یک بار دیگر تاریخ در حال ورق خوردن است. تورقی که در بطن خود زایش دنیای نو و تعادل و تطابق نسبی انسان ها را با طبیعت و جامعه در پی خواهد داشت. درک و شناخت غلط و آموزه های شوم ساختار طبقاتی، انسان ها را در جناح بندی های خاص طبقاتی به بند کشیده است. شقه شقه شدن انسان ها به ویژه نخبگان و روشنفکران بین جناح بندی های قدرت های سلطه گر جهانی، بیانگر عدم درک ضرورت های کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان است. صلح و همزیستی پایدار و بادوام بین جامعه های انسانی تنها با نفی و نهی هرگونه سلطه گری و سیادت طلبی قدرتمداران جهانی ممکن است. | |
واکنش انسان ها در برابر رویدادهای محیطی به جایگاه پایگاه اجتماعی آن ها و همچنین به سائقه های تجربی و ذهنی در بین جامعه و انسان بستگی دارد. نوع آموزه های محیطی و اجتماعی، چه کلاسیک و خاص و چه آموزه های فضای خانوادگی در شکل گیری شخصیت و قوام گیری رفتار و کردار انسان ها برای بروز کنش های اجتماعی نقش ویژه خود را بازی می کنند. تجربه اگرچه در قوام یابی بارزه های شخصیتی و اتخاذ مواضع انسانی نقش برجسته ای را بازی می کند؛ ولی قوام و دوام شاخصه های طبقاتی ،واقع گرایی تجربی را در اکتساب و امتیاز کاذب و فریبنده آموزه های ساختار طبقاتی تحت الشعاع خود قرار داده است. گذر تاریخ تحولات اجتماعی و اندوخته های تجربی روند تکامل تاریخی هرگز نتوانستند نقش واقع و حقیقی خویش را در پیشبرد آرمان های انسانی بازی نمایند. چرا که نقش نهادین منافع طبقاتی از درس های عبرت آموز محیطی ممانعت کرده و جامعه و انسان را در عسرت و خسران، از زیست واقع حیات اجتماعی خود دور ساخته است. عبرت همواره آموزه های تجربی را دور زده تا توجیه و تاویل رویکردهای نامتعارف خود را ممکن سازد.
تجربه به ویژه تجربه تاریخی یک مفهوم انتزاعی تک ساحتی نیست که بتوان آن را با ابعاد دیگری از یافته های اجتماعی معاوضه و یا جایگزین نمود. بلکه آمیزه ای از مجموعه روندهای تکامل تاریخی است که با ثبت و ضبط و درک علّی و علمی نمود یافته؛ و منتقل می شود. ولی منافع طبقاتی چهره آن را مشوب و از عبرت آموزی برای تصحیح اشتباهات و اتخاذ مسیرهای اصولی و درست زیست جمعی جلوگیری می نمایند. چرا که عبرت آموزی نیازمند درک جمعی و فهم متقابل انسانی است که در انفراد و تجرید ساختار طبقاتی نامفهوم و نا مُدرک است. تورق تاریخ اگر با نیازمندی های تکاملی همراه نشود؛ قدرت تدقیق و تفکیک از آن سلب، و با شعور کاذب و درک محدود القایی با سامانه های زیستی غالب به تعبیر و تاویل می نشیند. چرا که دلمشغولی های کاذب به حافظه تاریخی آسیب رسانده؛ و جهت یابی اصولی و متعارف انسانی را مختل نموده؛ و حوادث و رویدادهای عبرت آموز گذشته را به دست فراموشی می سپارد.
عبرت با واقع و واقع گرایی تاریخی پیوندی تنگاتنگ دارد. جامعه ای که طی قرون متمادی به نوعی از زیست سنتی و عادت گون خو گرفته و الگوهای زیستی خود را براساس آن تقویم و تنظیم می کند؛ حافظه تاریخی اش دچار نوعی انسداد و انقباض است که صرفا وصف و خاطره تلخ و شیرین را با خود داشته؛ و شناخت و فهم عبرت آموز برای گذر از پلشتی ها و نمود های نامتعارف زیست اجتماعی را با خود ندارد. فرایندی که عسرت و دشواری زیستی را نهادینه، و حسرت زیستی متعارف و انسانی را در جامعه عمومیت می بخشد. بنابراین عبرت آموزی با درک و فهم آگاهانه از روندهای تکامل تاریخی جامعه و انسان پیوند دارد. کسانی که عوامانه می اندیشند و در حصار محدود تئوری های گذشته به افاضات و اضافات خارج از دایره محسوسات و ممکنات کنونی جامعه های انسانی، دامنه بحث های نظری و آکادمیک را توسعه می بخشند؛ روند بهیابی و شناخت منطقی برون رفت از فاجعه های اجتماعی و انسانی، به دلیل عدم شناخت بن مایه های این فاجعه های روبه تعمیق را نخواهند داشت.
اکنون تمامی فضاهای زیست انسانی با انباشت انگلی و بیمارگون ساختار سرمایه اشباع شده و عرصه های نوینی در فضاهای نوین مجازی و دیجیتالی برای ارضای تمایلات سودبرانه و انباشت افسارگسیخته برای خود گشوده است. فرایندی که با سیّالیت زمان در آمیخته و به انقباض و تراکم سرمایه میدان داده است.این فضا ـ زمان نوین با ایجاد ارزش های کاذب و تراکم غیرمولد، پویایی و زایایی سرمایه را در انباشتی سترون و با نمود ظاهری افزون سازی های روزافزون و ایجاد ارزش افزوده های کاذب، امکان بهینه زیست اجتماعی را ناممکن و با فقر و فاقه عامه انباشته است. زمان و مکان در فضای یابی های نوین نمی گنجند؛ چرا که زمان آبستن زایمان نوینی است که مکان ظرفیت و توان لازم برای حل و هضم آن را پیدا نکرده است. و این بسترهای تهاجم و تخاصم را در پهنای جهان رو به تحول و کمال گسترده است. تراکم دانش و تکنیک مرز تعیین کننده ای است که بر فضای زیستی عمومی سایه افکنده و نوید بخش دنیای جدیدی است که با فضا ـ زمان گذشته تاریخی ساختار سرمایه تفاوت فاحش دارد. چرا که بر بستر این دگرگونی مادی، مکان های نوینی با بارزه های نوین آگاهی و شناخت، بسترهای نوین ساختی و بافتی متناسب با تحول و تکامل دانش و فن را پی خواهند ریخت.
یک بار دیگر تاریخ در حال ورق خوردن است. تورقی که در بطن خود زایش دنیای نو و تعادل و تطابق نسبی انسان ها را با طبیعت و جامعه در پی خواهد داشت. درک و شناخت غلط و آموزه های شوم ساختار طبقاتی، انسان ها را در جناح بندی های خاص طبقاتی به بند کشیده است. شقه شقه شدن انسان ها به ویژه نخبگان و روشنفکران بین جناح بندی های قدرت های سلطه گر جهانی، بیانگر عدم درک ضرورت های کنونی تحول و تکامل جامعه و انسان است. صلح و همزیستی پایدار و بادوام بین جامعه های انسانی تنها با نفی و نهی هرگونه سلطه گری و سیادت طلبی قدرتمداران جهانی ممکن است. اکنون سلطه گران با جنگ افروزی برای حفظ هژمونی و تداوم سلطه برای استعمار ملت ها و استثمار انسان ها، رقابت مرگباری را شروع کرده اند. قطعا جهت گیری و یا حمایت به سمت و سوی هر کدام از این سلطه گران، به تداوم این جنگ و خونریزی انجامیده و جبهه های نوینی را برای درهم کوبیدن مقاومت ها خواهند گشود. بایستی با عزمی راسخ و سامانه های فکری انسانی بر علیه هرگونه تجاوز و تعدی به حریم ملّی و انسانی بسیج شد و ندای صلح و همزیستی سر داد.
بنابراین عبرت گیری نیاز به شناخت لازم از روندهای گذشته تاریخی و درک و فهم بهینه و مطلوب از الزام و نیاز تحول و تکامل کنونی جامعه و انسان دارد. ساختار طبقاتی القا کننده و اغواگر جامعه بسوی دریافت های کاذب زیست جمعی، با اغتشاش و آشوب و بلوای مداوم خویش، اندیشه و اذهان عمومی را در روزمرگی اقدام و عمل از دوراندیشی و تدبیر لازم برای گذر از موانع و محدودیت های محیطی باز داشته است. تمامی تمهیدات و اقدامات رذیلانه بورژوازی جهانی برای آن است که بتواند فضاهای جدیدی فراهم سازد تا ساختار فرتوت و از رمق افتاده خود را در آن بگنجاند. ساختاری که با انباشت و برداشت های کاذب و بی پایه خود، در هیچ فضای زمینی نگنجیده و زمان و مکان نیز به نفع آن عمل نمی کنند. تنها راه برون رفت از این بحران رو به تعمیق و خردکننده، پذیرش و قبول بافت و ساخت نوینی است که زمان را دریابد تا فضای کافی و مکان مناسب را پیدا کند.
در عدم تعادل ناشی از تحریک و تحرک متجاوزانه مداوم ساختار طبقاتی برای انباشت و تراکم افسارگسیخته، تاثیرات این فشار و تعدی بر جان و روان انسانی، نوعی مهار و جهت دهی بر رفتار و کردار انسان ها به جا گذاشته که ضمن ایجاد آشفتگی فکری، توان درک و فهم عملکردهای بیرونی در آن ها بشدت کاهش یافته است.روندی که گذشته را در تاروپود تصورات ذهنی و بی نظمی های ناشی از القائات و آگاهی های کاذب رویکردهای بیرونی، دچار نسیان و اختلالات اساسی کرده است. فرایندی که دامنه فعالیت جریان های ارتجاعی را توسعه بخشیده و بر عسرت و تنگدستی روزافزون مردم افزوده است. چرا که دهشت و وحشت و مناظر غیرانسانی که ساختار طبقاتی در برابر مردم قرار داده است؛ تحریک و تحرک مداومی را موجب شده است که به دلیل نبود سامانه های فکری منظم و آگاهانه و همچنین سازماندهی قوی و کارآمد نیروهای درگیر با ارتجاع و استبداد، توسط تمهیدات صاحبان ثروت و قدرت و نیروهای سرکوب مهار می شوند. اصولا تحریک و تحرکات مداوم و بی نتیجه روند مهار را تشدید و ناامیدی و ضعف را در صفوف مردم افزایش می دهد.
مهار جنبش های اجتماعی توسط تمهیدات سرکوبگرانه استبداد اقتصادی و سیاسی، بیانگر ناتوانی ساختار کهنه و فرسوده ساختار حاکم سرمایه در رفع نیازهای جامعه و انسان می باشد. فرایندی که یک کنش و واکنش و تحریک و تحرک مداوم درونی و بیرونی را در جامعه های انسانی موجب گردیده که منجر به یک عدم تطابق و تعادل انسان ها با محیط بیرونی گردیده است. روندی که تحت تاثیر مداوم القائات کاذب مداوم ساختار غالب طبقاتی، عموما قوه تشخیص و تمیز انسان ها را مختل و به ناپایداری و یا محو تمامی رویکردهایی که در بروز تحرکات اجتماعی نقش عمده را بازی می کنند؛ روی آورده است. از نشانه های بارز آن می توان به دور بودن انسان ها از واقعیت های موجود تحت تاثیر القائات محیطی و واپسگرایی ایده ای، ناتوانی در برساختن محیطی که بتوانند با آن به یک تعادل و تطابق نسبی نایل آیند. در نتیجه مدام گرفتار ترس های موهومی و غیر واقعی قرار داشته و با احساس نامطلوب زیستی خویش، همواره با منطق های فضل فروشانه و پوچ خلاء زندگی خود را پر می نمایند. روندی که بیانگر درک ناواقع فعل و انفعالات بیرونی بوده که در نظام بخشی بیان و کلام برای تنظیم رفتار انسانی اختلال ایجاد کرده است.
نتیجه اینکه: تاریخ را توده ها می سازند. اما این توده ها در فرایند دگرگونی های اجتماعی با تاثیر پذیری مداوم خویش از رویکردهای واقع و کاذب محیطی، قدرت بازیابی هویت تاریخی خود را ازدست داده و در دام اهریمنی عسرت و نکبت از دستاوردهای تاریخی خویش بی بهره گردیده اند. گذشته با بار سنگین یادها و خاطره ها در تاثیر پذیری و همراهی با دهشت و مرگ ساختار طبقاتی، حافظه تاریخی انسان ها را دچار اختلال نموده و از عبرت گیری تاریخی باز داشته است. شقه شقه شدن انسان ها در میان انبوه تضادها، تعارض و تقابل منافع طبقاتی خود گواه بارز آسیب پذیری جدی حافظه تاریخی انسان ها می باشند. و ملت و جامعه ای که حافظه تاریخی اش دچار اختلال شود؛ حال و آینده شان در ابهام و ایهام های خدشه دار محیطی از یافتن راهی به سعادت و رستگاری باز می مانند. اکنون جنگ و ستم و استبداد اقتصادی و سیاسی ساختار سرمایه با کلیت فراگیر خویش بشریت را در سراشیب سقوط و نزول خود قرار داده است. کلیت تعمیمی که قابل انفکاک و انتزاع ماهیتی و کارکردی آن ها به دلیل گره خوردن منافع طبقاتی شان به یکدیگر نمی باشند. پس جنگ و خونریزی که نمود درونزای ساختار سرمایه داری را تشکیل می دهند؛ از بارزه های غالبی است که جهان را تحت تاثیر مداوم خود داشته و دارد. انسان ها در میان بیم و امید مداوم تحت تاثیر محرک های متکاثر محیطی، قوۀ تمیز و تشخیص شان آسیب دیده و دچار نوعی بی تعادلی و عدم انطباق با نیاز و الزام زیست جمعی گردیده اند.نمودی که انسان ها را در برابر مناظر خشن و دهشت انگیز محیطی دچار انسداد و انقباض حرکتی نموده و گرفتار بی ثباتی و ناپایداری ایده و عمل کرده است. بنابراین ملتی که نتواند از گذشته تاریخی اش عبرت گرفته؛ و به مدد حافظه تاریخی خویش، آینده متفاوت و بهتری را برای خود بسازد؛ در عسرت و فلاکت، حیات نکبت باری را برای خود رقم خواهد زد.
اسماعیل رضایی
پاریس
15:08:2023
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد