تهرانیها از گوشت آشغالی یا غذاهای ماندهی خود هرگز صرف نظر نمیکنند. این گوشتهای آشغالی یا غذاهای دور ریختنی هم نصیب گربههای شهر خواهد شد. به همین منظور این قبیل از آشغالها کف کوچه و خیابان یا فضای عمومی پارکهای شهر رها میگردد تا گربهها به سهم خود از آن دست بیابند. اما این فقط گربهها نیستند که غذای روزانهی خود را از راه رفتار حیوان دوستانهی تهرانیها تأمین میکنند. گنجشکها، کلاغها و کفترهای شهر هم از این رویکرد انسانی سهم میبرند. آنوقت مشتهایی از دانههای گندم را در هرجایی از ساختمان یا کوچه که بگویی میریزند تا پرندگان شهر هم گشنه نمانند. مردم حتا از رفع مشکل برای آب خوردن این پرندگان هم غافل نیستند. درنتیجه ظرفهایی از آب نوشیدنی نیز برایشان در کف کوی و کوچه فراهم دیدهاند. تا همه بخورند و بیاشامند و کسی از ایشان گشنه و تشنه نماند. | |
باور کنید که زیستن در تهران، به سهم خود برای ساکنان آن افتخار میآفریند. به هر حال تهران هرچه باشد پایتخت کشور است. هرچند عنوان پایتخت جمهوری اسلامی را بر پیشانی آن پیوست کردهاند، اما این موضوع هرگز از ارزش و اعتبار تهران و تهرانی چیزی نمیکاهد. تهرانی به کسی اطلاق میگردد که روزگارش را در همین شهر به سر میآورد. تهرانیها اینک از دم، همگی آپارتمان نشین شدهاند. چون مدیران شهری حکومت از خانههای سنتی سابق چیزی برای مردم آن باقی نگذاشتهاند. خانههای تهران همه دود شدند و هوا رفتند و از خاکستر خود مجموعههایی از آپارتمانهای بیقواره برای مردمانش بر جای نهادند.
ولی آپارتماننشینهای تهرانی ضمن الگوبرداری از خانههای روستایی یاد گرفتهاند که کفشهایشان را در راهروی آپارتمان در بیاورند. حتا آشغالشان را هم در فضای همین راهروها تلنبار میکنند تا سر فرصت همه را دور بریزند. ناگفته نماند که بالکن آپارتمان بیش از هرجای آن، شوق تهرانیها برمیانگیزد. چون نگاه کردن از بالا به پایین برایشان تشخص و اقتدار ویژهای میآفریند. تهرانیها بالکن را جایی هم برای سیگار کشیدن خود در نظر میگیرند. آنوقت ته سیگارها از همان بالای آپارتمان، در فضای عمومی رها میگردد. این رسم و رفتار همگانی همه روزه در محیط خیابانها و کف پیادهروهای شهر هم به صورت سنت درآمده است. چون ته سیگارها بدون استثنا در کف هر خیابان و کوچهای تلنبار میگردد. سرپیچی از این سنت همگانی را هم لابد باید سادهلوحی و حماقت نام گذاشت. سوای از این، گذرهای عمومی شهر تهران، مکانی برای ریختن خلط سینه و آب دهان مردم تعریف شدهاند. شهروندان تهرانی همگی در این خصوص آزادی کامل دارند. حتا میتوانند دستمال کاغذی کثیف خود را در همین معابر عمومی دور بریزند.
عابران سوارهی تهرانی نیز به خود حق میدهند که آب دهان خود را از شیشههای اتومبیل بیرون بریزند. دور ریختن دستمال کاغذی کثیف هم از این رویکرد عمومی بر کنار نمیماند. به عبارت روشن، عابران پیاده یا سواره همگی آزاد شدهاند تا آشغال خود را در هر جایی که بخواهند دور بریزند.
تهرانیها از صرف تنقلات چیزی نمیکاهند. اما تخمه شکستن در این بین جای خودش را دارد. آنوقت پوست تخمه را نیز در کوچه و خیابان میریزند. اگر سوار اتومبیل باشند، کارها اندکی آسان میشود. چون پوست آن را از شیشه به بیرون پرت میکنند.
تهرانیها از گوشت آشغالی یا غذاهای ماندهی خود هرگز صرف نظر نمیکنند. این گوشتهای آشغالی یا غذاهای دور ریختنی هم نصیب گربههای شهر خواهد شد. به همین منظور این قبیل از آشغالها کف کوچه و خیابان یا فضای عمومی پارکهای شهر رها میگردد تا گربهها به سهم خود از آن دست بیابند. اما این فقط گربهها نیستند که غذای روزانهی خود را از راه رفتار حیوان دوستانهی تهرانیها تأمین میکنند. گنجشکها، کلاغها و کفترهای شهر هم از این رویکرد انسانی سهم میبرند. آنوقت مشتهایی از دانههای گندم را در هرجایی از ساختمان یا کوچه که بگویی میریزند تا پرندگان شهر هم گشنه نمانند. مردم حتا از رفع مشکل برای آب خوردن این پرندگان هم غافل نیستند. درنتیجه ظرفهایی از آب نوشیدنی نیز برایشان در کف کوی و کوچه فراهم دیدهاند. تا همه بخورند و بیاشامند و کسی از ایشان گشنه و تشنه نماند.
با آمدن کرونا رسم بر آن شده است که مردم درب ورودی خود را با دستمال کاغذی باز کنند. دگمهی آسانسور را هم به همین طریق فشار میدهند. اما دستمالهای استفاده شده را هر جایی از ساختمان و خیابان که بخواهند دور میریزند. برخی نیز از کارت بانکی خود به منظور فشار دادن به دگمههای آسانسور استفاده میکنند. چنین شیوهای در استفاده از دستگاههای "پوز" یا خودپردازهای بانکی نیز عمومیت یافته است. به عبارت روشن پس از شیوع کرونا، همهی کارتهای بانکی کشور چند منظور شدهاند. اما فکر نکنید که این کارتها پس از استفاده دور ریخته میشوند بلکه آنها را با وقار و متانت ویژهای در کیف و جیبشان فرو میکنند.
تهرانیها هرگز از علاقهی وافر خود به ترانهی "دیگه نمیرُم ولایت" چشم نمیپوشند. تماشای سریال "آقازادهها" نیز آنان را به شوق میآورد. فیلمی که در آن آقازادههای حکومت به نقد آقازادگی خود مینشینند. چون مردهها در تهران آنقدر پررو شدهاند که حتا به شلوار خودشان نیز میرینند. چه میتوان کرد که ذایقهی هنری تهرانیها چیزی از اینها فراتر نمیرود. تا آنجا که مردم عادی آن، هرگز چیزی از موسیقی، سینما و تئاتر نمیفهمند. آخر سینما و تئاتر را باید از جایی آموخت. ولی این "جایی" خود را در ذهن تهرانیها گم کرده است. حکومت آموزش چنین سوژههایی را به تمامی از کتابهای درسی خود حذف کرده است. تلویزیون نوعی دیگر از هنر را برای همین مردم دوره میکند. اینچنین است که همه میپندارند هنر را از پیش آموختهاند، بدون آنکه آموزشی در کار باشد.
تهرانیها، جماعت آخوند را از پایه و اساس قبول ندارند. ولی با این همه هر آخوندی را که میبینند میگویند: "این یکی با اونای دیگه فرق میکنه". با چنین رویکردی است که هرگز از نماز خواندن و روضهی امام حسین و "شفاعت بانوی دو عالم" غافل نمیمانند. چنانکه میگویند: "آخر، فساد و لامذهبی یک مشت آخوندِ بیسوادِ شپشو را نباید به پای اسلام و مسلمین نوشت". حتا در همین راستا از تهِ دل باور دارند که علت پیشرفت اروپاییان در آن است که اسلام را خوب فهمیدهاند و آن را پیاده کردهاند. اما این مسلمانان خودمان هرگز نتوانستهاند اسلام را خوب بفهمند. آل احمد چنین رویکردی از مذهب تهرانیها را خوب دریافته بود و چنین مردمانی را "هُرهُری مذهب" خطاب میکرد. ولی اینک گروههایی از تهرانیهای اصل و نسبدار چنین دیدگاهی از آل احمد را چنان تأویل میکنند که: "خود او هم نمونهای کامل از همین هرهری مذهبها شمرده میشد".
تهرانیها هنوز هم به منظور بلاگردانیِ افراد خانوادهی خود از چشم زخم این و آن، اسپند دود میکنند. بهترین اسپندها هم همان اسپندهایی است که آن را در حرم امام رضا تبرک کردهاند. قربانی کردن را هم برای تولد فرزند و خرید اتومبیل و خانه امری واجب میشمارند. بیچاره گوسفند که باید در این راهِ پرشگون، جان ببازد. چنانچه به گوسفند دسترسی نبود، آنوقت خروسی را به عنوان جایگزین ذبح میکنند. جدای از این، به منظور بلاگردانی بیشتر از خود، هنوز قرآن کوچکی را جلوی آیینهی اتومبیل میآویزند. گروهی نیز چنان میپندارند که اتومبیلشان را حضرت ابوالفضل بیمه کرده است. چنین موضوعی را حتا روی شیشههای اتومبیل مینویسند. نوشتن عبارت "یا فاطمهی زهرا" و "یا صاحبالزمان ادرکنی" روی شیشهی اتومبیل کاری همگانی است. ایام محرم نیز بسیاری از مردم روی اتومبیلشان را گِل میمالند. یعنی نه فقط خودشان عزادار هستند بلکه اتومبیلشان هم از این عزای عمومی رنج میبرد.
مردم عادی تهران هرگز کتاب و روزنامه نمیخوانند و خواندن آنها را کاری زاید میپندارند. چون به این باور همگانی دست یافتهاند که همگی، بسیاری از دانشها را بدون تجربه و مطالعه از بر هستند. بیش از هشتاد درصد تهرانیها راه کتابخانهی ملی و موزهی ایران باستان را هم نمیشناسند. بسیاری از تحصیلکردههای دانشگاهی نیز از این آسیب عمومی بر کنار نمیمانند.
اتومبیل شاسیبلند سوار شدن برای تهرانیها تشخص میآورد. خرید گوشیهای گران قیمت نیز از این نگاه عمومی سود میبرد. آنوقت پول خریدش راهر طور که باشد از اینجا و آنجا با چک و سفته جور میکنند. لایی کشیدن با شاسی بلند به قول تهرانیها بیشتر حال میدهد. اگر هم لازم باشد با همین شاسی بلند و گوشی گران قیمت در معابر عمومی "پیتزای بمبی" میخورند تا رهگذران همگی به اقتدار بیچون و چرای ایشان ایمان بیاورند.
آنچه در مورد تهرانیها گفته شد فقط اندکی از نیمهی خالی لیوان را برملا میکند. روایت نیمهی پر لیوان، به عهدهی خودشان یا دیگران باقی میماند. توضیح اینکه در تهران چهرههایی از تمامی روستاها و شهرهای ایران به نمایش درمیآید. این جمعیت پرشمار، هرچند امروزه رفتارشان چیزی از رفتار شهرنشینان عادی و معمولی فراتر نمیرود، ولی قرار است روزی و روزگاری به شهروندانی پرشور ببالند. تغییر رفتار اجتماعی مردم زمان میبرد و بدون تغییر در ساختار سیاسی و اقتصادی حکومت امری ناممکن مینماید. آیا باید چنین روزی را به انتظار نشست؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد