logo





از فيدلِ ماركز تا فيدلِ فوئنتس

يکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۶ اوت ۲۰۰۹

خسرو ناقد

naghed.jpg
اعتماد ملی: فيدل کاسترو هنوز در چشم بسياري اسطوره اي است به جا مانده از دوراني پرآشوب که رهبران و قهرمانان انقلاب ها، آرمان ها و آرزوهاي توده هاي مردم و فرودستان جامعه را يک تنه به دوش مي کشيدند و هيبت و جذبه آنان، توده ها را مجذوب و مسحور خود مي کرد. در روزگار ما اما انقلابيوني که از مهلکه انقلاب ها جان بدر برده اند، جايگاهي اسطوره اي در ميان مردم ندارند. مردم، امروز روز، اسطوره ها را زنده نمي خواهند. اسطوره هاي زنده، چهره باخته اند و دير يا زود فرو مي ريزند. اسطوره قهرماني فيدل کاسترو نيز درهم شکسته است، در حالي که ارنستو چه گوارا با «مرگ به هنگام» خود به اسطوره تبديل شده است.
شگفتا که پس از گذشت نزديک به ۵۰ سال از به قدرت رسيدن فيدل کاسترو، امروز هم انقلابي ها و هم ضدانقلابي هاي جهان شادمان اند که اين شخصيت جدل جو و بحث انگيز، در سال هاي پاياني زندگي اش آرام گرفته است. دوستان و طرفداران کاسترو اين روزها شادمانند که شخصيت انقلابي معبود و محبوب شان هنوز در دوران يکه تازي تنها ابرقدرت جهان، زنده است و گرچه سخت بيمار و نزار، اما از دور به «امپرياليسم جهاني» دهن کجي مي کنند؛ بي خيال از آنکه آرمان هاي او و پيروان اش براي ايجاد «جامعه سوسياليستي» ديريست بر باد رفته و کشتي انقلاب کوبا سال هاست که در سواحل درياي کارائيب به شن نشسته است.
دشمنانش نير شادمان از آنند که «مرگ ديکتاتور» نزديک است و اين آخرين بازمانده از نسل چريک هاي انقلابي آمريکاي لاتين، روزهاي واپسين حيات پرماجراي خود را سپري مي کند؛ بي آنکه توانسته باشد به شعارهاي انقلابي آتشيني که هر سال در سالگرد انقلاب کوبا در نطق هاي چند و چندين ساعته خود فرياد مي کرد، جامه عمل بپوشاند.
در سال ۲۰۰۷ ميلادي، در روزهايي که فيدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا در «بستر مرگ» افتاده بود، طرفداران او خود را آماده مي کردند تا در ماه اوت جشن هاي هشتادمين سال تولد او را برگزار کنند. در اين ميان اما فيدل کاسترو از «بستر مرگ» برخاسته و جشن ۸۰ سالگي را که هوادارانش براي او برپا کردند، پشت سر گذاشته و ۵۰ سالگي انقلاب کوبا را نيز از سر گذرانده است. او در نامه اي که در ماه دسامبر ۲۰۰۷ ميلادي به مجلس ملي کوبا نوشت، سخن از کناره گيري از قدرت به ميان آورد. او نوشت که زماني بر اين باور بوده که مي دانسته است چه بايد کرد و قصد انجام آنچه را بدان معتقد بوده، داشته است. اکنون اما چنين اعتقادي ندارد و زندگي چيز ديگري به او آموخته است.
کاسترو در اين نامه اذعان مي کند که دلبستگي او به قدرت در اثر شور بيش از حد جواني و کمبود خودآگاهي بوده است: «من در گذشته بر اساس نظم نانوشته اي که مبناي آن بر ناآگاهي سياسي استوار بود به سوسياليستي خيال پرداز تبديل شده بودم». او اشاره مي کند که بعدها با مطالعه متون کلاسيک سوسياليستي به نتيجه ديگري رسيده است. کاسترو در ادامه مي نويسد: «اينک وظيفه اساسي من آن نيست که از مناصب دولتي دل نکنم؛ و از آن کمتر، نمي خواهم مانع پيشرفت جوانان شوم، بلکه وظيفه من انتقال تجارب و ايده هايم به جوانان است.»
اين سخنان کاسترو در حالي منتشر شد که چند هفته پس از آن، در بيستم ژانويه سال ۲۰۰۸ ميلادي، انتخابات مجلس ملي کوبا برگزار شد و در پي آن برادر کاسترو، رائول کاسترو، زمام امور را در دست گرفت. از آن زمان تاکنون چريک پير جزيره دوردست، کمتر درباره سياست هاي جاري کوبا اظهارنظر مي کند و ظاهرا نه در سياست هاي حزب کمونيسم کوبا و نه در تصميمات دولت اعمال نفوذ نمي کند.
سال هاست که بسياري از همرزمان و دوستان صميمي کاسترو از او دوري جسته اند؛ يا رانده شده اند يا از کوبا گريخته اند و در سواحل فيلادلفيا، هنوز در روياي سقوط کاسترو و بازگشت به کوبا بسر مي برند. نوربرتو فوئنتس يکي از آنهاست. فوئنتس، نويسنده انقلابي کوبايي و دوست صميمي فيدل کاسترو، امروز به يکي از مخالفان کاسترو و انقلاب او تبديل شده است. او گزارشگر و نويسنده اي است که بيش از ۴۰سال در کنار فيدل کاسترو مبارزه و زندگي کرده و رازدار محرمانه ترين رويدادهاي تاريخ کوبا و زندگي خصوصي فيدل بوده است. او شايد تنها کسي باشد که توانسته است در هزارتوي پيچيده شخصيت فيدل کاسترو راهي بگشايد. گرچه داستان واقعي زندگي فيدل کاسترو در محدوده اي پنهان است و در جايي تحت محافظت و کنترل کامل قرار دارد که کسي را بدان راهي نيست: در مغز فيدل.
فوئنتس با آنکه خود يکي از همرزمان کاسترو در دوران نبردهاي چريکي با ضد انقلابيون طرفدار ديکتاتوري باتيستا بود و بعدها نيز در جنگ هاي داخلي آنگولاکه ميان جناح هاي متخاصم اين کشور آفريقايي و با دخالت مستقيم کوبا نزديک به دو دهه به طول انجاميد، حضور داشت، اما در کتاب «زندگينامه فيدل کاسترو» که به تازگي منتشر کرده است، با نگاهي انتقادي به تاريخ انقلاب کوبا و زندگي کاسترو مي نگرد. او چون گابريل گارسيا مارکز، نويسنده کلمبيايي و رفيق شفيق کاسترو، تنها زبان به تحسين و تمجيد نيک و بد رفتار و گفتار کاسترو نمي گشايد. فيدلي که فوئنتس پس از ۴۰ سال همنشيني و هم صحبتي با او به تصوير کشيده است، تفاوتي اساسي با «فيدل مارکز» دارد. مارکز گهگاه براي ديدار کاسترو به کوبا مي رود و ايام خوشي را با او در هاوانا مي گذراند. او هنوز شيفته جذابيت شخصيت و سحر کلام کاسترو است و هرگز زبان به انتقاد از سياست هاي کاسترو نگشوده است.
با اين همه، در اين کتاب چهره اي ديوصفت از کاسترو به تصوير کشيده نشده است. تصويري که فوئنتس از کاسترو به دست داده است، بيشتر سياستمداري زيرک و شخصيتي تشنه قدرت است که در لحظات حساس و بحراني مي داند چگونه از مهلکه جان سالم مي توان بدر برد. براي مثال کمتر کسي از ياران کاسترو مي داند که او چند روز پيش از فرار باتيستا و پيروزي انقلاب کوبا، در اول ژانويه ۱۹۵۹ ميلادي، به موفقيت چريک هاي انقلابي و پيروزي انقلاب کوبا باور نداشته و تا آخرين لحظات در حال تباني با برخي از فرماندهان ارتش باتيستا بوده است. يا چگونه کاسترو بحران خليج خوک ها را پشت سر گذاشت و از ماجراي عمليات تروري که سازمان سيا براي قتل او تدارک ديده بود جان سالم بدر برد. اين کتاب داستان انقلاب کوبا و حاکميت مطلق مردي است که ۵۰ سال در اين جزيره دوردست حکم راند و هنوز متهم است که همرزم خود، ارنستو چه گوارا را به کام مرگ فرستاده است.
انقلاب ها بازي خطرناکي را مي مانند که ميان مرداني سرسخت و خشن و در وضعيتي بس دشوار به وقوع مي پيوندد. ذات انقلاب ها غير اخلاقي است و به سان گردبادي، ناگهان مي آيند و همه چيز و همه کس را به کام خود مي کشند. انقلاب کوبا نيز همانند تمام انقلاب هاي قرن بيستم ميلادي، چنين داستان پرماجرايي دارد. امروز در پنجاهمين سالگرد انقلاب کوبا، شنيدن صداي آشتي جويانه فيدل کاسترو، اين چريک پير جزيره دوردست، از يکسو و از سوي ديگر اميد و انتظاري که با انتخاب باراک اوباما به رياست جمهوري آمريکا، در دل ها افتاده است، براي مردم کوبا شايد نويد روزهاي بهتري را به همراه داشته باشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد