نمودِ روزگاران است، نوروز
سرودِ سبزِ دوران است ، نوروز
پرستو، زان ، به آغوشِ سحر رفت
که پیشاهنگِ باران است ، نوروز
سرِ خود داد و آیین را نگهداشت
نمادِ سر بداران است، نوروز
پلشت و دیو را از خانه،تا راند
نیایشگاهِ یاران است، نوروز
صف جمهوری اعدام ، بشکست
گذر کرده زهفت خوان است، نوروز
«وحوش طالبی»را منفعل کرد
دلیرو مردِ میدان است ، نوروز
وطن دور، و چمن دور و دلم تنگ
صدایِ جویباران است، نوروز
خموشی، در کویرِ غربتم ، کُشت
دف وتارِ خراسان است، نوروز
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد