logo





چرا بازمانده های چپ ِ مارکسیست (اروپائی) از اسلام بنیادان حمایت می کنند؟

سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۳ فوريه ۲۰۲۱

محمد حسین صدیق یزدچی

با انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و غلبه ی اسلام بنیادان بر جامعه ی در حال تحوّل ایران، حزب توده ی ایران چونان حزبی مارکسیست ، لنینیست و بعضی گروه های چپ اپوزان رژیم پهلوی، به حمایت از حکومت اسلامی ایران پرداختند. دلیل این حمایت، ادعای مبارزه ی ملاّیان حاکم بنابر ایدئولوژی « اسلام انقلابی» بود که اسلام بنیادان ایران از دهه ها پیش آنرا شکل داده بودند. ایدئولوژی که بر محور ضدیّت با امریکا نهاده شده بود. مبارزه با امریکائی که فرهنگ و تمدّن نوین مغرب زمین ِ سکولر و به تعبیر «چپ»، «امپریالیسم» ِ غارتگر بود. همزمان اتحّاد شوروی و اقمار کمونیست و احزاب چپ اروپائی اعّم از مارکسیست یا سوسیالیست بی پرده یا مبهم در کنار حاکمان مسلمان ایران، ملّا و مکلّا ایستادند و عمدتا به حمایت از خمینی و حکومت اسلامی ایران پرداختند.. اندک زمانی بعد از انقلاب ایران، افغانستان از سوی شوروی اشغال شد. دیری نپائید که گروههای جهادی مسلمان در افغانستان روئیدن آغازید. گروههائی که مبارزه با شوروی کمونیست را با تجهیز و حمایت کامل امریکا تا خروج شوروی ادامه دادند. امّا جنگ افغانستان از سوی گروههای اسلام بنیاد و بی نهایت خشن و سرکوبگر، بعد از خروج شوری نه تنها پایان نگرفت بلکه ادامه یافت و ویرانی این کشور را تا به امروز تداوم بخشید. همزمان ایالات متحّدهء امریکا به طور مستمّر به حمایت و رشد گروههای اسلام بنیاد و مطلق سرکوبگر در افغانستان و همسایه اش پاکستان پرداخت. از طرفی پاکستان در چهار دههء گذشته، یکی از کانون های مسلمانان بینهایت متعصّب و خشن بوده. نیز قرارگاه اصلی هرچه وسیعتر تولید و آموزش و مغزشوئی کودکان و جوانان مسلمان و گردآوری سپاه بعدی قتل و جنایت در منطقه و جهان.

اسلام گرائی و فرهنگ «جهادی» برای امریکا و متحدّانش در ابتدا، استراتژی نوینی بود جهت شکست شوروی و مبارزه و سرکوب چپ محلّی، و سپس امکان ِغلبه ی کامل بر کشورهای خاورمیانه، و تداوم سیاست سیطره ی «اسلام» چونان ابزار ایدئولوژیک و بازوی نظامی گروه های نیابتی سرمایه ی جهانی در راستای پیشگیری از هر تحوّل فرهنگی و سیاسی مستقّل در کشورهای مسلمان. از اینرو امریکا در چهاردهه ی گذشته با افت و خیزهائی همواره ، نه تنها کنار حکومت ملاّیان ایران بلکه در کنار اسلام گرایان خشونت محور و جنایت آفرین افغانستان هم ایستاده. گروههای جهادی متنوّع را سازمان داده و بنا بر شرایط به بقا یا حذف شان پرداخته. نیز بی ابهام از جمهوری اسلامی ایران به مثابه بازوی استراتژیک سود جسته و به رشد و قوّت گرفتن آن کمکهای آشکار و پنهان کرده.

اما سرنوشت فاجعه گون ایران و ملّت ایران در تاریخ معاصر، آنجاست که حاکمیّت سیاسی مسلّط برایران، دستکم در طول قرن نوزده و بیست و اعّم از رژیم پادشاهی « قاجار و پهلوی» و رژیم ملّایان شیعی، هر دو و بدون کم و کاست از سوی دو قدرت رقیب در ایران : « روسیّه ی تزاری پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و دولت شوری بعدی و دولت جانشین ومافیائی ولادیمیر پوتین» از یک سو، و «انگلستان و سپس ایالات متحّده ی امریکا» از سوی دیگر، موجودیّت شان تضمین و حمایت شده و قوّت گرفته. باز فاجعه بارتر آنکه هر گونه تحّرک سیاسی یا فرهنگی در جهت خیزش و رشد جامعه ی ایران، فرهنگی یا سیاسی، از سوی قدرتهای رقیب یاد شده، سرکوب شده. یا از انجام آن با همه ی ابزارهای در اختیار جلوگیری بعمل آمده. شاخص ترین نمونه آنکه، جنبشهای متنوّع آزادیخواهی هم امروز مردم ایران در داخل و حامیان ایرانی شان بیرون مرزهای ایران است، که خواستار حّق تعیین سرنوشت آزاد ِ سیاسی خویش اند. در حالیکه کوچکترین حمایت جدّی نمی شوند. دنیای آزاد آشکارا و یکپارچه اراده ی ِ مردم ایران را در راستای تحقّق « حاکمیّت دموکراتیک» نادیده گرفته و می گیرد. آنهم ملّتی تاریخی و کهنسال همراه با فرهنگی پیوسته و دامنه دار.

بدین قرار ایالات متحّده ی امریکا و متحّدان اروپائی اش با خیزش های آزادیخواهی مردم ایران جهت گذر از رژیم ایدئولوژِیک و مطلق سرکوبگر اسلامی، برخوردی بینهایت منفی داشته و دارند. بطوریکه امریکا در چهار دهه ی گذشته در مواردی حتّی رژیم حاکم ایران را در سرکوب جنبشهای آزادیخواهی و مطلقا مسالمت جو، به نحوی حمایت موثّرکرده. نگاه کنید به چگونگی رفتار دولت امریکا در دو دوره ی ریاست جمهوری دولت دموکرات اوباما با دولت جمهوری اسلامی و معترضان آن.

باری با انقلاب ایران و جنگ افغانستان جریان اسلامیزه شدن کامل جنبش های به اصطلاح آزادیخواه خاورمیانه ی مسلمان و شمال افریقا کلید می خورد. بدین قرار غالب کشورهای مسلمان خاورمیانه و توده های مسلمان شان، نیز شمال افریقا در دام اسلام چونان ساختاری ایدئولوژیک بی نهایت خشن و سرکوبگر و واپس گرا سرنگون می گردد. در چهار دهه ی گذشته و از آغاز انقلاب بهمن 57 غالب روشنفکران ایران به ویژه کسانی که ذهنیّت شان از عصر پهلوی در سیطره ی ایدئولوژی مارکسیستی حبس گشته بود، عمدتا به دلیل بی دانشی، در دامهای اسلام خواهی انقلابی گرفتار آمدند و ناخواسته به شکست جنبش آزادیخواهی ایران یاری رساندند. باری درمتن چنین تحولّی سیاسی، اسلام فراتر از دینی ربوبی، پروژه ای سیاسی و فریب گونه، آزادیخواه دیده شد که دو هدف کانونی داشت. نخست بازسازی قدرت سیاسی سپری شده ی اسلامی . و این ادعّا که : «بازگشت به گذشته» ی اسلام، عصر درخشانی را در ایران می آغازد. رویائی که بنا بر ایدئولوژِی اسلام بنیادان در همه ی طیف هایش، با شکست قلب جهان سرمایه (ایالات متحّده ء امریکا) تحقّق می یافت. رویائی که به نبردی طولانی و بینهایت مرگ آفرین و در جبهه های گسترده نیاز داشت. جنگ ایران و عراق در متن چنین طرحی ایدئولوژیک از سوی خمینی و یارانش بسترسازی شد و تداوم یافت.

از اینرو اسلام بنیادان برای اجرای چنین طرحی سیاسی نیازمند دشمنی کانونی بودند. این دشمن پیشاپیش حضور داشت. ابتدا مغرب زمین و ارزشهای مدرن. یا اروپای نوین و پیشرفته و مترقی و ثروتمند و علم و تکنولوژی آن. دوم نظام سرمایه داری برآمده از ارزشهای مدرن. که شاهرگ های اقتضاد جهانی را در اختیار داشت و دارد. یعنی توان اقتصادی ایالات متحدّه ی امریکا و اروپای مرکزی. و نماینده ی نیرومند امریکا در خاورمیانه، دولت یهود یا اسرائیل. قوم یهودی که بنابر آموزه های پایه ای قرآن و اسلام، دشمن تاریخی مسلمانان شناخته شده است. بنابراین آن هدف کانونی شکست امریکا از جریان محو اسرائیل از صحنه ی سیاسی خاورمیانه می گذشت.

ضمنا میدانیم که از آغاز قرن بیستم، امریکا نماد امپریالیسم غارتگر و قلب سرمایه داری تلقّی شده و از سوی ایدئولوژی مارکسیستی ، لنینیستی آماج اصلی مبارزه ی زحمتکشان جهان با کانونیّت حزب کمونیست اتحاد شوروی به کشورهای محروم آسیائی و افریقائی و امریکای جنوبی معرّفی شده است. بدین قرار «جهان سرمایه » و در کنار آن «ارزشهای عصر مدرن» یا همان «مدرنیته» دو دشمن کانونی اسلام بنیادان جهان شناخته شدند. « جهان سرمایه» ای که پیشتر دشمن مشترک اتحاد شوروی سابق و چین کمونیست و جنبشهای آزادیخواه جهان شناخته شده بود. با انقلاب ایران امریکا دشمن « محوری» اسلامیست های دهه ی هشتاد قرن بیست به بعد هم گردید. باری با پیروزی ملاّیان شیعی ایران در انقلاب ۵۷ و دهه ی هشتاد میلادی و غلبه اسلام بر قدرت سیاسی در ایران، این دو هدف آماج اصلی نبرد اسلام گرایان ایران و دیگر کشورها شناخته شد.

حال می خواهیم ببینیم که جریان چپ جهانی و عمدتا بازمانده های گرایش چپ سیاسی اعّم از مارکسیست یا سوسیالیست در هر خوانش آن، حتّی سه دهه بعد از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و دولت اتحاّد شوروی، و همزمان ِ گسترش شیوه های آدمکشی و جنایت های آشکار مثل ترور شهروندان آزاد کشورها و کشتار آشکار روزنامه نگاران نقّاد اسلام و دیگر آزاد اندیشان واهل فکر و قلم از سوی طیف های اسلام گرا و میلیتانهای آن، چرا جریانهای چپ به ویژه چپ اروپائی به حمایت از اسلامگرایان ادامه میدهند؟ اسلام گرایانی که در اروپای مرکزی و شمالی مستقّر اند و زندگی می کنند و از کلیّه ی حقوق شهروندی بهره ورند. امّا چرا بعد از هر یورش و کشتار شهروندان فرانسوی از سوی این اسلامیست ها، یعنی کشتار « روزنامه نگاران و منتقدان اسلام و روشنفکران مثل معلم فلسفه یا نویسنده و شهروندان عادی همچنین» ، و بعد از انجام اقدامات محدود سازی دولتها نسبت به فعالیّت های اسلام گرایان در فرانسه، اما چپ گرایان فریاد وا آزادی سرمی دهند و اقدامات دولت را به اسلامو فوبی یا «نفرت از اسلام» منسوب میدارند؟ چنانکه وزیر آموزش عالی و تحقیقات فرانسه شجاعانه هشدار میدهد که : « وحدت گرایش چپ با اسلامیست ها جامعه ی فرانسه را در تصّرف خود میگیرد.و در این مهم البته دانشگاه فرانسوی از این بلیّه مصون نیست.» پرسش این است. به واقع چرا جریانهای چپ، وعمدتا فرانسوی و دیگر کشورهای اروپائی، اقدامات تخریبی اسلامیست ها را حدّاقّل به سکوت برگذر می کنند. یا با اقدامات محدود سازی فعالّیت مساجد یا تشکل های اسلامی و نقض آشکار ارزشهای لائیک یا آزادیهای دموکراتیک از سوی اسلامیست های ساکن فرانسه، به اعتراض می خیزند و این اقدامات را به نوعی ضدّیت با خارجی یا «اسلاموفوبی» یعنی اسلام هراسی تعبیر و بدان متهّم می کنند؟ ببینیم ریشه ی اینهمه کجاست؟ من برای روشن تر شدن مسئله نزد خواننده به عبارتی از مارکس و توضیح آن می پردازم تا به نوعی به پاسخ چرائی پرسشی که طرح کرده ام برسم..

کارل مارکس در نخستین جمله ی «مانیفست حزب کمونیست» می گوید : « Ein Gespenst geht um in Europa ». ترجمه ی فرانسه آن چنین است. « un spectre hante lEurope ». یعنی « شبحی در اروپا می گردد» که آن : le spectre du communismیا « شبح کمونیسم »است. مترجم فرانسه برای فعل « umgehen » در آلمانی از فعل hanter در فرانسه استفاده می کند که معنی « گشتن و گردیدن» را القاء می کند. مثل اینکه بگوئیم : « شبحی پنهان در این خانه در گردش است». در حالیکه معادل فعل umgehen در آلمانی، در زبان فرانسه نیز contourner است. بهرحال مترجم از فعل hanter استفاده کرده. و بالاخره آنکه : کمونیسم چونان شبحی در اروپا می گردد و همه جا هست و گوئی جائی نیست.

اما به سال ۱۹۹۳ و بعد از سقوط اتحّاد شوروی، ژاک دریدا فیلسوف فقید فرانسوی کتابی تالیف کرد با عنوان : « Spectres de Marx » یعنی ( شَبَح های مارکس). در نگاه دریدا، مارکسیسم هنوز چونان شبح هائی و نه تنها شبحی، در جهان می چرخد. دریدا کلمه ی hanter را می گیرد و کلمهء hantologie را می سازد. و بر بنیان مفهوم آن، کتاب «شبح های مارکس» را می نویسد. اما hantologie یعنی : نوعی هستی شناسی ِ بازمانده ی رّد پائی ست که آشکار و پنهان از گذشته ای برمی خیزد که در زمان حال در گردش است. یعنی مارکس و به سخنی کمونیسم چونان شبح، تبیینی هستی شناسانه است. این شَبَح به سخنی شَبَح ها، جوهره ی بینش مارکسیسم است. از سوئی و پیشتر ( قبل از تالیف کتابش)، ژاک دریدا طی کنفرانسی در امریکا در رّد نظریّه ی « پایان تاریخ» فوکویاما و تز ِغلبه ی نئولیبرالیسم بر جهان، هشدار داد که «شبح های » مارکس و به سخنی مارکسیسم هنوز در جهان می چرخد و جهان مغرب زمینی را می آزارد.

در نگاهی به ژرفا، و با توجه به مصائبی که ایدئولوژی اسلام بنیاد و ویرانگر آن نخست برای سرزمین ما، ایران و سپس برای کشورهای مسلمان خاورمیانه ببار نشانده، چگونگی هم آوائی بازمانده های چپ با اسلام بنیادان، و برخوردشان با اسلامیست ها، و ایدئولوژی اسلامی به مثابه جبهه هائی بر علیه نظام سرمایه و سیطرهء آن، معلوم می شود. و به ویژه حمایت تروتسکیستهای تندرو و آنارشیست از اسلامیست ها آشکار می شود. آنگاه و به روشنی چگونگی گردش شبح های مارکس یا کمونیسم ، به تعبیر ژاک دریدا، را در جهان بعد از سقوط اتحّاد شوروی می ببینیم. و همسوئی و یگانگی بازمانده های چپ به ویژه اروپائی نیز چپ امریکای لاتین با اسلام بنیادان آشکار می گردد. و در نهایت به چرائی همسوئی و دفاع چپ اروپا از جریان اسلام گرایان و سکوت شان در برابر بربریّت اسلام ِ ایدئولوژیک می رسیم. و به سکوت شان نسبت به جنایت های آشکار اسلامیست ها در اروپا و حتّی در کشورهای خاورمیانه یا دیگر نقاط جهان آگاه می گردیم.

سخن کوتاه مارکس هنوز سایه های خود را بر جهان گسترده. اینکه ستیز با سرمایه داری مطلق گرا در چند جبهه گشوده شده و در حال اجراء است. از طرفی سرمایه داری انحصار طلب و مسلّط امکانات لازم خشنوت و گسترش ایدئولوژی های سرکوبگر را فراهم کرده و بظاهر ادامه خواهد داد. به یقین یکی از علت های بقای رژِیم جنایت آفرین و ضّد حیات اسلامی بر ایران در همین سیطره ی سرمایه داری لجام گسیخته است. نیز شوربختانه نفرت گرسنگان و ناتوانان از امریکا و حتی ارزشهای مدرن یا مدرنیته و«دموکراسی» هم اینجاست.

پاریس ۱۹ فوریه ۲۰۲۱
محمد حسین صدیق یزدچی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد