logo





سه دوره سركوب و دو راه حل: یك بازنگری انتقادی

چهار شنبه ۴ شهريور ۱۳۸۸ - ۲۶ اوت ۲۰۰۹

شكوفه سخی

با توجه به حضور میلیونی مردم در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران در جواب به كودتای انتخاباتی اخیر ( ٢٢ خرداد ١٣٨٨) و با توجه به واكنش وحشیانه و سركوبگرانهى قدرت حاكم به شركت مستقیم مردم در عرصه سیاست در مقاله حاضر به مقایسهى اجمالی سه دوره سركوب و كشتار در دوران عمر جمهوری اسلامی خواهم پرداخت: در ابتدای شكل گیری٬ در دوره تثبیت و استحكام آن٬ و اكنون درحفاظت از تمامیت نظام جمهوری اسلامی.
بیشمارند كسانی كه وقایع اخیر را به ماههاى آخر حكومت شاه و فرايندى كه به انقلاب بهمن ٥٧ منجر شد تشبیه میكنند۔ اما این وقایع شباهت زیادی با دوران دیگری نیز دارد و آن سالهای آغازين پس از انقلاب٬ یعنی سالهای ۵٨ تا ٦٢ است۔ شباهت اين دوره با آن دوران٬ به نظر من٬ ما را در موقعیت تاریخی مهمی قرار می دهد٬ موقعیتی كه هم وظیفه اخلاقی-انسانی مان (۱) حكم مىكند و هم شرایط مان این امكان و اجازه را به ما میدهد تا از یك سو مسئلهى كشتار و زندان را از محدودهى دههى ٦٠ و نسل دهه ٦٠ خارج كنيم٬ و از سوی دیگر به توضیح و تشریح نقش ارگانیك سركوب به شكل عریان آن٬ یعنی زندان٬ شكنجه و اعدام دركل حیات سی ساله جمهوری اسلامی بپردازیم۔
با نزدیك شدن سالگرد اعدامهای سال ١٣٦٧ موقعیت مناسبی برای یك بازنگری به كم و كیف سركوب و نقش آن در شكل گیری و حیات نظام جمهوری اسلامی فراهم شده است۔ پیش از دوره كنونی سركوب عریان و فراگیر٬ سؤالات متعددی پیرامون ویژگی و جایگاه كشتار سال ٦٧ در مقایسه با دیگر اعدامها و دوران سركوب ذهن فعالین و متفكرین سیاسی و اجتماعی را به خود مشغول كرده بود۔ به طور خلاصه این سؤالات مربوط به ویژگی اعدام های سال ٬١٣٦٧ تأثیر برگزیدن و برجسته كردن یك دوره از اعدامها و جنایات – به طور مشخص كشتار سال ٦٧ – به اهمیت و جایگاه دیگر اعدامها و كشتارها – از سال ٦٠ تا ٦٣ – ونتیجتأ تأثیر آن برچگونگی و كیفیت روابط میان خانواده های اعدامیان این دو دوره٬ بر می گردد۔
از دیدگاهها و با نقطه نظرات متفاوتی می توان به تحلیل تطبیقی رخدادها و یا دوره های متفاوت در یك جامعه پرداخت: از ديدگاه جامعه شناسی٬ تاریخی٬ روانشناسی فردی و اجتماعی و٬ ۔۔۔. هر كدام از این رويكردها نیز چهارچوب و عناصر مشخصی را براى بررسی وقایع در زمانهای متفاوت در نظر مىگيرند۔ تا به حال مقالات متعدد و ارزنده ای در ثبت جزییات و مقایسهى اعدامهای سالهای آغازين دههى ٦٠ و سال ٦٧ نوشته شده اند. ازجمله می توان به مقاله "كشتار بزرگ" از ناصر مهاجر در كتاب زندان ٬٢ و همچنین مقالات متعدد ديگرى اشاره كرد كه در مجله آرش و شماری از سایتهای اینترنتی٬ مانند "گفتگوهای زندان"٬ "بیداران"٬ ۔۔۔٬ وبلاگها و كتابهای خاطرات زندان آمده است.
در این نوشته كوتاه ابتدا سعی خواهم كرد با یك بررسی تطبیقی مختصر سه دوره سركوب را – سالهای اولیه بعد از انقلاب٬ سال ٦٧ و دوران كنونی (سال ٨٨ ) ــ براساس دو مولفهى مشخص تشريح كنم: ١) درجهى وجود و حضور جنبشها و صداهای متفاوت سیاسی٬ اجتماعی و مدنی در سطح جامعه٬ و٢) درجهى انحصارقدرت سیاسی در دست دولت وقت و استحكام نظام جمهوری اسلامی۔ سپس و بر اين اساس به دو نوع راه حل سركوب٬ یكی راه حل آنی (۲)و دیگری راه حل نهایی٬ (۳) كه اولی ویژگی كشتار و اعدام سال های آغازين انقلاب بود و نيز دورهى كنونی حكومت جمهوری اسلامی٬ و دومی ویژگی كشتار سال ٦٧ است٬ مىپردازم۔ در بخش دوم، مجددأ به مقایسهى كشتار و اعدام در مقاطع مختلف٬ اما اين بار از زاویه پدیده شناسی، خواهم پرداخت۔ برخلاف بخش اول كه نشان دادن ویژگی كشتار در سه دوران متفاوت موضوع بحث است٬ در بخش دوم بحث بر سر مؤلفهى ثابت عمل اعدام و به قتل رساندن یك انسان توسط صاحب قدرت است۔ با اتكا به و دانش بر وجود ویژگی خاص در هر دوره از كشتارها از یك طرف٬ و از طرف دیگر با علم به وجود فصل مشترك هر كشتار و اعدام٬ نفس و جوهره عمل به قتل رساندن انسانی توسط نهاد قدرت مدار٬ در بخش پایانی با دیدی انتقادی نسبت به برخی از نكات منتج از شیوه تا به حال غالب در برجسته كردن یك كشتار بر دیگر كشتارها خواهم پرداخت٬ مانند اختلاف میان نسلها و خانواده ها به مثابهى نمودى از آن شيوهى نگرش.

سه دوره سركوب و دو راه حل
از آخرین روزهای بهار ٨٨ ، ایران دوباره شاهد بیدار شدن شهروندان خود و به صدا در آمدن آن ها شده است۔ كمتر كسی است كه دست به مقایسه شرایط كنونی جامعه ایران با شرایط پیش و پس از انقلاب سال ١٣۵٧ نزند۔ بعد از سه دهه ابتلا به عوارض ناشی از سركوب ممتد و همه جانبه هم در عرصه عمومی- سیاسی (۴)و هم شخصی – خصوصی (۵)٬ چون خاموشی٬ فراموشی٬ كناره نشینی و انكار٬ بخش بزرگی از مردم ایران دیگر به حق حداقل خود٬ یعنی شركت و یا عدم شركت در انتخابات مشروط و محدود بسنده نكرده٬ بلكه دوباره به شكل فردی و گروهی، مستقیم درعرصهى سیاست حضور پيدا كردهاند۔ این حضور به معنای به چالش كشیدن قدرت سیاسی حاكم از سوی رنگین كمانی از نیروهای اجتماعی است۔ خواست هر چند محدود "باز پس گیری رای"٬ خواست مشخص و آغازینی بود كه دلالت بر پافشارى مردم در حضور مستقیم در پروسههاى تصمیم گیری و اجرایی میكند٬ و نماینگرعدم تمكین شهروندان به نهادهای ولایت فقیه و شورای نگهبان است۔ به زیر سؤال كشیدن و به پاسخ گویی فراخواندن این دو نهاد كه با اتكا به منشأ خود در مبانى اسلام ضامن مشروعیت و تداوم حكومت جمهوری اسلامی بوده اند٬ به درستی منجر به تقدس زدایی ازاین نهادها و جدایی ناپذیری دین و دولت (دولت اسلامى ازاسلام دولتى) شده است۔ حضور مستقیم مردم در عرصهى سیاست به معنای حضور صداهایی متفاوت و بیان خواستهای سیاسی خارج از كنترل دولت و نهادهای برگرفته از اسلام می باشد۔ روی دیگر این سكه٬ عدم تمركز قدرت و اعمال كنترل مطلق بر زندگی عمومی و خصوصی (۶) مردم و متزلزل شدن پایه های قدرت و صدای حاكم است۔ از اين روست كه موقعیت بحرانی دولت كنونی بی شباهت به سالهای اولیه پس از انقلاب نیست۔
اولین نشانهى تشابه را مىتوان در حضور قوی و فعال مردم در عرصهى زندگی عمومی - سیاسی كشور ديد۔ پس از انقلاب ۵٧ جنبشهای گوناگون سیاسی٬ اجتماعی٬ قومی و فرهنگی نوینی شكل گرفتند كه بعد از دوران طولانی اختناق و سانسور، شروع به باز یافتن صدا٬ خواست و هویت خود نمودند(۷) ۔ دورهى كوتاه "بهار آزادی"، دورهى شكوفایی جنبش های چند صدایی و شركت مستقیم مردم در حوزه های سیاسی٬ اقتصادی٬ آموزشی٬ فرهنگی و مدنی بود۔ در این دوره احزاب٬ سازمانها٬ اتحادیه ها٬ شوراها٬ و كانونهای متفاوتی در زمینه هاى متفاوت تشكیل شدند۔ اگر چه با سرنگونی رژیم سلطنتی و شكل گیری صداهای متعدد، امكان و فضايى برای پىريزى یك ساختار سیاسی چند صدایی و كثرتگرا جهت شركت گسترده٬ مستقیم و سازمان یافته مردم در نهادهای راىزنى، تصمیم گیری و اجرایی به وجود آمده بود٬ اما به دلايل گوناگون و از جمله حضور ضعیف طرز فكر و فرهنگ چند صدایی٬ و همچنين به دلیل بسیا ر مهم غلبهى یك جناح از شركت كنندگان در پروسهى انقلاب يعنى اسلامیون باورمند به آیت الله خمینی بر دیگر جریانات٬ این فرصت تاریخی به سرعت از بین رفت۔
دومین نشانهى تشابه دو دوره را مىتوان در عدم استحكام و اعمال قدرت كامل دولت وقت بر تمامی جوانب زندگی سیاسی و خصوصی مردم كشور٬ و در نتیجه موقعیت بحرانی دولت وقت جستجو كرد (۸) ۔ در چنین موقعیتی ما شاهد اعمال سركوب خشن و گستردهى جنبشها و صداهای دیگر با هدف به انحصار درآوردن عرصه زندگی عمومی – سیاسی٬ بوده و هستیم۔ كمتر از یك ماه بعد از جابجایی قدرت در ٢٢ بهمن ۵٧، حملهى گسترده به حقوق زنان و كوشش براى حذف آنان از عرصه های عمومی – سیاسی٬ مدنی - حقوقی و شخصی - خصوصی (اعمال كنترل مستقیم بروجود زنان به عنوان "سابژكت و آبژكت(۹) ") آغاز شد۔ دربین سالهای ۵٨ تا ٦٠، شاهد یورش گسترده و سرتاسرى به جنبشهای گوناگون هستيم؛ از جنبشهاى خلقى در كردستان و خوزستان گرفته تاجنبشهاى گسترده دانشجويان-دانش آموزآن، وكلا و روزنامه نگاران و غیره ( كه خود حاكی از گستردگی جنبش ها و نهادهای سیاسی٬ اجتماعی و مدنی است)۔ از سال ٦٠ تا ٦٢ صدای حاكم نيروى خود را براى از بین بردن گروه ها و سازمان های سیاسی٬ صنفی و مدنی متفاوت و مخالف با خود متمركز كرد۔ دستگیریهای وسیع٬ از نوجوانان تا سالخوردگان٬ مشخصه خاص این دوران است۔ در این دوران، نیاز حیاتی حكومت تك صدایی برای تحكیم، تضمیین و تداوم در انحصار داشتن قدرت سیاسی، قلع و قمع و خاموش كردن دیگر صداها٬ ایجاد ترس و وحشت فراگیر در سطح تمام كشور وحتی در گوشه و كنار خانه های مردم بود۔ مانند دورهى كنونی كه جوانها را به جرم جوان بودن به باد كتك میگیرند و به زندان می اندازند و تا حد مرگ شكنجه می دهند٬ در آن زمان هم زندانها مملو از افراد "مشكوك" بود كه تنها به دلیل شكل لباس پوشیدنشان٬ عینك زدنشان و كفش كتانیاى كه به پا داشتند دستگیر مىشدند، به زیر شكنجه می رفتند و به قتل مىرسيدند۔ ویژگی سركوب٬ كشتارو اعدامها در این دو دوره در وضعیت اضطراری٬ شكل دو فوریتی و هیستریك اعمال سیاست خشونت است۔ شدت و حدت سركوب در هر یك از این دو دوره متناسب است با٬ ١) وجود جنبشهاى سياسى و اجتماعى و ٢) درجهى وسعت و سازمان یافتگی و حضور مستقیم مردم (حضور چند صدایی در سطح جامعه) و ٣) يكپارچگى يا چند پارچگى قدرت حاكم (در شرایط كنونی خطر از هم گسستگی از درون نیز نظام حاكم را تهدید می كند و در نتیجه تاثیر خود را بر كمییت و كیفیت سركوب داشته است۔)(۱۰) ۔ ما در این دو دوره شاهد بازجویی های گروهی٬ شكنجه های كور و عكس العملی٬ دادگاههای صحرایی و نمایشی٬ كشتار در زیر شكنجه و در سالهای ٦٠ تا ٦٢ شاهد اعدامهای دسته جمعی٬ هستیم۔ این شكل سركوب٬ سركوب دو فوریتی٬ متناسب با شرایط اضطراری و در نتیجه نیاز و هدف قدرت حاكمه از سركوب است۔ نیاز در این دوران به كار بردن یك راه حل آنی در جهت ایجاد ترس و شیوع ارعاب در سطح جامعه است۔ به همین دلیل٬ در سالهای اولیه دهه ٬٦٠ ما شاهد اعلان علنی و رسمی تعداد و اسامی اعدامیان(۱۱) كه در روز به دهها نفر می رسید بوديم٬ و در دوره كنونی شاهد ضرب و شتم راه- پیمایان و حتا تيراندازى به سوى آنان با هدف آشكار به قتل رساندن آنها هستيم و همچنين پخش خبر شكنجهها و در سطح گسترده و علنی و تعجیل در گرفتن اعترافات تلویزیونی در هر دو دوره۔
اگر سركوب و كشتار در سالهای اول و دورهى حاضر حیات حكومت جمهوری اسلامی (سال ٨٨) حكم یك راه حل آنی برای مقبله با دیگر صداها و جنبشهای موجود را در جامعه داشته است٬ كشتار و اعدامهای سال ٦٧ یك راه حل نهایی برای از میان بردن بازمانده های جنبشهای سیاسی و اجتماعی از دوران انقلاب و جلوگیری از پیدایش جنبشهای نوين در آینده بود۔ ویژگی این دوران دقیقا در وجود حاكمیت مطلق تك صدایی بر وعدم حضور مستقیم مردم در عرصه عمومی - سیاسی است۔ با به تبعید فرستادن و حبس كردن مردم – زن و مرد –در حوزه زندگی شخصی - خصوصی ٬ همراه با اعمال كنترل شدید و همه جانبه بر جامعه٬ حتی در تنگنای خانه هایشان. دولت جمهوری اسلامی در سالهای ٦٦و ٦٧ از حاكمیتى بالنسبه مطلق و بلامنازع در ایران برخوردار بود۔ سكوت و سر فرود آوردن وشكل گیری تفكر "حفظ خود" در غالب واقعگرایی و عملگرایی، تنها نتیجهى اعمال شكنجه و سركوب بر زندانیان و درون چهار دیواری های زندان نبود؛ پروژه تواب سازی٬ منفعل سازی و فرسودن وجدان انسانی و به زیر یوغ كشيدن و خفه كردن صداهای گوناگون، منحصر به درون زندان نبود. پروژه تهی كردن افراد از روح انسانی و تحلیل بردن آنها به افرادی كوچك٬ ترسیده و در خود فرو رفته٬ بدون امید و بدون خواست ی –بجز فرار- همگی پروژهایی بودند كه اگر از زندان شروع شدند به انحا مستقیم و غیر مستقیم به تمامی سطح كشور تعمیم داده شدند۔ استحكام دولت جمهوری اسلامی در سالهای آخر دهه ٦٠، حتی پس از اتمام جنگ و مرگ آیت الله خمینی، حاصل چندین ساله زندگی در زیر سایه مداوم سركوب و مرگ بود۔
همچنانكه در مقالات متفاوت٬ چه تحلیلی و چه توصيفى٬ اشاره شده است٬ از یك سال قبل از اعدامهای ٦٧، شعبه وزارت اطلاعات در زندان اوین، زندانیان را یك به یك و گاه گروهی به بازجویی سیاسی – ایدئولوژیكی فرا می خواند۔ همزمان با دور جدید بازجویی ها، دست اندر كاران زندان دست به طبقه بندی مجدد و سیستماتیك زندانیان بر اساس جرم/ اتهام٬ عدم⁄همكاری٬ عدم ⁄ میزان حكم و سن زدند۔ در ماههای پیش از شروع اعدام ها، ازیك به یك زندانیان جویای نظراتشان در مورد اصل ولایت فقیه٬ جمهوری اسلامی٬ و اعتقاد يا بى اعتقادىشان به اسلام شدند۔ به عمد كلمه "جویای نظر" را به كار می برم٬ چرا كه بیان كننده روح این دوران سركوب است: در كمال خونسردی، بدون قبح و كینه و با رضایت خاطر٬ بازجویان به زندانیان اطمینان می دادند كه جواب مثبت یا منفی به سؤالاتشان موجب هیچگونه تهدید جانی برای زندانیان نخواهد شد و هدف تنها یك سوال و جواب روتین برای طبقه بندی زندان و زندانیان است۔ و همین روح٬ روح حاكم بر پروسهى اعدامهای سال ٦٧ است: كشتارهای سال ٦٧ در كمال خونسردی٬ بدون برانگیختن خشم كور زندانبان و شكنجه های كور٬ بدون صرف بیش از اندازهى نیروی جسمی٬ روانی٬ بدون نیاز به جو سازی و تهییج نیروها ی عاملين كشتار بود (البته بودند افراد رده پایین كه خويشتندارى متفكران و بالایی ها را نداشتند و احساسات شخصی خود را دخالت و بروز می دادند٬ اما روح غالب بر پروسه اعدامها روح هدفمند(۱۲)٬ عمل گرایانه و غیرشخصی بود)۔ هدف، بر خلاف سالهای اول پس از تشكیل حاكمیت و بر خلاف دورهى كنونى٬ ایجاد ترس و وحشت در جامعه و خفه كردن صداهای حاضر در جامعه نبود٬ بلكه تمام كردن یك كار ناتمام٬ كور كردن امكان سازمان یافتگی صداهای گوناگونی كه می توانست در جامعهى آینده شكل گیرد٬ بود۔ بر خلاف شكنجه های وحشیانهى سالهای ٦٠ و دوران كنونى٬ بر خلاف اعدامهای علنی آن دوران و نشانه گیری و ترور علنی معترضین دراین دوران٬ و بر خلاف اصرار این هر دو دوره بر اعتراف گیریهای سراسیمه و پخش سریع آنها از تلویزیون٬ در سال ٦٧ اعدامها سیستماتیك و با برنامه٬ به شیوهاى كارآمد٬ با سرعت و كم هزینه(۱۳) ٬ در پشت درهای بسته٬ در سكوت محض(۱۴) و حتی در زیر چتر شایعه و توهم بررسی پرونده های زندانیان توسط "هیئت عفو" صورت گرفت؛ چرا كه با علم به تجربه زندان در زمان شاه و نقش زندانيان آزاد شده در زایش و پرورش مبارزين متفكر و سازمانده و با تجربه برای انقلاب سال ۵٧ و بعد از آن٬ هدف نه ایجاد ترس در جامعه٬ بلكه با اتكا به ترس جا افتاده در جامعه٬ به اجرا گذاشتن راه حل نهایی٬ يعنى تصفیه حساب با یك نسل با اتكا به ترس جا افتاده در جامعه بود. هدف خشكاندن و سوزاندن دانه های بارور مقاومت و مخالفت با قدرت انحصارى سیاسی – اقتصادی و فرهنگی و پیشگیری از امكان شكل گیری و حضور صداهای گوناگون انقلابی در جامعهى آینده بود۔
البته ناگفته آشكار است كه هر نظام سركوبگر و تك صدایی بستری است برای زایش نوزاد مخالف خود٬ حتی اگر پدران و مادران را زبان بركنده باشد و قتل عام كرده باشد۔

از اعدام تا اعدام
با در خاطر نگه داشتن ویژگی های هر یك ازاین سه دوره كشتار و اعدام در تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی٬ در این بخش به بررسی اعدام به عنوان یك پدیده خواهم پرداخت۔ برای یك موضع گیری دقیق ودرست نسبت به اعدام و كشتار در یك مقطع خاص علاوه بر ضرورت در دست داشتن یك تحلیل تطبیقی دربارهى دیگر كشتارها و اعدامها٬ به بررسی و شناخت از اعدام به عنوان یك پدیده نیز نياز داريم. همراهی این دو نوع تحلیل تطبیقی و پديده شناسی٬ ضرورتی است برای عمق بخشیدن به موضع گیری سیاسی بر علیه عمل اعدام به وسیلهى یك نهاد قدرت۔
به وضوح می دانیم كه نه كشتار و نه اعدام پدیده منحصر به جمهوری اسلامی و یا ایران نیست و موضع گیری بر علیه اعدام مختص به موضع گیری بر علیه یك دولت و یا یك كشتار نیست۔ به عبارت دیگر٬ برای یك جهت گیری مؤثر در محكوم كردن كشتار و اعدام و برای مقابله ریشه ای نه تنها با كشتار در گذشته و حال٬ بلكه با كشتارها و اعدامهای آینده٬ می بایست به تعریف و تحلیل اعدام به عنوان یك پدیده پرداخت۔
تفاوتهای زیادی می توان در شیوه اعدام٬ شرایط سیاسی٬ تاریخی و جغرافیایی اعدام از یك طرف٬ و از طرف دیگر در هویت و تعلق سیاسی٬ ایدئولوژیكی٬ طبقاتی٬ مذهبی٬ جنسی٬ قومی و۔۔۔ اعدام كننده و اعدام شونده برشمرد۔ اين تفاوتها همگی در دو سوی عمل اعدام قرار می گیرند: شرایط عینی ( ابژكتیو(۱۵) ) و سابژكتیو(۱۶) اعدام تغییر می كند٬ اما عمل اعدام ثابت می ماند۔ آیا تفاوتی میان عمل كشتن انسانی به دست یك قدرت حاكمه٬ با كشتن انسانی دیگر است؟ آیا اعدام با اعدام متفاوت است؟ عمل اعدام به قتل رساندن انسانی بدست یك صاحب قدرت است٬ قتل عمدی است كه از پشتوانه و مشروعیت حقوقی و اخلاقی برخوردار است٬ چه در دفاع از منافع یك طبقه٬ یك ملت٬ یك مذهب٬ یك حزب٬ یك هنجار اجتماعی-فرهنگی (همچون پدرسالاری)٬ و یا یك نظام اقتصادی٬ سیاسی٬ قانونی٬ مدنی و فرهنگی۔ شرایط مادی - عینی و انگیزه و هویت اعدام كننده و اعدام شونده (سابژكتیو) مؤلفه هايی متغیرند؛ آنچه كه ثابت می ماند قدرت صدور حكم مرگ و اجرای آن بوسیله یك نهاد قدرت است؛ چه به شكل فردی یا گروهی٬ چه در ملا عام و چه در پشت دیوارهای زندان٬ چه به وسیله گلوله٬ چه به وسيلهى طناب یا سنگ٬ تفاوتی میان نیست كردن یك زندگی با نیست كردن هستی دیگری نیست۔ مولفه ثابت قدرت و حق قضاوت و تصمیم گیری بر زنده نگهداشتن یا نداشتن شهروندان یك جامعه است۔
از این منظر تفاوتی در نفس و جوهره صدور و اجرای حكم مرگ و نیستی انسانی در مقاطع مختلف عمر یك ملت تحت حكومتهای مختلف و در این مورد خاص٬ در مقاطع مختلف عمر جمهوری اسلامی ــ اوایل دهه ٦٠ یا سال ٦٧ و دهه ٧٠ ٬ ٨٠ و یا ٩٠ ــ نیست۔ این بحث شايد روشن و بدیهی بنماید٬ اما اهمیت و ضرورت طرح آن در این نكته نهفته است كه آنچه كه اتفاقا بدیهی می نماید بسیار آسان و به سرعت به دست فراموشی سپرده می شود و یا به نفع نیازهای مقطعی و فرقهاى و ... آگاهانه به كنار گذاشته مىشود. این هر سه حادثه٬ یعنی٬ نادیده انگاشتن٬ دیدن اما به فراموشی سپردن و قربانی كردن بدیهیات مجرد و عام٬ تاثیرات درازمدت مخربی بر دیدگاهها ٬ افكار وراهكارهاى ما داشته اند و خواهند داشت ۔ در صورت عدم نهادینه شدن حق زندگى و محترم شمردن حق زندگى آن "دیگری" (در اینجا به عمد ضميردور"دیگری" را بكار می پرم؛ چرا كه كلمه ای است خالی از هر بارهویتی و تنها اشارتی است به هر كس جز "خود"٬ به هر آنكس كه "خود" می تواند٬ مجزا از هر گونه رابطه خاص دوستی و یا دشمنی٬ آرزوی زندگی یا مرگ او را و اقدام به نگاهبانی از زندگی او٬ و یا ختم آن را بكند)٬ در صورت عدم درونی شدن و نهاديينه شدن چنین مناسبات و روابط انسانی(۱۷) و تبدیل گشتنش به جزيى از فرهنگ یك مردم٬ مواضع گوناگون و حتی حقوق بشرانه در مقابل اعدام٬ می تواند دستخوش رابطه یك "خود" مشخص با فرد مشخص "دیگری" در یك موقعیت مشخص تاریخی گردد۔ در این صورت نیاز٬ انگیزه و قضاوت "خود" به سنگ محك و میزانی تبديل می شود برای توجیه و پذیرش و مشاركت خاموش در مرگ دیگری٬ و حتی در مقاطع خاصی٬ سنگ محكی می شود در برای شركت در به اعدام رساندن "دیگری"۔ نتیجتا آنچه در طول تاریخ تغییر می كند، نام و هویت آن كسانى است كه بر مسند "خود" و بر مسند "دیگری" می نشیند و آنچه ثابت می ماند تداوم قدرت صدور حكم مرگ و اجرای آن بوسیله یك نهاد قدرت است۔

جایگاه یك كشتار در كنار دیگر كشتارها
در سالهای اخیر٬ در گوشه و كنار، تأملات و پرسشهایی درباره ى تاثیربرجسته كردن كشتار بزرگ تابستان سال ٦٧ نسبت به اعدامهای سالهای آغازين دههى ٦٠ صورت گرفته است۔ با زبانی ساده سؤال این است كه آیا انگشت گذاشتن بر یك جنایت و برجسته كردن آن ازاهمیت دیگر جنايتها می كاهد؟ جواب ساده نیز٬ هم آری است و هم نه۔ پاسخ مثبت و یا منفی به این سؤال بسته به چگونگی (شیوه) و هدف از برجسته كردن یك جنایت است كه آن نیز بسته به تحلیل ما از پدیدهى اعدام به طور عام دارد و نه فقط اعدامهای مشخص در یك زمان مشخص۔
یك جنایت خاص، در یك مقطع خاص می تواند نقش نمادين دریچه ای را ايفا كند كه با بسته نگه داشتن آن، چشم ها تنها متوجه زیر و بم نقش های حك شده بر آن دریچه مىگردد٬ ولی با باز كردن دريچه نور و روشنایی است كه مىتابد و در پرتوى آن چيزهاى نهان و پنهان شده - جنایات هاى فراموش شده و به تاریكی خزیده - هويدا مىگردد۔
همانطور كه برجسته كردن٬ پرداختن و شریك شدن در درد "دیگری" و حس مسئولیت نسبت به مرگ و زندگی "دیگری" در دوران رشد و حضور قوی یك جنبش مردمی در سطح جامعه "طبیعی" می نماید(۱۸) ٬ ندیدن٬ نپرداختن و فراموش كردن درد و مرگ دیگری جزیی از پروسه غالب زندگی روزمره تمامی انسان ها است۔ هر چه فاجعه به خانه و شخص "خود" نزدیكتر باشد در حافظه پایدارتر مىماند و هر چه دورتر باشد٬ فرارتر و نامربوطتر جلوه مىكند؛ و این همه در جامعه ای ناهمگون و رنجيده- چه از نظر نسلی و چه از نظرهویتی- از انقطاعهاى تاريخى طبیعی می نماید۔ دقیقا به دلیل غالب بودن این پروسهى به ظاهر "طبیعی"٬ به خصوص در دوران طولانی سركوب و عدم حضور مستقیم مردم در عرصهى سیاست و زندگی عمومی است كه می بایست آگاهانه با خصوصی شدن درد و مرگ به مقابله برخاست و از خود پرسيد و به خود گوشزد كرد چگونه است كه اعدام چندین نفر در سیستان و بلوچستان ویا مرگ یك زندانی در زندان همدان راحت تر و سریع تر در شكاف حافظه عمومی گم می شود و اعدام و مرگ فردی ديگر درزندانهای تهران تا مدتى در يادها مىماند؟ مثالها از این دست فراوانند۔ و درست به همين جهت و براى مقابله موثرتر با این فرآیند "طبیعی"٬ برگزیدن و انگشت گذاشتن بر یك جنایت خاص٬ مانند اعدامهای سال ٬٦٧ می تواند راه گشای باشد و توجه عموم را به پدیدهى اعدام و نفس سركوب گرانه یك حكومت سیاسی و جلوگيرى از دیگر مرگ ها و درد های پراكنده در دیگر مقاطع تاریخی٬ جلب كرد و آن را از اين كه به سرنوشت فراموشی گرفتار گردد، نجات داد. بايد بر وظیفه تاریخی و وجدانى(۱۹) آحاد جامعهى ایران در قبال كشتارها و اعدامها در دیگر مقاطع٬ در قبال مرگ و زندگی آنانی كه در معرض خطر نیستی می زیند٬ اصرار ورزید۔ این همه بسته به نوع رابطه و شركت یك یك ما در این مبحث و حادثه دارد۔
اما این همه به معنای انكار عوامل گوناگون واقعیاى كه از يك طرف می توانند باعث نزدیكی و از طرف دیگر موجب شكاف و اختلاف میان فعالین سیاسی٬ خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان و به طور كلی٬ میان مردم یك جامعه شود٬ نیست٬ بلكه تأكید مجددی است بر ضرورت بازنگری سیاسی – انسانی تحلیل ها٬ قضاوت ها و تصمیم های افراد و نهادهای فعال و متفكر در این زمینهى معين۔ هم زمانی و گسست زمانی٬ مكان اعدام و دفن فرد اعدامی٬ دو عامل عینی نزدیكی و دوری خانواده ها هستند۔ در هر یك از این دورانها، خانواده هایی كه در كنار یكدیگر به جستجوی فرزند خود پرداختند٬ به ملاقات رفتند و خبر اعدام فرزند خود را شنیدند، تجربه مشتركی را از سر گذراندهاند كه می تواند منجر به ایجاد پیوند روحی و وجودی پایدار میان آنان گردد۔ این تجربه و پیوند مشترك از یك طرف ظرفيت تبدیل شدن به عاملی برای نزدیك شدن خانواده های هم دوره و همراه را دارد٬ و از طرف دیگر قابليت تبدیل شدن به عاملی برای ایجاد فاصله و دوری میان خانواده های اعدامیان در دوره ها و مكان های متفاوت را۔ جدا از شرایط مادی و زمانی٬ اما٬ عوامل سابژكتیو متعددی نیز بر ماهیت و چگونگی ارتباط میان بازماندگان كشتارها و اعدامها در مقاطع مختلف تاریخ یك ملت و یك كشور تاثیر گذار هستند؛ از جمله نزدیكی و تعلق گروهی٬ سیاسی٬ فكری و ایدئولوژیكی و یا هویت مذهبی و قومی/خلقی اعدام شدگان۔
در واقع نزدیكی و اختلاف میان خانواده ها بازتاب اختلاف و جدایی بین سازمان های سیاسی٬ بینش های فلسفی – اجتماعی٬ هویت های قومی٬ غیر⁄ مذهبی در برخورد به كشتار و اعدام٬ به عنوان یك پدیده و یك حادثه تاریخی است۔ برجسته شدن هر كدام از شاخص های هویتی افراد اعدام شده، پدیده اعدام را در موارد و مواقعى به يك مسئله و جنگ خصوصی مبدل كرده از جنبه عمومی پدیدهى اعدام و جایگاه آن و پيوند آن با كل جامعهى انسانی ایران و نظام حكومتی كشور كاسته است۔ پافشارى بر هویت گروهی٬ فكری٬ قومی و مذهبی و ... فرد اعدامی٬ از جنبهى عمومی بودن مرگ و درد انسانی٬ در نتیجه مسئولیت آحاد جامعه نسبت به آن و پاسدارى از حق زندگی توسط جامعه كاسته٬ آنرا به تبعید به حوزه خصوصی این یا آن گروه و دسته و یا نسل محكوم می كند۔ بنابراین٬ مغاير با شعر معروف سعدی٬ غالبأ زمانی فریاد اعتراضی برمی خیزد كه یا تنها عضوی از یك پيكر خاص به درد می آید و یا٬ آن اعتراض در جهت حفظ یك پيكر خاص سودمند باشد۔ بحث من بر سر بی هویت كردن گروه ها و افراد نیست٬ بر سر یكی كردن مواضع متفاوت سیاسی و ایدئولوژیكی نیست٬ بر سر یكی كردن عمل و هویت سیاسی٬ مدنی٬ جنایی و عادی نیست٬ بحث من بر سر لغو مالكیت خصوصی بر قرباينان سياست خشونت٬ درد و مرگ٬ سركوب٬ شكنجه و اعدام از یك طرف٬ و یتیم رها كردن درد و مرگ زندانیان جنایی ⁄ عادی از طرف دیگر است۔ در واقع بحث بر سر ارجحیت تشخیص٬ آگاهی و عمل بر اصل غیر قابل پذیرش بودن مرگ و شكنجه آن "دیگری" است۔ تا زمانیكه در اعتراض به یك نظام حكومتی٬ هر گروه یا نسلی٬ چه از نظر تاریخی (خانواده ها و بازماندگان كشتار سالهای آغازين٬ میانی و كنونی جمهوری اسلامی٬ و حكومت شاهنشاهی) و چه از نظر شهری٬ جغرافیایی٬ قومی و چه از نظر فكری و مذهبی و ایدئولوژیكی٬ با نقل از درد "خود" شروع و دعوی "خود" را با تسكین و درمان درد "خود" به پايان مىرساند آینده ایران نیز٬ بر باز تولید یك نظام تك صدایی بعد از یك نظام تك صدایی دیگر شهادت خواهد داد۔
٢٧ مرداد ١٣٨٨ ٬ ١٨ آگوست ٢٠٠٩
________________________
1- Our ethical obligation.
2- Immediate solution.
3- Final solution.
4- Public-political.
5- Individual-private.
Public and private life.
7- - نا گفته پیداست كه قصد من این همانى جنبش انقلابی سال ١٣۵٧ و جنبش های حاصله از آن در سالهای اولیه دهه ١٣٦٠ با جنبش جوان دو ماهه كنونی نیست۔ هر كدام از این جنبشها از ویژگی های خود برخور دارند كه بر سرنوشت و چگونگی هر كدام نقشى تاثيرگذار داردند۔ هیچ یك از این دو دوران را٬ با تمام شباهتهاىشان٬ نمی توان و نباید به الگو یا عكسبرگردان آن دیگری فروكاست۔ آنچه مد نظر من است، اصل حضور و شركت مستقیم شهروندان در زندگی عمومی – سیاسی است۔ این اصل همانا یك فصل مشترك این دو دوره است۔
8- - بدیهی است كه در سالهای اولیه بعد از انقلاب دولت ج۔ا۔ هنوز صاحب چنان قدرت كاملی نشده بود و تازه در صدد به دست گرفتن آن بود؛ در حالیكه در دوران كنونی قدرت به دست آمده درخطر فروريختن و از هم گسستن است ۔ آنچه كه در این مقاله مد نظر من است تشابه در موقعیت بحرانی دولت حاكم است و موقعیت بحرانی به معنای نداشتن قدرت كامل در فضای عمومی – سیاسی است۔
9- - Subject and Object.
10- دوباره تأكید می كنم كه قصد من در تطبیق مورد به مورد یك به یك حضور مردم و قدرت سركوب دولت حاكم نیست۔ مسلم است كه هر یك از این دورانها پیچیدگی های خاص خود را دارند كه پررسی و تحلیل آن از گنجایش این نوشته خارج است۔
11- بیشمار بودند افرادی كه بدون نام و یا با نام مستعار به جوخه های تیر سپرده شدند۔
12- Objective spirit.
13- بطور مثال٬ بجای انتقال همیشگی زندانیان ازدیگر زندانهای حومه تهران به زندان اوین برای دادگاهی كردن و اجرای حكم اعدام٬ هیئت قضات منتخب خمینی در زندان گوهر دشت به پروسس كردن زندانیان می پرداختند و در همان محل با برپایی ردیفی ازچوبه های دار در سالنهای بزرگ حكم اعدام را به اجرا می گذاشتند۔ بدین ترتیب با صرفه جویی در وقت و امكانات بیشترین باروری را داشتند۔
14- بر خلاف سالهای ٦٠ و٦١ كه زندانیان هر هفته در شبهای اعدام شاهد شنوایی تیر باران شدن هم سلولی های خود بودند و دولت با اعلام لیست اعدامیان از رادیو و تلویزیون و انتشار آن در روزنامه ها بلافاصله خبر اعدامها را در سطح كل كشور پخش می كرد؛ در سال ٦٧ با قطع كامل ارتباط میان زندانها و جامعه٬ و قطع رفت و آمد زندانیان در سطح خود زندانها – قطع ملاقات٬ نامه٬ تلفن٬ روزنامه٬ رادیو و تلویزیون٬ بهداری٬ هواخوری٬ تعلیق هر گونه نقل و انتقالات میان –سلولی و میان –زندانی بجز برای دادگاهی و اعدام شدن٬ و مهمتر از همه جایگزینی جوخه تیرباران با چوبه دار كمال سعی را در مخفی نگاه داشتن اعدامها از جامعه و خود زندانیان را داشتند۔
15- Objective.
16- Subjective. از آنجاییكه ترجمه مناسبی برای این مفهوم پیدا نكردم٬ شكل فارسی آن را در متن بكار می برم۔
17- Ethical relations.
18-امروز خیانان های ایران٬ همانند روزهای انقلاب ٬۵٧ شاهد كمك های بی دریغ مردم به یكدیگر حتی به قیمت مضروب شدن٬ دستگیری و حتی خطر مرگ خود می باشند۔ برای مثال نگاه كنید به "با من به تماشا بیایید: همه مادران من/روایت روز دوشنبه" در
http://www.changeforequality.info/spip.php?article4442
19- Ethical relations.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد