|
ششم- سياست و نسل جوان:
از آنجا كه جواني لزوماً پديده أي گذرا است، عامل سن نسبت به ساير اشكال ساختارهاي اجتماعي نظير طبقه اجتماعي يا قوميت، به عنوان مبنايي متفاوت براي "منافع" يا سازماندهي سياسي عمل مي كند. بحث رابطه جوانان با سياست يا رفتار سياسي جوانان از مجموع مباحثي است كه تاكنون كم ترين توجه را از سوي متخصصين مربوطه به همراه داشته است. در ضمن لازم به تاكيد است كه در جامعه همواره از سياست و تاثير آن در ميان نسل جوان صحبت بسيار صورت ميگيرد. و اغلب در تحليل ها، نظرات و كارهاي تحقيقي و پژوهشي در خصوص جوانان اين ارزيابي ديده ميشود كه آگاهي نسل جوان كشور نسبت به نسل هاي گذشته بسيار بيشتر است و در موارد مشخص عمل آن ها بسيار آگاهانه تر انجام مي گيرد. معمولاً تغييرات در الگوهاي مشاركت سياسي را به تغييرات در ارزش ها نسبت مي دهند. پس در هر حالتي، حاكم شدن نظام ارزشي جديد، انواع جديد مشاركت و ابراز وجود را نيز به دنبال خواهد داشت. چارچوب فكري نوشته حاضر بر اين اعتقاد است كه در دهه اخير نگرش نسل جوان ايراني كمتر ايدئولوژيك و بيشتر پراگماتيك شده است. نسل سوم در واقع به طور مشخص به اشكال گوناگون به صورت روزانه با ارزش ها و معيارهاي اسلامي حكومت اسلامي ايران درگير ميشود. البته مجموعه توضيحات فوق حاكي از اين نيست كه سياست نقش درجه اول و اساسي در زندگي آن ها بازي ميكند و اين بي ميلي فزاينده در ميان جوانان براي مشاركت در سياست بسيار هشدار دهنده است. به علاوه چون اغلب اعتراضات نسل سوم كشور با برنامه و قالب مشخصي صورت نمي گيرد بالطبع به تشكل يابي آن ها نيز منجر نمي شود و گاه ديده ميشود كه به خشونت و برخوردهاي تند و كور نيز كشانده شده است. حكومت در ايران با تكيه بر سياست سركوبگرانه و پر هزينه باعث بوجود آمدن احساس محروميت و بيگانگي جوانان از سياست شده است و اين امر تا حدودي مانع از بسيج آنان گشته و در حال حاضر مي توان گفت كه اين فرايند براي كل اين گروه سني مشترك است. اما شرایط ویژه در جامعه می تواند مجدداً موجب بسیج نیروی جوان در سطح جامعه شود. در ايران ارائه آموزش مدني به جوانان وجود ندارد. بخش هاي "غير دولتي" نمي توانند از طريق برنامه هاي آموزشي و اطلاع رساني كارهايي براي تاثير گذاري بر سياست هاي مربوط به جوانان انجام دهند. و نيز روشن است كه تاكنون در كشور به دليل فقدان تشكل هاي واقعي، مستقل و كارآمد جوانان، برآيند اعتراضات آن ها نتوانسته به يك پلاتفرم سياسي و اجتماعي منجر شود و گاه اين امر مورد سوء استفاده جريان هاي غير دمكراتيك، افراطی و ارتجاعي نيز قرار گرفته است. در سال هاي اخيرعدم مشارکت جوانان در انتخابات، عدم شرکت در تظاهرات، نبود انگیزه در فعالیت های حزبی، پرهزينه بودن فعاليت هاي سياسي و ... از پیامدهای یاس سیاسی جوانان به شمار می رود. جوانان به حاشیه رانده شده خود را ناتوان در تصمیم گیری های کلان جامعه دانسته و خود و حق رای خود را ناچیز دانسته و از فعالیت های سیاسی کناره گیری می کنند. البته ممکن است برخی از اين افراد علاقمند به فعالیت های سیاسی باشند ولی امکانات و فرصت های لازم را در اختیار ندارند. نسل جوان در ايران، كمتر به جنبش هاي سياسي مي پيوندند، اما آنان در شكل دادن به "سياست فرهنگي" خرده فرهنگ هاي جوانان كه در محيط ايران، بعدُ متفاوتي به خود گرفته است، فعال هستند. در واقع اين جوانان نسل سوم بودند كه در تلاش و مبارزه براي كنترل بر خيابان ها، مراكز خريد، محل تجمع، محل گردش و رفت و آمد، بر سر بدحجابي و كم حجابي و انواع ديگر خط قرمزها با انواع گشت ها و ارگان هاي انتظامي حكومت مواجه شده و به صورت روزانه با ارزش ها و معيارهاي اسلامي حكومت اسلامي ايران درگير شدند و مي توان اين رفتار آنها را نوعي اعتراض سياسي غير مستقيم تلقي كرد. در واقع این نیروی جوان دارای پتانسیل اعتراضی عظیمی در جامعه است که در مواقع بحرانی و یا شرایط ویژه می تواند براحتی حاکمیت را با مشکلات اساسی مواجه سازد. پس تمامي شواهد و مدارك موجود گوياي اين واقعیت است كه نسل جوان كشور خواهان كنترل خويش بر شيوه و وضعيت زندگي خود در جامعه است و به عبارتي ديگر می توان مشاهده کرد که خواست هاي اجتماعي و فردي نقش اساسي در مطالبات اكثريت نسل نوجوان و جوان كشور دارد. آنها ميدانند چه شرايط و روابطي را نمي خواهند و اين بسيار قابل اهميت است ولي براي ايجاد تغييرات سياسي و ساختاري در كشور كافي نمي باشد. در تاريخ معاصر ايران هيچگاه حكومت ها (چه رژيم هاي سلطنتي و چه رژيم كنوني) فرصت و امكان گفتمان بين بخش هاي مختلف جوانان را ايجاد نكرده اند تا بلكه آن ها بتوانند از طريق گفتگو و انتقال تجربه ميان خود به تعريف مشتركي از مطالبات و خواست هاي خود برسند و همواره تلاش حکومت ها در ایران در جهت ایجاد تفرق و فاصله میان جوانان بوده است. از اواسط دهه 70، دو خواست مشخص و اساسي ميان بخش هاي مختلف جوانان برجسته شد. بخش بزرگي از جوانان خواست هاي مشخص اجتماعي و فردي را مطرح كردند و بخش ديگر آن كه در دانشگاه ها بودند علاوه بر تاكيد بر خواست هاي فوق، آزادي هاي سياسي را نيز در اولويت فعاليت خود قرار دادند و بدين طريق شكافي بين دو بخش جوانان بوجود آمد. در سال هاي بعد از خرداد 76، همواره اعتراضات و حركت هاي اين دو بخش از جوانان در شرايط گوناگون به همبستگي، نزديكي و اتحاد ميان آن ها منجر نشده است و اين امر، برآمد خواست ها و تمايلات جوانان را با مشكل مواجه ساخت. نسل جوان كشور در اواسط دهه 70 به دليل نداشتن رهبران سياسي كارآمد، نتوانست مطالبات سياسي و اجتماعي خود را در چارچوب يك قالب روشن و مشترك پيش برد. زيرا براي شكل دهي مشخص به هويت و خواست هاي خود نياز به زمان و تجربه بيشتر داشت. لذا از خرداد 1376 به دنباله روي و اعتماد از خواست ها و ارزش هاي نسل دوم همچون مردم سالاري ديني، عدالت خواهي و ... روي آورد. اما در عين حال، نسل سوم كشور از همان ابتدا با گفتمان هاي نسل گذشته مشكل داشت. توجه به ادامه حركت ها، اعتراضات اجتماعي و گذشتن پي در پي از خط قرمزها بوسيله نسل سوم نشانه بارز و مشخص اين تفاوت ها و اختلافات با نسل گذشته است. در تمام اين سال ها، اين احساس متفاوت بودن توسط نسل سوم كشور به اشكال گوناگون در زندگي روزمره جامعه به نمايش گذاشته شده است. آن ها به جامعه نگاهي مدرن و امروزي كه انسان محور همه چيز آن باشد، دارند و ديگر به قوانين مقدس و الهي يك حكومت ديني اعتقادي ندارند و بيشتر براي اصالت عقل و تجربه امروزي خود ارزش قائل هستند. زبان امروز نسل سوم كشور زميني و انساني است. نسل جوان كشور به دنبال رشد، توسعه، پيشرفت، امنيت و سعادت است. توسعه در واقع كاركرد مادي دارد و تمدن ميسازد. تمدن در دنياي كنوني يعني ماندن در اين جهان. آنچه امروز در كشور بيشتر از هر موردي در برنامه ريزي و سياست گذاري براي جوانان اهميت اساسي دارد به يك تعبير دست يابي به شناخت دقيق و تحليل منطقي و همه جانبه از خصوصيات و نيازهاي اوليه جوانان است. چنان كه روشن است گرايش به تجربه، تنوع، حركت، هيجان، استقلال و ... از مختصات روحي جوانان است و بايد به آن ها اعتماد و باور داشت. سپس در چنين شرايطي ميشود با شناخت از نيازها و توانايي هاي جوانان آن ها را در مسير تكامل، ترقي و پيشرفت ياري رساند. در تمام سال هاي بعد از خرداد 76 تا امروز، احزاب قانوني و حكومتي در ايران نتوانسته يا نخواسته اند خواست ها و تمايلات جوانان را در خود بازتاب دهند. در واقع از يك طرف، محدوديت هاي حزبي، سياسي و مذهبي اين تشكل ها، مانعي در جهت جلب و جذب نسل سوم به آن ها ميباشد. و از طرفي ديگر بخش هاي روشنفكري جوانان و نيز خود جوانان به عنوان يك مجموعه نتوانسته اند تاكنون تمايلات، اعتراضات و نيازهاي خود را به صورت منسجم و متمركز بيان كنند. البته بخشي از اين عدم تشكل را نيز بايد در تاريخ تحزب در ايران و خود حكومت ها نيز ديد. در واقع در طول تمام اين سال هاي سركوب و فشار سياسي و امنيتي به تشكل هاي دگرانديش توسط جمهوري اسلامي، امكان هرگونه شكل گيري تشكل هاي دموكراتيك و وسيع از جامعه گرفته شده است. شايد اگر احزاب قانوني و حكومتي در ايران ميخواستند بخصوص از خرداد 76، ميتوانستند تا حدودي با سياست گذاري هدفمند و برنامه ريزي هاي دقيق، بخش بزرگي از اين نيروي جوان را سازماندهي كنند ولي آن ها از اين موضوع آگاهانه پرهيز كردند زيرا سازماندهي نسل سوم به افزايش آگاهي سياسي و اجتماعي و نيز برجسته تر شدن هر چه بيشتر خواست ها و تمايلات آنان مي انجاميد و اين امر ميتوانست روند تحولات و اصلاحات را سريع تر كند و بدين طريق ساختارهاي سنتي و مذهبي به شدت ضربه پذير ميشدند و امكان تحولات دموكراتيك به صورت واقعي در ايران امكان پذير ميشد. عدم توجه احزاب قانوني و حكومتي به خواست هاي برحق جوانان در طي سال هاي بعد از خرداد 76 به شدت پايه هاي اجتماعي آن ها را تضعيف كرده است. آنها از نظام سياسي سرخورده و ناراضي، از احزاب سياسي و كانديداها شاكي و ناخوشنود هستند و چنانکه مشاهده کردیم در دوران اول آمدن احمدی نژاد به قدرت، نسبت به فرايند سياسي علاقه چندانی از خود نشان ندادند و نسبت به تاثيرگذاري و اهميت راي خود شك و ترديد بسیار نشان دادند. احمدی نژاد در چنین فضایی به قدرت رسید. در واقع همه اين موارد فوق، احساس بيگانگي با نظام حاكم را بشدت در ميان جوانان گسترش داد. البته قابل تاکید است که امكان دارد در ادامه این شرايط، آنها به دو طريق از خود واكنش نشان دهند. يعني در صورتي كه امكان تاثير گذاري وجود نداشته باشد و جوانان خود را فاقد قدرت ببينند، به سمت بي تفاوتي كشيده خواهند شد و در صورتي كه اين امكان را مهيا ببينند، دارای چنان پتانسیل بالایی هستند که می توانند براحتی پيشگام ايجاد تحول و تغییر در نظام گردند. روشن است كه گرايش ها و فعاليت هاي جوانان جز به واسطه حوادثي كه در اطراف آنان اتفاق مي افتد، شكل نمي گيرد. هنگامي كه تحولات تاريخي مهم اتفاق مي افتد، جوانان نقش بسيار مهمي ايفا مي كنند و اين امر مي تواند در جهت سياسي كردن جوانان به عنوان يك نيروي سياسي عمل كند. چنانكه روشن است مشاركت جوانان در سياست بسيار حائز اهميت براي ايجاد تغييرات اساسي است. در واقع منظور از مشاركت سياسي ايجاد تغيير براي رسيدن به جامعه اي بهتر است. اگر به آنها احساس و فرصت اظهار نظر و ابراز وجود واقعي داده شود، جوانان مي توانند در سياست و سياست گذاري تاثير بگذارند. سال هاي 76 تا 78 در كشور تجربه هاي بيشماري را به جوانان آموخته است. چنانكه متذكر شديم سرخوردگي، نا اميدي، بد گماني و بي اعتمادي نسبت به سياست مداران و فرايند سياسي باعث شده كه نسل جوان كمترين احساس در مشاركت را در انتخابات كند. اين واقعيت دارد كه جوانان نسبت به وضعيت سياسي فعلي بدبين و بي اعتماد باشند، اما قطعاً حسرت گذشته را نيز نمي خورند زيرا كه نگاه آنها به حال و آينده بهتر و مدرن است. اگر اطمینان و اعتماد در آنها ایجاد و تقویت شود آنها می توانند در شرایط مشخص به فرصت سازی برای ایجاد تغییرات اساسی در زندگی و جامعه روی بیاورند. جوانان به هنگام رشد و تكامل خود مجموعه متفاوتي از ازرش ها را تجربه مي كنند و اين ارزش ها را در طول زندگي با خود به همراه دارند. جوانان در سال هاي 78-76 سريعاً بسيج شدند و به يك نيروی سازنده تبديل گشتند اما استفاده نا مناسب و ابزاري از آنها باعث شد كه پس از دوره ای كوتاه از حالت بسيج خارج شوند و بي تفاوتي را پيشه كنند. تجربه هاي گوناگون در كشور بيانگر اين است كه جوانان هنگامي كه اطمينان پيدا كنند كه مي توانند تا حدودي تاثير گذار باشند و همچنين در مواقع بحران سياسي شديد، به جاي اينكه نسبت به سياست بي تفاوت باشند در اقدامات مستقيم و يا غير مستقيم شركت خواهند كرد. این نیروی بزرگ جوان ( دختران و پسران)، چنانکه متذکر شدم با توجه به امکانات و تجربه ای که دارد می تواند در شرایط های مختلف بحرانی، بخش های موجود و متنوع در میان خود را بر سر خواسته های حداقلی و امروزی متحد کرده و زندگی را بر حکومت تنگ کند. چنین پتانسیلی در نسل جوان کشور وجود دارد و باید به ظرفیت و توان این نیرو به دقت توجه کرد. در حال حاضر تمام جناح هاي حكومت اسلامي به شدت تحت فشار و اعتراض نسل نوجوان و جوان كشور قرار دارند و اعتماد نسبت به آنها بسيار كاسته شده است. در واقع عدم توجه به خواست هاي اجتماعي چون اشتغال، آينده بهتر، آزادي هاي اجتماعي و فردي كه از خواست هاي اساسي و اوليه جوانان است روز به روز فاصله حكومت را با جوانان بيشتر ميكند. در ضمن بخش روشنفكري جوانان نيز روز به روز به سمت استقلال هر چه بيشتر از احزاب قانوني سمت گيري ميكنند. در ضمن خواست ها و تمايلات فردي و انساني كه بوسيله نسل سوم مطالبه ميشود نيز بخشي از نيازها و مطالبات دانشجوان و روشنفكران نسل جوان كشور است. اتحاد عمل براي پيشبرد خواست هاي مشترك حداقل ميتواند پيوند نيروي بزرگ جوانان را هر چه بيشتر متشكل و قوي تر سازد. و بدين طريق نسل جوان كشور با بهره وري و استفاده از نيروي متشكل خود ميتواند رفته رفته جوانان را از يك مقوله جمعيتي به سمت يك نيروي اجتماعي كه خواسته هاي مشخص سياسي، اجتماعي و فرهنگي دارند سوق دهد. تنها در چنين شرايطي است كه امكان اين بوجود ميآيد كه هر حكومت، جناح، حزب و سازماني را تحت فشار براي ايجاد تغييرات دموكراتيك و انساني قرار دهد. پایان بخش ششم ادامه دارد نویسنده:علی صمد alisamadpouri@yahoo.fr جوانان نیروی تغییر و تحول در ایران –بخش پنجم http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=6493 نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|