اکنون در هرمحلهای که بگویی سالارهایی از آنچه که گفته شد، کم نیستند. آنها حلقههای مناسبی از ارتباطگیری و کار روشنگرانه در محله فراهم میبینند. از سویی سالارها حرف و زبان مردم عادی را خیلی خوب میفهمند و آرمانهایشان را هم خوب میشناسند. انگار جایی تعهد سپردهاند تا با زبانی مفاهمهآمیز با همه سخن بگویند. سپس به همه امید میدهند تا در مبارزهی با حکومت کم نیاورند و همیشه امیدوار باقی بمانند. سالارها همچنین خیلی آسان و راحت مبارزه را به زندگی روزانهی مردم میکشانند و به آنان میآموزند تا ضمن زندگی اجتماعی خود، مبارزهای همگانی را به پیش ببرند.
| |
مردم به پدیدهی جمهوری اسلامی به عنوان بلایی بالاتر از کرونا مینگرند. کنار آمدن با آسیبهای کرونا چندان هم برای ایشان مشکل نمینماید، ولی ماندهاند که بلاها و مصیبتهای جمهوری اسلامی را چهگونه از خود پس برانند. آنوقت به هم یاری میرسانند تا ضمن همگرایی لازم، به گونهای ویژه گرفتاریهای برآمده از این حکومت را چاره کنند. در مقابلهی با جمهوری اسلامی هم چهبسا از جایگاه طنز و شوخی غافل نمیمانند. چون طنز و شوخی را مسکنی همیشگی برای نفی و طرد آسیبهای اجتماعی و فرهنگی چنین حکومتی میبینند. سپس از بام تا شام همگی از نامردمی حکومت فریاد برمیآورند. اما حکومت انگار نه انگار، هیچ وقت برای شنیدن حرف مردم گوش شنوایی ندارد. خیلی راحت فحش میخورد، ولی دم بر نمیآورد. بدون شک مدیران بالادستی جمهوری اسلامی از نظر پوست کلفتی هم در دنیا نمونهاند. چون نه چشمانشان این همه اعتراضها را میبیند و نه به گوشهایشان مجال شنیدن آنها را میدهند. آدمهایی بیبو و خاصیت که فقط به گذران انگلی خویش میاندیشند.
ولی در این بین بازنشستهها بیش از اقشار دیگر جامعه رنج میبرند. چون دخل و خرجشان کمتر با هم جور در میآید. تظاهرات و اعتراضات مداوم هم که هرگز راه به جایی نمیبرد. در تجمع اعتراضی ماه پیش بازنشستهای به دوستش توصیه میکرد که اینقدر نمازش را زود تمام نکند و دعایی هم بخواند. ولی او در پاسخ گفت: من همیشه دعا میکنم. باز دوستش پرسید: چه دعایی میکنی؟ او پاسخ داد: من دعا میکنم که خداوند هرچه زودتر شر اینارو از سرمون دور کنه.
به طبع مردمی که از راهکارهای زمینی برای دفع جمهوری اسلامی مأیوس میگردند، به راهکارهایی آسمانی روی میآورند. ولی در جمهوری اسلامی این معادلهی عمومی چندان هم صدق نمیکند. چون مردم هر روز بیش از روز گذشته، باور و ایمانشان به آسمان و ماورای طبیعت رنگ میبازد. چنانکه اکنون اگر هم کسی از مردم نماز بخواند، آن را وسیلهای مییابد که به نمایندگان خدا یعنی همین آخوندها نفرین بفرستد. حالا نفرین به آخوند و روحانی تا کجا پیش خواهد رفت، به زمان بیشتری نیاز دارد.
در تهرانِ جمهوری اسلامی جا افتاده است که هر بازنشستهای جلوی باجههای روزنامه فروشی اندکی پایش سست میشود. سپس به طور سرپایی مقداری هم روزنامهها را دوره میکند. ولی در تهران رسم است که مردم عادی برای هرچیزی پول بپردازند؛ جز روزنامه. انگار روزنامه و روزنامهخوانی را کار بیکارهها و خرپولها میدانند. روزنامهفروشها هم این موضوع را خوب میفهمند که هر بازنشستهای به همین آسانی برای خرید روزنامه پول نمیپردازد. فقط در سرعنوان روزنامهها دنبال موضوع خودش میگردد. روزنامهفروش سر کوچهی ما هم از این درک همگانی بر کنار نمیماند. آنوقت برای همدلی با کسی که سرپایی روزنامه میخواند، پا پیش میگذارد و به او یادآور میشود: خوبی سالار، حالت خوبه سالار، غصه نخور سالار، همین روزا درست میشه سالار. سپس عنوانی از روزنامه را نشانش میدهد و به او میگوید: ببین سالار، پول هماهنگی بازنسشتهها تا پایان همین ماه پرداخت میشود.
صاحب کیوسک روزنامهفروشی مشتریان خودش را خوب میشناسد. مشتریانی که در واقع مشتری نیستند و از بد حادثه به او پناه آوردهاند. اما روزنامهفروش ناامید باقیشان نمیگذارد. چون خوب میفهمد که آنان در متن صفحهی نخست روزنامهها به دنبال چه چیزی میگردند. همین یارانهی فکسنی هم میتواند از سر افلاس، شوق بسیاری از بازنشستگان را برانگیزد. سود سهام عدالت هم بسیاری از بازنشستگان را به شوق میآورد. بسیاری نیز از شدت افلاس و فلاکت به دریافت یارانهی دولتی میاندیشند. دریافت وام بانکی نیز میتواند تا حدودی از فشار زندگی ایشان بکاهد. روزنامهها را فقط تا همین محدوده باور دارند. تا محدودهای که بتواند به پرسشهای ایشان در این خصوص پاسخ بگوید.
روزنامهفروش ماهم در این مورد تجربهی چندین سالهی خود را به کار میگیرد. چنانکه مشتری خود را میکشاند به دوره کردن عنوان روزنامهها تا چشمش برمیخورد به: یارانهها امشب واریز میشود. سپس به مشتری نشانش میدهد: ببین سالار یارانهها را دارند میدهند. سود سهام عدالت را هم تا پایان هفته میدهند. روزنامه فروش در کنایه زدن به حکومت بیهمتا است و استادی خود را در این مورد هم به کار میگیرد. تا آنجا که پشت سر هم بیخ گوش مشتری تکرار میکند: به فکر ما هستن سالار، نگران نباش سالار، داره درست میشه سالار. مردم هم اسم روزنامهفروش را گذاشتهاند سالار. تا آنجا که کنایههای روشن او را همگی به خوبی میفهمند.
روزنامهفروش اکنون چند روز است با مشتریان خودش این عبارتها را دوره میکند: نگفتم درست میشه سالار، اینم واکسن کرونا که شصت میلیون دوز از روسیه وارد میشه. دیگه چی میخوای سالار؟ ولی بازار ما خراب میشه سالار. چون دیگه کسی ماسک نمیخره سالار. باید ماسکامو زودتر آبش کنم سالار. برای شما خوب میشه سالار. هول نشی سالار. خونسردی تو حفظ کن سالار.
سالار هرگز از امید دادن به مردم وانمیماند. او مشتریانش را خوب میشناسد. مشتریانی که گفته شد هرگز جایی از مشتری را برای او پر نمیکنند. گاهی هم از هر سمت و سوی خیابان که بگویی صدایشان میزند. احوالپرسی از همه را غنیمت میشمارد: وام میخوای سالار. برو همین بانک روبهرو. وام بازنشستگی، وام کرونایی، وام اجاره، وام خرید خانه، وام تعمیرات، وام لوازم خانه، وام ازدواج، وام دانشجویی، هرچی میخوای برو بگیر سالار. دولت به فکر همه هس سالار، ناامید نشو سالار.
گاهی هم سالار مشتریان خودش را صدا میزند و اخبار محله در اختیارشان میگذارد: چیه سالار مرغ میخوای، برو جلوی فروشگاه شهروند سالار. شکر میخوای برو فروشگاه اتکا سالار. روغن میخوای برو فروشگاه کوروش سالار، اصلاً صف هم نیس. بایدن اومد دیدی چقدر خوب شد سالار. حالا صبر کن مذاکرات وین تموم بشه، همه جا بهشت میشه سالار، ناامید نشو دیدی رییس جمهور چی گفت؟
با این همه سالار جرأت ندارد پایش را تو کفش رهبر بگذارد. ولی از کنایه زدن به رئیس جمهور یا رئیس مجلس و دیگران چیزی کم نیاورد. سالار بنا به تجربهی روزنامهفروشی خود خطوط قرمز حکومت را خوب میشناسد. هر چه باشد میخواهد برای ادامهی کار روزنامهفروشی در محل دوام بیاورد.
سالار اخبار شهر را پیش از آنکه روزنامهها بنویسند، خیلی خوب میفهمد و آنوقت همه را با رمز و کنایه در اختیار مشتریانش میگذارد. پیداست که مشتریِ خود را از انبوه رهگذران به آسانی میشناسد. سپس صدایش میزند و همدلی با او را غنیمت میشمارد. چنانکه به آرامی از او میپرسد: اینجایی سالار؟ بچهها رفتهان جلوی مجلس. میگن تو ماجرای نظامِ هماهنگ کلاه سر بازنشستهها گذاشتن. سپس طرف هم میپرسد: کلاه گذاشتن؟ او ضمن پاسخ توضیح میدهد: آره سالار، اینطوری میگن، من که باور ندارم، ولی کار از احتیاط عیب نمیکنه باید رفت سالار، الآن همه جلوی مجلس جمعن. دارن شعار میدن: دروغ میگن همگی / این دفعه رأی نمیدیم. مشتری در گوش روزنامهفروش زمزمه میکند: من هیچ وقت رأی ندادهام. میخوام شناسنامهام سفید بمونه. حالا چی میگی برم؟ روزنامهفروش در پاسخش میگوید: من که نمیگم برو، ولی میگم دوستاتو با خودت دشمن نکن. خودت میدونی. سپس از هم جدا میشوند. ولی روزنامهفروش این گفتمان را بدون کم و کاست تا شب برای مشتریانش تکرار میکند.
اکنون در هرمحلهای که بگویی سالارهایی از آنچه که گفته شد، کم نیستند. آنها حلقههای مناسبی از ارتباطگیری و کار روشنگرانه در محله فراهم میبینند. از سویی سالارها حرف و زبان مردم عادی را خیلی خوب میفهمند و آرمانهایشان را هم خوب میشناسند. انگار جایی تعهد سپردهاند تا با زبانی مفاهمهآمیز با همه سخن بگویند. سپس به همه امید میدهند تا در مبارزهی با حکومت کم نیاورند و همیشه امیدوار باقی بمانند. سالارها همچنین خیلی آسان و راحت مبارزه را به زندگی روزانهی مردم میکشانند و به آنان میآموزند تا ضمن زندگی اجتماعی خود، مبارزهای همگانی را به پیش ببرند.
حضور سالارها را در هر محلهای قدر بدانیم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد