|
قصه آدم و حوا همه وهم است و دروغ
نسل میمونم و افسانه بود از خاکم بزرگترین دشمن مردمسالاری "من" بودن ، خود محوری و عدم تحمل دگراندیش است. دو عامل باز دارندۀ دیگر – اول قدرت مطلقه که با انتخاب ، تصمیم گیری و آزادی در ستیز است و دوم دین که تسلیم کورکورانه می خواهد ؛ نه کنجکاوی ، پرسشگری ، پژوهش و اندیشه که بزرگترین امتیاز بشر است. این عوامل از اهرم های بازدارندۀ رشد و تکامل یعنی سد دیگری در مقابل آگاهی و دمکراسی می باشند ، که تا بامروز تماماً با فرهنگ ما ایرانیان ، پیوندی ناگسستنی داشته اند. تاریخ حوادث طی قرن ها ، فرهنگ و مذهبمان را نیز بهم آمیخته و ناتفکیک کرده است. "منیّت" در وجودمان رخنه کرده - ریشه دوانده است ، هنگام دعا از خدا میخواهیم ؛ خدایا درد من را دوا کن ، قرض مرا ادا کن ، من را عاقبت بخیر کن ، من را نجات بده ؛ علی شریعتی راجع به "من" مینویسد: "بابا ، آخر این دین تو چه جور است؟ که تربیت یافتۀ آن نه تنها از بشریت صحبت نمی کند ، از جامعه و از زندگی انسانها صحبت نمی کند ، بلکه از فرزندش هم جز با اضافۀ بخودش صحبت نمی کند! هم اش "من" است. در اینجا "من" ، در آنجا هم "من" !" (1) " این دین تو فقط تو را باید نجات بدهد ، من دنبال دینی و ایمانی میگردم که بشریت را نجات بدهد و حتی خود منهم فدایش بشوم. د ینی که برای نجات جامعه بکوشد و "من" را قربانی "ما" کند." (2) خود محوری و عدم تحمل دگراندیش سهم بزرگی در ناکامی گروهی ، انشعابات حزبی و عدم شکل گیری سیستم مردمسالار د ر کشورمان دارد. زنده یاد محمد مختاری در بارۀ مشکلی که بین اعضاء کانون نویسندگان ایران بوجود آمده بود می نویسد: "... که چرا و چگونه عده ای نمی توانند عده ای دیگر ، به ویژه مخالفان نظر خود را تحمل کنند ، و به رأی و نظر آنان احترام بگذارند. و حتی اگر اکثریت یک کانون دمکراتیک نیز به پیشنهادی رأی دهند ، و در پی اقدامی باشند ، باز آن تصمیم را فاقد حقانیت و صلاحیت لازم می شمارند. و برای جلوگیری از آن چندان می کوشند که احتمالاً به ستیز نیز بینجامد؟ آن هم تنها به این سبب که با رأی و نظر و تحلیل و شاید مصلحت آنان مطابق نیست." مختاری می گوید: " مسألۀ عدم پذیرش و تحمل دیگری یک عارضۀ فرهنگی دیرینه در جامعۀ ماست ، که فاقد تجربۀ نظام یافتۀ دموکراتیک است. این عارضه مشخصۀ کسانی است که خود را تنها حامل حقیقت مطلق می پندارند. روش های مکیاولیستی ، توطئه ، اپورتونیسم ، هدف توجیه کنندۀ وسیله است و ... از دل چنین گرایش و تشخیص بر می آید." (3) مختاری نتیجه گیری می کند که از چپ تا راست جامعه مان گرفتار این مشکل است ؛ ما یکدیگر راقبول نداریم ، حق و حضور دیگری را رعایت نمی کنیم و دیگرن را شایستۀ احترام نمی دانیم. "...غالباً هر کس حاضر است با کمترین اختلاف نظر ، خط بطلان بر هستی دیگری بکشد." این پدیدیۀ "من" بودن ابعاد گسترده و فراگیری دارد ؛ از "من" در خانه و خانواده شروع میشود و بجز عدۀ معدودی که در مبارزه با نفس موفق می شوند ؛ در تمام دوران زندگی تا مرگ با ماست. در فرهنگ سیاسی ما اتحاد یعنی تو با "من" متحد شو ؛ همصدا ، همگام و همراه نیز همینطور تو با "من" همصدا ، همگام وهمراه شو! مبارزۀ سیاسی ما نیز بر اساس تحمل عقاید و احترام به دیدگاه های متفاوت ، روش های مختلف و رقابت های سالم نیست بلکه سراسر با توهین ، تهمت ، و حمله شخصی وترور شخصیت است. بخاطر دارم که رجائی( رئیس جمهور اسبق رژیم) در سازمان ملل سخنرانی کرد و بعد طی مصاحبه از یک سئوال خوشش نیامد و بجای پاسخ به سئوال کننده گفت " "تو صورتت بوی الرحمان می دهد" ! بیچاره مترجم مانده بود که چه بگوید! برای صدها مورد دیگر نگاهی به تاریخچۀ انشعابات ، ناکامی ها و حتی اعدام های درونِ سازمانی ، نمایانگر این فاجعه می باشد. "این جهان همچون درخت است ای کرام ما بر او چون میوه های نیم خام" (4) تاریخ مان نیز سراسر تاریخ فرقه ها و تفرقه هاست و همواره همراه با شکست و ناکامی بوده است. سه جنبش رهگشا و پویا در کشورمان - انقلاب مشروطه ، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب 1357 که هر سه در مقابله با زور و ستم حکومت های خودکامه بودند بجای موفقیت و صعود جامعه بطرف استقلال ، حاکمیت ملی و مردمسالاری ؛ شکست ، ناکامی و انحراف به ارمغان بهمراه داشتند. این ناکامی ها ، نارسائی ها و نابسامانی ها همه زائیدۀ فرهنگ "من" بجای "ما" ؛ ناچیز شمردن عقایدی که با عقاید ما همگون نیست و عدم تحمل دگراندیش می باشد. ما همواره در دو جبهه تلاش می کنیم – در جبهۀ اول برای کسب حقوق اولیۀ مان: انتخاب ، عدالت و آزادی که اکثراً موفق بوده ایم ولی در جبهۀ دوم که نگهداری ، ترویج و بهره گیری از این حقوق می باشد ، با ناکامی روبرو بوده ایم ؛ چرا؟ "سخت گیری و تعصب خامی است تا جنینی کار خون آشامی است."(5) در جنبش سبز برای کسب حقوق انسانی مان مبارزه می کنیم ؛ برای صلح می جنگیم و برای عدالت راه پیمائی میکنیم درحالیکه مورد ضرب و شتم قرار گرفته ، دستگیر و زندانی می شویم و احتمالاً حتی شکنجه و مرگ در انتظارمان می باشد. اگر حقوق انسانی ، عدالت و صلح از حقوق غیر قابل تفکیک انسان هاست ، پس چرا برای کسب آن باید مبارزه و راه پیمائی کرد و یا جنگید؟ پاسخ در یک کلمه ، تکامل است! تکامل یک پروسۀ تدریجی و تکمیلی است. انسان ، تکامل یافته – ما غارنشینی را ترک کردیم و دیگر وقتمان فقط صرف شکار و جمع آوری غذا نمی شود ؛ موهای ذوجمان را در چنگ نمی گیریم و او را بدرون غار نمی کشیم ؛ و دیگر چماق بدست نداریم وهمواره با چماق حرکت نمی کنیم. ابزار اختراع و تولید میکنیم و آنها را مورد استفاده قرار می دهیم. شهرنشین و اجتماعی (نسبی) شدیم ؛ رانندگی ، پرواز و حتی فضانوردی می کنیم. با وسائل ارتباطی و پژوهشی بسیار پیشرفتۀ کامپیوتر و اینترنت کار می کنیم و مشغول بررسی برای دستیابی به کُرات دیگر هستیم. پس مشکل کجاست؟ "شرح مجموعۀ گُل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست" (6) انسان ، تکامل یافته ولی انسانیت هنوز غارنشین است. ما از ابزار های مدرن ، تکنولوژی ، دانش و کمال نبوغ برای کشتار گسترده تر ، تخریب وسیع تر و کنترل کامل تراستفاده می کنیم. چند نمونه: - بیش از یک قرن استعمار واستثمار فاجعه انگیز در الجزیره بوسیلۀ فرانسه – چپاول ثروت های ملی ونسل کشی ؛ الجزیره در شروع اسارت و پس از 130 سال با بدست آوردن استقلال سه میلیون جمعیت داشت ؛ رشد جمعیت الجزیره طی 130 سال اسارت صفر بود. - کشتار میلیون ها شهروند اتحاد جماهیر شوروی بدست استالین ؛ - اسارت و سوزاندن صدها هزار یهودی بوسیلۀ هیتلر ؛ - بمباران توکیو با بمب های آتشزا بوسیلۀ آمریکا (جنگ جهانی دوم) که مطالعه و بررسی شده بود که چطور میتوان بجای هزاران نفر صدهاهزار نفر را سوزاند و کشت ؛ - نابودی هیروشیما و ناگاساکی با بمب اتمی بوسیلۀ آمریکا ؛ - بمباران شمیائی و نابودی میلیون ها هکتار زمین زراعی در ویتنام جنوبی بوسیلۀ آمریکا ؛ با بیش از یک میلیون کشته ، چهار میلیون آواره و میلیون ها مجروح شمیائی ؛ - کشتار دو میلیون شهروند در کامبوج بوسیلۀ خمر سرخ ؛ - کابل کشی مرداب مجنون در مرز ایران و عراق بوسیلۀ صدام و وصل آن به ژنراتورهای برق پرقدرت برای کشتار دسته جمعی ؛ صدام به یک خبرنگار درمورد کابل کشی گفته بود: "صبرکنید تا شب و ببینید که سگهای ایرانی را چطوری میکشیم و مثل بادمجان سرخ میکنیم." - بمباران سه شبانه روزی و بدون وقفه ی بغداد بوسیلۀ آمریکا برای بزانو در آوردن ارتش عراق و تسلیم بی چون و چرا. اینها فقط چند نمونه از تکامل انسان وعدم تکامل انسانیت می باشند. چرا نباید این اطلاعات ، معلومات ، اکتشافات و تکنولوژی را برا ی مبارزه با امراض ، مبارزه با فقر ، مبارزه با بیسوادی و عقب ماندگی و احداث تأسیسات زیر بنائی مانند برق ، گاز و آب آشامیدنی ، فاضلاب و جاده و راه آهن بکار گرفت؟ از همه مهم تر - چرا نباید با بوجود آوردن فرصت و موقعیت یعنی امید دادن و ایجاد آرامش و امنیت کردن برای بهتر زیستنِ همۀ بشریّت استفاده کرد و هم را در این نعمت ها شراکت داد؟ بهره گیری مثبت ، آسانتر و کم هزینه تراست تا به استثمار کشیدن و یا به اسارت گرفتن که همیشه به زور، زر و تزویر نیازمند بوده و همواره همراه با کشتار و تخریب می باشد. برای تعداد زیادی از ما حتی تصور این پدیده یعنی کمک کردن ، همدردی ، همراهی و همکاری غیر قابل قبول و خوش باوری است. این عدم اعتقاد نیز دلیلی بر صحت فرضیۀ عدم تکامل انسانیت می باشد زیرا تصور اینکه ما انسان ها در سطح ملت ها و کشورها می توانیم درد یکدیگر را حس کنیم و با ایثارگری همه ی نعمت ها را شریک باشیم فقط شعار ی تو خالی است. زیرا هنوز این تکامل شکل نگرفته است. "تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی" (8) علی دشتی در مورد تکامل می نویسد: "هیچ انسانی – مخصوصاً انسان خواننده و اندیشه گر ، انسان متفکر و عارف – بیک حال باقی نمیماند و دائماً در تبدیل است. ... نشو و نمای فکر و عقل و ازدیاد معارف و ازدیاد معلومات ، طرز ادراک و طرز فهمیدن زندگی را در او تعییر میدهد و در زبان و لهجه و بینش او تأثیر میکند. ... هر قدر بزرگ و توانا باشد ، از سبک و فکر پیشینیان خود متاثر شده و استفاده می کند. این سیر تکاملی در تمام عنایر مشاهده میشود. اقوام از همدیگر اقتباس میکنند ، عصری مکمل عصر سابق میشود ، ... تمدن از ملتی به ملتی و از عصری به عصر دیگر منتقل شده و تکامل آن در پرتو همین انتقال صورت گرفته است."(9) عده ای بر این اعتقاد هستند که مشکل نه فقط عدم تکامل انسانّیت بلکه زیاده خواهی و قدرت طلبی نیز از عوامل باز دارنده و باعث زورگوئی , اسارت و استثمار هستند. زیاده خواهی و قدرت طلبی خود ، دلیلِ دیگری از تکامل ناتمام و شکل نگرفته است. تنها روزنۀ نورانی در انتهای "تونل انسانیت" ، آگاهی ، تشخیص این معضل فرهنگی و سپس خودسازی است. جنبش سبز موفق خواهد شد. مردممان به عدالت و آزادی دست مییابند ولی مردمسالاری در گروِ آنست که با بی باکی "من" را فدای "ما" و ما را فدای ایران کنیم. امیر حسین لادن ____________________ (1) و (2) پدر ، مادر ، ما متهمیم – علی شریعتی (3) انسان در شعر معاصر – محمد مختاری (4) و (5) مولانا (6) و (7) نقشی از حافظ – نوشته علی دشتی (8) سعدی (9) نقشی از حافظ نظرات خوانندگان:
نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|