logo





جنبش آزادیخواهانه مردم پیروز میشود اگر......(۶)

شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۸ - ۰۷ نوامبر ۲۰۰۹

فرید راستگو

14/آبان/1388
با گسترش اعتصابات و مبارزات دانشجویان، کارگران و اعتراض معلمان در ایران و حضور قدرتمند مردم بويژه جوانان در تظاهرات روز قدس و 13 آبان جنبش آزادیخواهانه مردم ایران در حال تغییر و تحول معنی داری است و می رود تا نظام ولايت فقيه را هر چه زودتر به آرامگاه ابدی خود بسپارد. در این ایام با هر ایرانی (هر شغل و مقامی) چه در کوچه و بازار و چه در منزل و مسجد و چه در تاکسی یا صف نانوائی و چه در دانشگاه یا کارخانه و چه در ادارات دولتی یا غیر دولتی که حرف می زنی اکثر قریب به اتفاق آنان خواست خود را با این سه کلمه توضیح می دهند « اینها باید بروند».

پر واضح است رفتن یک نظام دیکتاتوری به معنی مرگ دیکتاتوری نیست و تغییر نظام کنونی به معنی رسیدن به دمکراسی و زیستن در استقلال و آزادی نخواهد بود. تا زمانیکه با پایه های استبداد موجود در جامعه مبارزه نشود هیچ ضمانتی نیست که با برکناری نظام مستبدانه ولایت مطلقه فقیه نتوان یک نظام مستبدانه دیگری را با نام و نشان دیگری جانشین این نظام نمود. به همین دلیل بدون ریشه یابی و مبارزه پیگیر با پایه های استبداد موجود در جامعه و عواملی که باعث باز تولید آن میشوند نمی توانیم به حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و تشکیل حکومتی که قوای آن ناشی از اراده ملی باشد برسیم . بنا براین برای استقرار دمکراسی و برپائی فردائی دمکراتیک می باید از امروز با کلامی روشن و قاطع و هدفی شفاف بدون ذره ای ابهام شرایط ومسیری را بوجود آوریم تا بعد از محو نظام دیکتاتوری حاکم گرفتار دیکتاتوري دیگری نگردیم. دمکراسی نهادهای اجتماعی و سیاسی خاص خود را دارا می باشد و علاوه بر این فرهنگ خاص خود را می طلبد. پس باید از همین امروز برای ارتقاء وجدان علمی جامعه اقدام به گسترش فرهنگ دمکراسی نمائیم و ضمن آموزش خود، تعلیم و تربیت را در این زمینه آغاز کنیم. با جریان یافتن مباحث روشنگرانه و آموزش روزانه فرهنگ آزادی و مردمسالاری است که فرهنگ جامعه غنی می شود و با غنا بخشیدن فرهنگ جامعه آرام آرام دمکراسی در جامعه پایدار و نهادینه میشود و در این صورت می توانیم امید داشته باشیم پس از برکناری استبداد کنونی استبداد دیگری بر ما حاکم نگردد. فرهنگ سیاسی دمکراسی چنان باید در جامعه نهادینه شود تا فردا هیچکس و هیچ گروه و حزبی نتواند حتی بنام دمکراسی و حقوق بشر دیکتاتوری خود را در کشور ابقاء و حاکم نماید. در همین راستا است که بعد از طرح و بیان شعار استقلال - آزادی - جمهوری ایرانی تصمیم گرفتم در حد توان خود مفاهیم این سه مقوله را از زوایای مختلف مورد بحث و بررسی قرار دهم زیرا استقلال – آزادی و حاکمیت مردم سه عنصر اساسی یک جامعه دمکراتیک می باشند و نفی هر کدامشان به معنی نفی دیگری می باشد. در مقاله قبل گفته شد که تاریخاً بجز برخی از زمامداران و رجال ایرانی بقیه برای کسب قدرت و حفظ قدرت خود استقلال وطن را نادیده گرفته اند و ضمن همکاری با بیگانگان و امتیاز دادن به آنان حقوق ملی ایران و ایرانیان را به باد فنا داده اند و خارجیان را در امور ایران دخالت داده اند.
سواران ایران همه شاه جوی
نهادند یکسر به ضحاک روی
به شاهی بر او آفرین خواندند
ورا شاه ایران زمین ساختند
در سر گذشت ابوعلی سینا می خوانیم : مدتها پیش روشنفکران بخارا در پایان آخرین روز هر ماه در خانه عبدالله سینا پدر ابوعلی سینا جمع می شدند. آن شب تعدادشان جهار تن بود از جمله فردوسی اهل طوس یکی از نواحی خراسان بود و اکنون برای حل و فصل یک دعوای ملکی به بخارا آمده بود و ابن احمد بیرونی و ....... نویسنده از زبان فردوسی می گوید « از زمان فتح اعراب و سقوط ساسانیان، ما داریم چهار نعل به سوی نابودی می رویم. خاک کشورمان قطعه قطعه شده است. سامانیان، آل بویه، آل زیار، کاکوئیان..... این همه سلسله ها و پادشاهان کوچک که در هرج و مرج مطلق سلطنت می کنند. و در سایه .... عقاب ترک با آنان بازی می کند و از اختلافشان بهره برداری می کند. در واقع اگر این پادشاهان به منظور تقویت سپاه خود افواج کاملی از غلامان ترک را اجیر نکرده بودند، چنین وضعی پیش نمی آمد. اجازه دادند این غلامان به عالیترین درجات و مقامات برسند و آنان را با قدرت فراوان به مقاماتی نظیر سردار، میرآخورو حاجب دربار منصوب کردند و در برابرخواسته هایشان سرفرود آوردن. در نتیجه پادشاهان ، اژدها یی زاییدند که اکنون آماده بلعیدن خودشان است»(1).
این حکایت متعلق به هزار سال قبل است و هنوز مملکت ما به سامان نرسیده است و ایرانیان هم از استبداد حاکم و هم از دخالت خارجیان در امور کشورشان رنج می برند. علت آنرا باید شناخت و بررسی کرد زیرا هیچ چیزی بدون شناخت قابل بررسی و حل نیست. شناختن انگیزه ها و چرائی مسائل باعث میشود تا ما از تکرار خطا در امان بمانیم و در کار و راهمان توانا تر شویم ( توانا بود هر که دانا بود). پس اول باید مرض و مشکل را شناخت و بعد در صدد رفع مشکل و مرض بر آئیم.
نفرت از دخالت خارجیان در امور میهنمان و حفظ استقلال کشور از دیر باز مورد بحث و گفتگوی وطن پرستانی چون فردوسی، ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا بوده است. دخالت بیگانگان در امور ایران امر تازه ای نیست اما این دخالتها از بعد تاریخی به دو شیوه شکل گرفته اند.

1 = از آنجائیکه ایران در چهار راه شرق و غرب قرار دارد همواره مورد تهاجم اجانب واقع شده است. حملات بیگانگان به ایران و اشغال این سرزمین توسط انیران از دوره هخامنشیان آغاز شده است، که مهم ترین آنان عبارتند از: حمله اسکندر مقدونی، حمله اعراب، حمله مغولها و حمله تاتارهاي تیموری .
2 = محوری کردن خارجیان و دخالت دادن آنان در امور ایران بدست زمامداران خودکامه و رجال قدرت پرست و بهمیاری ایرانیان وطن فروش .
نکته دوم در طول تاریخ نقش موثری در سرنوشت مردم ایران بازی کرده است. بررسی و تحلیل آن لازمه آموختن درسهائی از گذاشته برای پیشبرد اهداف هر جنبش آزادیخواهانه در ایران می باشد.
با شناخت مقوله استقلال بعنوان میزان روابط انسانها است که آنان قادر خواهند بود بدینوسیله به زیر سلطه بودن و یا زیرسلطه نبودن خود پی ببرند و در ادامه آن مرز بین وطن پرستی و وطن فروشی را معین سازند.
واژه استقلال به معنی غیروابسته، آزاد و خودمختار است. این واژه را هم می توان برای کشور و هم می توان برای فرد و جمع استفاده نمود. برخی استقلال را برای یک فرد چنین تعریف می کنند: هنگامیکه یک فرد با افراد دیگر هیچگونه مراوده ای نداشته باشد بطور مطلق غیر وابسته، بی نیاز و خود مختار خواهد بود و در اینصورت آن فرد مستقل است. برخی با این تعریف چنین اثبات می کنند از آنجائیکه کشورها باهم مراوده می کنند نتیجتاً نمی توانند مستقل باشند. تعریف استقلال بر مبناي مراوده و عدم مراوده نه براي فرد و نه براي کشورنمي تواند صحيح باشد. تازه بحث ما در مورد استقلال از آن جنبه حائز اهمیت است که استقلال را بعنوان میزان ارتباط با دیگران قرار می دهیم و تحت سلطه بودن یا نبودن فرد یا کشوری را با این میزان ارزیابی می کنیم تا به آزاد بودن یا نبودن آن فرد یا کشور آشنا شویم. و اما در مورد مراوده، بايد گفت از زمانیکه انسان اجتماعی شده است در حال مراوده با دیگران می باشد. در زندگی اجتماعی هیچ انسانی نمی تواند بدون ارتباط با دیگران زندگی کند. فکر کنیم یک انسان در مکانی بدون ارتباط با بنی بشری زندگی می کند در اینصورت آن فرد بعد از مدتی به زندگی اولیه و ماقبل از اجتماعی خود باز می گردد و مثل حیوانات زندگی خواهد کرد. زندگی انسان اجتماعی با ارتباطات گره خورده است و تکامل انسانی در ارتباط او با دیگران نهفته است. انسان بدون ارتباط در حال زیست نیست زیرا انسان یا با خود در ارتباط است (در اندرون من خسته ندانم چیست/ که من خموشم و او در فغان غوغا است) و یا با دنیای خارج از خود در حال مراوده و ارتباط می باشد. ارتباط با دنیای خارج یعنی ارتباط با همه انسانها، همه جوامع، همه کشورها و همه جهان. پس زندگی ما انسانها در این ارتباطات شکل می گیرد و این ارتباطات موجب تکامل جوامع انسانی و کشورها میشوند. در این جاست که استقلال میزان روابط ما با دیگران میگردد و این میزان نشان می دهد ما در کجا قرار گرفته ایم ، آیا زیرسلطه ایم یا مسلط و یا تلاش می کنیم از روابط قوا خارج شویم و در جهت روابط دوستی و انسانی گام بر می داریم و سیر می کنیم
از فراز گفتار فوق به دین نتیجه می رسیم چون زندگی انسانها در ارتباط خلاصه میشود پس ارتباط و مراوده با دیگران به معنی وابستگی بدیگران و غیر مستقل بودن نیست و انسان زنده وجامعه پویا بدون ارتباط دائمی با دیگران نمی تواند رشد و تکامل یابد. مسلم است این فرمول برای کشورها هم صدق پیدا می کند. استقلال یک کشور زمانی به زیر سئوال می رود که یا آن کشورمورد تهاجم دیگران قرار میگیرد مثل افغانستان و عراق امروز و یا دست خارجی بطور مستقیم از طریق عوامل داخلی بر سرنوشت و حقوق ملی اتباع آن کشور بکار گرفته شود مثل کودتای 28 مرداد سال 1332 بر علیه دولت ملی مصدق و یا غیر مستقیم مثل گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و تائید آن توسط شخص خمینی که باعث شد از آن هنگام تا به امروزمردم ایران و حقوق ملی اشان قربانی این اقدام زشت و غیر قانونی شوند.« خمینی گروگانگیری را انقلاب دوم خواند. اما بنا بر تحقیق ها که در آمریکا انجام شده اند، طراح اصلی گروگانگیری کیسینجر و راکفلر و اشرف پهلوی بوده اند».(2)
از آنجائیکه بعناوین مختلف ایران مورد تهاجم بیگانگان قرار داشته است استقلال وطن برای مردم ایران از اهمیت خارق العاده ای برخوردار بوده است. بدین خاطرهمواره و از دیرباز استقلال یکی از شعار اصلی کوشندگان و رهروان استقلال و آزادی میهن بوده است و آنان تا پای جان از استقلال کشور دفاع نموده و بر علیه متجاوزین و وطن فروشان کوشا بوده اند. بطوریکه فردوسی سروده است:
چو ایران نباشد تن من مباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
در حقیقت فردوسی در این دو بیت استقلال یک کشور را تئوریزه کرده است و با یک فرمولبندی اهمیت آنرا را بیان نموده است. او در بیت اول می گوید:
چو ایران نباشد تن من مباد
در این بوم وبر یک تن مباد
حکیم فردوسی در اینجا می گوید اگر بنا باشد کشورم ایران استقلال نداشته باشد و کشوری تحت سلطه شود، کوتاهی دست خارجیان و حامیان آنان و کسب استقلال وظیفه همه مردم است زیرا سلطه گران حق حاکمیت و استقلال ما را از ما ستانده اند و برما مسلط شده اند. و لذا برای اینکه زیر سلطه نباشیم باید تا حد مرگ برای استقلال کشورمان مبارزه کنیم تا هویت ملی و مستقل خود را بعنوان یک انسان و یک کشور آزاد باز یابیم. فردوسی در بیت دوم راه حل می دهد:
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
معنی این کلام روشن و سریع است حفظ استقلال وظیفه همگان است. و برای کسب استقلال و آزادی باید تمام احاد ملت متحد شوند و همه با هم در صف واحد و تا پای جان به دفاع از استقلال ایران بکوشند. فشرده این شعر در زمان مصدق آزاده چنین بود: "با خون خود نوشتیم از جان خود گذشتیم یا مرگ یا آزادی" و خلاصه شده هر دو گفتار در همان شعار یا" مرگ یا آزادی" نمایان میشود.
ابیات فردوسی نشان دهنده آنست که در طول تاریخ رجال وطن پرست ایرانی بر علیه اشغال گران و مستبدین قیام می کرده اند مثلاً فردوسی از سنگر شاهنامه به قلب انیران تیراندازی می کند و بابک خرمدین و خیام و ابوریحان بیرونی و مولوی و..... با رواج تفکرشان نوعی مبارزه را برای حفظ هویت خویش و کشورشان طراحی می نمایند. ولی بخش عمده ای از رجال و زمامداران ایرانی همواره با بیگانگان و مستبدین رابطه حسنه ای داشته اند و در دخالت دادن آنان در امور ایران و به زیر سلطه در آوردن ایران نقش بسزائی بازی کرده اند. گاهی آنان تا جائی بیش رفته اند که دخالت خارجیان را نه فقط در امور ایران بلکه در دیگر کشورها توصیه کرده اند و حتی از خونین ترین و وحشیانه ترین جنگها هم حمایت می کنند . اسداله علم یکی از این رجال ایرانی می باشد که در خاطراتش می خوانیم « عصر، یک { نماینده گنگره} آمریکا را پذیرفتم. سابقاً شاهنشاه اجازه داده بودند. جوانک 35 ساله کاملاً آمریکائی و احمق بود که .......... باز هم راجع به این که ما آمریکائی ها گاهی اشتباه می کنیم ولی حاضریم خود مان را اصلاح بکنیم، چنان که در ویتنام کردیم { صبحت کرد}. من گفتم اتفاقاً من جنگ ویتنام را محکوم نمی کنم. اگر جنگ ویتنام نبود، اندونزی و تایلند و برمه تا حالا کمونیست شده، از دست شما رفته بود. ایرادی که من به شما در جنگ ویتنام دارم این است که چرا این قدر به آن طول دادید و زودتر کلک کار را نکندید؟ ولی اصولاً به نظر من کار اشتباهی نبود» (3).

یکی از دلائل توجیه گران قدرت طلب و وطن فروش پیوسته این بوده است که نزدیکی با کشورهای پیشرفته ( بخوانید سلطه گر) باعث پیشرفت کشورهای عقب افتاده میشود و کشورهای پیشرفته راه تمدن را به کشورهایی مثل ایران نشان می دهند و آنان را بسوی دمکراسی و پیشرفت سوق می دهند.

راه رشد غیر سرمایه داری با کمک اتحاد جماهیر شوروی تز حزب توده قبل از انقلاب بود. حزب توده بعلت وابستگی به شوروی توجیه می کرد که با کمک آن کشور می تواند قدرت را در دست گیرد و راه تمدن را برای ایرانیان از طریق راه رشد غیر سرمایه داری هموار سازد.

شاه هم چنین توجیه می کرد که از طریق وابستگی به کشورهای غرب بویژه آمریکا قادر خواهد بود ایرا ن را به دروازه های تمدن برساند و به همین علت است که انقلاب سفید شاه برای پیشرفت ایران را آمریکا ئیان طراحی می کنند.

حتی برخی از باصطلاح سیاسیون ایرانی پس از حمله بوش به عراق و افغانستان و اشغال این دو کشور در حسرت عدم حمله بوش به ایران و درتوجیه حمله ننگین و متجاوزانه آمریکا به دو کشور فوق الذکر می گفتند که کشورهائی مثل عراق و افغانستان شانس آورده اند مورد تجاوز قرار گرفته اند تا از این طریق به دروازه های تمدن و به دمکراسی و حقوق بشر برسند. یکی از این باصطلاح سیاسیون که زمانی در اوائل انقلاب بعنوان روزنامه نگار مداح خمینی بوده است و در مدرسه رفاه شاهد کشتار ارتشیان دوران شاه بوده است امروز در همان لباس روزنامه نگاری خطاب به صدای آمریکا می گوید شما چرا فقط از بمب گذاری و کشتار در عراق حرف می زنید و چرا از پیشرفت عراق چیزی نمی گوئید. این روزنامه نگار در دوران بوش بارها فریاد می زد که منافع ما ایرانیان با منافع آمریکائیان یکی است. البته ایشان هیچگاه معین نکرد ایرانیان چه منافع مشترکی با دولت بوش و آمریکا داشته و دارند. بهتر است این افراد بدانند مردم و کشور ایران دارای حقوق ملی هستند و نه منافع ملی.

ولی علت این توجیه ها هیچ چیزی بجز خود کامگی و قدرت طلبی نمی تواند باشد و از قدیم هم برخی از رجال ایرانی برای رسیدن به قدرت قبله خود را اجانب ساخته بودند و با کمک اجانب سر از تن ایرانیان جدا کرده اند و یا ایران را به آنان سپرده اند. نمونه آنرا می توانیم بعد از حمله اعراب به ایران دید که چگونه برخی از سرداران جنبش ها برای خوش خدمتی و سازش با دربار خلیفه حاضر به مقابله با دیگر ایرانیان بودند و برای کسب قدرت و ثروتی با دیگر ایرانیان به ستیز بر می خواستند و یا آنان را تسلیم درگاه خلفای عباسی می کردند. کاظم علمداری می نویسد : سرشت دینی این جنبش ها نشان از نهادینه شدن اسلام در ایران و مقابله ایرانیان با یکدیگر نشان از جنگ قدرت می دهد. (4)

غلامحسین صدیقی می گوید: می توان این انقلابات را ناشی از تنفر ایرانیان از خلفای عباسی دانست و نه علیه اسلام یا حتی اعراب بطور کلی، زیرا بسیاری از جنبش های انقلابی ایرانیان نیز توسط خود ایرانی ها سرکوب شد. جنگ بر سر قدرت بود، نه علیه اسلام. مثلاً جنبش «به آفرید»، معروف به فروردینان را ابومسلم خراسانی و جنبش خرم دینان را سردار ایرانی، افشین به شکست کشانید(5)

افشین که بیست سال برای خوش آمد خلیفه بغداد و رسیدن به قدرت علیه بابک خرمدین مبارزه می کرد در نهایت با دستگیری و تسلیم بابک به خلیفه عباسی باعث شکست جنبش خرم دینان شد. این خیانت نمونه تاریخی دیگری است از خوش خدمتی برخی از ایرانیان به اجانب. از این نمونه ها بسیارند مثل دستگیری مازیار و ارسال او به سامرا توسط برادرش کوهیار. بلاذری می نویسد: کوهیار حسن را آگاه کرد و او با کسان خود سر راه بر مازیار بگرفت، مازیار خواست بگریزد. کوهیار نگذاشت و اصحاب حسن در او افتادند. او را دستگیر کردند و بی هیچ عهدی و جنگی اسیر نمودند و به سامرا نزد خلیفه بردند.(6)
آیا هیچگاه از خود پرسیده ایم ابومسلم خراسانی که توانسته بود علیه جور و بیداد بنی امیه مردم بستوه آمده ایران و حتی اعراب را دور خود جمع کند و این مردم با شورعلاقه بدعوت او لبیک گفتند و جان خود را نثار او کردند چرا بعد از پیروزی بر ستمگران بنی امیه قدرت را به اعراب دیگر و ستمگران دیگری می سپارد؟ غلامحسین صدیقی می نویسد: ابومسلم برای برانداختن دولت اموی و برقراری عباسی تنها به دعوت مسلمانان ایرانی برای بیعت با هاشمیان اکتفا نکرد، بلکه افزون بر اعراب ساکن خراسان از ایرانیانی که با دین و روایات وطنی خود باقی مانده بودند استمداد کرده و آراء محلی را با اصول اسلامی موافق ساخته، و به این وسیله موفق به انجام دادن مقصود بزرگ حود گشته است و این توفیق مرهون حمایت عناصر مختلف و گوناگون می باشد. (7) و بعد هم توسط همین قدرت نو ظهور کشته میشود. ابومسلم افرادی را به قدرت می رساند که در جنایت و ستمگری همانند بنی امیه بودند و در خلافت آنان شرایط زندگی برای مردم بسیار دشوارتر از خلافت بنی امیه بود. واقعاً ابومسلم چه می خواست و چه در سر پرورانده بود که با برانداختن حکومت جبار بنی امیه نتوانسته بود ایران زیر سلطه را آزاد سازد و پرچم استقلال و آزادی ایرانیان را برافراشته نگهدارد؟ آنچه مسلم است امروز نمی توانیم بدرستی درک کنیم که چه چیزی بطور مشخص در فکر ابومسلم بوده است. ولی آنچه که به احتمال زیاد می توانیم حدس بزنیم اینست که جاه طلبی و حفظ قدرت از هر طریقی برای این پهلوان خراسان از اهمیت ویژه ای برخورداربوده است .
یکایک بیآمد از ایران سپاه
سوی تازیان بر گرفتند راه
افشین سعی کرد خدمت به دستگاه خلافت را وسیله ای برای کسب ثروت و قدرت قرار دهد. از این رو مثل سرداران اسلام در رکاب خلیفه به غزا پرداخت . چندی در مصر برای مامون جنگید (8)
زرین کوب در مورد جاه طلبان وطن فروشی مثل افشین می گوید: اینان جنگجویان مزدوری بودند که جلادت و شجاعت خود را با عطایا و غنایم معامله می کردند. تیغ و بازوی خود را مثل آزادگی و خرد خویش به صاحبان قدرت می فروختند و برای به دست آوردن طلا از ریختن خون هیچ کس حتی خون خود دریغ نداشتند. غنایم و اموالی که در این جنگها از باروبنه دشمن و گاه از مردم زبون بی دست و پای شهرها و دهات غارت می کردند، برای آنها عایدی سرشاری بود. از این رو جنگ را همواره با گشاده رویی پذیره می شدند. برای افشین، که مانند همه امرای مزدور خلیفه، خود را خدمتگزار مرگ و نیستی و پاسدار قدرت و عظمت می دانست هیچ آسان تر و مطبوع تر از قبول چنین ماموریتی نبود (9)
حکیم طوس می سراید
بدو گفت چون سوی من تافتی
زگیتی همه کام دل یافتی
جهان سر به سر پادشاهی تراست
دد و مردم و مرغ و ماهی تراست
در شماره آینده تلاش میشود افشین های دیگری را به شما معرفی کنم تا نشان دهم یکی از عوامل باز تولید استبداد همین عناصر قدرت طلب و وطن فروشی هستند که بقول دکتر عبدالحسین زرین کوب برای رسیدن به غنائم و طلا از ریختن خون هیچ کس دریع نمی کنند.
سرافراز و پیروز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com

1) کتاب راه اصفهان سر گذشت ابوعلی سینا بنوشته ابوعبید جوزجانی و ترجمه عبدالرضاهوشنگ مهدوی
2) انقلاب اسلامی در هجرت شماره 735 صفحه 4
3) یادداشتهای علم از علینقی عالیخانی گزارش روز پنجشنبه 1/8/54
4) چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟ دکتر کاظم علمداری
5) جنبش های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری. غلامحسین صدیقی
6) فتوح البلدان بلاذری . برگرفته از دو قرن سکوت. دکتر عبدالحسین زرین کوب
7) جنبش های دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری. غلامحسین صدیقی
8) تاریخ یعقوبی جلد 3
9) دو قرن سکوت. دکتر عبدالحسین زرین کوب


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد