فرایند دگرگونه حیات انسانی تابع امکاناتی است که با تکاپو و تلاش مداوم جمعی حاصل آمده و اهداف و آرمان های انسانی را در خود مستحیل می سازند.اقدام و گام های عملی انسان ها یک پیوند دیالکتیکی با امکانات محیطی دارند که هویت یابی های نوین انسانی را تدارک می بینند.اقدام اگرچه تحت تاثیر مداوم رویکردهای محیطی قرار دارد ولی تمایل و عادت نیز در بروز آن نقش اساسی را بازی می کنند. در این میان رویکردهای امکانی با روند تحولی و تکاملی همراه بوده و تابعی از گذر زمان و گذر تحول تاریخی حیات اجتماعی و انسانی می باشد. براین اساس ناهمگنی و ناهمسویی اقدام با امکان، جامعه را با ناهنجاری ها و نابسامانی های بسیاری روبرو می سازد. در محاورات روزمره تعاملات اجتماعی این اقدام، امکان دارد و یا ندارد؛ بسیار مصطلح و رایج می باشد. شایع بودن این گزاره در بین عوام و دیگر اقشار اجتماعی نشان از همگن و یا ناهماهنگی بین اقدام و امکان دارد. | |
فرایند ارتباطی انسان ها در تعاملات اجتماعی به بسیاری از مولفه های اکتسابات محیطی وابسته است که چرایی و چگونگی اقدام و عمل آن ها را تبیین و تعیین می کنند. اقدام و عملی که با برخورداری از محدودیت های محیطی، امکان دستیابی به بسیاری از اهدا و امیال را ناممکن می سازد.بنابراین محورهای گزینش های آدمی اگر با فرایند تحولات محیطی همراه و همسو نباشند؛ فرد و جمع را در چنبره بد تصمیمی و بی تصمیمی خود گرفتار ساخته که اقدام و عمل فرد را در عدم امکان تمنا و تمایل صرف و بدون توجه به چگونگی امکان تحقق آن ها، به عاملی ابزاری در خدمت اهداف پلید صاحبان ثروت و قدرت قرار می دهد. وقتی که امکان تبیین و تحلیل روندهای جامعه و جهان نادیده گرفته شود و یا ممکن نگردد؛ و یا فرد در چنبره کسب قدرت و یا عدم کفایت علمی و سیاسی، قادر به درک و فهم تحولات تاریخی نباشد؛ قطعا با توجیحات فاقد ریشه و بنیان های علمی و مادی برای کسب قدرت خیز برداشته که به ابزاری تحقق اهدا دیگران و به امید دستیابی به قدرت پولاریزه شده گام برمی دارد. همرنگ و همراه شدن با اهداف سخیف و رذیل قدرت و ثروت به امید کسب قدرت اتکایی و بی ریشه در فرایند تحول و تکامل تاریخی جامعه و انسان،ضمن دریوزگی فرد برای کسب قدرت، در صورت تحقق و توفیق در بدست گرفتن قدرت، به دلیل ناهماهنگی و ناهمگرایی با صیرورت و ضرورت های تحولات اجتماعی و تاریخی، بسوی استبداد و جنایت برای حفظ قدرت سوق می یابد.
اقدام، گام های سنجیده و یا نسنجیده ای است که برای اهداف و یا امیال برداشته می شود که ممکن است با روندهای تکامل تاریخی و الزامات آن همراه باشد و یا بصورت یک عامل وقفه و یا مانع روندهای الزامی تحولات اجتماعی و انسانی عمل نماید.و امکان، به شاخصه های فردی و جمعی بر می گردد که بتوانند با تبیین و تحلیل روندهای محیطی، گام های موثر و مفید را در راستای دستیابی به اهداف انتخاب کنند.وقتی امکان فاقد بنیان های تبیینی و مادی لازم باشد؛ اقدام در کجراهه های ناشی از ندانستن و نفهمیدن روندهای ایجابی و الزامی جامعه و انسان، بسوی ناهنجاری و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی روی می آورد. در این صورت تحمیل عقیده و عمل و اجبار و ادبار جامعه را فرا گرفته و امنیت و آسایش عمومی ملعبه حفظ قدرت می گردند. پس کسانی که برای کسب قدرت تن به رذالت و دنائت می دهند؛ قطعا برای حفظ آن از هیچ جنایت و فرومایگی رویگردان نخواهند بود. اگر چه اقدام و امکان یک رابطه دیالکتیکی با یکدیگر دارند؛ ولی از یک تضاد و تناقض هم برخوردارند که در پروسه عمل یکدیگر را به چالش می کشند.بدین مضمون که اقدام ممکن است در تضاد با امکان قرار گیرد؛ زمانی که بسترهای یک تحول و دگرگونی لازم فراهم نباشد.
عدم چرایی امکان،در درک چگونگی امکان است که به فرایندهای محیطی و تحول و تکامل جامعه و انسان وابسته است. توجه محض به اقدام بدون نگاه به امکانات و شرایط حاکم بر محیط که بتوانند اهداف را محقق سازند؛ تمامی مساعی در کجراهه های انتخاب و عادت از حیّز انتفاع باز می مانند. اقدام بیان تعهد و تعمد ی است که امکان را به همراهی و همگامی فرا می خواند. ولی امکان در فراسوی خواست و تمایل فرد و جمع به سازوکارهای نوینی گرایش دارد که واپس گرایی و تحجر را نفی و دفع می خواهد. در دنیای تحجر و خودباختگی ایده و عمل، امکان ساختن دنیایی متناسب با بارزه ها و شاخصه های بواقع انسانی نه تنها مقدور نیست؛ بلکه سد راهی است که هویت بخشی به سازوکارهایی نوین برای درک و فهم روندهای تحول و تکامل تاریخی جامعه و انسان را با موانع جدی روبرو ساخته و می سازند. اکنون اقدامات بورژوازی جهانی و حامیان و هوادارانش در تضاد و تناقض با امکاناتی قرار دارند که روند توسعه و تکامل دانش و فن ایجاد کرده و دنیای قدیم و سازوکارهای آن را نفی و رد می کند. براین اساس ساختار طبقاتی حاکم با تمامی ابزار سرکوب و تحمیق و تحقیر برای تداوم حیات انگلی و تعدی و تجاوز به حریم امن انسانی، تلاش همه جانبه ای را به پیش می برد.
خشونت آشکار و پنهان ساختار طبقاتی نتیجه فراهم آمدن امکانی است که با تلاش و تکاپوی جمعی انسان ها برای زیستی بهتر و مطلوبتر فراهم آمده که توسط عوامل سرمایه به یغما رفته است. در این میان خشونت آشکار چون جنگ، ترور و شکنجه های آشکار و پنهان روحی و جسمی، دیگر خشونت های اجتماعی که با تعدی و تجاوز به حقوق اساسی و انسانی نمود دارد را تحت الشعاع خود گرفته اند. جالب اینکه اعتراض به بنیان های ستم و استبداد سیاسی و اقتصادی بایستی بشدت سرکوب و معترضین بایستی مجازات شوند؛ ولی تجاوز به حقوق انسانی و حیاتی انسان ها، نه تنها خشونت محسوب نمی شوند؛ بلکه تمهیداتی برای حمایت همه جانبه برای حفظ و حراست از نظم ظالمانه ای هستند که همگان بایستی بدان گردن نهاده و بدان ها تمکین کنند؛ در غیر اینصورت مجازات خواهند شد. ابزارهای رسانه ای و ارتباطی ساختار طبقاتی نیز در تلاشی بی وقفه به تطهیر و مبرا دانستن دامن بورژوازی متجاوز به حقوق فردی و جمعی، دامنه القائات کاذب و دروغین را توسعه بخشیده است.بنابراین اقدام بورژوازی غالب و حامیان جهانی اش، زیر فشار و اعتراضات روزافزون روشن بینی اقشار و طبقات اجتماعی، می رود که حیات کهنه و مستاصل ساختار طبقاتی را در هم بپیچد. اکنون تمامی تمهیدات بورژوازی جهانی برای کنترل و حذف اعتراضات مردمی به بن بست رسیده است. این بن بست که بی اعتنایی و آگاهی عمومی را در برابر خشونت آشکار و پنهان ساختار سرمایه و عمّالش به نمایش گذاشته است؛ صاحبان قدرت و ثروت را برای مفر و اشکال نوین اعمال قدرت به تکاپو واداشته است.
تغییرات و دگرگونی در روابط و مناسبات تولیدی بر بستر رشد و تکامل دامنه دانش و فن، امکانات و انتظارات نوینی را در جامعه های انسانی بوجود آورده است که در تضاد و تعارض با اقدامات نهادین گذشته قرار دارند. اگر چه در این تغییرات دگرگونی و نیازها و اعتراضات برآمده از آن ها هنوز نبض ساختار فرتوت سرمایه می طپد؛ ولی این طپش با ریتم و هارمونی نوین تحول و تکامل هماهنگ نبوده و موجد تنش، تعرض و تعارضی گردیده که جامعه جهانی را در ناامنی روزافزون فرو برده است. بنابراین قدرت تعیین کنندگی هژمونی ساختار کنونی سرمایه ترک برداشته و توان بازدارندگی اش بسوی ضعف و افول سوق یافته است. بنابراین از امکانات در اختیار عموما به صورت ابزار نه امکان بهره می گیرد تا بتواند حیات متزلزل خود را تداوم بخشد.بنابراین راست و راست افراطی چه در قدرت و یا خارج قدرت همانند ابزاری در خدمت اهداف مقطعی و گذرای صاحبان قدرت و ثروت قرار می گیرند. اینکه راست و راست افراطی در ساختار کلاسیک سرمایه همچنان قادر است در راس هرم قدرت قرار گیرند؛ بیان ثبات قدرت یا توان پایداری نظام سلطه سرمایه در برابر رویکردهای تحولی و تکاملی محیطی نیست؛ بلکه بیان پریشانی و اغتشاش فکری عمومی است که بر بستر امکانات نوین فراهم آمده و به نوعی بیانگر سلطه عادت گون القائات کاذب سلطه سرمایه بر جامعه است که بوی کهنگی و ماندگی آن مشام ها را می آزارد. به نوعی حضور متحجرانه در بن بست های ساختار شکنانه را بیان می دارد.
راست و راست افراطی ایران به دلیل وابستگی به کانون های قدرت سرمایه و تحت تاثیر و نیاز مداوم به اتاق های فکر بورژوازی جهانی، از استقلال اندیشه و تبیین و تحلیل های مورد لزوم رویکردهای محیطی برای شناخت امکانات و همچنین اقدامات موثر و مفید بدور می باشند. براین اساس تمام توان خود را به کانون های سنتی قدرت معطوف داشته و از درک و فهم تغییرات و دگرگونی های در حال وقوع غافل می باشند. ضمن اینکه ایران در مرکز توجه توازن جهانی قدرت های متعارض قرار داشته و راست و راست افراطی قدرت درک و فهم این توازن را برای حفظ و اشاعه یک تعادل دیپلماتیک و ارتباطی در راستای منافع ملی را دارا نمی باشند. بنابراین از حمایت استراتژیک قدرت های متعارض جهانی برای دستیابی به قدرت سیاسی برخوردار نخواهند بود. ضمن اینکه قطب بندی های نوین در حال شکل گیری حاصل امکانات تکاملی است که اقدامات موثر و همه جانبه ای را برای یک توازن و تعادل اقتصادی،اجتماعی و سیاسی بین قطب های نوین بر اساس منافع ملی را مطالبه می کنند. فرایندی که راست افراطی به دلیل وابستگی به کانون های سنتی قدرت های سیاسی در سطح جهانی، از توان لازم برای اقدامات موثر با استفاده از امکانات مستعمل ساختار طبقاتی حاکم نمی باشند.
در ساختار طبقاتی، اقدامات، تنها تابعی از روندهای امکانی نیست؛ بلکه به بسیاری از ارزش های ساختی نظام سلطه سرمایه وابسته است که بر تحمیل و اجبار استوار می باشند. همانند استثمار و ارزش اضافی ناشی از کار کارگران و زحمتکشان که ساخت وجودی و هسته مرکزی گردش سرمایه را در خود جای داده و تحت هر امکانی بدان مبادرت می ورزد. بنابراین واپسگرایی و تحجر ساختی نه تنها در ماهیت و ذات تجاوزکارانه نظام سلطه سرمایه تغییری ایجاد نمی کند؛ بلکه بسوی هرج و مرج و اغتشاش در انباشت لجام گسیخته ای هدایت می شود که دامنۀ تبهکاری و ناامنی های اقتصادی و اجتماعی را توسعه می بخشد. روندی که با امکان تحولی و تکاملی روزافزون جامعه و انسان در تعارض و تضاد قرار داشته؛ و اقدامات عموما واپسگرایانه و متعارض با نیاز و الزام تحولات تاریخی، ساختار سرمایه را بسوی نزول و سقوط هدایت می کند. این گرایشات عمومی نظام سلطه سرمایه بسترهای یک برآمد نهادهای مردمی را تدارک دیده که بسوی تعدیل و تعادل لازم متناسب با الزام و نیاز جامعه های انسانی در حرکت می باشند.
نتیجه اینکه: فرایند دگرگونه حیات انسانی تابع امکاناتی است که با تکاپو و تلاش مداوم جمعی حاصل آمده و اهداف و آرمان های انسانی را در خود مستحیل می سازند.اقدام و گام های عملی انسان ها یک پیوند دیالکتیکی با امکانات محیطی دارند که هویت یابی های نوین انسانی را تدارک می بینند.اقدام اگرچه تحت تاثیر مداوم رویکردهای محیطی قرار دارد ولی تمایل و عادت نیز در بروز آن نقش اساسی را بازی می کنند. در این میان رویکردهای امکانی با روند تحولی و تکاملی همراه بوده و تابعی از گذر زمان و گذر تحول تاریخی حیات اجتماعی و انسانی می باشد. براین اساس ناهمگنی و ناهمسویی اقدام با امکان، جامعه را با ناهنجاری ها و نابسامانی های بسیاری روبرو می سازد. در محاورات روزمره تعاملات اجتماعی این اقدام، امکان دارد و یا ندارد؛ بسیار مصطلح و رایج می باشد. شایع بودن این گزاره در بین عوام و دیگر اقشار اجتماعی نشان از همگن و یا ناهماهنگی بین اقدام و امکان دارد. در ساختار طبقاتی عموما اقدام در پیوند با اکتسابات محیطی چون ثروت و قدرت و بدون توجه به نیاز های برآمده از امکانات تحولی و تکاملی جامعه و انسان، صورت می پذیرد. روندی که به یک صورت بندی جهشی طبقاتی و انباشت افسار گسیخته از طریق استثمار و چپاول منابع مادی و انسانی منجر شده است. این ناهماهنگی درونی ساختار نظام سرمایه به اصطکاک بین روابط و مناسبات تولیدی با مناسبات سرمایه و استهلاک تدریجی ساختار نظام سلطه سرمایه منجر شده است. اکنون اقدامات جنون آمیز صاحبان ثروت و قدرت و ایجاد فضای وحشت و ترور در سطح جهان، بیان روشن و واضح فرتوتی و فرسودگی ساختار سرمایه است که در برآمدهای امکانات نوین تحول و تکامل قادر به پاسخگویی به الزامات جامعه و انسان نمی باشد. براین اساس سازوکارهای نوینی در حال شکل گیری است که نوید جهان چند قطبی برای تبدیل و تعادل های نوین متناسب با برآمدهای نوین امکانات تکاملی را می دهد. بنابراین جریان های راست و راست افراطی به عنوان تپش نامنظم نظام سرمایه داری جهانی، بیان هویت مستهلک و مستعمل ساختار سرمایه می باشند. راست و راست افراطی در ایران نیز با وابستگی به اتاق های فکر قدرت های سلطه گر جهانی و همچنین گرایش به قدرت سیاسی سنتی، نه جوابگوی الزامات و نیازهای ساختار مسلط سرمایه بوده و نه قدرت پاسخگویی به مطالبات و انتظارات مردم ستمدیده و رنج کشیده ایران می باشند. و تنها ابزاری در خدمت نیات سخیف و پلید قدرت های سلطه گر جهانی برای تحکیم برخی سیاست های تجاوزکارانه و ترمیم چالش های ناشی از ناهمگونی با روندهای تحولات تاریخی جامعه های انسانی، عمل می کنند. براین اساس در کسب قدرت سیاسی در ایران از حمایت های قطعی و حتمی قدرت های سلطه گر جهانی برخوردار نخواهند بود.
اسماعیل رضایی
پاریس
06:05:2023
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد