برای بهمن شوم
جهانی زیباتر از آنجا نیست
که
نباشی تو
پُته هایِ رنگینِ ابر بهاری
سودایِ پریشان گیسویِ تو را
با
هر نغمه وُ غمزه ی صبحِ نسیم
خیالی در سر آرزو دارد
آخ
اگر می شد
زمزمه هایِ رشک وُ اشک را
به گاهی بریزیم
به پایِ بوسه هایِ دیرینِ حسرتی
که
گُلِ یاسی
بر گونه هایِ عشق آرزو میکرد
آخ
اگر می شد
سبد سبد گل سرخ
به مهمانیِ رقص ها بُرد
تا شرابی نوشید
برای واژه هائی از بودن
که
انسان وُ عشق را
آوازی باشد
برایِ فردا ها
تخم دانه هایِ سبز را
من
هنوز زیرِ بالِ سپیدِ سردِ برف
به امیدِ بهاری دیگر
به امیدِ بهاری دور
از بهمنی سرد وُ سیاه
در انبانِ گَرمِ خاطرم
سبزینه خواهم کرد
10/02/2021
رسول کمال
این شعر را از این جا بشنوید