logo





سرزمین ظلمت

چهار شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۸۸ - ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۹

ویدا فرهودی

vida-farhoudi4-s.jpg
ظلمت نشسته گویی، بر تخت کامرانی
این سان که رفته زهرش درنبض زندگانی

ایمن نمانده حتا، کـُنجی درون رویا
کابوس، ریشه کرده در جان شادمانی

سرخی چو می کند گل، در آرزوی بلبل
سیلی زند به رویش،شلاق بد گمانی

با طعنه و بهانه، رنگ از رخش پرانـَد
در عصر تازیانه ، جرم است مهربانی

تا نغمه خوان بداند، زین پس حساب خود را
دیگر گلی نخوانـَد، بلبل، به هم زبانی

در سرزمین ظلمت، تنها کلاغ دارد
حرفی برای گفتن، آن هم به نوحه خوانی

در سوگ دختر گل، در انتقام بلبل
سرو است و رسم سبزش، اما به جانفشانی

پروای استوارش، تا آسمان فرازَد
بنگر کز او هراسد، شب، رغم ِ لن ترانی

در محبسش نشانـَد، بر مسلخش کشانـَد
اما کجا توانـد، انکار قهـرمانی؟

سروی که دست بسته، بر جان هر چه خسته
امید می فشاند، امید ِ کامرانی

آیین او چمانـَد ، در شهر، عاشقی را
زین کیمیا شود شب، مغلوب زندگانی


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

افرین بر قلم و قریحه شما...
جمعی از دوستان و مشتاقان وی
2009-09-17 14:02:24
من و ما نیز، از مدت ها در این سوی حباب خاک، در آستانه قطب در مونتریال، کبک، کانادا، شعرهای نغز ویدای عزیز را می خوانیم و در ذهن دوره می کنیم و بر او هزار آفرین و درود می فرستیم، به امید خروش بیشتر چشمه جوشان شعر او
به امید ایران آزاد، به امید!
جمعی از دوستداران شعر ویدا

کیمیای عشق
پریوش
2009-09-17 12:45:03
ویدا فرهودی عزیز،

مثل همیشه ابیات پر معنا و زیبایت شور انگیز است. کاش کیمیای عشق شرر بر جان ها افکند تاانسان بداند که جز عشق در خانه دل و جان و انعکاسش در ارتباط آدمیان راه و مرامی برای زندگی آرام و همآهنگ در این چهار روزه ی دنیا نیست.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد