ترس به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر حوادث مترقبه و غیرمترقبه همواره به عنوان یک نمود بارز و عینی همراه انسان ها بوده و هست. ولی این ترس زمانی که با رویکردهای اقتصادی و اجتماعی مواجه می شود؛ با ابعاد متفاوتی چون حضور و وقوع قطب بندی های متکاثری که برای حفظ و حراست از منافع طبقاتی خویش نمود یافته؛ و جامعه را در التهاب مداوم و با ترس و هراس از ناکامی ها و ندرت و نایابی های گذر حیات اجتماعی روبرو می سازد. روندی که به تمکین و تسلیم انسان ها در برابر نمودهای نامتعارف و ناهنجار ساختار طبقاتی منجر شده است. تمکین بیان محافظه کاری انسان در برخورد با روندهای نامطلوب محیطی بوده و بنیان های ترس را تقویت می کند. تمکین اگر چه به نوعی تسلیم در برابر تعدی و تجاوز حاکمیت ستم و استبداد را در خود دارد؛ ولی نفرت درونی و عمیق خود را در پس دروغ و ریا برای یک آرامش کاذب و همچنین شرایط مستعد برای بروز این نفرت حفظ می کند. | |
تفاوت و تمایزات آخلاقی، رفتاری و کرداری انسان ها در روابط و مناسبات اجتماعی، بیان نوعی خاصی از دریافت های محیطی را نشان می دهد که انسان ها در اکتسابات و امتیازات اجتماعی خویش آن ها را در خود پرورده اند. بارزه هایی که تقابل و تضاد منفعتی و عقیدتی را با خود داشته که تعاملات اجتماعی را به برخی نمودهای القایی و ایذایی برای تثبیت و تحکیم مناسبات قدرتمدارانه در جامعه آلوده ساخته است.روندی که نوعی زیست قیم مآبانه و تحمیلی را با ابزار ترس برای تمکین و تسلیم در برابر قدرت برتر نهادینه ساخت. این ساختار طبقاتی ترس را در ابعاد متکاثر حیات جمعی توسعه بخشید. ترس از فقر و فاقه، ترس از ناکامی ها و شکست مداوم، ترس از فردای نامطمئن، ترس از معرفت و معیشت و ناامنی های متکاثر آن و...همگی اجبار و تمکین را بر فرد و جمع تحمیل و خصومت و کینه و حسد را در تعامل و تامل زندگی اجتماعی نهادینه ساخت.
ترس بیان و نشان تالمات روحی در برخورد با رویکردهای نامتعارف محیطی و به نوعی بیان ناتوانی در درک علی و چرایی رویدادهایی است که بر عدم شناخت و ناهمگنی روابط و مناسبات اجتماعی اتکا دارد. ترس واهمه گمگشتگی در سراب تخیل و تعلق است که صغارت اندیشه و عمل و نوباوگی اقدام و انجام در روابط و مناسبات اجتماعی و انسانی بدان پایه و مایه می بخشد. براین اساس، اگرچه سن تقویمی انسان ها بلوغ و کمال را می نمایاند؛ ولی سن خرد و عقلانیت در نوباوگی و دلمشغولی های کاذب و بی هویت متوقف شده است. خشونت و قهر و دهشت و وحشت در جامعه طبقاتی بر علیه خواست و نیاز جامعه و انسان، نمود بارز بی خردی و غیر عقلانی برای حفظ اکتسابات محیطی می باشند. ریشه ترس را بایستی در این بی خردی و بی مایگی تفکر و اندیشه پیرامون اقدام و الزام رویکردهای اجتماعی انسان ها جستجو کرد. از طرف دیگر ترس، اگرچه ریشه در موهومات و مبهمات گذر حیات انسانی دارد؛ ولی این توهم و پندار و ابهام و ایهام با زیست طبقاتی پیوندی ناگسستنی دارند. چرا که طبقه فرادست برای حفظ و حراست از چرخه چپاول و تمول نیازمند توسعه دامنه خرافه و پندار و توهم در جامعه می باشد. و ترس در این چرخه چپاول و تغافل با ابزار خشن و ناانسانی تحول و تکامل، لجام گسیخته به هر سو می تازد.
ترس، نفرت را با دروغ و ریا پوشش داده؛ و آرامش کاذب ایجاد می کند. و حسرت و خفت را با چاپلوسی و دریوزگی می آمیزد. شائبه بودن را با سائقه قدرت و مکنت برای تحکیم و تحکم و تحمیل و تحمل همراه می سازد. ترس، اصولا نفی و نهی را برای تمکین و تسلیم می پذیرد؛ و تمکین دوام و بقای ترس را قطعیت می بخشد. بنابراین بین ترس و تمکین یک رابطه علّت و معلولی برقرار است که با نگاه دیالکتیکی به دینامیسم جامعه و انسان قابل تبیین و تحلیل می باشند. غلبه بر ترس با درک علّی و شناخت بن مایه های دهشت زا و هراس انگیز حیات جمعی میسر است. در این راستا، ترس های موهومی به دلیل ارتباط با محرک ها و انگیزه های موهومی، با دوام تر و مقاوم تر عمل می کنند. چرا که موهومات، سرشت بی بدیل جهل و جنایت و جمود و حقارت را برای استمرار دنیای موهومی دیگر تعریف و تکلیف می کنند.
بیم و امید عارضه زیست ناامن، اتکایی و تحمیل و اجبار ساختار قالب طبقاتی است که انسان ها را در مازهای پیچیده و هراس انگیز زیست اجتماعی با یک تضاد و تعارض آشکار و پنهان برای اقدام و انجام رقابت های حذفی و تحدیدی در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی به اسارت می گیرند.امید را پایه و مایه استمرار حرکت و عمل در بازیابی و بازسازی توان و اراده بسوی هدف و آرمان انسانی می توان معنی کرد. اگر چه در این میان همواره ترس را که محصول و ره آورد ساختار طبقاتی در برآمد امید می باشد را نباید نادیده گرفت. این رابطه علت و معلولی عامل بنیادین کنش های فردی و جمعی در اعتلا و امتلای غرور و تعصب بر تاکید و تمهید لازم برای اهداف انسانی در یک ساختار معیوب و مستعمل طبقاتی، می باشد. چرا که بین بیم و امید یک رابطه دیالکتیکی برقرار است که پیوند انسان با عوامل و عناصر بیمناک و هراس انگیز و همچنین امید انسان ها برای گریز از محو و زایل کردن آن را به وضوح نشان می دهد. در این میان امید، در تنگناهای حیات دهشت زا و واقع گریز طبقاتی به تمکین و سازش با بنیان های بیم و هراس برای صیانت نفس و حراست از اکتساب و امتیاز روی می آورد. امید نقش کاتالیزور را در کنش های اجتماعی بازی می کند. پیام مقاومت و اراده آدمی در مبارزه با موانع و محدودیت های محیطی بوده و دامنه مداومت و مقاومت را در مبارزه با بنیان های هراس انگیز اجتماعی و انسانی فزونی می بخشد.
اپیدمی ترس در فضای ساختارهای غالب قدرت مداری که پایه و اساس تمامی ارکان های زیستی انسان ها را در ندرت ها و نایابی های کمی و کیفی حیات جمعی زیر سوال برده است؛ روند رو به تزایدی را در پیش گرفته است.فزونی فشار و تعدی به حیات انسانی در زیر سایه شوم ومنحوس قدرت طبقاتی، ترس از مرگ را ملعبه دست خدایگان قدرت و ثروت قرار داده؛ و انسان ها برای رهایی از شر و پلیدی حاکمان زر و زور جان بر کف مرگ را به سخره می گیرند. تراژدی مرگ در بطن خود بیان و پیام روشن و صریح نابسامانی های زیست انسان ها در روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی را در خود دارد. این فضای تب آلود و نامتعارف تا زمان بلوغ فکری و عزم و اراده انسانی برای جامعه ای عاری از خون و جنون و به تبع آن زیستی مسالمت آمیز و در فضای عاری از ستم و استبداد طبقاتی تداوم خواهد داشت. چرا که ترس همزاد مرگ تراژدیکی است که در تمکین با جور و ستم حاکمان مستبد، انسان ها را طعمه خویش قرار می دهد. بنابراین برای غلبه بر ترس بایستی ترس را کشت، قبل از آنکه بتواند مرگ سریالی را توسط عمّال قدرت و ثروت برای آحاد جامعه رقم بزند. و برای کشتن ترس حقانیت مبارزه طبقاتی بایستی به عنوان امری اولی و قطعی در آگاهی های عمومی وارد و تثبیت گردد. در حقیقت با تبدیل نفرت به فوران خشم توده ها در یک مبارزه طبقاتی رادیکال، می شود بر ترس غلبه کرد؛ در غیر این صورت تمکین و مماشات بر مبارزات توده ای روی آورده؛ و دستاوردهای آن توسط حاکمان قدرت و ثروت مصادره به مطلوب خواهد شد. پس تولید و بازتولید ترس محصول مماشات و تمکین با بنیان های ترس است که تحت آگاهی های کاذب و درک و فهم آسیب دیده از کجراهه های زیست جمعی حاصل یورش و هجمه رسانه ای اربابان قدرت و ثروت، به انسان ها تحمیل شده است.
جنبش انقلابی ایران تحت زعامت عموما زنان و مردان جوان با ویژگی های منحصر به فرد خود تا حدودی زیادی بر ترس غلبه کرده و دامنه مبارزات را توسعه بخشیده است. ولی این جنبش از دو بارزه هویتی نامطلوب برخوردار است که آن را با خطر بالقوه ای برای موفقیت و کامیابی روبرو می سازد. اول اینکه این شعار«زن، زندگی،آزادی» اگرچه از یک برش انقلابی برخوردار است؛ ولی با توجه به بارزه های هویتی و فرهنگی مردسالارانه در ایران، گره مشترک مبارزاتی با مردان را به حاشیه برده است که بایستی با شعارهای تکمیلی و انقلابی دیگر این خلا را برای یک مبارزه طبقاتی رادیکال پر نماید. دوم اینکه این جنبش انقلابی به دلیل نداشتن یک سامانه مشخص مبارزاتی و حضور کمرنگ کارگران و زحمتکشان برای یک مبارزه طبقاتی تعیین کننده، به در هم ریزی طبقاتی روی آورده و به دنبال آن فعالیت روزافزون جریان های راست و راست افراطی را با حمایت و همراهی عمال سرمایه در سطح جهان برای مصادره دستاوردهای جنبش به همراه داشته است. یک خطر بالقوه و خشن و سرکوبگری که این جنبش را تهدید می کند؛ خطری که در مرحله سقوط و فروپاشی حاکمیت استبداد دینی، توسط اپوزیسیون قلابی و مورد حمایت مادی و ابزاری قدرت های استعماری جهانی با یک سامانه ترور و وحشت حضور می یابد. بنابراین با یک هوشیاری ویژه ضمن همکاری تاکتیکی با دیگر جریان های حاضر در جنبش توده ای، نبایستی مرزبندی با عناصر و عوامل وابسته به ساختار فرتوت سرمایه داری جهانی را از نظر دور داشت.
نتیجه اینکه: ترس به عنوان یک واکنش طبیعی در برابر حوادث مترقبه و غیرمترقبه همواره به عنوان یک نمود بارز و عینی همراه انسان ها بوده و هست. ولی این ترس زمانی که با رویکردهای اقتصادی و اجتماعی مواجه می شود؛ با ابعاد متفاوتی چون حضور و وقوع قطب بندی های متکاثری که برای حفظ و حراست از منافع طبقاتی خویش نمود یافته؛ و جامعه را در التهاب مداوم و با ترس و هراس از ناکامی ها و ندرت و نایابی های گذر حیات اجتماعی روبرو می سازد. روندی که به تمکین و تسلیم انسان ها در برابر نمودهای نامتعارف و ناهنجار ساختار طبقاتی منجر شده است. تمکین بیان محافظه کاری انسان در برخورد با روندهای نامطلوب محیطی بوده و بنیان های ترس را تقویت می کند. تمکین اگر چه به نوعی تسلیم در برابر تعدی و تجاوز حاکمیت ستم و استبداد را در خود دارد؛ ولی نفرت درونی و عمیق خود را در پس دروغ و ریا برای یک آرامش کاذب و همچنین شرایط مستعد برای بروز این نفرت حفظ می کند. بنابراین اپیدمی ترس در ساختار غالب طبقاتی، امر مبارزه برای عدالت و آزادی را با موانع و مشکلات عدیده ای مواجه ساخته است. در این میان، امید شائقه زیستن را تقویت نموده و در کنار ترس برای آینده بهتر و مطلوب تر مفری می جوید. در بارزه های هویتی متجاوزانه به حقوق طبیعی و اجتماعی انسان ها در ساختار غالب طبقاتی، در کنار ترس مداوم و نهادینه شده؛ امید به عنوان کاتالیزوری در تقویت بنیه های زیست اجتماعی بسوی آینده عمل می کند. غلبه بر ترس ضمن اینکه در بن بست های حتمی و قطعی ساختار های معیوب سیاسی و اقتصادی نمود می یابد؛ برای پایداری و تقویت بنیه های مبارزاتی نیازمند آگاهی های طبقاتی در پیشبرد اصولی اهداف مبارزاتی می باشند. امری که پیوند های اجتماعی را تقویت نموده و گره های مشترک مبارزاتی را در مبارزات اجتماعی هویت می بخشند. در غیاب آگاهی های لازم طبقاتی، اتحاد و هم پیوندی های لازم مبارزاتی زیر هجمه سنت و عادت آسیب پذیرفته و مرزهای خودی و غیرخودی مخدوش و مبارزه سرانجام نامطلوبی خواهد داشت. امری که امروز جنبش انقلابی مردم ایران را تهدید می کند. چرا که نبود آگاهی های لازم طبقاتی، درهم ریزی طبقاتی را تقویت نموده که برآمد جریان های ارتجاعی در مقاطع تعیین کننده جنبش انقلابی برای مصادره به مطلوب کردن دستاوردهای مبارزات توده ای را ممکن می سازد.
اسماعیل رضایی
پاریس
16:11:2022
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد