logo





استقرار نظام دموکراسی پارلمانی
تشکیل دولت – ملت(1)

شنبه ۶ مهر ۱۳۸۷ - ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۸

رضا شاه حسینی

reza-shahhosseini.jpg
- پیروزی انقلاب مشروطه یعنی استقرار نظام دموکراسی پارلمانی بر اساس عرف اجتماعی ایرانی، نتیجة دهها سال فعالیت از یکسو دولتمردان خوشنام و ملی امثال میرزا ابوالقاسم فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر و دیگران در بالای حکومت و از سوئی دیگر در پایین مخروط جامعه شناسی ایران در میان مردم عادی، روشنفکران، کسبه و تجّار تحصیل کردگان در داخل و خارج کشور – صنعتگران و هم چنین روحانیان مترقی و به اصطلاح سکولار و خوشنام جانفشانی ها نموده، توانستند با اعلام قانون اساسی در یکصد دو سال پیش تشکیل «دولت – ملت» را در قالب نظام سلطنتی مشروطه پایه ریزی نمایند.
- موافقین و مخالفین این نهضت فکری عظیم را می توان به سه جناح عمدة «خانواده های سیاسی ایرانی» تقسیم نمود:
الف- نیروهای استبداد سلطنتی، طرفداران حفظ وضع موجود یعنی سیستم و نظام اجتماعی «شاه – رعیت» در مقابل «دولت – ملت».
ب- هواداران حکومت شرعی اسلامی، ایجاد نظام ولایت فقها و تشکیل سیستم و نظام اجتماعی « اُمت- امامت» در مقابل «دولت – ملت».
ج- «ملیون» یعنی طرفداران تشکیل نظام دموکراسی پارلمانی برخاسته از قالب «دولت – ملت».

الف: نظام حکومتی استبداد سلطنتی قاجاریه بر حسب ساختارهای اقتصادی- سیاسی- اجتماعی که در عمق تاریخ ایران ریشه داشته اند و پشتوانه نظامی آن هم ایلات و طوائف ایرانی آن روزگار اند، به این آسانی تن به خواسته های مردم نمی دادند. همانطور که گفته اند: «دردناک ترین لحظه برای رژیم های استبدادی وقتی است که مجبوراً قدرت خود را تقسیم کنند، خوشبختانه از آنجا که هیچ دیکتاتوری حاضر به تقسیم قدرت خویش نیست، این رژیم ها در وقت قیام عمومی مردم فرو می ریزند. در انقلاب مشروطه و انقلاب 57 هم همین طور شد.
قاجاریه در راستای تحکیم نظام استبداد سلطنتی خود یکی از قوی ترین یاران خود را در روحانیت طرفداران حکومت شرعی اسلامی یافته بودند. از سر تصادف و اتفاقی نیست که این روحانیت طرفدار مشروعه را «علما» می گفتند در عالم به بودن ایشان هم چه خوب سید جمال الدین اسدآبادی در نامه ای خطاب مجتهد معروف شیرازی که در زیر فشار بخشی از روحانیت مترقی آنروز و مردم، فتوای تحریم تنباکو را داد، نوشت «ای مرد، دانی که بنک (بانک) چیست»؟ بدار کشیدن روحانی مشهور صدر مشروطیت یعنی شیخ فضل الله نوری که مشروعه می خواست و فرار محمدعلی شاه از ایران در یک راستا قرار دارند و در عصر پهلوی دوم سیر بلوا و غوغای 15 خرداد 42 در مسجد اسید عزیزاله بازار تهران گفت «زنبورها هم شاه دارند بنابراین ما هم شاه لازم داریم و می خواهیم». ایشان نام حقیقی اش شیخ محمود تنکابنی بودن که لقب «فلسفی» را دربار به ایشان داده بود.
ب: روحانیت بنیادگرا و تشنة قدرت سیاسی و مجتهدین آن برای ایجاد «حکومت اسلامی»، در تاریخ 1000 ساله تشیع در ایران، طرفداران اندکی داشته اند، اما همین اندک کسان تأثیری بسیار بر روی توده های مردم داشته اند، زیرا آئین دینی شریف اسلام در بطن تاریخی خود یعنی از زمان هجرت حضرت محمد از مکه به مدینه (برای دوری جستن از خشونت موافقان و مخالفان خود)، شکل گیری نوعی «حکومت اسلامی» در مدینه، این آئین دینی در نزد بعضی از هواداران خویش که خواهان قدرت سیاسی بودند، «نقش سیاسی» بسیار پررنگی را در آن زمان ایفاء نمود. از این روی به شهادت تاریخ در صدر اسلام مسلمانان بر سر قدرت بیشتز از خود کُشتند تا از دشمن، زیرا ایشان برای حفظ قدرت سیاسی خویش مبارزه می کردند و نه برای آئین دینی و رستگاری و ارشاد که این دیگر کُشتن ندارد. در ایران، ایرانیان بالاخره با کمک ترکان آسیای میانه، آخرین خلیفه بغداد را «نمد مالی» کردند، و این باجی بود که ایرانیان به تورانیان دادند که در خاک دیروز و حتی خاک امروز بخشی از ایران به زبان تُرکی سخن می گویند.
مارکوپولوی ایتالیایی در سفرنامه معروف خود در 750 سال پیش وقتی از تبریز دیدن می کند از آنها تنها چیزی که نمی گوید اینکه، مردم تبریز به تُرکی سخن می گویند.
وقتی تُرکان از آسیای میانه در غرب آسیا و سواحل دریای مدیترانه استقرار یافتند، و از طرفی تازه مسلمان شده و خلفای عرب بغداد را از پای در آورند تصمیم گرفتند خود بجای خلفای بغداد بنشینید که نشستند (دولت عثمانی). پس از قریب به چند قرن ایرانیان متوجه شدند که «خلفای اسلامی» از عربی به تُرکی سخن می گویند. بالاخره چاره را در پرورش آئین تشیع دیدند، و شاه اسماعیل سرخاندان صفوی حکومت شیعه را در ایران پایه گذاری نمود. و از این رو در مقابل دولت مقتدر عثمانی قد علم نموده و حکومت آلترناتیو اسلامی دیگری را در ایران عرضه نمود. از همان ابتداء صفویه روی «روحانیت شیعه غیر بنیادگرا» سرمایه گذاری وسیعی نمود که سیل خاندان علماء شیعه از لبنان (دره بقاء) که علماء شیعه معتدلی به اصطلاح امروزی سکولار بودند را به ایران آوردند و نه از علماء شیعه بنیادگرای نجف و بحرین. بنابراین، ایدة «مذهب سیاسی» همیشه وسیله و ابزار پادشاهان و دولتمردان ایرانی پس از اسلام بوده که از این شیوه برای تحکیم حکومت های خود استفاده می کردند.
بخاطر همین پیش زمینه های تاریخی که شرح اش گذشت روحانیت شیعة طرفداران حکومت اسلامی، در زمان مشروطه به رهبری شیخ فضل الله نوری شعار حکومت مشروعه را سر دادند و در انقلاب 57 آیت الله خمینی با شعار حکومت اسلامی ولایت فقها را به حاکمیت رساند.

ج- ملیون: کسانی که طرفدار اندیشة مشروطه خواهی، یعنی حکومت دموکراتیک مبنی بر قانون و خواهان رفُرم از نظام استبدادی سلطنتی به نظام دموکراسی پادشاهی بودند، این افراد گروه های مختلف را در «میلون» می گفتند، یعنی طرفداران «حاکمیت ملت» و نه ناسیونالیست که این موضوع در ایران به صورت درک اروپائی تا آن زمان ناشناخته بوده است. بنابراین، در فرهنگ معادل و نه ترجمه تحت اللفظی «ملی» یعنی «دموکرات» و ملیون طرفداران «حاکمیت ملی» یعنی هواداران «نظام دموکراسی» معادل اصولی و تاریخی آن هستند.

تشکیل دهندگان این حرکت عظیم خواستار تشکیل (دولت – ملت) جامعه مدنی آنروز عبارت بودند از بخشی از اعیان و اشراف تحصیل کرده در اروپا، روشنفکران و کسبه و تجّار، صنعتگران، پیشه وران، نهادهای آموزشی کارگران و رعایای بسیار از ولایت و هم چنین بخش مهمی از روحانیت سکولار آن روزگاران.
این نیروی عظیم «ملیون» توانست در یک حرکت گسترده در صدو دو سال پیش با پشتیبانی ضمین انگلستان (برای جلوگیری از نفوذ گسترده و عجیب روسیه تزاری در دربار قاجارها)، به یک پیروزی بزرگ تاریخی ملت ایران نائل گردد.

اشتباهات «میلون» صدر مشروطه

یکی از بزرگترین اشتباه تاریخی «ملیون» برای استقرار دموکراسی در ایران از الگوی پادشاهی در اروپا استفاده نمودند. اما به این امر مهم توجه نداشتن که جایگاه شاه در فرهنگ سیاسی – حقوقی- اجتماعی ایران دارای چه جایگاهی می باشد. «نطفة مقدس» که دیگر جائی برای انتخاب و دموکراسی نمی گذارد. شاه در ایران نماد سیستم موروثی «نطفة مقدس» است. شاه و رعیت (جمعی عام مردم) در مقابل دولت – ملت، همیشه رئیس حکومت و حتی رئیس دولت هم بوده است. بنابراین، به هیچ وجه نمی توان با شاهان اروپائی برخاسته از نظامات پیشین فئودالیسم و درک مفهوم دولت – ملت در سیستم های دموکراسی بورژوائی را پذیرفته بودند را یکی فرض کرد. شاه مشروطه در فرهنگ سیاسی «عامه مردم» یعنی شاه «بی عرضه».
(رفتار رضاخان سردار سپه با احمدشاه را نگاه کنید!). شاه بایستی در ایران با اقتدار حکومتی باشد تا بتواند اثرگذار باشد، و این با سیستم پادشاهی اروپایی که نماد دولت- ملت را در نظام های دموکراسی پارلمانی است مغایرت اساسی دارد. بدین سان بود که پهلوی ها با قبول «ظاهری» قانون اساسی مشروطه و بعداً به تدریج آنرا از محتوای مشروطه خارج کردند (نگاه کنید به روند مجلس مؤسسان 1329 و تغییر قانون اساسی و انحلال مجلسین توسط شاه!!) تا بتوانند همانند دوره های پیشین پادشاهی ایران حکومت کنند و نه به اصطلاح اروپائی آن «سلطنت» به دیگر سخن یعنی قبول ظاهری نمادهای دولت – ملت و در اصل همان شاه و رعیت در قالب سوپر پـُست مدرن زمانه. ملیون بایستی این درک را از جامعه و تاریخ کشور می دانستند که مشروطه اروپائی «ایرانی» شد. آنها با نظام پادشاهی (نطفة مقدس) هماهنگی نداشته و از بنیاد متغیر است به اصطلاح ضرب المثل پارسی «هر گردی گردو نیست»، از همان ابتداء می بایستی طبق یک جدول زمان بندی شده، نهاد «شاه جدید» و یا رئیس جمهوری را در یک سیستم انتخابی همانند نمایندگان مجلس ارائه می نمودند. بقول ظریفی که خود دوران جوانی را در مشروطه گذرانیده بود با افسوس می گفت: «ای کاش ما می گفتیم» «ما شاه چهارساله می خواهیم».
دومین اشتباه «ملیون» برخورد با روحانیت اصول گرا که خواهان دخالت در سیاست بود. این نوع برخورد به هیچ وجه برخورد دموکراتیک نبود، بدار آویختن مرجع تقلیدی همانند شیخ فضل الله نوری این اثر بد را گذاشت که خشونت را ترویج کنند و در عصر برخورد عقاید این قشر از جامعه ایرانی مظلوم واقع شوند، هر برخورد خشونت یاری حتی «قانونی» در جامعه خشونت ببار می آورد. شیخ فضل الله جنایتی مرتکب نشده بود بلکه افکار به اصطلاح جنایتکاری داشت، کُشتن او از نظر حقوقی «قصاص قبل از جنایت است» حرکت فکری را نمی توان بطور فیزیکی از بین برد، بلکه با بحث و گفتگو و در نهایت با رأی نهائی ملت است که تصمیم برای افکار گرفته می شود. شیخ فضل الله بایستی زندانی می شد اگر جرمی مرتکب شده بود وگرنه به حکم افکارش بایستی در جامعه آزاد می بود و حرفش را می زد. گرفتن او از مردم این فکر و قشر را بیخودی و بی جهت مظلوم کرد.
نمونة برخورد شاه با این قشر همانند صدر مشروطه در سال 1342 و خصوصاً در 15 خرداد اتفاق افتاد که به مظلومیت این قشر و بعداً به تدریج در دهه های 40 و 50 به پیروزی این قشر در 1357 انجامید. و از طرفی موضوع «سکولار» و آزادی خواهانه روحانیت مترقی زیر سئوال برود. نمونة بسیار معقول و خوب دولتمردان با این قشر «روحانیِ قدرتِ سیاسی طلب»، حکومت 5/2 ساله ملیون به رهبری دکتر مصدق بود، که چگونه با ایشان بدون خشونت برخورد می نمود و در بسیاری از موارد ایشان مجبور بودند پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق را با وجود داشتن نفرت از او اعلام نمایند.
این اتفاقی نیست که احمد کسروی می نویسد: « این ملت یک حکومت به آخوندها بدهکار شد، حال هر چه زودتر این بدهی را بپردازد خسارت آن کمتر خواهد شد و هر چه قدر دیرتر خسارت آن بیشتر خواهد شد». برخورد پهلوی ها با روحانیت خود یک بحث مهمی است که بطور جداگانه در مقاله بعدی که نمونه موفق Reference دستاورد انقلاب مشروطه (دوران حکومت ملیون به رهبری دکتر مصدق) با وجود نقائص اساسی آن که شرح اش رفت، خواهم پرداخت.
نتیجه اینکه پس از گذشت صد و دو سال هنوز هم این ملت نتوانسته دولت – ملت خود را تشکیل دهد (مگر در دوران حکومت دکتر مصدق و مدت بسیار کم بختیار – بازرگان)

رضا شاه حسینی، آلمان، آگوست 2008
jm.shahhosseini@gmail.com



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد