این روزها به یاد گفته معروف و تاریخی دکتر مصدق افتادم در محفلی از رجال وجیه المله اما محافظه کار ، نظیر مستوفی الممالک و مشیرالدوله و موءتمن الملک و دولت آبادی که برای مشورت در تعیین تکلیف حضور خود در مجلس شورای ملی و شرکت در جلسه تاریخی و سرنوشت سازی که لایحه قانونی خلع احمدشاه قاجار از سلطنت و انتقال سلطنت به رضاخان پهلوی سردار سپه و رئیس الوزرای مقتدر را مطرح می کردند، رجال وجیه المله منزه طلب از شرکت در جلسه ای که اکثریت وکلای مجلس از قبل به وسیله سردار سپه و ایادی آن مرعوب و یا مجذوب شده بودند، دچار تردید بودند. زیرا هم از لطمه خوردن وجاهت ملی خود در نزد مردمی که از قلدری و قانون شکنی رضاخان درهراس بودند بیم داشتند و هم در تشویش از خشم سردارسپه درصورت مخالفت با تصویب سلطنت او در چنین فضائی از تزلزل و تردید بود که دکتر مصدق خطاب به آنان گفت که : آقایان به توپچی یک عمر حقوق می دهند که یک روز توپ در کند، آن روز همین امروز است من به مجلس می روم تا حق نمایندگی مردم را ادا کنم.
دکتر مصدق به مجلس رفت و در مخالفت با سلطنت رضاخان که مفهومی جز تعطیل سلطنت مشروطه به سلطنت استبدادی و پایمال شدن خون آزادی خواهان مشروطه طلب نداشت، گفت آن چه که باید می گفت که جزئیات جریان آن جلسه تاریخی و سخنان دکتر مصدق و عاقبت کار او را در روزگار سلطنت رضاشاه و پسرش محمدرضاشاه باید در صفحات تاریخ معاصر کشور مطالعه کرد و اما این روزها چشمم به نوشته ای در روزنامه معتبر لوموند (جمعه ۳۱ ژوئیه ۲۰۰۹) افتاد و اعلام خطر از پنج نفر از نام آورترین هنرمندان سینما و تأتر و آواز فرانسه برای نجات جان خانم اونگ – سان – سوکی ، برنده جایزه نوبل صلح و زندانی بیست ساله ژنرال های کودتاچی برمه ای و رهبر سازمان جنبش برای آزادی و دموکراسی برمه .
جین برکین و کاترین دونوو و روبرحسین و میشل پیکولی و آلن سوشون نوشته اند که خانم سان سوکی سرنوشتش را به سرنوشت مردم اسیر در زیر چکمه ژنرال های برمه تحت حمایت چین و روسیه بسته است. او در حالی که هم چنان در خانه ای زیر نظر دائمی نگهبانان به انزوا و ممنوع از هرگونه تماس با دنیای خارج محکوم شده است ،اکنون به تهمت اقدام علیه امنیت ملی متهم ، و به محاکمه احضارشده است. اما جرم و گناه او این است که ورود خودسرانه یک امریکائی عضو فرقه مورمون را به خانه خود که با شنا از دریاچه کوچکی که در جوار محل انزوای اوست، عبور کرده به اطلاع پلیس های مأمور نرسانده است!
-۱-
این بانوی ۶۴ ساله با جسم نحیف و بیمار تنها امید ملتی است که ژنرال های مستبد ، هیچ فرصتی را برای خاموش کردن صدای او و محو وجود او از صحنه ، امید مردمش از دست نمی دهند و این هر دو مسئله مرا به یاد خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل انداخت که حق بود در دفاع از خانم اونگ – سان سوکی که چند ماه قبل ، خبر اتهام رژیم ژنرال ها و تشکیل پرونده جنائی برای او منتشر شده بود، ابتکار اعتراض جمعی برندگان جایزه صلح نوبل به عمل ژنرال ها را نسبت به یکی از برندگان جایزه صلح نوبل یعنی خانم سوکی برعهده می گرفت. تحقق این فکر را راقم این سطور به وسیله پیامی غیرمستقیم به خانم شیرین عبادی پیشنهاد کردم ، اما اثری ندیدم و شاید هم پیشنهاد من به گوش ایشان نرسیده باشد.
اما در معرکه تقلبات بی پرده انتخابات ریاست جمهوری ایران و عقبات دامنه دار آن از قیام شجاعانه و دلیرانه مردم از سوئی وعکس العمل وحشیانه و ددمنشانه نیروهای سرکوب طرفداران و حامیان احمدی نژاد از سوی دیگر ، خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل را می بینیم که جایش در صحنه مبارزه مردم بی دفاع ایران در برابر شکنجه چی ها و اسلحه به دستان وحشی احمدی نژاد و دستگیری و شکنجه همکاران و همگامان او خالی است.
سالی که جایزه گرانقدر صلح نوبل به خانم شیرین عبادی اعطأ شد، راقم این سطور در مقاله ای در مجله میهن نوشتم که این جایزه تیری است که از سوی غرب به قلب ولایت مطلقه فقیه شلیک شده است، زیرا این جایزه سلاحی است که خانم شیرین عبادی باتکیه به اعتبار جهانی آن می تواند گام های بلندتر و جسورانه تری درراه احقاق حقوق لگدمال شده مردم ایران مخصوصا در زمینه حقوق زنان واعتراض به تجاوز دائمی در حریم خصوصی زندگی جامعه بردارد.
انصاف را ،که در سایه مصونیت و حرمت حاصل از این جایزه در پیمودن راهی که برای خانم شیرین عبادی به سوی دعوت ها و مصاحبه ها و شرکت در کنفرانس ها و سخنرانی ها در کشورهای خارج گشوده شده بود کوتاهی نکرد و در داخل کشور نیز از کوشش در راه دفاع از حقوق زندانیان و انتقاد از رفتار و کردار مسئولان بی مسئولیت دستگاه قضائی و برعهده گرفتن دفاع قربانیان نظام تفتیش عقاید باز نایستاد. اما انسان هائی که به خاطر سرشت و طبیعت خاص خود ، خدمت به مردم را درپیش می گیرند و در مسیر این خدمت، منافع فردی خود را تحت الشعاع منافع جامعه قرار می دهند از پیش می دانند که در نظام های خودکامه و مستبد ، خدمت به مردم درست در جهت خلاف منافع اقلیت مسلط حاکم است و در نتیجه خدمت در چنین نظامی تنها انجام وظیفه نیست ، بلکه مبارزه و شناکردن برخلاف مسیر آب است. کار و تلاش و مبارزه چنین انسان هائی را باید در بازی تاریخی آن ها در میدان کارزار و درنقش شخصیت درتاریخ بررسی کرد.
-۲-
هنگامی که آقای خاتمی در وزارت ارشاد دولت رفسنجانی، تاب مقاومت در برابر فشار جناح های افراطی رژیم ولایت مطلقه فقیه را نیاورد از سمت خود استعفأ داد و پس از تصدی ریاست کتابخانه ملی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری با متجاوز از ۲۰ میلیون رأی همراه با امواج خروشانی از شوق و امید مردم به ریاست جمهوری رسید، راقم این سطور در نوشته ای متذکر شدم که آقای خاتمی در ادای وظیفه و خدمت خود در وزارت ارشاد از پس فشار تاریک اندیشان دشمن کتاب و اندیشه و انتقاد برنیامد و ناچار به کناره گیری شد اما آقای خاتمی با احاطه به کیفیت ساختار قدرت در قانون اساسی جمهوری اسلامی به خوبی واقف است که طبق اصل ۵۷ از این قانون رئیس جمهور در برابر رهبر و اختیارات او در اصل ۱۱۰ قانون اساسی فاقد اختیار و حتی طبق بند اول و بند هشتم از اصل ۱۱۰ اختیارات رهبر در مسئله سیاست گذاری و حل معضلات کشور مرجع مشورت رهبر، مجمع تشخیص مصلحت است نه رئیس جمهور و حتی نه مجلس شورای اسلامی که هر دو نهاد طبق همین قانون اساسی با رأی مستقیم مردم انتخاب می شوند!
بنابراین اگر آقای خاتمی از شوق مقام بی محتوای ریاست جمهوری نمی خواهد به اقبال و امید مردم پشت پا بزند، پس ناچار راهی جز گزینش ایفای نقش شخصیت در تاریخ یعنی یا رسیدن به هدف و یا نابودی در راه هدف ندارد، زیرا در مسیر انجام وعده های خود به مردم در نظام های مطلقه هیچ پایگاه متشکل و ریشه دار حزبی و صنفی و سندیکائی مجرب و آبدیده در کارزار مبارزات سیاسی – اجتماعی در پشت سر مرد سرنوشت جز کوهی از انتظار و امید هیچ گاه برآورده نشدهء مردم وجود ندارد.
این گونه انسان ها که هدفی جز گشودن فضای ترس و کشاندن مردم به صحنه مبارزه و شکستن سد اختناق و رهاکردن انحصار قدرت و امتیازات اجتماعی واقتصادی و سیاسی اقلیت حاکم ندارند ، در صحنه پیکار دائمی با قدرت خودکامه و رو در روئی مستمر با کارشکنی و توطئه ها و اتهامات و دروغ پراکنی ها و تهدیدهای جسمی وروانی به لحظات و دقایقی می رسند که دشمن در تدارک فرودآوردن ضربه نهائی سقوط پهلوان در تراژدی به بودن یا نبودن است. در این لحظات است که معدودی از انسان ها به سبق تصمیم «بودن» را از قبل انتخاب کرده اند، زیرا آن ها از قبل راه بازگشت ازهدف را قبل از عزیمت به سوی هدف به روی خود بسته اند. لحظاتی است که تاریخ آغوش گشوده است تا صفحه ای تازه باز کند به نام آن کسی که همچنان با تمام نفس باهستی نهاده برتارک وجود خود برخلاف جریان آب شنامی کند. شنای پهلوانی که تلاش او برای خروج از تاریکی به سوی روشنائی نیست ، بلکه تلاش او برافروختن روشنائی و شکافتن ظلمات استبداد و بیداد حاکمانی است که وجود او و تلاش مستمر او در مسیر مبارزه خواب راحت را به حرامیان و قاطعان طریق آزادی و رهائی مردم حرام کرده است زیرا حرامیان در کشمکش پیکار با پهلوان از خشم و نفرت گذشته به ترس و وحشت افتاده اند.
-۳-
ترس و وحشت از آن لحظه ای که مباد از حاصل پایمردی وجسارت و لجاجت پهلوان توده های پراکنده که همۀ امید وآرزوی خود رابه بند وجود یک انسان بسته اند ناگهان به صف واحدی همبسته و مصمم و گذشته از جان خود تبدیل شوند.
در صفحات تاریخ بشری به نام انسان هائی برمی خوریم که در ایفای نقش شخصیت در شرایط گوناگون جامعه خود و شرایط محاط به کیفیت مبارزه خودبه بهشت جاودانی و ابدی رسیده اند و برای همیشه در صفحه حافظه تاریخ بشری نقش برجسته آن ها حک شده است.
در تاریخ معاصر کسانی که نام آن ها هرگز در حافظه جمعی بشریت محو نخواهدشد، دکتر مصدق و سون سوکی زندانی ژنرال های برمه را می بینیم که در کنار ماندلا و چه گوارا و پاتریس لومومبا و سالوادور آلنده و ساخاروف بازیگر درخشان نقش شخصیت در تاریخ بودند.
آقای خاتمی با این که آغوش تاریخ به روی او گشوده شد اما از ایفای نقش شخصیت در تاریخ و قرار گرفتن در پانتئون انسان های جاودانی یاد تاریخ شانه خالی کرد و اینک خانم شیرین عبادی را می بینیم که به قرار مسموع رفتن به آمریکا به دنبال دعوت های مرسوم از بازگشت به موقع به تهران ترجیح داد و گفته شاعر بزرگ مارا فراموش کرد که َ:
« گر بزرگی به کام شیر دراست
رو خطرکن زکام شیر بجوی»
«یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانت مرگ رویاروی»
اما فقدان استعداد بازیگری خانم شیرین عبادی درایفای نقش شخصیت درتاریخ ، زن مبارز و مقاومت ناپذیر ایرانی را در یکی از حساس ترین موقعیت های تاریخی مملکت برای در دست گرفتن رهبری سیاسی جنبش آزادی خواهی ایران و پایان دادن به پیوند شوم چندین صدساله دین ودولت استبدادی و قشری محروم نکرده است.
انصاف باید داد که زنان ایران اکنون درصف اول رهبری جنبش اجتماعی – سیاسی ایران گام برمی دارند .حرکت زنان ایران عاری از رنگ و بوی آلودگی های مذهبی و مسلکی است ، مبارزه آن ها نه با مذهب است بلکه با مذهب فروشانی است که دین وایمان را در هر قالب دینی و دنیائی با عبا و عمامه و یا با شعارهای از مصرف خارج شده ء سیاسی در باورهای ساده عوام تلقین می کنند. آن ها با دینی که اگر در کنار تحولات دائم زندگی اجتماعی و گسترش دانش بشری پایش در زمین واقعیات باشد به عنوان حق انسانی در آزادی عقیده و وجدان خصومتی ندارند ، خصومت آن ها با شیادان جو فروش و گندم نمائی است که در مدت سی سال هدفی جز بازگشت انسان ایرانی به ظلمات خرافه پرستی و بت پرستی ندارند.
-۴-
از مشاهده اراده زن ایرانی در خروج از این ظلمات خدافروشی است که خانم ماها اعون در روزنامه المستقبل چاپ بیروت می نویسد : «بسیاری از ما خاورمیانه ای ها از دیدن زنان ایرانی در موج تظاهرات خیابانی اخیر در اعتراض به نتایج انتخابات ایران حیرت زده شدیم ، در بسیاری از موارد زنان ایرانی جلودار صف مردان خود بوند. شهامت زنان در برابر گلوله و باتون رژیم تحسین برانگیز بود. یکی از زنان ندا آقا سلطان جان خود را در این اعتراضات از دست داد و به نمادی از خیزش مردم ایرانیان تبدیل گردید».
اما خاورمیانه ای ها باید منتظر پدیده ای باشند از الگوئی تازه که قالب آن به دست نسلی در ایران ساخته خواهد شد که در دوره بی سابقه حکومت و حاکمیت مستقیم دین مداران به دنیا آمده اند. نسلی که با عقل و خرد خود به جهان روشن و پهناور دانش فضائی نگریسته و با جان جهان بین خود رنج دنیای تنگ و تاریک حکومت خدافروشان و خفاشان شب کور را تجربه کرده اند.
این الگو در جهان اسلامی الگوی فرامرزی و خاورمیانه ای است. این الگو دین را برای همیشه در جهان اسلامی از عرصه زندگی عمومی جامعه به حریم خصوصی انسان ها منتقل خواهدکرد.
اوت ۲۰۰۹
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد