logo





ع - ترابی

چرا مبارزان آزادیخواه و فعالان سیاسی چپ عموما به امریکا، کانادا و اروپا مهاجرت می‌کنند؟

چهار شنبه ۱۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳ آپريل ۲۰۲۴

برخی انگیزه های گرایش به غرب بطور مشخص برای ایرانیان میتواند ناشی از عوامل زیر باشد: همسانی نظام تحصیلی و آموزشی ایران با غرب ، حضور تعداد قابل توجهی از خانواده های ایرانی در غرب ، تبلیغات تاریخی ضد چپ و ضد مرام سوسیالیستی در نظام های شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ، پیوند خوردن منافع طبقه حاکمه و تجارایرانی در روابط اقتصادی–سیاسی با دولت ها و تجارغربی و همچنین بلحاظ تاریخی مراودات فرهنگی و دانشگاهی با غرب و تحصیل اشراف زاده گان دوره قجری و پهلوی در غرب که پس از فارغ التحصیلی و برگشت به ایران مناصب مهم حکومتی را بدست می آوردند و عملا" پایگاه اقتصادی-اجتماعی و ایدئولوژی غرب درایران بودند نیز ازعوامل انگیزشی تحصیل در غرب برای احراز و بهره مندی از مزایای مدیریت دربخش های بوروکراسی حکومتی و مدیریت های کلان تکنوکراسی در آینده کشور بوده است.
این پرسش به اشکال مختلف و به دفعات از جانب پادشاهی خواهان و مشخصا" غربگرایان وطنی طرفدار سیستم سرمایه داری لیبرال ونئولیبرال که بطور معمول در امریکا و کانادا و کشورهای غرب اروپا سکنی گزیده اند و گاها" اندک عناصری از طیف چپ که در لیبرال دمکراسی های سرمایه سالار غرب استحاله شده و نیز چپ های نادمی که در فرایند گریز از چپ به ثبات فکری نرسیده اند ، در بحث با نیروهای چپ عدالتخواه و نیروهای سوسیال دمکرات ِ آزادیخواه مطرح میشود و آنها را با پرسش های گوناگون مورد خطاب و بهتر بگوییم با فخر فروشی مورد مواخذه قرار میدهند که:

"چرا فعالین سیاسی کشورهای توسعه نیافته و استبدادی که منتقد روابط اقتصادی – اجتماعی و سیستم سیاسی حاکم بر کشورهای غربی هستند خود و فرزندانشان به آن کشورها پناهنده می شوند و یا مهاجرت می کنند؟"

"چرا فعالین چپ ایرانی که ضد سیستم سرمایه داری ، ضد ناتو ، ضد غرب و ضد پادشاهی هستند برای پناهندگی به آنجا می روند و همگی در غرب رحل اقامت می گزینند؟"

"چرا مبارزین ضد امپریالیست بجای اینکه فرزندان خود را برای تحصیل و زندگی به کشورهای ضد امپریالیستی که همواره در شعارهایشان به نفع آن کشورها موضعگیری میکنند بفرستند ترجیح میدهند به کشورهای غربی بفرستند؟"

یا این پرسش مستقیم در چت دو نفره با یک فرد چپ: "شما ترجیح میدهید فرزندتان در غرب تحصیل کند یا در شرق؟"

و پرسش هایی ازاین جنس.

معمولا" در گروه های مجازی و در مباحث دو نفره (پلمیک) و چند نفره در باب موضوع فوق پرسش ها طرح و پاسخ نیز داده شده و نگارنده نیز به سهم خود یادداشت کوتاه و بلند نوشته ام.

اخیرا" در یکی از مناظره های تلویزیون "من و تو " و قبل از تعطیل شدن آن، مجری خطاب به یکی از شرکت کنندگان میگوید " شما طرفدار سوسیالیست هستید ، چرا فعالین چپ مثل خود شما بعد از انقلاب که ایران را ترک کردند اغلب رفتند به کشورهای سرمایه داری و ادامه میدهد مثلا" خود شما امریکا را انتخاب کردید . چرا نرفتند کوبا؟
"
با توجه به ادامه طرح این پرسش ها به اشکال مختلف و بصورت یادداشت های یک خطی و کوتاه (کامنت) در توئیتر، کلاب هاوس و طرح آن در یک رسانه تصویری دارای مخاطب و به احتمال قوی طرح مجدد آن در فضای مجازی ، گرچه نگارنده در ایران زندگی می کنم اما بر آن شدم تا عوامل اصلی اینگونه مهاجرت ها را بر شمرده و در حد آگاهی خود سطور زیر را نگارش نمایم.

رسالت این مقاله اقناع نظر مخالفان چپ نبوده و هدف آن صرفا" روشنگری و بیان نظرات و دیدگاه است. ضمنا" پاسخ کلی به پرسش های فوق بمنزله دفاع از مهاجرت خود خواسته و یا مهاجرت جبری فعالین و اندیشمندان شناخته شده چپ ایران که به غرب رفته اند نیست زیرا آنها بی نیازند از قیم و حسب ضرورت ، جامع تر و دقیق تر قلم میزنند.

پیش گفتار:

سیستم سرمایه داری با توجه به مالکیت خصوصی بر ابزار تولید مناسبات استثماری را در روابط سرمایه و نیروی کار بر جامعه و اقتصاد تحمیل میکند و این معادله نابرابر در ذات سیستم سرمایه داری مبارزه نیروی کار و سرمایه را به اشکال گوناگون رقم میزند. از آنجاییکه روابط و مناسبات تولیدی در سیستم سرمایه داری بر مبنای سلطه جویی سرمایه، استثمار نیروی کار، انباشت سرمایه ، تصاحب تمامی ارزش افزوده ای که توسط نیروی کار خلق شده به وسیله سرمایه دار و همچنین توزیع ناعادلانه سود استوار است این شرایط ناگزیر به استثمار کارگران به عنوان نیروهای اصلی تولید در داخل کشورهای خودشان گرفته تا استثمار بین المللی کارگران و غارت دسترنج نیروی کار دیگر کشورها در دوره های تاریخی استعمار و نواستعماری (امپریالیسم) را شامل می شود.بنابراین ضدیت چپ ها با سیستم سرمایه داری مستقر در کشورهای غربی از این منظر قابل درک است ونه صرف نام این کشورها و یا سیستم حکومتی جمهوری یا پادشاهی.

چپ ها همچون یکی از مشهورترین اسلاف خویش کارل مارکس منتقد روابط تولیدی در این فرماسیون اقتصادی-اجتماعی هستند وسیستم اقتصادی –اجتماعی سوسیالیستی را جایگزین مناسب میدانند،اما از اصلاحات و رفرم هایی که در این سیستم منجر به خدمات رفاهی – بهداشتی و افزایش دستمزدها و بهبود شرایط اقتصادی – اجتماعی گارگران و نیروهای تولیدی و خدماتی میشود حمایت میکنند.

برای مثال ، پس از پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه ، احزاب سوسیال دمکرات مورد توجه مردم جهان قرار گرفتند و مبارزه این احزاب درون کشورهای خودی برای تنظیم روابط کار با سرمایه بود و در ایجاد دولت های رفاه در اروپای شمالی و غربی و تعدادی از کشورهای اروپای مرکزی هم موفق بودند. اما افول سوسیال دمکراسی پس از ترور اولاف پالمه رهبر حزب سوسیال دمکرات سوئد شروع شد و این امر ناشی از سازش سوسیال دمکراسی با سرمایه بود که در مقابل هجوم سرمایه به رفرم هایی در جامعه سوئد روی آورد که کاستن از خدمات عمومی را در پی داشت.

یاد آوری میگردد سرمایه داری هم اکنون سیستم مسلط مناسبات اقتصادی – اجتماعی و روابط تولید در جهان است و هنوز هم از توانایی بالفعل برای خلاقیت در افزایش تولید و بالابردن سطح رفاه اجتماعی برخوردار است و دمکراسی غرب درون کشورهای خودشان از امریکای شمالی تا اروپا از سایر دمکراسی ها در کشوهای در حال توسعه مانند ترکیه و برزیل و مالزی و اندونزی و هند و اسرائیل و افریقای جنوبی بالاتر است. ضمنا" کشوراقتدار گرایی مانند چین ، با توجه به ویژه گی های تاریخی - فرهنگی ، ساختارسیاسی و جمعیتی ، رسما" الویت خود را توسعه اقتصادی اعلام کرده و بسط دمکراسی متناسب با مناسبات سیستم سرمایه داری کنترل شده کنونی در چین، الویت فعلی دولتمردان چین نیست.

درهمین ارتباط پرسش مهم زیر طرح میشود:

آیا توسعه سیاسی و بسط دمکراسی در تمامی کشورها بر توسعه اقتصادی مقدم است؟

اگر چنین است به رخ کشیدن پیشرفت های اقتصادی عربستان ، امارات ، قطر ، عمان و کویت در برابر جمهوری اسلامی ایران برای چیست ؟ آیا جذب نیروی کار از کشورهای آسیایی و افریقایی در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و مهاجرت نیروی کار به این کشورها، در چارچوب بسط دمکراسی در این کشورها و داشتن آزادی های سیاسی–اجتماعی برای مهاجران قابل تعریف است یا نیاز سرمایه به نیروی کار و متقابلا" نیاز نیروی کار ارزان در کشورهای فقیر به اشتغال و گذران معیشت؟

خیلی از ایرانیان فارغ التحصیل جویای کار در چندسال اخیر به کشورهای آسیای میانه وکشورهایی مانند عمان میروند و مهاجرت حدود یک میلیون ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس برای کار (گزارش رصد خانه مهاجرات ایران) که یا در رفت و آمد هستند یا اقامت دارند و برخی هم دورکاری میکنند(مهاجرت مجازی و در حقیقت این متخصصین برای کارفرمای ایرانی کار نمیکنند) از منظر اشتغال و درآمد بهتر و امنیت شغلی قابل قابل فهم است.

ذکر موارد فوق برای غیر دقیق بودن پرسش های مطروحه و بکار بردن واژه های ضد سرمایه داری، ضد غرب، ضد پادشاهی و انتساب آنها به چپ است. فعالین سیاسی چپ و مبارزان آزادیخواه با هر نوع گرایش فکری تمایل دارند در کشور خودشان فعالیت کنند و عموما" به دلخواه مهاجرت نمی نمایند، چنانچه کارل مارکس در ادامه فعالیت های ژورنالیستی و سیاسی ابتدا از فرانسه اخراج و سپس در کشور زادگاهش آلمان هم از او سلب تابعیت شد و مجبور شد از آلمان به انگلستان مهاجرت نماید.

تا جائیکه به ادبیات سیاسی و متون چپ مارکسیستی مربوط میشود چپ ِ مدافع حقوق بشر و مخالف تبعیض نژادی، چپ ِعدالتخواه و صلح طلب جهان، ضد استثمار سیستم سرمایه داری در کشورهای متبوعشان اعم از توسعه نیافته و در حال توسعه و تمام کشورهای توسعه یافته غرب هستند و صرفا" نوع نظام جمهوری یا پادشاهی بدون بررسی عملکرد داخلی و بین المللی این نظام ها ملاک قضاوت نمی باشد و از آنجائیکه بازار کالا(تولید وفروش)، بازار کار(بکارگیری نیروی انسانی)،بازار سرمایه(سرمایه گذاری) و بازار اطلاعات جهانی شده است و حق مهاجرت و حق انتخاب محل زندگی در چارچوب قوانین حقوق بشر نیز برسمیت شناخته شده است، بنابراین چپ ها و مبارزان سیاسی مهاجر در کشورهای با سیستم سرمایه داری نیز حق خود میدانند که در هر کجای جهان به ابراز عقیده و فعالیت سیاسی ادامه دهند.

یادآوری میشود صرفنظر از تاریخ استعماری کشورهای استعمارگر اروپایی وعلیرغم همسانی نام نظام های جمهوری و پادشاهی در کشورهای جهان ، شکل و محتوای دمکراسی های پادشاهی مشروطه در بلژیک ، نروژ ، هلند ، اسپانیا با شکل و محتوای دمکراسی ادعایی در نظام پادشاهی دوران پهلوی اول و دوم و نظام های پادشاهی عربستان ، سنگاپور و مالزی عملکرد ِ متفاوتی دارد .همچنین میزان تعهد به رعایت اصول دمکراسی و اجرای آن در نظام های جمهوری اسلامی ایران و پاکستان در آسیا و نظام های جمهوری مانند شیلی دوران پینوشه وسایر دیکتاتوری های نظامی در افریقا و امریکای لاتین نیز با جمهوری فدرال آلمان و فرانسه قابل قیاس نیست و تفاوت ماهوی دارد.

پیش زمینه چرایی مهاجرت بدون ایسم و تفکر و نژاد؟

آبراهام مازلو روانشناس امریکایی ، سلسله مراتب نیاز های انسان را در یک ساختار هرمی شکل و 5 مرحله ای تعریف میکند که به آن هرم مازلو می گویند. نیازهای فیزیولوژیکی انسان یعنی نیاز به غذا ، آشامیدنی ، خواب ، رابطه جنسی و سرپناه از نیاز های اولیه بشر است که در قاعده این هرم جای دارد . نیاز به امنیت و سلامت ، نیاز به عشق و تعلق ، نیاز به عزت نفس (احترام به خود و احترام از سوی دیگران ، پذیرش اجتماعی ، کسب موقعیت و ارتقاء جایگاه اجتماعی) و نیاز به خود شکوفایی مراحل بعدی تا راس هرم مازلو را تشکیل میدهند.

مهاجرت و پناهندگی اکثریت مردم کشورهای آسیایی و افریقایی در درجه نخست برای تحقق نیازهای فیزیولوژیکی یعنی قاعده هرم مازلو و در درجه دوم نیاز به امنیت است . مروری فهرست وار بر فتوحات دوره استعمار به درک ما از امر مهاجرت نیروی کار برای گذران معیشت و رفاه کمک میکند.

اسپانیا و پرتغال سرزمین های وسیعی از جهان یعنی امریکای جنوبی و افریقا تا آسیا را تسخیر و با کشتار مردم آن سرزمین و مستعمره کردن کشورها و دست نشانده کردن دولت ها ، منابع اقتصادی آنها را غارت کردند.

اسپانیا (مکزیک ، پرو، آرژانتین ، ونزوئلا ، کلمبیا ، اکوادور ، بولیوی ، فیلی پین)
پرتغال (برزیل ، اروگوئه ، آنگولا ، موزامبیک ، گینه پرتغالی)

هلند کشور بزرگ اندونزی را استعمار و غارت کرد . نام اندونزی به هند - هلند معروف بود .کشور کم وسعت هلند متصرفاتی هم در کشورهای ساحلی قاره افریقا داشت مانند سورینام و بخشی از گینه نو.

متصرفات ایتالیا از افریقا (لیبی ، اتیوپی و سومالی) تا کشور های حوزه بالکان (آلبانی) را شامل میشد.

- متصرفات امپراتوری آلمان از لهستان در اروپای شرقی تا کشورهایی در افریقا ( کامرون ، توگو ، تانزانیا ، بوروندی ، رواندا ، بخشی از گینه نو و نامیبیا را شامل میشد . کمپانی های استعماری افریقای باختری و افریقای خاوری آلمان این متصرفات را مدیریت میکردند و در نامیبیا معادن طلا و الماس را به غارت میبردند. آلمان دو بندر تیانجین و چینگدائو کشور چین را در اجاره 99 ساله داشت. بهمین نحو بندر ماکائو در اجاره پرتقال ، بندر گوآنگژو در اجاره فرانسه ، بند هنگ کنگ در اجاره انگلیس بودند.

- متصرفات فرانسه از اروپا تا امریکای شمالی و افریقا تا آسیا را شامل میشد. الجزایر ، مراکش ، تونس ، سوریه ، لبنان و غیره . برخی از این سرزمین ها هنوز هم نام فرانسه را بر خود یدک میکشند. گینه فرانسه ، گویان فرانسه.

- بریتانیای کبیر بیشترین متصرفات را در تمام قاره های جهان بخود اختصاص داده بود.
- متصرفات ژاپن شبه جزیره کره ، تایوان ، لائوس ، برونئی ، فیلیپین تا اشغال ویتنام را شامل میشد.

- پیدایی کشور امریکا خود مولود دوران استعمار بریتانیای کبیر است و برآمد جایگاه امریکا در رتبه اول اقتصاد جهان ، پس از دو جنگ جهانی اول و دوم حاصل شد که سرانجام برنده نهایی متصرفات دوران استعمار و نواستعماری جهان گردید.

رابطه استعمار ، استثمار و عقب افتادگی کشورها با مهاجرت

در کتاب ارزشمند ، چرا ملت ها شکست میخورند؟ جمیز رابینسون و دارون عجم اوغلو ، عواملی که موجب شکست و عقب ماندگی کشورها در اکثر نقاط جهان شده است را مورد بررسی قرارداده که خیلی از این عوامل مشترک است.

خواندن کتاب کمک شایانی به درک چرایی نابرابری های امروزه در جهان می کند. فرازهایی از فصول 14 گانه کتاب بشرح زیر است (نقل به مضمون):

" نهادهای اقتصادی در تعیین فقیر یا ثروتمند بودن یک کشور نقشی اساسی دارند. اما این سیاست و نهاد های سیاسی هستند که تعیین میکنند یک کشور چه نهادهای اقتصادی دارد."

" در جوامعی که تحت سلطه نهادهای استثماری هستند رشد اقتصادی و توسعه محدود است و این جوامع رشد پایدار و متکی بر تغییرات فن آورانه ندارند."

" یکی دیگر از عواملی که در پی انقلاب صنعتی به برخی ملل اجازه رشد را نداد توسعه تجارت استثماری و استعمار ملل دیگر توسط اروپائیان بوده است."

در فصل سیزدهم در پاسخ به پرسش اصلی کتاب " چرا ملت ها شکست می خوردند ؟ می نویسند:

" با بررسی ملل مختلف بر این نکته تآکید میشود که، رایج ترین علت شکست ملت ها داشتن نهاد های اقتصادی و سیاسی استثماری است و هر چند جزئیات این نهاد ها در شرایط مختلف متفاوت است ولی این نهاد ها همواره علت اصلی ناکامی ملت ها هستند."

اگر رشد ابزار تولید و رشد اقتصادی اولیه در داخل کشورهای استعمارگر را حق مسلم و مطلق سیستم سرمایه داری پیروز بر فرماسیون ارباب-رعیتی و نظام فئودالی بدانیم نمیتوان این امر را نادیده گرفت که انباشت سرمایه و ایجاد ارزش افزوده حاصل دسترنج نیروی کار در کشورهای استعمارگر و استثمار وغارت اموال دیگر کشورها، موجد چرخه مداوم رشد تکنولوژی ، رفاه اجتماعی ، بسط دمکراسی ، ارتقا قوانین اجتماعی و.. در کشورهای استثمارگر بوده است. بنابراین ، بخش بزرگی از پیشرفت های سرمایه داری سلطه جو به بهای فقر و عقب ماندگی کشورهای تحت سلطه و تسخیر بازارهای جهانی میسر گردیده است.

شرایط فقر بهداشتی و زیستی جامعه و علت عقب ماندگی فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و تکنولوژی مردم این کشورها با هرنوع تفکر دینی و گرایش سیاسی از چپ گرفته تا راست افراطی و مذهبی رادیکال ، ناشی از غارت مستقیم منابع کشورشان بزور و یا توسط دولت های دست نشانده محلی و سلطه نهاد های اقتصادی - سیاسی استثمارگر بوده است. علاوه بر حمایت مالی و لجستیکی برای انجام کودتا توسط عوامل دست نشانده و یا لشکرکشی مستقیم نظامی به کشورهایی که از نظر غرب ، رژم های سیاسی و سیستم اقتصادی نامطلوب محسوب میشوند، نباید فراموش کرد که بنا بر اعتراف نظریه پردازان و سازمان های امنیتی کشورهای سرمایه داری و در راس آنها امریکا در شرایطی که احتمال کودتا و لشکر کشی نظامی برای سرنگونی دولت های ناهمساز با غرب وجود ندارد ابزار دیگری استفاده میشود. چنانچه برای کشوری مانند شوروی سابق که یک ابر قدرت سیاسی-نظامی بود تحریم ها و محاصره اقتصادی و تحمیل هزینه های نظامی نقش مهمی در فروپاشی سیستم نوپای شوروی و به تبع آن کشورهای اروپای شرقی داشت. (گرچه در قرن بیستم نقش عوامل خارجی در تحولات درون یک کشور و یک منطقه و جغرافیای سیاسی-اقتصادی جهان خیلی مهم و اثر گذار بوده، اما به باور نگارنده ضعف های درون سیستمی شوروی نقش اصلی را در شکست آن ایفا نموده است)

از منظر اعلامیه جهانی حقوق بشر ، مهاجرت مردم کشورهای توسعه نیافته به کشورهای سرمایه داری پیشرفته جزو حقوق اولیه آنهاست که منشور حقوق بشر سازمان ملل به رسمیت شناخته است. مهاجرت مردم جویای کار برای رفاه و بهره مندی از آزادی و دمکراسی نسبی بشمول مبارزین عدالتخواه و چپ های سیاسی که از سرزمین های استثمار شده و یا تحت تسلط رژیم های دیکتاتوری و سلاطین مستبد به کشورهای سرمایه داری توسعه یافته میروند افتخار و برتری این نظام ها نیست بلکه بدین خاطر است که در حال حاضر گزینه مطلوب تری در جهان برای انتخاب وجود ندارد و مهمتر از همه درک این موضوع است که این مهاجرت ها برای تحقق نیازاولیه انسان یعنی داشتن شغل و معیشت ونیاز دوم یعنی امنیت و سلامت صورت میگیرد. علاوه بر آن مبارزان ملی و چپ ها در نظام های استبدادی و دیکتاتوری مخالف غرب و نیز مورد حمایت غرب در اقصی نقاط جهان که فاقد دمکراسی هستند مورد تعقیب و آزار قرار داشته و دارند.

رابطه استعمار با چرایی انتخاب مقصد مهاجرت؟

چرا در هلند حضور افریقایی ها منجمله سورینامی ها و اندونزیایی ها و ... ، در پرتقال موزامبیکی ها و ..، در فرانسه الجزایری ها ، تونسی ها ، مراکشی ها ، در انگستان مردم خیلی از کشورهای آآسیایی مانند هندی ها و پاکستانی ها و بنگلادشی وافریقایی ها مانند تانزانیا و غیره حضور بیشتری دارند؟

با توجه به کشورهای مبدا و مقصد مهاجرین مشاهده می کنیم که بُعد مسافت در انتخاب محل مهاجرت تعیین کننده نیست و بخش قابل توجهی از علل انتخاب کشور مقصد را باید در روابط فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته میان دولت های استعمارگر و دول مستعمره و پیوند های تاریخا" شکل گرفته ملل استعمارگر و استثمار شونده مورد واکاوی قرار داد.

در قرن 21 در خیابان های پاریس بخشی از قربانیان استعمار فرانسه یعنی مهاجران تونسی و الجزایری مشغول گدایی هستند.

در پاریس ، مارسی ، نیس و شهر های دیگر فرانسه بخش قابل توجهی از مهاجران کشورهای الجزایر ، تونس ، مراکش و غیره مشغول مشاغل دوره گردی و دستفروشی هستند.

پرتغال ، اسپانیا ، بلژیک ، هلند ، ایتالیا و سایر کشورهایی که استعمارگر بوده اند مقصد و مامن مهاجران و پناهجویان مردم کشورهای استعمار شونده است و معمولا" مشاغل دست دوم دارند.

در میان کشورهای توسعه یافته اروپای غربی آلمان دمکراتیک با توجه به روابط اقتصادی و مشترکات فرهنگی با ملیت های تشکیل دهنده یوگسلاوی سابق ، نقش مهمی در تجزیه آن کشور و دامن زدن به جنگ های داخلی اقوام و ملت های متشکل در فدراسیون یوگسلاوی داشت. اکنون آلمان و اتریش و کشورهای اروپای مرکزی مامن پناهجویان و مهاجران کشورهای هفت تیکه شده یوگسلاوی سابق مانند بوسنی هرزه گوین و غیره است.

قذافی دیکتاتور و خود شیفته هر کوفت و زهرماری بود رفاه بخش بزرگی از مردم سرزمینش را فراهم کرده بود. اما در تحقق مراحل بعدی هرم مازلو و ازجمله الویت دوم یعنی نیاز انسان به امنیت و سلامت و غیره ناکام بود. آیا اکنون و پس از سرنگونی قذافی با توجه به فقدان شرایط پایدار و ثبات امنیتی–سیاسی و اجتماعی در کشور لیبی، که می‌تواند به اضطراب و حس ناامنی مردم منتهی شود، پناهجویان لیبیایی برای حفظ جان خود و حق اولیه زیستن ، حق دارند به کشور استعمارگر سابق ایتالیا و دیگر کشورهای مسبب وضع فعلی یعنی فرانسه و انگلیس مهاجرت نمایند یا خیر؟

چپ های ایران و موضوع مهاجرت؟

با توجه به نیازبه داشتن شغل مناسب و امنیت ، مبارزان ملی و چپ های ایران کجا بروند که هم از شرایط تعقیب و حبس و مرگ در امان بمانند هم بتوانند کار کنند و به تحصیلات خود نیز ادامه دهند و از ابتدایی ترین حق زیست بهره مند شوند؟ بطور کلی مهاجرت به مقصد کشورهای غربی برای تحصیل و کار و زندگی ناشی از عوامل تاریخی ، بین المللی و شرایط داخلی آن کشورهاست .

برخی انگیزه های گرایش به غرب بطور مشخص برای ایرانیان میتواند ناشی از عوامل زیر باشد: همسانی نظام تحصیلی و آموزشی ایران با غرب ، حضور تعداد قابل توجهی از خانواده های ایرانی در غرب ، تبلیغات تاریخی ضد چپ و ضد مرام سوسیالیستی در نظام های شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ، پیوند خوردن منافع طبقه حاکمه و تجارایرانی در روابط اقتصادی–سیاسی با دولت ها و تجارغربی و همچنین بلحاظ تاریخی مراودات فرهنگی و دانشگاهی با غرب و تحصیل اشراف زاده گان دوره قجری و پهلوی در غرب که پس از فارغ التحصیلی و برگشت به ایران مناصب مهم حکومتی را بدست می آوردند و عملا" پایگاه اقتصادی-اجتماعی و ایدئولوژی غرب درایران بودند نیز ازعوامل انگیزشی تحصیل در غرب برای احراز و بهره مندی از مزایای مدیریت دربخش های بوروکراسی حکومتی و مدیریت های کلان تکنوکراسی در آینده کشور بوده است.

در پاسخ به کسانی که میگویند چرا چپ ها به کشورها و نظام هایی که مطلوب آنها بوده نمیروند و بطور مشخص روسیه و چین و یا کوبا را در نظر دارند باید یک یادآوری تاریخی بنمائیم. دردورانی که 4 کشور روسیه تزاری ، انگلیس ، فرانسه و آلمان در ایران نقش تعیین کننده در معادلات سیاسی و اقتصادی داشتند ، خیلی از جوانان ایرانی برای تحصیل به کشورهای فرانسه ، آلمان ، انگلیس و روسیه میرفتند. پس از فروپاشی تزاریسم و در دوران حکومت شوروی، خوب یا بد و فارغ ازهر گونه قضاوت در مورد کمیت دانشجویان و درجات کیفی تحصیل ، دانشگاه پاتریس لومومبا در مسکو محل تحصیل تعدادی از دانشجویان افریقایی ، امریکای لاتین و آسیایی بود . با شکست و فروپاشی شوروی و برخی ازعوامل شکست که اشاره رفت ، سیستم اقتصادی روسیه از اقتصاد دولتی کنترل شده در زمان شوروی به سیستم اقتصادی سرمایه داری سوق پیدا کرده و قدرت سرمایه مالی-صنعتی آن در بازار جهانی نیز توان برابری با کشورهایی مانند امریکا را ندارد و اکنون که از نظر فرماسیون اقتصادی-اجتماعی در جرگه کشورهای سرمایه داری محسوب می شود هنوز هم به مانند زمان شوروی رشد تکنولوژی و بهره وری در بخش های نظامی و مالی-صنعتی متوازن نیست و توسعه بخش هوا-فضا و نظامی با بخشهای غیر نظامی رشد متقارن و متناسب ندارد، بدینصورت که توسعه نظامی آن خیلی زیاد و توسعه بخش های غیر نظامی اقتصاد روسیه محدود و رشد نیافته است و بدین لحاظ و صرف نظر از کثرت و یا قلت داوطلب تحصیل و کار در آن کشور ، بازار کار گسترده ای ندارد که به جذب نیروی انسانی بپردازد.

همچنین صرف نظر از پایین بودن دمکراسی کشورهای بلوک شرق سابق نسبت به اروپای غربی و امریکا ، از نظر رشد اقتصادی و سهم آنها در بازار جهانی نیز این کشورها در رتبه بندی (رنکینگ) پایینی قراردارند. کوبا که کشوری بسیار کوچک و اقتصاد ناچیزی دارد و هنوز هم تحت تحریم است و برخی کشورهای امریکای لاتین هم همینطور. کشور ویتنام که پس از دهه ها جنگ با ژاپن ، فرانسه و امریکا در مسیر رشد اقتصادی قرار دارد و بازار کارش نهایتا" کفاف نیروی انسانی خودش را میدهد. چین علیرغم رسیدن به رتبه دوم اقتصاد جهان بازار کار یک پنجم جمعیت جهان یعنی نیروی کار چینی است. پس امری طبیعی است که مبارزان عدالتخواه و چپ های جهان خود را محق بدانند که از کشورهای توسعه نیافته جهان به کشورهایی که طی فرایند شرح داده شده به مرحله بالایی از رشد اقتصادی ، تکنولوژی و دمکراسی فراروئیده اند مهاجرت نمایند.

تعدادی از فعالین چپ ایرانی به اجبار و یا به اختیار، به شمول خیلی از مبارزان سیاسی و مردم غیر چپ ایران و جهان از طریق پناهندگی سیاسی-اجتماعی و یا مهاجرت شغلی و اخذ پذیرش تحصیلی به کشورهای امریکا ، کانادا ، اروپای غربی و اسکاندیناوی میروند و ضمنا" در مورد ایرانیان ، کشورهایی مانند کانادا در سالیان اخیر پناهگاه امنی برای دزدان وغارتگران سرمایه های مردم ایران هم بوده است و فقط جوانان جویای کار و تحصیل و چپ های مخالف سیستم استثمار سرمایه داری به این کشورها مهاجرت نکرده اند.

صرفنطر از نژاد ، ملیت ، ایدئولوژی ، ادیان و دولت ها ، زیست جهان کنونی بشر در واقع کشور واحدی است بنام کره زمین . این سیاره ای متعلق به تمام ساکنان آن است و از این منظر باید امر مهاجرت و مهاجرین بدون در نظر گرفتن عقاید و نژاد و بدور از فخر فروشی و تفرعن و تحقیر مورد قضاوت قرار گیرد و همه مردم دنیا برای زیست بهتر حق دارند از امکانات کره زمین استفاده نمایند.

بنابراین اگر پرسش های ابتدای این مقاله ، از جانب شخص یا جریانی طرح شود که مدافع نظریه پردازان ضد مهاجرت و راست افراطی نظام سرمایه داری باشد بدیهی است که طرح موضوع و اندیشه های چپ ستیزانه او قابل درک است!

اما چنانچه فرد یا یک گرایش فکری، ادعای آگاهی از دوران استعمار و نو استعمار و نقش عوامل خارجی و داخلی که منجر به عقب ماندگی خیلی از کشورهای جهان از قطار ترقی شده است را دارد و نیز میداند که مهاجرت مختص به انسان های مخالف و موافق سیستم سرمایه داری نبوده و چپ و راست نیز نمی شناسد در خوش بینانه ترین وجه میتوان طرح این پرسش ها را سطحی نگری و ناشی از ناآگاهی تاریخی دانست ، اما اصرار برخی مدعیان بر طرح و تکرار این پرسش ها را که فقط چپ و مبارزین عدالتخواه را مخاطب قرار میدهند نمی توان مغرضانه و چپ ستیزانه ندانست .


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد