معلمها برای تدریس کلاس را از فضای خانهی شخصی خود هدایت میکنند. به همین منظور کم نیستند معلمانی که عکسی از سلیمانی را به دیوار خانه میآویزند. این موضوع به آن معنا است که او در "اعتقاد و التزام عملی به ولایت فقیه" مو نمیزند. معلمانی از این دست میخواهند سوای از تدریس مستنداتی اداری برای رتبهبندی خویش فراهم ببینند. معلمان همچنین باب کردهاند که در ابتدای تدریس خود بسمالله بگویند. موضوعی که هرگز در کلاس درس مدرسه سابقه نداشته است. جدای از این معلمان در کلاس مجازی از دانشآموزان حضور و غیاب به عمل میآورند. ولی مدیران بالادستی آموزش و پرورش به یاری معلمان بسیجی خود، دارند کمکم این موضوع را جا میاندازند که شاگردان به جای پاسخ "حاضر" یا "غایب"، بلند بگویند: آمادهایم، آماده. | |
مدیران و کارگزاران حکومت طی چهل و سه سال همواره با رفتار ناشیانه و غیر متعارف خود مردم ما را خنداندهاند. انگار خندیدن مردم تحمل درد و رنجی را که از حکومت و حکومتیان میکشند، برایشان آسان میکند. از سویی، هرچند جمهوری اسلامی از توانایی لازم برای تدریس در فضای مجازی بهرهای ندارد، ولی در اینجا ما به برشمردن مستقیم این ناتواناییهای ساختاری و مدیریتی کاری نداریم. فقط نمونههایی از اتفاقهای طنزآمیز این نوع از تدریس را برگزیدهایم تا توانسته باشیم در پس صحنهی آن، چهرهی افشاگرانهتری از این حوادث به دست بدهیم.
نمای نخست- معلمها برای تدریس کلاس را از فضای خانهی شخصی خود هدایت میکنند. به همین منظور کم نیستند معلمانی که عکسی از سلیمانی را به دیوار خانه میآویزند. این موضوع به آن معنا است که او در "اعتقاد و التزام عملی به ولایت فقیه" مو نمیزند. معلمانی از این دست میخواهند سوای از تدریس مستنداتی اداری برای رتبهبندی خویش فراهم ببینند. معلمان همچنین باب کردهاند که در ابتدای تدریس خود بسمالله بگویند. موضوعی که هرگز در کلاس درس مدرسه سابقه نداشته است. جدای از این معلمان در کلاس مجازی از دانشآموزان حضور و غیاب به عمل میآورند. ولی مدیران بالادستی آموزش و پرورش به یاری معلمان بسیجی خود، دارند کمکم این موضوع را جا میاندازند که شاگردان به جای پاسخ "حاضر" یا "غایب"، بلند بگویند: آمادهایم، آماده. عبارتی که به سهم خود شعارهای زمان جنگ ایران و عراق را در خاطرهها زنده میکند که میگفتند: ای رهبر فرزانه، آمادهایم، آماده. اما این آمادگی تنها به منظور رفتن به جبهههای جنگ اعلام نمیشد. چون چماقداری و سرکوب دشمنان داخلی رهبر را هم در بر میگرفت.
نمای دوم- در کلاسی از تاریخ، معلم یادآور میگردد: "مصدق ناسیونالیست و لیبرال بود و در سال ۳۲ قصد داشت پای امریکاییها را به کشور باز کند. ولی امام عزیز در انقلاب ۵۷ برای همیشه پای آمریکا، ناسیونالیستها و لیبرالها را از سیاست کشور قطع کرد. اکنون ما مدیون امام راحل و رهبر خودمان هستیم که پای دشمن را از کشور ما بریدهاند". از این سو سپس دانشآموزی فریاد برمیدارد: "آقا اینهایی را که شما میگویید، عمویم را کشتهاند". معلم میپرسد: "کی این اتفاق افتاده است؟" دانشآموز هم به منظور پاسخ فریاد بر میآورد: "آقا همین آبان ماه پارسال، مگه جرمش چه بود؟" شاگرد دیگری داد میزند: "آقا ایکاش اکنون سردار سلیمانی بود تا از اینها بیشتر میکشت". شاگرد اول در پاسخ شاگرد دوم میگوید: "آقا من اکنون از سر کار پای درس شما نشستهام. هفت نفر برادر و خواهریم که بیشتر ما به همراه پدر و مادرم کار میکنیم، آنوقت سردار سلیمانی میخواست ما را بکشد، چون مفتخور و دزد نبودیم". سپس ارتباط کلاس درس با معلم، خیلی زود و بدون هیچ اشارهای قطع میگردد. اما چند دقیقه بعد مدیر مدرسه به اطلاع دو نفر دانشآموز کلاس میرساند که به همراه اولیای خود فردا صبح در مدرسه حاضر باشند.
نمای سوم- معلمی در کلاس درس علوم، نقش میکربها و ویروسها را در بیماری آدمها توضیح میداد. در پایان درس به دانشآموزان یادآور میشود که میکروبها و ویروسها همان جنهایی هستند که قرآن نیز از آنها یاد میکند. ولی دانشآموزی گفتهی معلم را اینگونه به چالش میگیرد: "آقا ما روایت داریم که گروههایی از اجنه با پیامبر اسلام دیدار داشتند و با او پیمان مودت بستند. یعنی این ویروسها و میکروبها بودند که با پیامبر اسلام پیمان دوستی میبستند؟ معلم که قافیه را بدجوری باخته بود مجبور شد تا بدون پاسخ به شاگرد خود، کلاس را پایان بدهد.
نمای چهارم- معلمی به دانشآموزان خود انشایی میدهد تا در خصوص "اخلاق و مبارزات اسلامی شهید قاسم سلیمانی" مطلبی بنویسند. سپس یکی او را با رابین هود مقایسه میکند. دیگری در وجود قاسم سلیمانی نمونهای از تارزان را میجوید. افرادی هم به قاسم سلیمانی حق میدهند تا حریم خانه و کاشانهی همسایگان را نیز بخشی از حریم شخصیاش بپندارد. عدهای هم شخصیتی از علیبابا را در قاسم سلیمانی سراغ میگیرند. اما از ته دل میپذیرند که به طور یقین قاسم سلیمانی وسیلهای چون قالیچهی حضرت سلیمان در اختیار داشت و میتوانست به اتکای آن به هر جایی پا بگذارد. با این همه کم نبودند شاگردانی که مرگ سلیمانی را نمیپذیرفتند و فکر میکردند که او به زندگی خود در همین نزدیکیها ادامه میدهد و روزی هم با امام زمان برمیگردد. معلوم بود که عدهای تمامی این حرفها را از تلویزیون جمهوری اسلامی آموختهاند و اکنون همهی آنها را با معلمشان در میان میگذارند.
نمای پنجم- قاسم سلیمانی به سوژهای عمومی برای مدیران بالادستی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مبدل شده است. همه به خوبی فهمیدهاند که در دروغبازار حکومت میتوان به اتکای نام سلیمانی نان خورد و ارتقای رتبهی اداری خود را تضمین کرد. چنانکه بر در و دیوار هر مدرسهای نیز همانند در و دیوار هر اداره یا خیابانی بنرهای سلیمانی را میآویزند. بدون تردید او را به شخصیتی کارتونی برای دانشآموزان بدل کردهاند. شخصیتی که همانند قهرمان کارتونهای امروزی میتواند تا فراسوی آسمانها سرک بکشد.
گفتنی است که در همین راستا معلم دانشآموزان خود را تشویق میکند تا به انتخاب خود چهرهای از قاسم سلیمانی را به تصویر بکشند. یکی از ایشان تصویری همانند "موشه دایان" از او به دست میدهد که انگار با یک چشم خود مشکل دارد. فرد دیگری لباس سپاهی به تنش میپوشاند که چهار تا ستارهی پنج پر هم روی کتفش خودنمایی میکند. در تصویری دیگر هم او تفنگ به دوش، پهپاد امریکایی را نشانه میرود؛ البته باهمان تفنگ. باز در نمونهای دیگر هم او را کنار رهبر نشاندهاند. حتا نماز خواندن قاسم سلیمانی نیز برای دانشآموزان سوژه قرار میگیرد. آن هم وسط میدان جنگ دشمن و بین تانکها و خمپارهها. انگار صحرای کربلا و نماز خواندن امام حسین را بخواهند در روایتی امروزی بازسازی کنند. شکی نیست که مجموعهی اینها در ادارهی آموزش و پرورش منطقه، مستندات غیر قابل انکاری برای معلم فراهم خواهد دید. چون هیچ گربهای فقط در راه رضای خدا موش نمیگیرد.
نمای ششم- معلم فیزیک همراه با نمایش تصویر، ساختمان موشک را به شاگردان خود درس میدهد. شاگردان همگی از این موضوع خوشحال میشوند که سرآخر ساختمان موشک را هم آموختند. اما معلم در پایان درس خود توضیح میدهد: بچهها فقط میماند نصب تجهیزات الکترونیکی و مخزن سوخت موشک که ساخت آن زمان میبرد. بهترین راه آن است که همه را از چین و روسیه بخریم. دانشآموزان همگی از این عبارت آخری معلم دلخور میشوند. چون پیش از آن فکر میکردند که خیلی راحت خواهند توانست درخانهی خود کارخانهی موشکسازی راه بیندازند.
نمای هفتم- سر کلاس زبان انگلیسی، معلم به شاگردانش توصیه میکند: بچهها از همین حالا بروید زبان روسی را هم خوب بیاموزید. شاگردی میپرد وسط حرف معلم و میگوید: آقا فهمیدم چرا، چون رهبر ما از انگلیس و زبان انگلیسی خوشش نمیآید. دانشآموز دیگری هم اصرار دارد که در توضیح موضوع از همکلاسی خود جا نماند. او میگوید: چون سیستم ارتش ما روسی است، سیاستمداران ما نیز نگاهشان به روسیه است. سرآخر معلم از رکگویی شاگردانش کلافه میشود و توضیح میدهد: بچهها لازم نیست چنین موضوعهایی را اینچنین بشکافید و رمزگشایی کنید. من چیزی سربسته گفتم تا شما به کار ببندید، نه آنکه مرا راهنمایی کنید و ته و توی موضوع را دربیاورید. با این همه شاگردی دیگری صدایش شنیده میشد که داد میزد: آقا پس از فردا زبان بیزبان؟ دستتان درد نکند، راحت شدیم.
نمونههایی همانند آنچه که گفته شد همه روزه سر کلاسهای درس مجازی اتفاق میافتد. دانشآموزان هم از پس صحنهی همین اتفاقات روزمره، به کاستیها و ناتوانیهای حکومت در ادارهی کشور پی میبرند. آنان از همان کودکی ضمن تجربهای روزانه از جمهوری اسلامی میبُرند. اما جمهوری اسلامی نادانسته و ناتوان همچنان به این بیاعتمادی و شکاف، عمق بیشتری میبخشد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد