logo





«جنبش سبز کنونی، جنبش رنگین کمانی است»

شنبه ۲۸ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۰۹

فریدون احمدی

feridoun.jpg
گفتگوی تلاش با فريدون احمدی
تلاش ـ در آخرين مقاله‌ای که در سايت‌های خبری مختلف منتشر نموده‌ايد، صف‌بندی و شدت درگيری درونی جمهوری اسلامی را به درجه ای می دانيد که در پس این درگیری و آنچه که از دل آن بدر خواهد آمد، در هر صورت جمهوری اسلامی نخواهد بود که در اين سی ساله بوده است. به نظر شما بحران و جدال جاری به چه سمتی خواهد رفت و ما در پس اين بحران با چه نوع جمهوری اسلامی روبرو خواهيم بود؟ البته اگر حکومتی تحت اين عنوان باقی بماند. نظرتان در باره اصل اين «بقا» چيست؟

ف – احمدی: با درود به شما، من قبل از مقاله مورد اشاره، پس از انتخابات و آغاز خیزش مردم علیه دولت کودتا و اراده ولی فقیه، در مقاله ای به نام "جمهوری اسلامی و فرایند فروپاشی" اظهار نظر کردم که فرایند فروپاشی جمهوری اسلامی نه به عنوان امری تاریخی بلکه به عنوان امری مشخص آغاز شده است. این اظهار نظر را برخی دوستان، بیش از حد "خوشبینانه" ارزیابی کردند. اما رویدادهای پس از آن موید این حکم است که مجموعه شکاف ها و تضادهای موجود، آن چنان عمق و ژرفش یافته اند که دیگر همزیستی متعارف جنبه های آن به سان گذشته ناممکن شده است. شکاف ها و در گیری ها در درون نظام، شکاف و تعارض میان بخش بزرگ و گسترش یابنده ای از مردم با حاکمیت و خیزش یک جنبش اجتماعی غیر قابل مهار، و شکسته شدن بسیاری پل ها و دریده شدن بسیاری پرده ها دیگر امکان بازسازی آن مناسبات و یا ایجاد تعادل های جدید پایدار و پردوام را پدیدار نمی کند. هم اکنون نیز آن جمهوری اسلامی متناقضی که در اين سی ساله بوده است، در حال پیوستن به تاریخ است و احیاء آن و بازگشت به شرایط پیش از انتخابات، ناممکن. ما در شرایط گذار به سر می بریم و تکان ها و تحولات اساسی در پیش.
آنچه که به روندهای در بالا، در حاکمیت، مربوط می شود، قرار گرفتن همان دو وجه تضادمند همزاد جمهوری اسلامی: جمهوریت یعنی بخش قانونا انتخابی و اسلامیت در شکل ولایی آن در برابر همدیگرند. این تقابل "فرونتال" است. در یک کوچه تنگ، دو نیرو در برابر هم، شاخ به شاخ شده اند. یکی باید دیگری را از میدان به در کند. یک طرف تمامیت خواهانه، در پی استقرار حکومت (و نه جمهوری) اسلامی، سلطه بلا معارض برهمه امور کلیدی کشور بویژه شیرنفت و کلید زندان و بی نیازی رسمی و خیال آسودگی از سازوکارهای انتخاباتی است. بلوک حاکم مرکب از نهاد ولایت و نیروهای امنیتی- نظامی در این راه هیچ اقدام و جنایتی را تابو نمی شناسند. در این میان وجود و برآمد یک جنبش اجتماعی عمیق و توانمند برای آزادی و حقوق شهروندی معادلات و روند ها را بازگشت نا پذیر می کند.
از آن هنگام که خامنه ای سرنوشتش را با احمدی نژاد و کودتا گران پیوند زد و خود در منظر مردم مسئول اصلی سرکوب و کشتار و همه سیاهکاری ها جلوه گر شد، دیگر تصور اینکه تعادل نوینی بین جمهوریت و ولایت نظام، با غلبه بخش انتخابی آن امکان پذیر و پایدار باشد، مشکل است. بیان درستی است که ولایت فقیه عمود(ستون) خیمه نظام را تشکیل می دهد. از این خیمه با حذف تیرک آن چه باقی می ماند؟ و این در شرایطی است که جنبش جاری مردم، حل مشکل و پرسش دیرینه و بنیادی جامعه که حاکمیت از آن مردم است یا آنچنان که در قانون اساسی نیز بازتاب یافته، از آن خدا(منظور ولایت فقیه است)، را در دستور کار خود نهاده است.
پاسخ به این پرسش که در پس این بحران با چه پدیده ای مواجه خواهیم بود، بیش از آن که پیش بینی باشد، پیش گویی خواهد بود. پارامترهای مختلف و متعدد داخلی و بین المللی در روندها موثرند. اما همانگونه که ذکر شد من بر این باورم که ما در شرایط گذار به سرمی بریم و تکان ها و تحولات اساسی در پیش. شواهد بسیاری برتشدید وخامت و بحرانی تر شدن وضعیت اقتصادی دلالت دارند که این خود به گسترش پایه اجتماعی جنبش دموکراتیک و دگرگون طلب، منجر می شود و اقشار اجتماعی جدید همراه با اشکال نوین اعتراضی را به میدان خواهد آورد. امنیتی – نظامی ها و ولی فقیه علیرغم همه اقدامات سرکوبگرانه و ددمنشی های بی مرز، در به شکست کشاندن جنبش اعتراضی، ناکام مانده اند. آرامش نسبی کنونی حاصل از سرکوب ها، دیر پا نیست و این خیزش با فراز و فرود همچنان درکوشش و در جوشش خواهد بود. شکاف بین بخش بزرگی از مردم و حکومت به گونه ای است که حتا کارکردهای عادی دولتی نیز در عرصه هایی با اشکال مواجه است. در عرصه بین المللی نیز گزینه تخفیف فشارها و بهبود کیفی مناسبات با غرب، چشم انداز و احتمال غالب نیست. خلاف برخی تحلیل ها من بر این باورم در شرایط کنونی جمهوری اسلامی در موقعیت و دارای این ظرفیت و توان نیست که بتواند به عقب نشینی و سازش های جدی تن دهد، امتیازهای جزیی نیز دیگر کارساز نخواهد بود. در چنین حالتی تشدید فشارها بر جمهوری اسلامی و بحرانی تر شدن شرایط را شاهد خواهیم بود.
شکاف و تعارض دیگری که بر روندهای سیاسی کشور ما موثر است، در میان خود بلوک حاکم، بین ولایت ونهادهای وابسته به آن با نظامی – امنیتی ها قابل مشاهده است. بحران سیاسی موجود و وضعیت غیرقابل پیش بینی ایجاد شده پس از کودتای انتخاباتی، در میان برنامه ریزان و مجریان آن تعارضاتی را پدید آورده است که رو به حدت و شدت دارد. این احتمال را، البته تنها به عنوان یک احتمال، نیز می توان مد نظر داشت که شاهد کودتای تکمیلی دیگری باشیم که نظامیان و امنیتی ها با شعار نجات کشوراز بحران وارد میدان شوند و بکوشند حکومت رسمی نظامی و حکومت امام زمانی را بدون مشارکت نائب او برقرار کنند.
در باره آنچه که تحت عنوان اندیشه نسبت به اصل "بقا" جمهوری اسلامی پرسیده اید اگر سئوال را درست فهمیده باشم باید گفت اکنون که خطر سناریوهایی چون حمله گسترده نظامی و یا تجزیه کشور بر اثر تنش ها و تحریکات قومی بسیار ضعیف شده است، سیاه ترین سناریوی قابل تصور همین بقا نظام و تداوم حاکمیت و استیلای ولایت متکی برسر نیزه نظامی- امنیتی ها، یا نظامی - امنیتی های برخوردار از پشتیبانی ولایت فقیه است. طبعا از پیش تازاندن شعارها و اهداف باید اجتناب کرد و تنها ممکنات و آنچه که می توان ممکن گرداند را شایسته است به عنوان آماج سیاسی بلاواسطه مد نظر داشت اما این را نیز توجه داشته باشیم در مقاطع تحولات بزرگ معمولا روانشناسی هراسیدن و هراساندن از سناریوهای سیاهتر و بزرگنمایی مخاطرات نیز رواج می یابد که باید نسبت به آن هشیار بود.

تلاش ـ شما می گوئید: «سیاه ترین سناریوی قابل تصور همین بقا نظام و تداوم حاکمیت و استیلای ولایت متکی برسرنیزه نظامی - امنیتی ها، یا نظامی - امنیتی های برخوردار از پشتیبانی ولایت فقیه است.»
«قابل تصور» بودن يک «سناريو»، به دليل وجود نشانه‌های قابل استناد، قاعدتاً از حيطه «پيشگوئی» بيرون است. بنابراين اگر برآن انگشت گذاشته و نسبت به آن هشدار داده می‌شود، به منظور «هراساندن و بزرگنمائی» نيست، بلکه برای بيشترين هشياری، آمادگی و يافتن راه های پيشگيری است. اگر چنين نبود، حداقل شما در مطالبی که در روزهای اخير نوشته‌ايد، از تکرار اين جنبه خودداری می‌کرديد. مگر اين که، اين «سياه‌ترين سناريو» را موقتی دانسته و امری کانونی و درخور توجه نمی دانيد يا شايد به دليل ريسک بزرگی که برای کل نظام جمهوری اسلامی در آن می بینید، آن را راهی نزديک‌تر برای رسيدن به اهدافی که برعليه کل نظام است، ارزيابی می‌کنيد؟

ف- احمدی: سخن شما کاملا حکم درستی است که می گویید یک سناریو اگر "قابل تصور" و متکی بر وجود نشانه های قابل استناد باشد، باید نسبت به آن هشیار بود و آماده یافتن راه های پیشگیری. اما اساس حرف من در این زمینه این است که:
1- اکنون چنان نشانه هایی وجود ندارند و درست نیست در هراس از آن سناریوها، برخطر و سیاهی سناریوی تداوم وضعت و حکومت کنونی چشم پوشید وحفظ آن را گزینه مناسبی دانست،
2ـ پایبندی به توافق نانوشته و هدفی که جنبش آزادی خواهانه کنونی در برابر خود نهاده است یعنی به شکست کشاندن دولت کودتا و حامیانش ضرورت دارد و از پیشتازاندن روندها و طرح شعارهای زودرس باید اجتناب کرد و شایسته نیست اهداف دورتر و متعلق به فردا، امروزمبنای تدوین سیاست قرار گیرد. این امر گستره و طیف نیروهای شرکت کننده در جنبش را محدود می کند.
3- باتوجه به حد تاثیرگزاری گرایشات مختلف، حساسیت یک جانبه نسبت به "نیروهای تندرو" موجه جلوه نمی کند همچنین نسبت به آدرس دهی غلط و خلاف جهت بویژه در داخل کشور واز سوی سرآمدان جنبش نیز باید حساس بود وبا آن به سهم خود مخالفت کرد. میلیون ها جوان ایرانی و بخش بزرگی از زنان کشورما، برای آزادی و هوای تازه و رفع تبعیض و حق شادی و حقوق برابر انسان ها و دموکراسی و رهایی از تحمیلات یک نظام دینی به میدان آمده اند. آنان به پیش و آینده نظر دارند و در جنبش شان، پیشرفته ترین و مدرن ترین منش ها و روش ها و بینش ها را به نمایش گذاشته اند. آیا نسبت به تلاش های آنانی که می خواهند این جنبش عمیق و نیرومند و تاریخی را به بیراهه و سراب و ناامیدی و گذشته ای بکشانند که فرجامش همین وضعیت فاجعه بار کنونی است، نباید حساس بود و با آن مخالفت کرد؟
4- جنبش سبز کنونی از نظرمضمونی یک جنبش تکثرگرا و پلورالیستی، یک جنبش اجتماعی گسترده است که طیف وسیعی از گرایشات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نسلی و فکری را شامل می شود. بنابراین یک جنبش رنگین کمانی است. اظهارات و تلاش هایی از نوع مواضع آقای موسوی که در موقعیت راهبری این جنبش نیز تلقی می شود در تعریف این جنبش و این رنگ، خود غرضانه، واپسنگرانه و تفرقه افکنانه است. البته آقای موسوی در آخرین بیانیه خود (شماره 11) مطالبی ابراز کرده است که نشانگر درک و پذیرش نسبی خصلت پلورالیستی و تکثرگرای جنبش است که امری است بسیار مثبت اما از سوی دیگر وی در همان جا ازجمله می گوید:
"و مظلوم‌تر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است... ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی (ص)، این دین غریب هستیم....ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کرده‌ایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر (ع) آموزگاران آن بوده‌اند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت."
طبیعی است آقای موسوی محق است نگرش و اهداف خود را داشته باشد اما به نظر من این اظهارات ایشان نمی تواند مبین مضامین و اهداف جنبش باشد و در برابر این تلاش ها و طرز تلقی ها و تناقضات فکری نمی توان سکوت کرد. آیا آنان که در خارج از کشور پرچم "سبز سبز"(فقط سبز و دیگر هیچ!) را برافراشته اند با این نوع تعریف و تلقی از این رنگ و جنبش موافقند؟

تلاش ـ موضوع ما در اين گفتگو، بحث بر سر مسائل نمادين نيست. در دو پرسش فوق محور اصلی، تعريف از وضعيت واقعی، تعيين اولويت‌ها بر مبنای واقعيت و به موازات آن تشخيص اين مسئله است که جهت حرکت و گام ها به کدام سمت است. حتا کندترين و کوتاهترين‌ گام ها. پس سعی می کنيم در همين چهارچوب به طرح پرسش‌های خود ادامه دهيم.
در پاسخ خود (نکته اول) می‌فرمائيد؛ وضعيت کنونی در کشور هرچه باشد، نشانه قابل استنادی وجود ندارد که دولت احمدی‌نژاد با پشتيبانی خامنه ای و نيروهای سپاهی‌ ـ امنيتی به دنبال استقرار سناريوئی به نام نظام اسلامی باشد که شما از آن به عنوان «سياهترين سناريو» نام برديد.
اگر اين برداشت درست باشد، آيا موارد طرح شده در نکته دوم مانند، اجتناب از شعارهای زودرس، نادرستی طرح «اهداف دورتر و متعلق به فردا» و...، از نظر سياسی حکم شعار و یا حداکثر، برخوردی محافظه‌کارانه و در جهت «حفظ نظام» به نفع بخش ديگر آن نخواهند بود؟

ف – احمدی: نمادها مبین انتخاب ها و اولویت ها و سمت گیری های متفاوتند و خود می توانند در خدمت تثبیت یک هویت و سمت دهی قرار گیرند، از همین رو اهمیت می یابند. بحث بر سرنوع تبیین جنبش و تعریف و مضمون آن است. بگذریم و به پرسش شما بازگردیم. شاید نتوانستم خوب بیان منظور کنم. همان گونه که ذکر شد، سناریوهای سیاهی که من در شرایط کنونی چندان نشانه های قابل استنادی برای هراسیدن از آن ها نمی بینم، سناریو هایی است از قبیل حمله گسترده نظامی و یا تجزیه کشور بر اثر تنش ها و تحریکات قومی و یا بر اثر خلاء قدرت. درست خلاف برداشت ذکر شده، معتقدم و تاکید نیز کردم که سیاه ترین سناریوی قابل تصور، بقا همین نظام و تداوم حاکمیت و استیلای ولایت متکی برسر نیزه نظامی- امنیتی هاست. این سناریو، یعنی سناریوی استقرار حکومت اسلامی و حذف همان جمهوریت نمادین نظام، اینک اجرا شده و مجریانش در پی تثبیت آنند. هدفی که به دلایل متعدد در آن به سختی شکست خواهند خورد. برهمین اساس، پس از "کودتا" و اقدام به اجرای آن سناریو، به شکست کشاندن دولت احمدی نژاد و حامیانش هدف مشترک ومرحله ای طیف گسترده ای از پایوران جنبش قرار گرفته است. بخشی از اصلاح طلبان، با هدف احیای جمهوریت نظام و بخش وسیعی از مردم و آزادیخواهان در پی استقرار دموکراسی وحقوق شهروندی. اما این به معنی ماندن و محصور شدن در چارچوب نظام جمهوری اسلامی نیست. جنبش اجتماعی شکوهمند کنونی جنبشی مطالبه محور است و خود را درگیر و محصور در نظام ها و ساختارهای سیاسی نکرده است. اکنون گفتمان مسلط در کشور ما گفتمان استقرار آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است و نه گفتمان اصلاح یا براندازی. در این زمینه اگر ضرورت باشد بیشتر می توان گفتگو کرد. این را نیز اضافه کنم نگاهی به تغییرادبیات برخی افراد که در چارچوب اصلاح طلبان قابل ارزیابی بودند، در طی همین یکی دو هفته گذشته، به انداره کافی روشنگر است. از جمله آقای عبدالکریم سروش در نامه سرگشاده اش به علی خامنه ای و آقای بابک داد که تیتر می زند: "سبزها به "قانون اساسی نوين" بيانديشند! نظام رفتنی است!"

تلاش ـ از مخفيگاه امن يا خارج از کشور می‌توان حرفهائی گفت و نوشت که در درستی نهائی آنها ترديدی وجود نداشته باشد. اما بهتر است از همان افرادی که نامشان را ذکر کرديد، بپرسيد که در لحظه کنونی در مقابله با خامنه ای و احمدی‌نژاد از چه کسی و با چه اهدافی دفاع می کنند و با چه کسانی «قانون اساسی» خواهند نوشت. از ارزیابی و نگاه جدید دکتر سروش به موسوی مدتی نمی گذرد و فاصله چندانی با نامه ایشان به خامنه‌ای ندارد.
در هرصورت ما دهه‌هائی است که به يک «قانون اساسی نوين» می‌انديشیم. و شما نيز حتماً شاهد بوده‌ايد که در تکيه بر ضرورت آن نيز هيچ فرصتی را از دست نداده‌ايم. اما در گذشته نيز ملاک تکيه‌هايمان هرگز سخن‌ هيچ اصلاح‌طلبی نبوده است که آن خواست و تکيه‌ها را بدرستی سرنگونی يا رفتن نظام قلمداد می‌کردند. امروزهم فکر نمی‌کنيم که در ارائه نظر و تشخيص درست از موقعيت، اولويت و تشخيص روند عمومی به سوی هدف، بايد الزاماً از سخنان ديگران ـ کندرو يا تندرو فرقی نمی‌کند ـ آغاز کنيم. و در همين چهارچوب هم به پرسش وارزيابی از سخنان شما بر اساس گفته های خودتان می‌پردازيم. شما در پاسخ دوم خود می‌گوئيد:
«پایبندی به توافق نانوشته و هدفی که جنبش آزادی خواهانه کنونی در برابر خود نهاده است یعنی به شکست کشاندن دولت کودتا و حامیانش ضرورت دارد و از پیشتازاندن روندها و طرح شعارهای زودرس باید اجتناب کرد و شایسته نیست اهداف دورتر و متعلق به فردا، امروزمبنای تدوین سیاست قرار گیرد. این امر گستره و طیف نیروهای شرکت کننده در جنبش را محدود می کند.»
آیا منظور شما اين است که در حفظ اين «توافق نانوشته» و حمايت و تقويت ايستادگی کسانی که در صف مقدم اين توافق با خريدن مخاطرات مستقيم و انکار ناپذير برای خود و اعضای خانواده قرار دارند، بکوشيم، يا به مقابله با افکار آنان برای حفظ نظامشان که مورد پسند ما نیست، بپردازيم؟ آيا ايستادگی آنان بر رأی مردم با «هدف احیای جمهوریت نظام» در مقابل استقرار يک حکومت سپاهی ـ امنيتی عملی در خدمت‌ به آزادی و آزاديخواهی ما نیست؟

ف – احمدی: نخست تاکید کنم منظور و مخاطب سخن من شما نبودید که ابراز می دارید دهه‌هائی است که به يک «قانون اساسی نوين» می‌انديشید و ملاک تکيه‌هايتان هرگز سخن‌ هيچ اصلاح‌طلبی نبوده است. حتما چنین است و من نیز آن را کاملا تایید می کنم.
دیگر این که باید مد نظر داشت برخی اظهارنظرها و مواضع ارزش تحلیلی دارند و میتوانند به مثابه نشانه هایی در شناخت سیر گرایشات در درون خانواده های فکری و جریان های سیاسی مختلف مورد توجه قرار گیرند. وقتی فردی چون آقای سروش به عنوان یک اصلاح طلب دینی، از جشن شکست استبداد دینی و ضرورت برپایی حکومت فرا دینی سخن می گوید، این بیان از نظر تحلیلی جایگاه دیگری می یابد نسبت به گفته فرد دیگری که خارج از این خانواده فکری سال هاست چنین آماجی را پی می گیرد. شاید بی فایده نباشد مثال دیگری را در مورد اهمیت تحلیلی برخی گفته ها ذکر کنم: وقتی آقای اکبر گنجی اخیرا در هماهنگی با برخی اصلاح طلبان از عبارت "جدایی نهاد دین از نهاد حکومت" به جای "جدایی دین از حکومت" استفاده می کند فارغ از توضیحاتی که خود وی می دهد، در کنار اظهارات اخیر آقای کدیور و آقای اشکوری قابلیت توجه ویژه می یابد. جدایی نهاد دین از نهاد حکومت، فقط لغو امتیازات ویژه نهاد دین یعنی روحانیت را مد نظر دارد و نه لغو امتیازات و رانت های ویژه دین داران را واز دخالت و نقش دین در قضا و آموزش نیز سخنی در میان نیست. در کشوری که سخنان بی ربط فلان مقام بی مقدار و دست چندم روحانی، دولتی ویا نظامی به صرف رابطه اش با قدرت، زیر ذره بین رسانه ای قرار می گیرد، اظهارات نخبگان نحله های مختلف فکری و سیاسی نیز شایسته توجه و تحلیل است بدون آنکه "ملاک" قرار گرفته باشد.
در باره رابطه حضور در داخل یا خارج کشور، در مخفیگاه امن و یا زیر مخاطرات مستقیم بودن خود و خانواده، با حد اعتبار و درستی نظر و صحت عمل افراد یا جریان ها نیز نکته ای بگویم. به باور من این نقطه عزیمت، ما را به حقیقت و درستی و نا درستی مواضع و گفتارها و کردار ها رهنمون نمی کند. فقط می تواند در بهترین حالت به اهمیت موضوع و لزوم درک شرایط فرد یا جریان مربوطه توجه دهد. نه آن کس که از خارج کشور و یا مخفیگاه امن سخن می گوید لزوما اظهاراتش غیر مسئولانه، بی پایه و یا افراطی است و نه آن کس که زیر فشارو خطر مستقیم سرکوب قرار دارد لزوما مواضعش واقع بینانه و همه جانبه و در سمت وسوی درست است. شک نیست که شرایط خفقان و سرکوب بر ادبیات و نوع بیان و حد صراحت و بلندی و کوتاهی گام ها موثر است ولی نه بر سمت وجهت و انتخاب های استراتژیک. این موضوع بحث دیرینه ای است که از پس از دو خرداد 76 و با اهداف سیاسی خاص طرح شد و با فروریختن دیوار بین داخل و خارج بر اثر اینترنت و رسانه های تصویری و رفت وآمد میلیونی و رواج دهها وسیله ارتباطی دیگر بر آن نقطه پایان گذاشته شد. اکنون می توان گفت در داخل کشورهم اگر نه رادیکال تر، تقریبا همان طیف وگرایشات نظری سیاسی وجود دارد که در خارج ازکشور.
اما در باره سوال شما در این بخش که مراد از پایبندی به توافق نانوشته و هدف جنبش آزادی خواهانه و ضرورت اجتناب از پیشتازاندن روندها و طرح شعارهای زودرس چیست؟ همانگونه که ذکر شد هدف مرحله ای جنبش در شرایط کنونی به شکست کشاندن دولت کودتاست به همین دلیل نیز وسیع ترین طیف نیروهای حاضر و موثر در جنبش دموکراتیک مردم تلاش های خود را معطوف به همین هدف نموده اند وبا وجود آنکه پس از کودتا وسیاه کاری های بی مرز "حکومت اسلامی" و حذف عملی جمهوریت نظام، آشکارا روندها و حتا روحیه ها در مقیاسی اجتماعی به سوی نفی کلیت نظام پیش می رود، اما ما شاهد طرح گسترده شعارهایی ناظر بر ساختارشکنی و برکناری و از این قبیل نیستیم. استفبال بسیاری از نیروهای سیاسی خارج از نظام از مواد نه گانه بیانیه شماره یازده آقای موسوی که کم و بیش حاوی اهداف و پیشنهادهای حداقلی در همان چارچوب است خود نشانه ای از این امر است. همانگونه که شما گفتید، آزادی خواهان ایران ازآنانی که در صف مقدم با فداکاری مبارزه می کنند، تجلیل و پشتیبانی می کنند. از جمله و بویژه از آقای کروبی که برگی از کارنامه سیاه "حکومت اسلامی" را اینچنین استوارانه افشاء کرده است. اما شایسته نیست پشتیبانی و همسویی به معنای نفی انتقاد و مخالفت تعبیر و تلقی شود. به طور مثال پشتیبانی از مواد و پیشنهادهای اجرایی نه گانه آقای موسوی به معنای عدم مخالفت با بخش هایی از مواضع و بیانیه او که رو به پس و گذشته به شکست انجامیده دارد، نیست. اهداف مرحله ا ی جنبش مردم ما نمی تواند با اهداف فرامرحله ای و استراتژیک آن در تخالف و در دوسوی مختلف باشد. و این را نیز توجه داشته باشیم که در همین چند هفته اخیر جنبش بسیار ژرفش یافته و آماجی همچون تغییر قانون اساسی و طرد ولی فقیه که طرح آن تابو می نمود هم اینک اینجا و آنجا حتا در میان خود اصلاح طلبان نیز، طرح می شوند. نکته آخر به عنوان یک امر متدیک، اگر در یک جنبش اجتماعی گسترده و فراگیر، مولفه های گوناگون جنبش، به هر دلیل همواره خود را با یکی از مولفه ها و بردارها، همآهنگ کنند، آیا تغییری در اندازه و نقطه اثر و جهت بردار میانگین پدید خواهد آمد وآیا در این صورت اساسا بردارمیانگین ودر نتیجه پیشرفت و ژرفشی وجود خواهد داشت؟

تلاش ـ به نام همان حرفهائی که آقايان نام‌برده می‌زنند ـ که ما در درستی آنها ترديدی نداريم و به هيچ روی آنها را از روی بی‌مسؤليتی قلمداد نکرده ايم ـ برای کسان ديگری در ايران «پرونده عليه نظام و امنيت کشور» می‌سازند و حد خواست شکنجه‌گران در اعتراف‌گيريهاست. بنابر اين ملاحظه می‌فرمائيد که داخل و خارج کشور از اين نظر بسيار باهم تفاوت دارند.
و اما هماهنگ ساختن خود با يک حرکت بزرگ اجتماعی با گرايشات گوناگون، به معنای کنار گذاشتن حداکثرهاست و این خود هنر بزرگی است. اگر کسانی در چنين جنبش اجتماعی و با وجود «حد تأثيرگزاری گرايشات مختلف» که شما در آن تشخيص داده‌ايد، توانسته‌اند از پشتيبانی بسياری از آزاديخواهان برخوردار شوند و «بيانيه‌هائی» صادر کنند که «کم و بيش حاوی اهداف و پيشنهادهائی» است که به گفته شما با «استقبال بسياری از نيروهای خارج از نظام » مواجه شده است، چرا بايد به چنين هماهنگی تاخت و از آن ناراضی بود؟ و چرا بايد به چنين کسانی نسبت تفرقه افکنی داد؟ و به عنوان آخرين پرسش: آيا غير از اين است که حفظ همبستگی این جنبش در گرو«مصالحه نکردن» سران آن و ایستادگی برهدف این جنبش که دفاع از رای مردم در مقابل اراده ولی فقيه می‌باشد؟ آيا شما تا کنون مصالحه‌ای ديده‌ايد؟


