logo





سکولاریسم نمی تواند بیانگر هویت چپ ایران باشد

دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۷ - ۰۶ اکتبر ۲۰۰۸

سپیده صلحجو

به نظر می رسد وجود جبهه ای از افراد و گروه های سیاسی که چپ های سکولار و چپ های مذهبی بتوانند در آن حضور داشته باشند، عامل و کاتالیزور مهمی برای قبول برنامه های چپ از جانب بخش بزرگی از مردم خواهد بود. مردمی که در صورت قبول سوسیالیسم نگران برهم خوردن تعادل در باور های التقاطی شان هستند.
"آنها آن را نمی دانند ولی انجامش می دهند."
مارکس

یکی از سؤال هایی که پیش روی نیرو های چپ و به خصوص فعالان اجتماعی و صنفی است، امکان قدرتمند شدن حزب و یا جریانی سوسیالیست در جامعه ی مذهبی ایران است. آیا به لحاظ عقیدتی مردم پذیرای جنبشی از جنس چپ خواهند بود؟ به نظر می رسد مردم امکان و احتمال کمی برای سازش عقاید مذهبی و تفکر و عمل سوسیالیستی می بینند. می توان حدس زد که در پیدایش چنین تضادی در فکر مردم هم تبلیغات مذهبی ها بر علیه سوسیالیسم مؤثر بوده است و هم رفتار اشتباه چپ ها.
از مهم ترین وظایف رهبران فکری سوسیالیسم و روشنفکران چپ، ارائه ی راه حل هایی برای فعالیت موفقیت آمیز سوسیالیست ها در بطن جامعه ی ایران و امکان عضوگیری و قدرتمند شدن آنها با در نظر گرفتن طرز تفکر مذهبی مردم است. این مقاله تلاشی است در این راستا.

سکولاریسم
برخورد جریان های چپ حاضر با مذهب در ایران به طرز جالبی شبیه هم است. همگی خواستار جدایی دین لااقل از دولت و تلقی مذهب به عنوان امری خصوصی اند. همگی مخالف تبلیغات آته ایستی و ضد مذهبی هستند. به نظر آنها همین میزان اعلام موضع، راهنمایی کافی برای فعالان سیاسی چپ در جامعه است.
ولی به نظر ما این اظهار نظر ها در حوزه ی کلی گویی باقی می مانند و عمدتاً برخوردهایی فرهنگی و فلسفی هستند و نمی توانند راه حل های سیاسی مشخصی برای فعالین سیاسی ایران ارائه دهند.
در تمامی قطع نامه های نشست های اعضای سازمان ها و تشکل های چپ، بندی وجود دارد که خواستار سکولاریسم است. سکولاریسم در اندیشه ی چپ حاضر به معنی جدایی دین از دولت، حکومت و سیاست است. بعضی ها نمی توانند منکر قدرت مذهب در جامعه ی ایران شوند و خواست خود را محدود به جدایی دین از دولت می کنند ولی حاضر نیستند در این باب تعمق کنند که چگونه ممکن است در جامعه ای، سیاست آغشته به مذهب باشد ولی دولت حاکم در آن فضای سیاسی، کاملاً سکولار باشد.
کلمه ی سکولار کلمه ای لاتینی است و به معانی "زمانه"، "سده" و "زمان حال" است. بدین سان، "سکولاریزاسیون" را می توان انطباق با سده، زمانه، ایام ما و این دنیا تبیین کرد و یا به معنای سازگاری با روزگار، "این جهانی" و "دنیوی" تعبیر کرد. در فارسی معادل های "دنیا گرایی" و "گیتی گرایی" برای آن پیشنهاد شده است.
پس سکولاریسم یعنی "این عالم گرایی" ، یعنی توجه را فقط به این عالم معطوف کردن و از عوالم دیگر نظیر عالم ماوراء الطبیعه و یا آخرت چشم پوشیدن، خواه آن عوالم دیگر موجود باشند و یا نباشند. ملاک و معیار امور خیر و شر، یا صلاح و خطا، فقط عقل آدمی است و پای خداوند به فرض آنکه حتی وجود داشته باشد از زندگی آدمی بیرون کشیده شده است. سکولاریست ها در تحلیل حوادث و پدیده های طبیعی هیچگاه به چیزی بیرون از طبیعت رجوع نمی کنند و امید وار به معجزه نیستند. سکولاریسم همه ی انگیزه ها را غیر دینی می کند؛ از جمله انگیزه های آموزشی، انگیزه های خیرخواهانه و انگیزه های سیاسی را.
جدایی دین از سیاست، معادل سکولاریسم نیست بلکه یکی از نتایج و ثمرات سکولاریسم است. جدایی دین از سیاست در جامعه ای ممکن می گردد که اولاً: اکثریت مردم آن جامعه، اندیشه ی سکولار داشته باشند، ثانیاً: دمکراسی در آن جامعه نهادینه شده باشد، ثالثاً: توافق ضمنی اقلیت مذهبی آن جامعه جلب شده باشد.
در حالتی دیگر می توان تصور آنرا داشت که در کشوری با مردم مذهبی، رژیمی سکولار برای مدتی طولانی با اعمال دیکتاتوری بر سریر قدرت بماند. می توان انتظار داشت که به محض باز شدن فضای سیاسی و امکان انتخابات آزاد در آن کشور ، دولتی با گرایش مذهبی به قدرت برسد.
عجله ی رفقا در استقرار سکولاریسم در ایران، نشان از عدم اعتقاد آنان به پیدایش و تحول پدیده های اجتماعی در بستر تاریخ، یعنی به یکی از اصول اساسی اندیشه ی هگلی – مارکسی دارد.
نکته ی مهم از دیدگاه تاریخ اندیشه این است که تاریخ اندیشه ی جهانی با اندیشه ی دینی آغاز می شود، اما تحولی که این اندیشه ی دینی در درون تمدن های گوناگون پیدا کرده است یکسان نیست. برخی از حوزه های تمدنی هرگز نتوانسته اند راهی به بیرون محدوده ی دیانت باز کنند، در حالی که برخی از حوزه های تمدنی در دوره هایی از تاریخ خود توانسته اند اندیشه ای غیر ملتزم به دیانت تأسیس کنند.
متأسفانه تمدن های شکل گرفته در خاور میانه، در محدوده ی دیانت باقی مانده اند.
اگر در اروپا سکولاریسم و لائیسیته مستقر است باید توجه نمود که این حوزه ی تمدنی در پنج قرن اخیر، رنسانس، نهضت روشنگری، لیبرالیسم و سوسیالیسم را تجربه کرده است.
سرعت و سهولت پذیرش مدرنیسم و سکولاریسم در بعضی از کشور های توسعه نیافته، عده ای رادچار توهم کرده است که چنین سرعتی را می توان در ایران هم انتظار داشت. در این مورد توضیحی لازم به نظر می رسد. بعضی از مذاهب نظیر بودیسم یا مذاهب کنفسیوسی معتقد به خدایی واحد و انسان وار و مداخله گر در زندگی زمینی نیستند. فقه و دستورات شرعی این مذاهب بسیار محدودتر از مذاهب ابراهیمی است. از این رو نمی توان به عنوان مثال برخورد مردم ژاپن، چین یا تایلند با مدرنیسم، و مقاومت مذهبی مردم این کشور ها در مقابل سکولاریسم را با رفتار مردم مصر، ایران و یا پاکستان مقایسه کرد.
در عالم واقع، اشخاصی کاملاً سکولار و جوامعی متشکل از این نوع افراد بسیار اندکند. در جوامعی که دوستان چپ به آنها اشاره دارند نظیر کشورهای اروپایی و آمریکا نیز جدایی دین از دولت به طور کامل واقع نشده است. بسیاری از بنیان های فرهنگی این جوامع مسیحی است و بسیاری از احزاب رسماً و علناً خود را مسیحی معرفی می کنند و مخالف آشکار و پنهان تبلیغات مذاهب دیگر و یا به قدرت رسیدن افرادی با عقاید مذهبی دیگر هستند. در آمریکا لابی های مسیحی قدرتمندی وجود دارند که در تدوین قوانین و به قدرت رساندن مقامات سیاسی مورد نظر خود تأثیر گذارند.
سه نتیجه از این بحث کوتاه بگیریم:
۱- افراد را عموماً نمی توان مثل رنگ های سیاه و سفید به سکولاریست و غیر سکولاریست تقسم بندی کرد. عده ای خود را دائماً در دامان خداوند می بینند و در هر تصمیمی نقش خدا را مؤثر می دانند و عده ای گه گداری نیاز به خدا پیدا می کنند و به یاد او می افتند. فقط اقلیتی از مردم هستند که به هیچوجه عوامل غیر قابل توضیح و متافیزیکی را در تصمیم های خود دخالت نمی دهند.
۲- سیاست در یک جامعه ی آزاد و به تبع آن، دولت حاکم در آن فضای سیاسی، متأثر است از درجه ی اعتقاد افراد آن جامعه به عقاید دینی و یا سکولار. یعنی نمی توان انتظار داشت در کشوری که افراد آن دارای اعتقادات جدی مذهبی هستند، انتخاب و کارکرد دولت سکولار باشد.
۳- جدایی دولت از مذهب زمانی در ایران اتفاق می افتد که اکثریت ایرانیان به میزان بالاتری از سکولاریسم اعتقاد پیدا کنند. این پروژه ای طولانی مدت است و دخالت روشنفکران و افراد دخیل در حیات علمی، هنری و فرهنگی جامعه را طلب می کتد. جدایی دولت از مذهب خواستی نیست که در یک قطع نامه ی سیاسی مطرح شود و انتظار تحقق به یکباره و معجزه وار آن را داشت.

باور های دینی مردم ایران
اگر فرض بر این باشد که ما در جامعه ای مذهبی زندگی می کنیم و باید از منافع طبقات مورد علاقه ی خود، حقوق زنان و اقلیت های ملی و مذهبی در همین شرایط دفاع کنیم و با همین مردم به دمکراسی و توسعه ی عادلانه دست پیدا کنیم باید ببینیم میزان سکولاریسم و تلرانس مردم چقدر است و آنها تا چه میزان پذیرا ی ایده های سوسیالیستی هستند.
برای این منظور باید شناخت کافی از میزان و نوع باورهای دینی مردم ایران داشت.
اگر روز میلاد امام رضا در مشهد باشید و سری به حرم ایشان بزنید، از کثرت تعداد علاقه مندان به امام هشتم و حال و هوای معنوی آنها تعجب خواهید کرد.
اگر سه شنبه شبی به جمکران بروید، از گستردگی قدرت خرافات و امید مؤمنین به معجزه حیران می مانید.
اگر در روز عاشورا بتوانید اوضاع را در شهرها و روستاهای ایران دنبال کنید، متوجه خواهید شد که جمع فوق العاده زیادی از مردم مشغول مراسم عاشورا هستند.
در ظاهر امر، گسترگی نفوذ مذهب در ایران بسیار زیاد است و حتی در میان اقشاری که تحصیلات دانشگاهی دارند، کمتر کسی را می یابید که سرنوشت خود را صد در صد به عقل تجربی بسپارد و مانع دخالت متافیزیک در تصمیم گیری ها و ارزش گذاری هایش بشود.
ولی اگر در ایمان مردم و میزان خلوص اعتقادات دینی مردم تعمق و دقت شود این موضوع روشن خواهد شد که مؤمنین واقعی در ایران اندکند. اگر فردی مسلمان و شیعه مذهب بخواهد در عصر کنونی در ایران، ایمان خود را به طور کامل نگهدارد و به فرایض دینی خود عمل کند با تناقضات فراوانی روبرو خواهد شد.
به نظر ما کمتر از 15 در صد مردم ایران دارای عقاید افراطی مذهبی هستند و سوغات مدرنیسم، اعم از ماهواره و اینترنت و یا برابری حقوق زنان و ممنوعیت مجازات اسلامی را پذیرا نیستند.
متأسفانه ما میزان افراد معتقد به ماتریالیسم و حاکمیت مطلق عقل و علم در زندگی خصوصی و جامعه را حدود یک در صد جمعیت ایرانی می یابیم.
اکثریت قاطع مردم ایران دارای طیفی از عقاید نسبتاً تا شدیداً التقاطی هستند.
تناقض های لاینحل و عجیب در افکار شیعیان ایرانی در یک نگاه منطقی، غیر قابل باور می نماید ولی اکثریت قاطع مردم در ایران با این تناقض های فکری به راحتی کنار می آیند و از عقاید متفاوت و حتی متضاد، برداشت های مفید به حال خود می کنند؛ بی اعتنا به تناقض این عقاید.
اکثریت بزرگی از مردم مذهبی در ایران قضاوت و مجازات اسلامی را قبول ندارند و قطع انگشتان دزدان و یا سنگسار و شلاق زدن را وحشیگری می دانند. اکثریت مردم در اذهان خود مخالف ربا هستند ولی حاضر نیستند از سود تضمین شده ی بانکی بگذرند. اکثریت زنان مسلمان در ایران مخالف قوانین مذهبی تبعیض آمیز بر علیه زنان هستند. برای اکثریت مردم ایران این امر قابل قبول نیست که فقط شیعیان شانس رفتن به بهشت موعود را دارند و میلیاردها انسان دیگر به هر صورت گرفتار دوزخ خواهند شد.
برخورد سنت و مدرنیسم، خرافات و علم، تعصب مذهبی بومی و عقاید مردمان دیگر در جهان، شکل عقاید و باورهای مردم را دگرگون کرده است.
ما شخصی را می شناسیم که صدقه می دهد و به قول خودش بدین وسیله اتوموبیلش را بیمه ی حضرت ابوالفضل کرده است و در عین حال توسط موبایلش جوک راجع به امام حسین برای دوستانش می فرستد.
در روزهای عزاداری محرم تعداد افرادی که لباس سیاه می پوشند زیاد می شود. ما خیلی از آنها را می شناسیم که مشروب می خورند. به جرئت می توان گفت که سالانه میلیون ها لیتر مشروب الکلی در ایران مصرف می شود. هستند کسانی که اول مشروب می خورند دهانشان را سه بار با آب می شویند و بعد وضوء می گیرند و نماز می خوانند.
فراوانند خانواده هایی که به خاطر عقاید مذهبیشان، اعتقاد به حجاب اسلامی دارند ولی همانها در خانه هایشان، گیرنده ی برنامه های ماهواره ای دارند و فیلم ها و شو های آمریکایی نگاه می کنند.
سه سال پیش دولت پرواز های مستقیم به آنتالیا را ممنوع اعلام کرد. تبلیغات تور های تفریحی به ترکیه تمامی روزنامه ها را فرا گرفته بود و تعداد پرواز ها ی مستقیم به آنتالیا به بیش از ده پرواز در هفته رسیده بود. خیلی از خانم هایی که در سواحل زیبای مدیترانه شنا می کنند در ایران سفره ابوالفضل می اندازند و اگر کارشان گیر کند شب تا صبح قرآن بر سر می نهند و راز و نیاز می کنند.
دیگر اکنون بر کسی پوشیده نیست که خیلی از جوانان حزب اللهی که وقتی با زنی صحبت می کنند حجب و حیای اسلامیشان مانع آن است که مستقیم به صورت طرف نگاه کنند، چون به خلوت می روند کار دیگر می کنند. بنا به اعتراف مقامات وزارت ارتباطات و نمایندگان مجلس، متأسفانه دوازده میلیون نفر از کاربران اینترنتی در ایران به سایت های پورنوگرافیک مراجعه می کنند.
با این اوصاف جای تعجب ندراد که در کشوری که اهانت به مقدسات، طبق قانون، مجازات سنگین در حد مرگ دارد؛ بیشترین لطیفه ها و جوک ها راجع به خداوند و پیامبران و امامان ساخته و گفته می شود و "هیچکس" در موسیقی زیر زمینی اش می خواند:
"خدا پاشو ...من چند سالی باهات حرف دارم
خدا بیدار شو، یه آشغال باهات حرف داره، نکنه تو هم به فکر اینی که چی صرف داره."
این حدیث مفصل را کوتاه کنیم و به نتیجه ی زیر برسیم:
هر گروه و جمع سیاسی، تلقی خود را از طرز تقکر مردم دارد که بر گرفته از برخورد های مستقیم با مردم و انعکاس نظرات مردم در رسانه های عمومی و غیره است.
به نظر ما در یک برآورد بسیار کلی، مردم ایران را می نوان به سه گروه تقسیم کرد. اقلیت کوچکی از مردم نظریات خشکه مذهبی دارند که مانع هرگونه پذیرش افکار سوسیالیستی است. حدود یک در صد مردم می توانند تفکر و عقیده ای کاملاً غیر مذهبی را بپذیرند و اکثریت مردم قابلیت آنرا دارند که انواع دیدگاه های التقاطی را دنبال کنند. به عبارت دیگر، این گروه از مردم توانایی و یا علاقه ای به پذیرفتن یک روش زندگی مبتنی بر مذهب صرف یا تفکر علمی و سکولار صرف را ندارند.
طبیعی است که این سه بخش جامعه در حرکت تاریخی بر هم تأثیر می گذارند و بخشی از آنها فعال و بخشی منفعل می شوند و گفتمان های غالب جامعه در حوزه ی عمومی مطرح و حاکم می شوند.

هویت معرفتی چپ ایرانی
احزاب، سازمان ها و فعالان چپ باید در درجه ی اول از خواست های اقتصادی و سیاسی کارگران، زحمتکشان، مزد بگیران و اقشار محروم جامعه دفاع کنند. خواست سکولاریسم گرچه در حوزه ی وظایف چپ ها است ولی نمی تواند جزو اولویت های برنامه ای آنها باشد، چرا که اولاً: سکولاریسم تنها با سیاست قابل حصول نیست و همکاری افراد و جریان های متنوعی در حوزه های دیگر فکری را می طلبد. ثانیاً: تأکید بیش از اندازه بر سکولاریسم باعث تعطیلی سیاست ورزی و همین طور باعث تفرقه در میان صفوف زحمتکشان و اخلال در طرح خواست و برنامه ی آنان برای توسعه ای عادلانه می شود.
ولی چرا سکولاریسم به اولویت اصلی برنامه ای چپ ها تبدیل شده است؟
شاید تحلیل جامعه شناسی مارکسیستی به کمک ما بیاید. خواستگاه اجتماعی و طبقاتی چپ های فعلی ایران کدام است؟ چپ های جوان، عمدتاً از جنبش دانشجویی می آیند. اکثر چپ های نسل دوم و سوم بعد از انقلاب، یا دانشجو هستند و یا در محیط دانشگاه، سوسیالیست شده اند. چپ های خارج از کشور هم سال هاست که رابطه ی ارگانیک با جامعه ی ایران ندارند. بنابراین اکثر چپ ها هویت سیاسی خود را در حوزه ی معرفت می یابند و تعریف می کنند. در این حوزه، مرز بندی های معرفتی نظیر آته ایست بودن و سکولاریست بودن خواه نا خواه عمده می شوند.
در یک جریان سیاسی که جنبشی ملی را رهبری و یا نمایندگی می کند، خواست های ملی، عامل اصلی مرزبندی است. مثلاً در حزب دمکرات کردستان، ممکن است نظرات مختلف مذهبی وارد شود. ممکن است در کمیته ی مرکزی حزب دمکرات، یکی از اعضاء قرآن بخواند و یکی کاپیتال مارکس ولی عامل اصلی در مرزبندی، دفاع از حقوق مردم کرد است.
در جنبش فمینیستی که خواست اصلی، رفع تبعیض از حقوق زنان است، ممکن است افرادی با دیدگاه های مختلف ایدئولوژیک شرکت کنند. در همین کمپین یک میلیون امضاء خودمان، شاهد حضور افرادی با عقاید اسلامی و مارکسیستی هستیم. هویت کمپین را نمی توان عقیدتی تعریف کرد. حتی سکولاریسم جزو مبانی فکری و اهداف کمپین نیست.
قاعدتاً اگر جنبش چپ ایران از دل طبقه ی کارگر یا دیگر اقشار مزد بگیر و زحمتکش جامعه بیرون می آمد و منافع آنان را نمایندگی می کرد، باید اعضای مسلمان بسیاری می داشت.
اصرار بر این عقیده که سوسیالیسم عین علم است و فقط کسانی می توانند عقاید چپ را بپذیرند که پیش از آن دست از دین و ایمان خود بر داشته باشند، یک برخورد کاملاً روشنفکرانه به سیاست است. گر چه تمامی چپ ها منکر این نظر هستند ولی رفتار و برخورد اکثر آنها در طول دهه های اخیر حاکی از آن است که نتوانسته اند از قیود روشنفکری خود رها شوند و در عمل، هویتی معرفتی برای خود ساخته اند.
جنبش چپ ایران یک مشکل بزرگ دیگر نیز دارد که باعث می شود مرزبندی هایی بر اساس جهان بینی و فلسفه، مشخص کننده ی هویت آنان بشود. جنبش چپ برنامه ی اقتصادی و سیاسی ندارد. قطعنامه های نشست های گروه های چپ نظیر "راه کارگر" و یا طیف "فدائیان" را با بیانیه های "جبهه ملی ایران" مقایسه کنید. همه خواستار عدالت، آزادی، جمهوری و سکولاریسم هستند و هیچکدام موضعی نسبت به مالکیت، دولت، بازار، جهانی شدن و توسعه در شرایط فعلی ندارند.
فرق "جمهوریخواهان دمکرات و لائیک" با "اتحاد جمهوریخواهان ایران" در این بود که آن ها رادیکال تر و چپ تر بودند و به اصلاح طلبان حکومتی اعتمادی نداشتند. اضافه کردن کلمه ی لائیک به نام این جریان ظاهراً برای نشان دادن رادیکالیسم بوده است. ولی چرا کلمه ی لائیک؟ مگر "اتحاد جمهوری خواهان ایران" موافق لائیسیته نیستند؟ سؤالی که پیش می آید آن است که در کدام ادبیات سیاسی، لائیک بودن مترادف رادیکال بودن است؟!
از این بحث نتیجه ی زیر را می توان گرفت:
متأسفانه خاستگاه جنبش چپ در حوزه های روشنفکری است و این جنبش نتوانسته به پایگاه اجتماعی و یا طبقاتی مشخصی متکی باشد و هویت خود را از این اتکاء بدست آورد. به علاوه، چپ دارای برنامه ی اقتصادی نیست و هویت افراد چپ بیشتر متأثر از موضوعات معرفتی و یا سمپاتی به حزب و دسته ای خاص است.
اگر این آسیب شناسی را قبول کنیم اتفاقاً باید رنگ و نقش سکولاریسم در برنامه های احزاب چپ کمتر شود. باید در جهت تصحیح تعریف فلسفه ی وجودی چپ ایرانی حرکت کرد. باید تأکید و اصرار بر پیوند با جنبش های اجتماعی داشت. باید چپ بودن را به مفهوم مقید بودن به برنامه ی سیاسی و اقتصادی چپ و پیگیری اهداف آن تعریف کرد.

برنامه ی چپ برای آشتی دادن مردم با سوسیالیسم
حال سعی می کنیم به سؤال مطروحه در آغاز مقاله پاسخی بیابیم. چپ در جامعه ی مذهبی ایران باید چه سیاست هایی را دنبال کند؟
در درجه ی اول باید برنامه اش هویت آن را تعیین کند. چپ باید برنامه ی اقتصادی و سیاسی داشته باشد نه به آن مفهوم که در آینده ای دوردست ما خواستار چگونه جهانی هستیم بلکه برنامه ای برای یک نسل. بدون داشتن نظر و موضعی راجع به حدود مورد قبول مالکیت خصوصی، نقش و اندازه ی دولت، نود هزار میلیارد تومان سوبسید دولتی، سرمایه گذاری خارجی، مالیات، بازار، توسعه و ایجاد فرصت های شغلی در ایران و از این قبیل موضوعات عاجل پیش رو نمی توان در میان مردم فعالیت سیاسی مؤثر انجام داد.
در درجه ی دوم باید ملاک ورود افراد به احزاب و گروه های چپ را صرفاً قبول برنامه ی اقتصادی و سیاسی چپ دانست و در عمل پایبند به آن بود.
در درجه ی سوم که به نظر ما از واجب ترین امور است؛ باید جبهه ای با گروه های دیگر سیاسی با گرایش چپ ایجاد کرد، سطح خواستها را درآن جبهه به سطح عملی و ممکن پایین آورد و نترسید از حمایت از طرح ها و نظریات التقاطی.
به نظر می رسد وجود جبهه ای از افراد و گروه های سیاسی که چپ های سکولار و چپ های مذهبی بتوانند در آن حضور داشته باشند، عامل و کاتالیزور مهمی برای قبول برنامه های چپ از جانب بخش بزرگی از مردم خواهد بود. مردمی که در صورت قبول سوسیالیسم نگران برهم خوردن تعادل در باور های التقاطی شان هستند.

سپیده صلحجو
از جانب گروهی از هواداران سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)
مهر ۱٣٨۷
http://fadaeiankhalgh.blogfa.com


منابع:
"لائیسیته چیست؟" ، شیدان وثیق ، نشر اختران ، 1384
"سکولاریسم،از نظر تا عمل" ، محمد برقعی ، نشر قطره ، 1381
"لائیسیته" ، گی آرشه ، ترجمه عبدالوهاب احمدی ، نشر آگاه ، 1385
"سنت و سکولاریسم" ، عبدالکریم سروش و دیگران ، موسسه فرهنگی صراط ، 1381
"بررسی و نقد مبانی سکولاریسم" ، علی اکبر کمالی اردکانی و دیگران ، دانشگاه امام صادق(ع) ، 1386
"مجله آرش شماره 101"
"گستره ی اقتدار دین در حیات اجتماعی ایرانیان"، سید جواد طباطبائی
http://www.talash-online.com/didgha/matn_193_16.htm






google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


2008-10-07 00:57:12
نویسنده محترم

استدلال شما در رد قرار دادن سکولاریسم در برنامه ی سیاسی، به جهت اینکه مردم ایران آمادگی آن را ندارند، قانع کننده نیست. این استدلال را می شود در مورد خواستهای دیگر هم بکار برد. مثلا آزادی بیان و عقیده. آیا واقعن چند درصد مردم ایران به درک درستی از این اصل رسیده اند و آن رادر زندگی شان بکار می برند؟ چند درصد مردم به برابری جنسیتی زن و مرد رسیده اند؟ تا چه حد آن را در زندگی خصوصی و بیرونی شان رعایت می کنند؟ و یا دیگر خواستهای ضروری دیگر؟
استدلال شما می شود حکایت مرغ و تخم مرغ.
واقعیت اینست که پروسه تغییرهای ریشه ای هم باید در حوزه ی سیاسی اتفاق بیافتد و هم در حوزه ی فرهنگی. یعنی همان چیزی که در خاورمیانه به وقوع نپیوست.در اروپا هم اول نیامدند بگویند بیایید صبر کنیم اکثریت سکولار بشوند بعد قانون را عوض کنیم و انقلاب کنیم. همه ی این حرکت ها در همه حوزه (سیاسی،فرهنگی، اقتصادی و...) در کنار هم جریان داشته است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد