logo





بوزینه ها و غسل جنابت

شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۷ آپريل ۲۰۲۱

رضا اغنمی

new/reza-aghnami1.jpg
جماعتی درقد وقوارۀ کوتاه و بلند و دو کوسۀ میانسال کنارهم نشسته هریک سرگرم کاری بودند. یکی روزنامه می خواند. آن دیگری از گوشۀ پنجره، آسمانِ تیره را تماشا می کرد. کوسه مردها درگوشی نجوا می کردند. بعضی ها چُرت می زدند. چند نفری هم ازحرف های رئیس یادداشت برمی داشتند. تا نوبت رسید به دفاع متهم. شیخ بلند شد گفت:
این فرمایشاتی که حاج آقا فرمودند، نفهمیدم طرفشان چه کسی بود، بنده که نبودم انشاء الله. . . .
رئیس دادگاه حرف شیخ را بُرید و گفت:
طرف صحبت من شخص خود خودت بود که درشارع عام حرکت های منافی عفت مرتکب شده ای. وقت زیادی ندارم دفاعی داری بگو حکم علیه تو صادر شده الخلاص .
حاج آقا مگه شهر هِرته که منِ مسلمانِ متعهد با خدماتِ برزگی که به عالم اسلام کرده ام به همین
ساده گی مفت و مسلم الخلاص!
رئیس دادگاه :
وراجی نکن و زیاد مزخرف نگو شواهد و مدارک مستند برعلیه تو همین جا جلو چشم من است .
چند برگ کاغد و یک پاکت را داد به منشیِ جوانی که کنارش نشسته بود.
جوان پاکت را باز کرد و با دیدن عکس لبخند زد. و از پشت رئیس عکس را داد به همکارش. اما او واکنشی نشان نداد و سکوت کرد.
شیخ این بار با صدای بلند و سینه را جلو داده مغرورانه گفت:
این ها که شما گفتید من نیستم خدمت بزرگ مرا دشمنان اسلام خلاف گزارش داده اند . . .
رئیس گفت:
! یعنی میگی جماع با حیوانات درملاء عام خدمت به اسلام است؟ شرم و حیا هم خوب چیزیه مشدی
شیخ این باربا صدای بلند پاسخ داد:
حاج آقا به مقدسات سوگند منظورم ازاین کار تعلیم حیوانات بود برای آشنائی آن ها با شرایع دینی ... که غسل را . . . .. . که
باردیگرفریاد رئیس دادگاه بلند شد که نشان ازخشم وغضب ش یود:
اینقده پرت و پلا نگو شیخ زناکار تو محکومی. ناموس وعفت مسلمین را لکه دار کرده ای. باید به جزای اعمال شرم آورت برسی. جزایت سنگین است طبق قانون اسلام! ... مکثی کرد و تک سرفه ای گفت: خوبه که آن ها پدر و مادر ندارند و الا به جرم اغفال باید دیه هم می پرداختی ... دیه برگردنته !
متهم این بار با لحنی خشن گفت:
- آقای رئیس شما اجازه نمی دهید که من حرف بزنم. همه اش خودتان فرمایشاتی می کنید که اصلا درشآن من نیست اگرهمین الان یکی ازآن ها را این جا حاضرکنم خود شما به من میگین ایوالله! قول میدم رو کرد به حاضران، پیش این همه اهل علم قول می دهم که پس از مشاهدۀ آنها صد درصد رأی شما برمی گردد. سرش را انداخت پائین ولب هایش را ورچید و با حالت تأسف گفت:
آن مروّت وانصاف که مولا علی سفارش فرموده کجا رفته. آخه شما نمی دانید من با چه خوندلی این حیوان های زبان بسته را مسلمان کرده ام . اگر ببینید .. ان وقت... آن وقته که ارج وقربِ کارم آشکار می شود و جایزه می دهید به من. مثل جایزۀ نوبل . دستی به ریش کوتاهش کشید چند قدمی برداشت و ایستاد رو به هیأت داوران گفت:
عجبا! حیرتا! انگار حاج آقا با رادیو و تلویزیون میانۀ خوشی ندارند و سخنان حکیمانۀ رهبر را که به تازگی فرمودند نشنیده و تلاش های مدبرانۀ ایشان را . . . . . . رئیس گفت :
- ازمزخرف گوئی تو دارم کم کم دیوانه می شوم . پاتو فراتر ازگلیم ات دراز نکن . حالا برو زود آن زانیه را بیار اینجا. چقدر طول می کشد ؟
- حاج آقا دربیرون لب خیابان پیش یکی ازشاگردانم نشسته سرگرم چشم چرانیه! زود برمی گردم
طولی نکشید که شیخ علی با بوزینه ای درقفس برگشت. درحالی که دنبال چیزی در جیب های گودش می گشت رو به رئیس گفت ... شما که نمی گذارید من حرف بزنم. منظورمن این بود که دراین برهه از زمان که رهبر معظم دستور داده علوم انسانی ازدانشگاه ها برچیده شود و علوم الهی جایگزین علوم کافران شود... مکث کوتاهی کرد ... عرض کنم که این شیوۀ متعالی بنده را دردانشگاه ها باید شروع کرد به تدریس! نجوا و خنده های خاموش حاضران به گوش می رسید که رئیس دادگاه با نگاه خشمگین سر و صداها را خفه کرد.
رو به بوزینه خطاب به شیخ، به سُخره گفت به کار خودت برس! این حرف ها را بگذار به اهلش.
شیخ گفت:
حاج آقا شما پروژه به این بزرگی را هجو می فرمایین یعنی ما اهلیت نداریم ... حیفه والله! و زنجیری از جیبش درآورد و انداخت دورگردن بوزینه، وبوزینه فوری ازقفس بیرون پرید با نگاهی به اطراف ازدیدن آن همه جمعیت ساکت و ملول بلند بلند قیهه زد و با جست و خیز رو به جماعت تعظیم کرد و پرید بغل شیخ. شیخ را بوسید. یکی دوبارهم خودش را کشید بالا وسط لای پایش و با التماس اشاره به شیخ که انگار درحاجت چیزی بود ودرخواستی.
شیخ قیافۀ جدی گرفت و آمرانه، با اشاره هردو دست به بوزینه، طرحی از عمل جماع را حالی کرد که آن را برای حاضران نمایش بدهد. بوزینه هردو دستش را هوا بُرد به موازات شکم مثل اینکه یکی در زیر است شروع به تکان دادن وعقب جلوبُردنِ تنش کرد ولحظاتی بعد ایستاد نفس تازه کرد انگار که خلاص شده با آهِ سبکی از ارامش خودش را عقب کشید . شیخ پرسید حالا چه باید بکنی؟ بوزینه با اشاره شیرجه رفت توی حوضِ خیالی و عمل غسل جنابت را همانگونه که مؤمنان بجا می آورند درآب کُر، انجام داد که موجب حیرت حاضران شد.
صدای خندۀ آرام حاضران زیرسقف دادگاه پیچید. رئیس دادگاه، نیشش باز شد. بلند بلند خندید. پرسید تا به حال چند تا را مسلمان کرده ای ؟
دوازده تا حاج آقا. به یاد و احترام دوازده امام معصوم.
رئیس این بار با لبخدی برلب گفت:
رفع اتهام شد. آزادی. کارهایت را ادامه بده. واقعا جایزۀ نوبل را باید به تو بدهند با این ابتکار بیسابقه ات.
حیف که آن حایزه دست کافرانه اگردست من بود همین جا بهت می دادم.





نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد