logo





نه به این سادگی

دوشنبه ۸ مهر ۱۳۸۷ - ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۸

عیسی سحرخیز

saharkhiz.jpg
گویا این جا هر كسی به نوعی "دستش زیر ساطور دولت" است و "شمشیر دامكلوس" بر فراز فرق سرش. و به نوبه ی خود، در این فضای پر "بگیر و ببند"، "حبس و بازداشت" و "سانسور و خودسانسوری" شرایط روزنامه نگاری در ایران نیز "بسیار پیچیده تر" از آن است كه بتوان تصور كرد و به یك جمعبندی روشن و شفاف رسید و دعوای كارگری و كارفرمایی اش در صحنه ی مطبوعات هم "نه به این سادگی" است!
گزینش عنوان "وضع روزنامه نگاران در همه دولت ها همین است" برای یك مصاحبه ی رادیویی و حتی گزارش یك سایت خبری آن قدر جذابیت دارد كه گوش شنونده ی عادی را تیز كند یا چشمان خواننده ی سایت خبری را خیره سازد تا چند لحظه ای بر روی آن مكث كند تا از كنه "همسانی فعالیت روزنامه نگاری و كار مطبوعاتی در دولت های خاتمی و احمدی نژاد" سردرآورد، چه رسد به اینكه انسان خود دست به قلم باشد و به اصطلاح از اهالی مطبوعات.
دوست و همكار با انگیزه و پرتلاش مان خانم معصومه ناصری كه اكنون مسئولیتی در رادیو زمانه دارد، پس از سفری چند هفته ای به ایران هدیه و ارمغانی حرفه ای برده است به هلند. و آن چیزی نیست جز دست آورد و كنكاشی در مورد "وضعیت صنفی روزنامه نگاران، بخصوص روزتامه نگارانی که در روزنامه های موسوم به اصلاح طلب کار می کنند"* و به قول ایشان اوضاع شان چنین است: "از روزی که اصلاح طلبان در ایران از اسب افتادند، خودآگاهی صنفی روزنامه نگاران بیشتر شده است و بیشتر از قبل به مشکلات صنفی شان حساس شده اند؛ اما این به آن معنا نیست که لزوماً وضعشان هم همراه این خودآگاهی خوب تر شده است".
او در این ارتباط شرح داده است كه " در روزهایی که تهران بودم، دو بار انتخابات انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران برگزار شد و در این دو بار فرصت پیدا کردم با ۶۰۰ - ۵۰۰ نفر از همکاران روزنامه نگار سلام و علیک کنم و با ۴۰ - ۳۰ نفرشان خوش و بش کنم و با ۲۰ - ۱۰ نفرشان بنشینم و گپ بزنم و وقت بگذرانم".
عنوان جالب و جذاب "وضع روزنامه نگاران در همه دولت ها همین است"** نیز باز می گردد به یكی از این مصاحبه ها - این مورد ظاهرا تلفنی از خارج- با دوست و همكار دیگری كه فعالیت مطبوعاتی طولانی در روزنامه "ایران" داشته و دارد و اكنون دست به گریبان مسائل و معضلات دور جدید تغییرهای سریع و متعدد مدیریتی در این رسانه ی دولتی است كه عمدتا كیهانی ها بر آن حاكم شده اند و پیامدش برای امثال او چیزی جز بازخرید خدمت نبوده است.
این تجربه ی رسانه ای و سابقه ی پانزده ساله از جمله به "جلال برزگر" آموخته است كه در مصاحبه با یك رادیوی مستقر در خارج خود چنان پیچیده سخن بگوید، وقتی تاكید دارد "این‏طور نیست که همه‏چیز خیلی راحت است. اصلاً مسایل پیچیده‏تر از آن است که شما از دور فکر کنید. ما ایرانی‏ها کلاً پیچیده‏ایم و زندگی‏مان هم پیچیده‏تر از شماهاست... اگر بخواهیم همه ابعاد را ببینیم به آن سادگی که گفته می‏شود، نیست"، تا دربرگیرنده پیچیدگی های حرف و حدیث های وضع خودش هم باشد، كه لابد دوست ندارد در نیمه راه كار حرفه ای خانه نشین نشود؛ "مثل همه روزنامه‏نگاران ایرانی، مقداری ساعت کارم زیاد بود. ساعات کار ما زیاد است درآمدمان کم است و… ربطی هم به یک جای به خصوص ندارد. فکر نکنید که در دوران هشت ساله اصلاحات زندگی روزنامه‏نگارها خیلی عالی بوده است. روزنامه‏نگاری در ایران کلاً مشکل است. ولی بچه‏هایی که دارند این کار را می‏کنند، علاقه‏مندند. هرکدام در هر فرصتی که پیدا کنند، دوست دارند تا روزی که می‏توانند روزنامه‏نگار باقی بمانند... شرایط کاری ما کلاً یک مقدار از شما سخت ‏تر است".
برزگر درست ارزیابی می كند كه روزنامه نگاران و اهالی مطبوعات هم چون دیگر اقشار آموخته اند كه رمز حیات و راز بقا در جامعه ای چون ایران پیچیده اندیشیدن و پیچیده كار كردن و خود را با دقت و ظرافت با محیط تطبیق دادن یا حتی به سلامت گلیم خویش را از گل بیرون كشیدن است. این امری است كه در مورد همه صادق است، "من" و "او" هم نمی شناسد و "بزرگ " و "كوچك" نیز. حتی "قدیمی" و "جدیدی"، یا حتی روزنامه نگار "ایرانی" و "خارجی".
به این دلیل است كه می توان حدس زد كه چرا در هیچ جای دنیا چون ایران، روزنامه نگار و اهالی مطبوعات خود سوژه عكس و خبر و فیلم و گزارش نمی شوند.
كافی است یك دو ساعت وقت گذاشته شود. اخبار، گزارش ها، مقاله ها و یادداشت های مندرج در رسانه ها، حتی در سطح مطالب روزی چون امروز، مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود چه تعداد از خبرهای ایران به نوعی با این حرفه و اهالی مطبوعات مرتبط است. یك جا اعتراض به زندانی و در بند كردن روزنامه نگاران شهرستانی است، جایی ضرورت آزاد ساختن عماد الدین باقی كه اكنون به برای مرخصی استعلاجی از اوین خارج شده است و طرفه این كه هم در آستانه ی آزادی است و هم در وضعیت ورود به زندان برای پرونده ای جدید.
جایی دیگر، خبر تعطیل شدن ویژه نامه های پنجشنبه های روزنامه اعتماد است و استفاده از اشعار سعدی به جای استفاده از مطالب معمول و در جایی نیز این اعتراض كه چرا می خواهید در هشتادمین سال تولد "داریوش همایون " ( رشیدی مطلق تهرانی) به مناسبت كارهای فرهنگی و مطبوعاتی او، از وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم پهلوی تجلیل كنید و اگر جای قدردانی هم باشد، باید تنها سپاسگزار "سیروس آموزگار" وزیر مشاور و سرپرست وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت شاپور بختیار بود.
یا باز در جایی دیگر، این خبر انتقادی منتشر می شود كه در شرایطی كه خبرنگار شبكه ی تلویزیونی العربیه را از ایران اخراج كرده اند، خبرنگار شبكه ی "فاكس نیوز" كه امورش با بودجه ی پنتاگون می چرخد و به جناح های افراطی و نظامی آمریكا تعلق دارد در ایران است و مقام های دولت احمدی نژاد دارند او را تر و خشك می كنند و چپ و راست توصیه نامه می نویسند كه با او مصاحبه كنید!
تازه مطالب فراوانی هم وجود دارد كه در مجامع حرفه ای و مطبوعاتی مطرح می شود و خبرش بنا به مصالحی چندان به بیرون درز نمی كند. به عنوان مثال، یك روز در روزنامه ها می پیچد كه خبر دارید فلانی با این نام مستعار در "بی بی سی" ،"رادیو فردا" و "صدای آمریكا" مشغول به كار شده است؛ فلان وب لاگ نویس منتقد به ایران آمده و بی دردسر به اروپا یا آمریكا بازگشته؛ بسار روزنامه نگار با وجود كار در "رادیو زمانه" در ایران است و بی دردسر مشغول تهیه ی گزارش پر كردن برنامه های رادیویی. البته همه می دانند كه چندان هم بی حاشیه و بدون دردسر نمی تواند باشد.
در مورد همین خانم معصومه ناصری، وقتی ایشان را در نشست "شورای ملی صلح" دیدم و فرصت گپ و گفت و گوی كوتاهی دست داد از او پرسیدم مشكلی در زمان ورود به ایران نداشتید؟ سری نباید به "خانه سنگی خیابان جردن" می زدید؟ پاسخ روشن بود؛ ”چرا رفته ام". سوال كردم از نحوه ی كار و نام و تعداد همكاران تان در رادیو سوال نشد و همچنین كسانی كه این جا با آن ها مصاحبه می كنید یا...؟ طبیعتا باز پاسخ مثبت بود.
البته كاری این بار همراه با دقت و درایت لازم، كه اجازه ندهند همچون موارد دیگر از جمله دستگیری آن خبرنگار "وی. او. ای"، مدت ها این ماجرا سوژه خبری افكار عمومی داخلی و خارجی شود، یا چون داستان سفر حسین درخشان به ایران در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴، در دل خود حرف و حدیث های فراوانی در مورد شرط دادن اجازه ی خروج از كشور مطرح شد و هنوز هم می شود.
به هر حال این جا ایران است و هم چیز پیچیده، از جمله كار و حرفه مطبوعاتی. گفتم كه روزنامه نگار ایرانی و خارجی هم نمی شناسد. به این دلیل است كه خبرنگارانی كه حتی برای شبكه های خارجی مستقر در ایران كار می كنند در بسیاری از مواقع ترجیح می دهند كه گزارش هایشان به نام همكاری مستقر در خارج چاپ شود تا تركش هایش كمتر گریبانشان را بگیرد و از كار بیكار شوند یا مهر روایدشان باطل گردد. حتی روزنامه نگاران رسانه های معتبر بین المللی كه به مناسبت های مختلف برای پوشش خبری به ایران سفر می كنند در موردهای خاص ترجیح می دهند آن گاه كه خاك كشور را ترك كردند، نوشته ها و گزارش هایشان انتشار یابد.
گویا این جا هر كسی به نوعی "دستش زیر ساطور دولت" است و "شمشیر دامكلوس" بر فراز فرق سرش. و به نوبه ی خود، در این فضای پر "بگیر و ببند"، "حبس و بازداشت" و "سانسور و خودسانسوری" شرایط روزنامه نگاری در ایران نیز "بسیار پیچیده تر" از آن است كه بتوان تصور كرد و به یك جمعبندی روشن و شفاف رسید و دعوای كارگری و كارفرمایی اش در صحنه ی مطبوعات هم "نه به این سادگی" است!
عیسی سحرخیز
Aftab_iran@yahoo.com
یكشنبه 7/7/1387

http://radiozamaaneh.com/special/2008/09/post_661.html * http://radiozamaaneh.com/blog/2008/09/post_118.html **




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد