ویرانههای کافه البقاع. ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵ (عمر القطاع)
ـ اسرائیل با یک بمب ۵۰۰ پوندی، یک کافۀ مغروف و محبوب ساحلی در غزه را که مکانی نادر برای استراحت روزنامهنگاران و ساکنان بود، ویران کرد و ده ها کشته بجا گذاشت.
برای بیش از دو دهه، کافۀ البقاع یک پناهگاه ساحلی محبوب در غرب شهر غزه بود؛ مکانی برای ملاقات های دوستانه، برای کسانی که به فضایی آرام جهت استراحت یا انجام کاری نیاز داشتند. سازۀ چوبی سادۀ این کافه در دو طبقۀ، با بالکنهای دلباز رو به دریای مدیترانه، برای همه دلپذیر بود. صاحبان کافه قیمتها را پایین نگه میداشتند تا برای مردم مقرون به صرفه باشد.
البقاع یکی از معدود کسب و کارهایی در غزه بود که علیرغم جنگ توانست باز بماند. این کافه به دانشجویان و کسانی که می خواستند مطالعه کنند، روزنامهنگارانی که در صدد نوشتن گزارش خود بودند و به (فریلنسر)هایی که سعی داشتند در بحبوحه قطعیهای برق و آوارگیهای مکرر همچنان دورکاری کنند، دسترسی به اینترنت ارائه میداد. در حالی که زندگی در سراسر نوار غزه متوقف شده بود، مردم در البقاع دور هم جمع می شدند، روی صندلیهای پلاستیکی می نشستند و هر نوع نوشیدنی، که هنوز در محاصره موجود بود، را مینوشیدند و لحظات کوتاه آرامی را با همکاران و عزیزانشان میگذراندند.
همۀ اینها حوالی ظهر دوشنبه، ۳۰ ژوئن، زمانی که ارتش اسرائیل بدون هیچ هشداری یک بمب ۵۰۰ پوندی را روی کافه انداخت، به پایان رسید . به گفتۀ وزارت بهداشت غزه، در این حملۀ هوایی حداقل ۳۳ نفر از جمله صاحب کافه، ساهر البقاع، کشته شدند.
ارتش اسرائیل در بیانیۀ خود ادعا کرد که «به تعدادی از اعضای سازمان تروریستی حماس حمله کرده است» و «پیش از حمله، اقدامات زیادی برای کاهش احتمال آسیب به غیرنظامیان انجام شده است.» با این حال، علیرغم درخواستهای مکرر +972 برای اطلاعات بیشتر، ارتش توضیح نداده است که چه کسی هدف حمله بوده یا چرا کشتن این همه غیرنظامی ضروری بوده است، و تنها اعلام کرده است که «این حادثه در دست بررسی است.»
ماهر البقاع، برادر ساهر و یکی از مالکان کافه، از این بمباران ابراز تأسف و ناباوری کرد. او به مجله +972 گفت: «غم و اندوه مردم نشان میدهد که این کافه صرفاً مکانی برای مردم عادی بوده است - برخلاف آنچه [ارتش اسرائیل] ادعا میکند، جمع شدن مردم در آن هدف دیگری نداشته است. همیشه، و از ابتدای جنگ هم، این کافه مکانی برای تفریح و آسایش و دوستی برای همه بوده است. من هنوز از این که هدف بمب قرار گرفته، در شوک عمیقی هستم. ما برای همه چیز آنجا سوگواریم، حتی دیوارها».
اسماعیل ابو حطب ، عکاس خبری ۳۲ سالۀ اهل شهر غزه، از جمله کشتهشدگان این حمله بود. او سالها مشتری ثابت کافه بود و اغلب برای ملاقات با دوستان و همکارانش به آنجا میآمد و سعی میکرد در طول جنگ هم روال عادی خود را حفظ کند.
ابو حطب به خاطر ثبت زیباییهای طبیعی غزه شناخته میشد. اما جنگ او را مجبور کرد تا مرگ و آوارگی در امتداد ساحل را مستند کند. عکسهائی از این صحنهها در نمایشگاهی با عنوان (بین آسمان و دریا) در چندین ایالت آمریکا به نمایش درآمد.
در نوامبر ۲۰۲۳، ابو حطب در حملۀ هوایی اسرائیل به برج الغفاری در شهر غزه، که دفاتر گروه رسانهای فلسطین در آن قرار داشت، به شدت زخمی شد. با این حال، او به کار خود به عنوان عکاس خبری ادامه داد و پس از بازگشت به کار و در جریان آتشبس ماه فوریه، عکاسی از زندگی در کنار دریا را از سر گرفت و مصمم بود انسانیت پایدار غزه را به تصویر بکشد.
سالم الریس، دوست نزدیک ابو حطب، روزنامهنگار آزاد همکار او به +972 گفت: «این یک فقدان معمولی نیست، بلکه فقدان یک دوست عزیز و خلاق در مکانی است که خاطرات زیادی را در خود جای داده است.»
او می گوید: چند سال پیش توسط دوستان مشترک با اسماعیل آشنا شدم. ما همدیگر را خوب شناختیم و برای صحبت در مورد کار و زندگی یکدیگر را ملاقات میکردیم. او از بیمیلیاش به کار کردن زیاد پس از مجروح شدنش در ابتدای جنگ برایم گفت، که تقریباً منجر به ار کار افتادن پای چپش شده بود.
ابو حطب پس از مجروح شدن در آغاز جنگ
سالم پستی از حساب اینستاگرام اسماعیل ابوحطب را نشن می دهد که در روز۴ ژوئن ۲۰۲۵ نوشته بود: «بندر غزه ـ امروز نیروهای دریائی اسرائیل در هنگامۀ تشدید تنش نظامی، به سمت خط ساحلی غزه آتش گشودند و بندر را هدف قرار دادند. این حمله در حالی صورت میگیرد که غیرنظامیان تلاش میکنند تا در محاصره، بقای روزانۀ خود را حفظ کنند. هم اکنون ستونهای دود بر فراز بندر - که زمانی فضای مطبوعی برای نفس کشیدن و فرار از دغدغه بود - به هوا برخاسته است.»
این دو نفر آخر هفتۀ قبل در کافهای دیگر در شهر مرکزی دیر البلح همدیگر را دیده بودند و شروع به برگزاری جلسات آموزشی برای گروهی از روزنامهنگاران کرده بودند. الریس روز یکشنبه به شهر غزه رسید و جلسۀ بعدی را اداره کرد. او توضیح داد: «قرار بود [ابو حطب] آموزش خود را طی دو روز آینده تکمیل کند، همانطور که ما هفته قبل با گروه اول انجام داده بودیم.»
در پایان جلسه روز یکشنبه، یکی از روزنامهنگاران حاضر در جلسه از الریس سؤالی کرد که او نتوانست به آن پاسخ دهد. او به +972 گفت: «به او گفتم که روز بعد این موضوع را با اسماعیل مطرح کند، زیرا او در حرفۀ خود باتجربهترین بود. نمیدانستم که به این زودی با او خداحافظی خواهیم کرد.»
فرانس السلمی ، هنرمند تجسمی اهل شهر غزه و دوست صمیمی ابو حطب، در کنار او در کافیشاپ شهید شد. نلی خالد، که چندین سال با السلمی دوست بود، به +972 گفت: «او بسیار مهربان و نجیب بود. ما قبلاً با هم به [کافه البقاع] میرفتیم و قرار بود پس از پایان جنگ دوباره آنجا همدیگر را ببینیم.»
خالد ادامه داد: «ما آنجا برای همه چیز سوگواری میکنیم، حتی دیوارها. فرانس دختر بلندپروازی بود. او با اسماعیل همکاری کرد و در راهاندازی وبسایت پلتفرم رسانهایشان به نام( بایپا) [جایی که خالقان غزهای داستانهایی دربارۀ زندگی و هویت خود به اشتراک میگذارند] به آنها کمک کرد. سرنوشت از هر چیزی سریعتر بود. آنها با هم رفتند و ما در بهشت به هم خواهیم رسید.»
تابلوی «جنگی که نه تنها مکانها، بلکه ارواح را تسخیر میکند»، اثر فرانس السلمی، ۱۸ می ۲۰۲۵، در اینستاگرام.
تنها جایی در غزه بود که دوست داشتم
در روزهای پس از اعتصاب، بسیاری از فلسطینیها با نوشتن پیامهای تسلیت صمیمانه به کافه البقاع، علاقۀ عمیق و پایدار خود را به این کافه توصیف کرده و در سوگ از دست دادن یکی دیگر از بناهای تاریخی غزه نشستهاند.
مریم الاخرس، ۲۸ ساله، اهل شهر غزه، با کافه به عنوان مکانی شاد برای خود بزرگ شد. او گفت: «این جایی بود در غزه که خیلی آنرا دوست داشتم. از کودکی، هر آخر هفته با دوستان مدرسهام به آنجا میرفتم. آنها به ما اجازه میدادند که اگر میخواستیم از بیرون غذا بیاوریم. در دبیرستان که بودم، هر وقت از درس خواندن احساس استرس میکردم، به تنهایی به آنجا میرفتم و پشت میزی کنار دریا مینشستم. در دانشگاه، برای جشن تولد و سایر مناسبتهای شاد به البقاع میرفتیم.»
در طول جنگ، البقاع همچنان پناهگاه الاخرس بود: «من مدام برای استراحت و دور شدن از جنگ به آنجا میرفتم. با این حال، در روز حمله، به دلیل دستور تخلیه جدید ارتش اسرائیل از منطقۀ الدراج [شهر غزه] آواره شده بودم، بنابراین به کافه نرفتم. به خانوادهام گفتم وقتی در خانۀ اقواممان در ساحل مستقر شویم، البقاع به ما نزدیکتر خواهد بود و میتوانم هر روز به آنجا بروم. «وقتی خبر هدف قرار گرفتن کافه را خواندم، خیلی شوکه شدم - آنها چیزی که ما را خوشحال میکرد انتخاب کردند و آن را نابود کردند. من بخاطر از دست دادن این مکان و مردمش بسیار ناراحتم. امیدوارم جنگ قبل از مرگ همۀ ما تمام شود.»
یوسف صلاح الاشقر، مشتری قدیمی کافۀ البقاع، در پستی در فیسبوک دربارۀ این اتفاق نوشت : «این کافه عملاً تنها محل، تنها جایی بود که میتوانستید به آن بروید - چه پول داشته باشید چه نداشته باشید - تا بنشینید، لذت ببرید و هر چه بود را سفارش دهید. با وجود سادگیاش، من آن را بیشتر به عنوان یک فضای فرهنگی دیدم تا یک کافۀ ساحلی. وقتی که گذرگاهها بطور منظمتری باز بودند، من حتی از آنجا برای پذیرایی از مهمانان استفاده میکردم».
در پست دیگری، عبدالله کرم صیام از شهر غزه در مورد معنای کافه برای خود نوشت: «البقاع فقط یک کافه نبود. پناهگاه کوچکی بود برای خنده، برای دورهمیهای شیرین با خانواده و دوستانم. ما تکههایی از زندگیمان را آنجا پنهان میکردیم، شبهای طولانی را آنجا میگذراندیم و لحظاتی را تجربه میکردیم که دیگر هرگز تکرار نخواهند شد.»
در میان زخمیهای حمله به البقاع، اولا عبد ربه نیز حضور داشت که لحظات پایانی زندگیاش با نامزدش، نسیم ابو صبحا، را در پستی در شبکههای اجتماعی از روی تخت بیمارستان الشفا روایت کرده است: «او کنار من نشسته بود... ما عکسهای زیادی گرفتیم. او تقریباً از شادی بال بال میزد و به من میگفت که عکسها چقدر زیبا هستند.»
این زوج در حالی که دربارۀ زندگی مشترک، امید نسیم برای ملاقات با مادر اولا و غرورش از تسخیر قلب او صحبت میکردند، قهوه و ساندویچ فلافل می خوردند. «او تمام مدت دستم را گرفته بود. حتی وقتی از مرگ صحبت میکردیم، به من میگفت نگران نباشم، تا زمانی که با هم هستیم.»
سپس صدای انفجار آمد. اولا ادامه داد: «ما روی زمین افتادیم. پایم خونریزی داشت... زخم را با رومیزی بستم و او را صدا زدم: 'نسیم، لطفا به من بگو حالت خوب است... لطفا مرا ترک نکن.' اما او بیحرکت به پشت دراز کشیده بود و خونریزی شدیدی داشت. او همان لحظۀ اول رفته بود.»
نسیم قبل از اولا با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. اولا وقتی چند ساعت بعد، در حالی که از درد پایش میلنگید، برای درمان به آنجا رسید، خانوادهاش را در آنجا دید. پدرش طاقت نگاه کردن به او را نداشت و به سؤالات توأم با نگرانی او در مورد زنده ماندن یا نماندن نسیم پاسخی نداد.
«حوصلهام سر رفته، برای همین شلیک میکنم»: تأئید کاربرد آزادانۀ خشونت در غزه توسط ارتش اسرائیل
بعد از این که اولا برای درمان پارگی تاندون پایش تحت عمل جراحی قرار گرفت و با ویلچر از اتاق عمل مرخص شد، بالاخره لحظۀ موعود فرا رسید. اولا از پسرعمویش پرسید: «او شهید شده، درست است؟» و پاسخ شنید: «او الان در بهشت است.»
اولا اضافه کرد: «آنها [جسدش] را آوردند تا بتوانم خداحافظی کنم. او مثل ماه کامل بود - زیباتر از همیشه. خیلی دلم برایش تنگ خواهد شد.»
خان یونس ـ ۳ ژوئیه ۲۰۲۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
https://www.972mag.com/gaza-al-baqa-cafe-bombed-journalists/