ف- احمدی: جمهوری اسلامی نشان داده است برای پرونده سازی، اتهام زدن و به "اقدام علیه نظام و امنیت کشور" محکوم کردن، نیاز به بهانه ندارد. از تفاوتی که در این زمینه بین داخل کشور و خارج وجود دارد، از آزادی بیان و شرایط خارج کشور، چرا نباید به عنوان یک فرصت و امکان، در معنایی تکمیلی استفاده کرد؟ تصور می کنم بخشی از مبارزین داخل هم موضوع را همین گونه می بینند. طبعا بخشی نیزآن تفاوت را خوش ندارند.
اتفاقا همانگونه که در پاسخ پرسش قبل ذکر شد، مواد نه گانه بیانیه شماره یازده آقای موسوی حاوی اهداف و پیشنهادهای حداقلی در همان چارچوب به شکست کشاندن دولت کودتاست و به همین دلیل هم به درستی مورد استقبال بسياری از نيروهای خارج از نظام قرار گرفت و دلیلی برای نارضایتی و تاختن وجود ندارد. ارائه همین نه ماده، و اظهاراتی دیگر در بیانیه دائر بر درک پلورالیسم و چند وجهی بودن جنبش و نیز مشاهده آنچه شما عدم مصالحه نامیدید، ازجمله دلایل استقبال از آن مواد بود. طبعا این نیز بدیهی و قابل درک است که آنان که در چارچوب نظام کار و تلاش می کنند، زبان وبیان متناسب با قید و بندهای آن را باید بکار گیرند. اما آنچه که غیر قابل پذیرش و لازم به مخالفت است، به عقب و قهقرا کشاندن جنبش دموکراسی خواهانه مردم ایران ازطریق باز تبیین فرهنگ وبازسازی ساختار فاجعه آفرین گذشته سی ساله جمهوری اسلامی و کوشش برای احیاء میراث خمینی است. موردی که درهمان بیانیه آقای موسوی نمونه های کمی از آن دیده نمی شد. در راستای حفظ یگانگی گامهای عملی، در جنبش اجتماعی و مطالباتی جاری برای حقوق شهروندی و انسانی، شایسته است از به سطح سیاست روز و شعار عمومی کشاندن اهداف فرا مرحله ای و ارائه اجرایی الگوهای ساختاری خودداری شود. چه در راستای به پیش تازاندن آن، چه در سمت به عقب کشاندن و بازسازی ساختارهای شکست خورده. هردو این راهبردها تفرقه افکنانه است. براین اساس اخلاقیات دوگانه نیز نباید داشت یعنی با یکی به مخالفت برخاست اما بردیگری یعنی بر تلاش های واپسنگرانه، که پراهمیت تر، خطیرتر و تاثیرگزارتر است، چشم پوشید.

تلاش ـ آقای احمدی با سپاس از شما

ف – احمدی: من هم از شما سپاسگزارم
به نقل از تلاش : www.Talashonline.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد