخشی از یک مبارزه‌ی سیاسی درون جنبش کارگری است.

و آن‌هایی که ما را به این وضعیت کشانده‌اند، باید با فشار سیاسی از پایین روبه‌رو شوند.

*****

منبع:

Cosmonaut
https://cosmonautmag.com/2025/05/why-do-we-need-european-left-unity/div>

توضیحات:

آماندا لوی (Amanda Levi ) در گزارشی به انشعاب اخیر در حزب چپ اروپا (PEL) ــ که ائتلافی از احزاب سیاسی چپ‌گرا در پارلمان اتحادیه اروپا است ــ و پیامدهای این انشعاب بر شبکه‌ی جوانان چپ اروپا (ELYN) می‌پردازد.

Party of the European Left/PEL
این حزب یک ساختار فرا‌ملی‌ست که مجموعه‌ای از احزاب چپ‌گرا، کمونیست، سوسیالیست و ضدسرمایه‌داریِ کشورهای مختلف اروپایی را گرد هم آورده است. PEL خودش مستقیماً در انتخابات پارلمان اروپا شرکت نمی‌کند، اما احزاب عضو آن از طریق لیست‌های ملی خود، نمایندگانی را به پارلمان اروپا می‌فرستند.

European Left Youth Network
شبکه‌ی جوانان چپ اروپا

این شبکه، یک پلتفرم یا ساختار هماهنگ‌کننده برای سازمان‌های جوانانِ وابسته به احزاب عضو حزب چپ اروپا (PEL) است. در عمل، ELYN بخشی از ساختار درونی PEL به‌شمار می‌آمد و تلاش می‌کرد صدای جوانان چپ را در سطح اروپایی نمایندگی کند.

European Left Alliance for the Planet and the People/ELA
ائتلاف چپ اروپا برای سیاره و مردم
این ائتلاف جدیدترین انشعاب از حزب چپ اروپا (PEL) است و در ۲۷ سپتامبر ۲۰۲4 به‌طور رسمی تشکیل شد.

ویژگی‌ها و زمینه‌های کلیدی ائتلاف ELA:



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد