گفتنی است که در موضوع عقد قرارداد با چین بسیاری از گروههای سیاسی چپ کشور راهکار سکوت را در پیش گرفتند. آنان نخواستند بیانیهای برای تأیید یا نفی این قرارداد انتشار بدهند تا مبادا از سوی هواداران خویش یا دیگر نیروهای سیاسی چپ، شماتت گردند. چون هرچند خود را مخالف یا موافق چنین قراردادی میبینند اما بنا به ملاحظات سیاسی دوست ندارند که چنین دیدگاهی رسانهای گردد. رفتاری ملاحظهکارانه که به حتم میتوان در واژهنامههای چپ، اصطلاحات روشنی برایش دست و پا کرد. بدون شک پذیرفتهاند که نمونهای از اندیشههای دیروزی را همچنان به زندگی سیاسی خویش در دنیایی نو و امروزی بکشانند. آنوقت اسم چنین گزینهای را هم میگذارند؛ "درک ضرورت". به طبع این ضرورتها هرگز در فضایی از سیاست کشور پا نمیگیرد و از چیزی جز وجود خودشان هم فراتر نمیرود. | |
هر از چندگاهی گفتمانی نو از سیاست در داخل کشور پا میگیرد که چهبسا بخشهایی از این بحثهای سیاسی به "واتساپ" هم سرریز میکند. آنوقت سلیقههای سیاسی گوناگون از همین راه خواست و ارادهی همدیگر را به چالش میگیرند تا هواداران و هواخواهان بیشتری برای خویش دست و پا نمایند. در همین راستا گاهی ویدئوهایی را برای آدمهایی همانند من نیز میفرستند. آخرین مورد از این ویدئوها به موضوع قرارداد ایران با چین بازمیگردد. ضمن همین ویدئوی جدید جوانکی اصرار میورزد تا به مخاطب خود بباوراند که این قرارداد برای همیشه مشکل سرمایهگذاری خارجی را در ایران حل و فصل خواهد کرد. همچنین جادهی ابریشم را از نو رونق خواهد بخشید تا جوانان ایرانی کاری شایسته برای خویش دست و پا کنند. ولی سخنران همین ویدئو سرآخر به این نتیجه میرسد که این قرارداد امکان دارد به مخالفت مردم با جمهوری اسلامی دامن بزند. به همین دلیل هم باب نصیحت را با دولتمردان جمهوری اسلامی میگشاید که برای سرکوب مخالفان خود از همین حالا آمادگی داشته باشند.
ولی چنین توصیهای از سوی این مفسر به ظاهر اقتصاددان شک مرا برمیانگیزد. آیا وزارت اطلاعات حکومت در سامانهای از همین واتساپ فعال نشده است تا خواست خود را به عنوان گروههایی از اپوزیسیون و مخالف حکومت با مردم عادی در میان بگذارد؟ چون او در پایان سخنرانیاش به حکومتچیهای جمهوری اسلامی چنان توصیه میکند که از همین حالا برای سرکوب مخالفان چنین قراردادی، آمادگی داشته باشند. به عبارتی روشن، دوستی با چین چنان ارج و قربی نزد برخی از کنشگران سیاسی منفرد و منزوی در داخل کشور یافته است که حاضراند به خاطر منافع چین هم که شده شهروندان داخل کشور را به خاک و خون بکشانند. به هر حال، در پهنهی سیاستِ ایرانِ جمهوری اسلامی، چنان دوغ و دوشاب را به هم آمیختهاند که تفکیک مخالف و موافق حکومت گاهی مشکل مینماید.
ناگفته نماند افراد همین گروه که چنین ویدئویی را در فضای مجازی به نمایش میگذارند، خیلی راحت مخالفان خود را سلطنتطلب، لیبرال و غربگرا مینامند. لابد در الگویی از وهمگویی و وهماندیشیِ امثال جلال آل احمد یا احمد فردید قصد دارند همهی گرفتاریهای جامعهی ما را به پای ساز و کارهایی از غرب بنویسند و بریدن از غرب و غربگرایی را نیز زمینهای لازم برای ساماندهی جامعه مییابند. مهم این است که چنین گفتمان ناصوابی را بسیاری احزاب سیاسی کلیشهای و قالبی از سالهای انقلاب در فضای سیاسی کشور رونق بخشیدهاند. متأسفانه اکنون نیز بین هوادارانشان در داخل کشور در بر همان پاشنه میچرخد که از پیش میچرخید. چنانکه واژهی لیبرال را از درونمایهی اصلی آن تهی میکنند تا ذهنیتی خودخواسته را از محتوای آن به نمایش بگذارند. حتا موضوع سلطنت و سلطنتطلبی را هم به آنها میافزایند تا خورشت سیاسی ویژهای از این اصطلاحات به بار بنشانند. آنوقت قصد دارند با همین ترفند فقط به باوری مشروعیت و وجاهت ببخشند که خیلی خودانگارانه سلیقهی سیاسی ایشان را دنبال کند.
ولی مردم عادی در شرایط فعلی ایران، هرگز دوستی با چین و روسیه را تاب نمیآورند. اعتقاد عمومی بر این است که چنین رویکردی به حتم انزوای سیاسی ایران را در پهنهی جهانی در پی خواهد داشت. به طبع مردم آسیبهای مادی و روانی چنین انزوایی را طی چهل و دو سال به خوبی حس کردهاند و دیگر به آن گردن نمیگذارند. اما جمهوری اسلامی برخلاف اراده و خواست همگانی مردم فقط در گسترهای از انزوای سیاسی است که میتواند به توهمات سیاسی و فرهنگی خود ادامه بدهد. بدون تردید این انزوا در پهنهی سیاست داخلی تنها ادامهی خفقان، انتخاباتهای ساختگی و اعدام و کشتار را در پی خواهد داشت. پدیدههایی که هرچند شهروندان ایرانی از آن دوری میجویند ولی دولتمردان جمهوری اسلامی دوام و بقای خود را بر کرسی قدرت، به ادامهی راهکارهایی از این دست پیوند میزنند. درواقع دل باختن به چنین شیوههای نامردمی از سیاست است که مدیران بالادستی ایران را به دولتمردان چین و روسیه پیوند میدهد. چون همگی بدون کم و کاست شگردهای مشترکی را برای ادارهی جامعه الگو میگذارند. درنتیجه شهروندان خود را تا آنجا که لازم باشد از قدرت سیاسی پس میزنند تا زمینههای کافی برای رفتارهای خودانگارانهی سیاسستمداران آماده شود.
مهم این است که راهبردهای سیاسی چین، بسیاری از نیروهای چپ دیروزی و قالبی را نیز با خود همراه دارد. نمونههایی از همین چپ سنتی اگرچه خود را در صفوف مخالفان حکومت جا میزنند، اما آنجاها که لازم باشد ضمن سمتگریهای سیاسی، در کنار جمهوری اسلامی میایستند. در حوادثی که گاهی اوقات درعرصهی سیاست کشور پا میگیرد به راحتی میتوان به همین تجربهی همیشگی دست یافت. به گمان ایشان مبارزهی سیاسی با آمریکا و سرمایهداری جهانی شرایطی را برمیانگیزد که آنان در صورت لزوم به نمونههایی از سیاست همسویی با جمهوری اسلامی نیز گردن بگذارند و خواسته و ناخواسته همسوییهایی بین ایشان جا بیفتد.
گفتنی است که در موضوع عقد قرارداد با چین بسیاری از گروههای سیاسی چپ کشور راهکار سکوت را در پیش گرفتند. آنان نخواستند بیانیهای برای تأیید یا نفی این قرارداد انتشار بدهند تا مبادا از سوی هواداران خویش یا دیگر نیروهای سیاسی چپ، شماتت گردند. چون هرچند خود را مخالف یا موافق چنین قراردادی میبینند اما بنا به ملاحظات سیاسی دوست ندارند که چنین دیدگاهی رسانهای گردد. رفتاری ملاحظهکارانه که به حتم میتوان در واژهنامههای چپ، اصطلاحات روشنی برایش دست و پا کرد. بدون شک پذیرفتهاند که نمونهای از اندیشههای دیروزی را همچنان به زندگی سیاسی خویش در دنیایی نو و امروزی بکشانند. آنوقت اسم چنین گزینهای را هم میگذارند؛ "درک ضرورت". به طبع این ضرورتها هرگز در فضایی از سیاست کشور پا نمیگیرد و از چیزی جز وجود خودشان هم فراتر نمیرود.
ضمن آنکه از کاربرد اصطلاحی چون پوپولیسم هم همانند حربههای زنگ زدهی دیگری از نوع سلطنتطلب، غربگرا و لیبرال برای توجیه رفتار سیاسی خود سود میبرند. پیداست که در اینجا هنجارهای غیر خودی به تمامی پوپولیسم نام میگیرد تا در همه جا و در هر فضایی فقط وهم سیاسی خود را به رسمیت بشناسند.
در طول این مدت روزنامههای داخل کشور به دلیل اعمال سانسور دولتی هرگز نتوانستهاند دیدگاههای خود را آزادانه انعکاس بدهند. تا آنجا که سانسور دولتی زمینههای مناسبی برای کیهان شریعتمداری فراهم دید تا او به تنهایی ستایش این قرارداد را مغتنم بشمارد. برخی روزنامهها هم از سر ناچاری پای همهجانبهگرایی را در سیاست کشور پیش کشیدند تا ضمن تبلیغ آن، انزوای سیاسی ایران را در دامن چین امری مردود بشمارند. پدیدهای که هرگز با سلیقهی سیاسی رهبر جمهوری اسلامی سازگاری نخواهد داشت. چون او ترفندی را به کار میگیرد تا بتواند ضمن پناه گرفتن در چتر حمایتی چین و روسیه، غرب را به چالشی همیشگی فرابخواند.
واقعیت این است که تنها دولتهای مستقل و توانمند میتواند از اتخاذ سیاستی برابر- حقوق در قبال چین و آمریکا و یا هر کشور قدرتمند دیگری دم بزنند. آنکه در ناتوانی سیاسی و اقتصادی خود دست و پا میزند شکی نیست که سرانجام به هر قرارداد فلاکتباری گردن خواهد نهاد. آیا چین را میتوان از این قاعدهی کلی مستثنا کرد؟ متأسفانه پارهای از اوهام سیاسی هنوز هم در ذهن بسیاری کنشگران چپ سنتی ریشه دوانده است که دیدن واقعیتهای امروزی ایران و جهان، برای ایشان امری مشکل مینماید. چون آنان بر گسترهای از آموزههای کهنهی دیروزی همچنان حریم چین را محترم میشمارند و پیدایی اقتصاد چین را دستآوردی سترگ برای همفکران خود میبینند. همفکرانی که چهبسا از شایستهای اعتقادی خود جا ماندهاند و اینک به الگوهایی ناشایست از رفتار غیر انسانی رقیب دل میبازند. چنانکه در ایران هم پوشیدن لباس عاریتی این و آن بسیاری از همین کنشگران سیاسی را به وجد میکشاند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد