logo





عبید و نقش‌هایی برای قطب‌الدین شیرازی

جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲ فوريه ۲۰۲۱

س. سیفی

طنز در زبان فارسی از انواع جدید ادبی به حساب می‌آید. چون پیش از مشروطه هرگز چنین نوعی از نثر و شعر در ادبیات فارسی سابقه نداشته است. ولی اکنون بسیاری از آفرینش‌های داستانی سنایی، عطار، مولوی، سعدی و عبید در نمونه‌هایی برجسته از طنز اجتماعی رده‌بندی می‌شوند. بدون شک عبید زاکانی بیش از دیگران در چنین گستره‌ای می‌درخشد و خودنمایی می‌کند. توضیح این‌که عبید نیز چندین بار طنز را به معنای شوخی و مسخره در کلیات خویش به کار برده‌است. نمونه‌هایی عادی از کاربرد واژه‌ی طنز، حتا در مثنوی مولوی هم به چشم می‌آید.
کسانی هستند که بنا به ذوق و سلیقه‌ی شخصی خود لطیفه‌ها را می‌سازند. در ضمن، تأثیرگذاری مثبت هر لطیفه‌ای سازندگان آن را نیز به وجد و شوق می‌آورد. به همین دلیل هم گروهی از افراد شیوه‌ای را در لطیفه‌سازی برمی‌گزینند که اشخاص شناخته شده و مشهوری در متن آن نقش بیافرینند. ولی لازم است که مخاطب نیز از پیش با نقش‌آفرینان این دسته از لطیفه‌ها آشنایی داشته باشد.

امروزه اغلبِ لطیفه‌سازان در محله‌ی خود چنین نقش‌هایی را به پزشکی سرشناس، مدیر مدرسه، بقال محل، مؤذن و پیش‌نمار مسجد وامی‌گذارند. چهره‌هایی که مردم عادی طی مراوده‌های روزانه‌ی خود از نزدیک آنان را می‌شناسند و با نوع رفتارشان آشنایی کامل دارند. ولی در مقیاس ملی، بیش از همه چنین نقشمایه‌ای را سیاستمداران پرآوازه یا ستارگان سینما به عهده می‌گیرند. در این‌جا است که بزرگ‌نمایی رفتار اجتماعی هنرمندان و سیاستمداران ضرورت می‌یابد. چه‌بسا این گروه از سیاستمداران و بازیگران سینما به اعتبار لطیفه‌هایی شیرین و دلنشین به چالش گرفته می‌شوند. ولی لطیفه‌سازان یا لطیفه‌پردازان، اغلب به قصد خنداندن مخاطب خویش به روایت چنین واگویه‌هایی دست می‌یازند.

شبکه‌های اجتماعی امروزه زمینه‌های مساعد و مناسبی برای رونق بخشیدن به کار لطیفه‌سازان، لطیفه‌پردازان و لطیفه‌گویان فراهم دیده است. لطیفه‌سازان به گروه‌هایی اطلاق می‌گردد که لطیفه را می‌سازند. اما لطیفه‌پردازان کسانی هستند که برای ارتقای کمی و کیفی موضوع، به متن و درونمایه‌ی آن دست می‌برند تا پرداخت یا ویراست جدیدی از آن به دست بدهند. در واقع آنان موضوع و درونمایه یا ساختار و سازهی لطیفه‌ها را ارتقا می‌بخشند. اما لطیفه‌گویان همان مردم عادیِ کوچه و بازار هستنند که بدون کم و کاست تنها به نشر و بازگویی لطیفه‌ی اصلی قناعت میورزند.

لطیفه‌هایی نیز هستند که هدفی فراتر از شوخی‌های معمولی را دنبال می‌کنند و جدای از خنداندن مردم، موضوعی انتقادی و اجتماعی را با مخاطب در میان می‌گذارند. لطیفه در چنین مواردی به جای خنده و شوخی معمولی، جایش را به نیشخندی تند و گزنده می‌سپارد. پدیده‌ای که امروزه آن را طنز نامیده‌اند. این‌جاست که بین لطیفه و طنز فاصله می‌افتد.

طنز در زبان فارسی از انواع جدید ادبی به حساب می‌آید. چون پیش از مشروطه هرگز چنین نوعی از نثر و شعر در ادبیات فارسی سابقه نداشته است. ولی اکنون بسیاری از آفرینش‌های داستانی سنایی، عطار، مولوی، سعدی و عبید در نمونه‌هایی برجسته از طنز اجتماعی رده‌بندی می‌شوند. بدون شک عبید زاکانی بیش از دیگران در چنین گستره‌ای می‌درخشد و خودنمایی می‌کند. توضیح این‌که عبید نیز چندین بار طنز را به معنای شوخی و مسخره در کلیات خویش به کار برده‌است. نمونه‌هایی عادی از کاربرد واژه‌ی طنز، حتا در مثنوی مولوی هم به چشم می‌آید.

در گذشته، بسیاری از نویسندگان و شاعران زبان فارسی شخصیت داستانی لطیفه‌ی خود را از قهرمانانی همگانی برمی‌گزیدند. چنان‌که مولوی، عبید و گروهی دیگر همواره در داستان‌های طنزآمیز خویش حضور شخصیتی همانند جحا و طلحک را لازم می‌دیدند. ولی نقش جحا و طلحک را در لطیفه‌های شفاهی زبان فارسی اغلب به ملانصرالدین می‌سپارند. عبید جدای از این، اغلب نقش داستانی حکایت‌های خود را به گروهی از شاعران، شاهان و دانشمندان سرشناس نیز وامی‌گذارد.
قطب‌الدین شیرازی، قاضی عضدالدین ایجی، ابونواس، مجد همگر، سلطان محمود غزنوی و انوشیروان بیشترین نقش‌ها را در لطیفه‌های عبید به عهده می‌گیرند. عبید هم‌چنین در شوخی‌ها و لطیفه‌های خود بسیاری از گروه‌های قومی و مذهبی را هم بدون هیچ حب و بغضی به چالش می‌گیرد. نمونه‌ای از این نوع لطیفه‌ها در انگاسی‌های نیما نیز دیده می‌شود. همچنین عبید گاهی نیز قهرمان داستان‌هایش را، بنا به شغل و حرف‌هی ایشان به مخاطب و خواننده می‌شناساند. در همین راستا گفتنی است که فقیهان و قاضیان از گروه‌هایی هستند که در کلیات عبید پرونده‌ای منفور برای خویش فراهم دیده‌اند. نقشمای‌های که مولوی و بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان فارسی نیز از انعکاس آن جهت بازتاب آسیب‌های جامعه‌ی خود سود برده‌اند.

اما در این مقاله قصد آن است تا تنها نمونه‌هایی از لطیفه‌ی عبید ارایه شود که او نقش داستانی آ‌نها را به قطب‌الدین شیرازی وامی‌گذارد.

قطب‌الدین شیرازی (ف. ۷۱۰ یا ۷۱۶ ه ق.) از دانشمندان پرآوزاه‌ی عصر مغول شمرده می‌شود که به تمامیِ علوم عصر و زمانه‌اش آگاهی کامل داشت. او در ابتدا شاگرد خواجه نصیرالدین توسی بود و بعدها در راه‌اندازی رصدخانه‌ی مراغه، به یاری او شتافت. محمد معین در فرهنگ فارسی یادآور می‌شود که او بر قانون ابن سینا و همچنین حکمةالاشراق شهاب‌الدین سهرودی شرح نوشته است. درةالتاج و ترجمه‌ی تحریر اقلیدس نیز از آثار او است. شکی نیست که مزاح و شوخی عبید با قطب‌الدین شیرازی به طبع به فزونی علم و شهرت او بازمی‌گردد. در واقع او را مردم عادی خیلی خوب می‌شناختند و به همین دلیل هم عبید نقش‌آفرینی قطبالدین شیرازی را در لطیفه‌هایش مغتنم می‌شمارد.

/ مولانا قطب‌الدین [شیرازی] درحجره‌ی مدرسه یکی را می‌گایید. ناگاه شخصی دست بر در حجره نهاد، [در] باز شد. مولانا گفت: چه می‌خواهی؟ [شخص یاد شده] گفت: هیچ، جایی می‌خواستم که دو رکعت نماز بگزارم. [مولانا] گفت: این‌جا جایی هست؟ کوری؟ نمی‌بینی که ما از تنگی جا، دو به دو بر سر هم رفته‌ایم.

توضیح: مهم آن است که عبید محل واقعه را حجره‌ی مدرسه در نظر می‌گیرد. همان جایی که لابد قطب‌الدین شیرازی در آن‌جا به تدریس مشغول بود. بنا به آن‌چه که از تاریخ برمی‌آید بچه‌بازی همیشه در مدارس علمیه رونق داشته است. امروزه نیز مردم عادی، حجره‌های حوزه‌ی علمیه را به عنوان فضایی برای بچه‌بازی می‌شناسند. جدای از عبید، سعدی نیز به مواردی از این دست اشاره می‌کند.

/ مولانا قطب‌الدین [شیرازی] به عیادت بزرگی رفت. پرسید که چه زحمت داری؟ گفت: تبم می‌گیرد و گردنم درد می‌کند. اما شکر که یک دو روز است تبم شکسته است، ولی گردنم هنوز درد می‌کند. [مولانا قطب‌الدین] گفت: دل خوش دار که آن نیز این دو روزه می‌شکند.
توضیح: عبید در این حکایت از معناهای متناقض و متفاوت شکستن به سود خلق درونمایه‌ای جدید و نو بهره می‌گیرد.

/ امیر طغاچار از مولانا قطب‌الدین [شیرازی] پرسید که رافضی که باشد؟ [قطب‌الدین] گفت: آن‌که زن از کون گاید. [امیر طغاچار] دست بر دهان نهاده گفت: "اولوبدرمین ایوای مین ایکی کز رافضی". یعنی من دوبار رافضی شده‌ام.

توضیح: امیر طغاچار به نظر می‌رسد که قسمت دوم از گفته‌ی خود را به زبان ترکی مغولی برای قطب‌الدین شیرازی بیان می‌کند. بدون تردید چنین روایتی از عبید حکایت از آن دارد که نزاع فرهنگی و سیاسی با جماعت رافضیان که از دوره‌ی غزنویان و سلجوقیان آغاز شده بود، هم‌چنان تا قرن‌ها بعد نیز ادامه داشته است. چون اغلب لطیفه‌سازان رفتارهای ناپسند را به گروهی از مخالفان خود در جامعه نسبت می‌دادند. عبید نیز همراه با طعنه استفاده از چنین رویکردی را در حکایت‌هایش مغتنم می‌شمارد.

/ مولانا قطبالدین [شیرازی] در نزد تقماق ( به ظاهر از امیران مغول‌) نشسته بود. تقماق کعبی (طاس) داشت. با مولانا گفت: بیندازیم هرکه شک کند، دیوث است. او بینداخت شک نبرد. مولانا انداخت شک کرد [و] گفت: تو بی "شک" دیوثی و من با شک.
توضیح: شک کردن به نظر میرسد چیزی از نوع شیر و خط یا فرد و زوج امروزی باشد. مهم آن است که قطب‌الدین شیرازی علیرغم آن‌که در این شرط‌بندی به رقیبش می‌بازد، ولی زیرکانه او را نیز دیوث خطاب می‌کند.

/ مولانا قطب‌الدین بر درِ مکتبی می‌گذشت. پسرکی کتابی در پیش داشت در آن‌جا نوشته بود "العنین: آن‌که جماع نتواند کرد. الآذرگون: ... " او می‌خواند: "العنین آن‌که جماع نتواند کرد الا در کون". مولانا گفت: ای یاران، ببینید چهل سال است که من عنین بودم و نمی‌دانستم.

توضیح: در متن فوق خواننده‌ی کتاب واژه‌های متن یک "فرهنگ" به ترتیب و بدون فاصله‌گذاری قرائت می‌کند. ضمن آن‌که واژه‌ی الآذرگون فارسی را هم در نمونه‌ای از واژه‌های عربی "الا در کون" می‌خواند. اما این داستانک سرآخر ضمن توضیح مولانا قطبالدین شیرازی، این‌گونه پایان می‌پذیرد: چهل سال است که من عنین بودم و نمیدانستم. عبید همراه با چنین سخنی که بر دهان قطب‌الدین شیرازی می‌نشاند، رفتار غیر متعارف او را نیز به سخره می‌گیرد.

/ مولانا قطب‌الدین به راهی می‌گذشت. شیخ سعدی را دید که شاشه کرد و در دیوارمی‌مالید تا استبرا کند. گفت: ای شیخ چرا دیوار مردم سوراخ می‌کنی؟ [سعدی] گفت: قطب، ایمن باش که بدان سختی نیست که تو دیده‌ای.

توضیح: لازم به یادآوری است که شیخ سعدی با قطب‌الدین همشهری و معاصر بود.

/ مولانا قطب‌الدین شیرازی را عارضه‌ای روی نمود، مُسهلی بخورد. مولانا شمس الدین عبیدی به عیادت او رفت [و] بگفت: شنیدم که دیروز مسهل خورده بودی، از دی باز به دعا مشغول بودم. [قطب‌الدین] گفت: آری دی باز از شما دعا بود و از ما اجابت.

توضیح: چنان‌که دیده میشود عبید ضمن رویکردی از ایهام، واژه‌ی اجابت را به دو معنا به کار می‌گیرد: اجابت دعا و اجابت مزاج. هرچند مسلمانان اجابت دعا را از خداوند انتظار دارند، ولی قطب‌الدین شیرازی در متن داستان مفهومی از اجابت مزاج را در ذهنش می‌پروراند.

/ مولانا قطب‌الدین شیرازی از مولانا مجدالدین پرسید که زن کرده‌ای؟ [مجدالدین] گفت: آری. [قطبالدین] گفت: آن یکه زده‌ای؟ [مجدالدین] گفت: اگر آن یکه زدمی به خیر بودمی و به سلامت.

توضیح: در گذشته "زن کردن" را همیشه به معنای زن گرفتن به کار برده‌اند. سعدی نیز در گلستان نمونه‌ای از آن را می‌آورد.

عبید در گستره‌ی زندگی اجتماعی یا فردی، آدم‌ها را در قد و قواره‌ی هم می‌بیند. در نگاه او بین دانشمندان زمانه‌اش و توده‌های عادی مردم هیچ فرق و فاصله‌ای دیده نمی‌شود. چون همگی به سهم خود از آسیب‌ها و کاستی‌های جامعه سهم می‌بردند. در همین راستا گفتنی است که حتا قطب‌الدین شیرازی نیز هرگز از این دیدگاه کلی عبید بر کنار نمانده است. او آسی‌بهای فردی و اجتماعی همه را از ریز و درشت نشانه می‌گیرد تا سیما و چهره‌ای همسان از همگی به نمایش بگذارد.

چهره‌ای که از آدم‌ها در طنز عبید ارایه می‌شود، بیش از همه سیمای درونی ایشان را می‌نمایاند. اهمیت کار عبید هم به همین عرصه بازمی‌گردد. او در طنز خویش فقط به بیرون آدم‌های جامعه کار ندارد تا بیش از همه چهره‌ای از درون ایشان آفتابی گردد. قصد عبید آن است که به انسان‌های زمان‌هاش بباوراند که اغلب همه‌ی مردم چه در خفا و چه در ظاهر و آشکار، از رفتار اجتماعی همسانی سود می‌برند. البته هرگز نباید تفاوت‌های مختصر فردی را در بروز و ظهور چنین هنجارهایی نادیده انگاشت. اما بسیاری از افراد جامعه هنرشان تنها در آن خلاصه می‌گردد که اسرار مگوی خود را از این و آن پوشیده بدارند.

در پرتوافکنی عبید به همین اسرار مگو است که زمینه‌های کافی فراهم می‌گردد تا مخاطب هرچه بیشتر با نویسنده احساس نزدیکی کند. اهمیت کار طنزنویس هم در همین پهنه از نزدیکی او با مخاطب جلوه‌گر می‌شود تا کسی هرگز نتواند بخش‌هایی از رفتار اجتماعی یا فردی خود را از دیدرس دیگران پنهان کند. عبید زاکانی خیلی زیرکانه قطب‌الدین شیرازی و افرادی همانند او را بهانه می‌گذارد تا به هدفی این‌چنینی از طنز دست یابد.

به همین دلیل هم او شخصیتی را از قطب‌الدین شیرازی در حکایت‌های خود می‌پروراند که این شخصیت چندان هم شخصیتی تاریخی نیست. ولی با این همه، میتوان نمونه‌های فراوانی از آن را در این‌جا یا آن‌جای جامعه به تماشا نسشت. این همان موضوعی است که از پیش نیز به آن اشاره شد: عبید آدم‌ها را در قد و قواره هم می‌بیند. تا آن‌جا که قدیسان نیز می‌توانند در روایت‌های عبید تا حد مردمانی عادی و معمولی نزول کنند. او دانسته و آگاهانه چنین راهکاری را در وانمایی شخصیت قطب‌الدین شیرازی نیز به کار می‌گیرد.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد