logo





نخستین خانه تیمی من (قسمت دوم)

شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۶ فوريه ۲۰۲۱

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
امروز آسان است گفتن ازخارج شدن و برگشتن یک رفیق از خانه تیمی هررفتنی می توانست آخرین دیدار باشد.

اولین چیزی که یک خانه تیمی بتو ارزانی می کرد نگرانی دائم بود. نگران رفتن، نگران آمدن،نگران علامت سلامتی زدن، نزدن، دیده شدن،لورفتن.بی خبری ازحال خانواده پدر،مادر، برادر،دوستان نزدیکی که داشتی .بریدن اجباری از تمامی آنها باتمام عشقی که در اندرونت شعله می کشید و تو ناگزیر بودی بر آن سرپوش بگذاری.

این گونه سر پوش گذاری اجباری که از نظرمن سرپوش نهادن برغرائزطبیعی انسانی مهم ترین وجه آن بود! زیرشعارعشق بخلق مدفون می گردید بی آن که از بین برود. این بزرگترین عامل درفشار سخت عاطفی بر فرد بود.امری که بر خشونت،خشگی ،نظم پادگانی واجباری خانه های تیمی می افزود و خود رابصورت بیحوصلگی،رفتن در خود بخصوص در خلوت نشان می داد.

خشونتی نا خواسته که خود رابرروان فرد تحمیل می کرد.خشونتی ناشی از مشی مسلحانه، خشونت ناشی از حضور سلاح در خانه در کمر گاه .خشونت ذاتی خوابیده در سلاح حتی اگرآویخته بر دیوار باشد.سلاح ها بتمامی برای اعمال خشونت وگشتن انسان ساخته می شوند.خشونت مقدسی وجود ندارد.سخن از نفس خشونت است که به اجبار بر تو تحمیل شده بود.

مبارزه مسلحانه درست یا علط نمی توانست بری از این خشونت باشد.زمانی که بیشترین وقت تو در خانه تیمی صرف دوختن جلد تپانچه ،ساختن کپسول سیانور و بمب دستی و نارنجک باشد همراه با استرس وخستگی نگهبانی شب که باید تمامی حواست به کوچکترین صدای خارج از خانه می بود.چگونه می توانستی روحی آرام وخالی ازخشونت داشته باشی؟

درخانه تیمی این خشونت بخشی ازبافت خانه بود که ناشی از آمادگی دائم برای درگیر شدن ومنتظر بودن برای درگیری بود! از ارزش نگذاشتن بر زندگی واینکه عمریک چریک بیشتر از شش ماه نیست.از سیانور جا خوش کرده در گوشه دهان ومرگی که همیشه بر آستانه درایستاده بود وترا بخود می خواند.ازفقدان حضورگرما بخش اشیا،غیبت هنرکه تلطیف کننده فضا وروح آدمی است.از عدم رابطه احساسی آشکار بین دو جنس مخالف.ازنگاه لطیف به زندگی به طبیعت،حتی بیک شاخه گل،حس لذت بردن از یک غذا ،لباس وتحسین زیبائی یک دخترکه امری مذموم بود و نشانی از گرایشات بورژوازی و خرده بوژوازی.ترانه های شاد،نقاشی های روشن با مضمون های شادی بخش از انسان قادر به نفوذ از دیوار خانه های تیمی نبودند.ما ملامتیان نوین بودیم.

اولین چیزی که درخانه تیمی دور آن خط کشیدم نقاشی بود.چه غرابت عجیبی در نگاه معتقدین به مبارزه مسلحانه نسبت به هنر وجود داشت!چه در زندان ،چه در بیرون وچه در خانه تیمی.

سال هزار سیصد پنجاه دوبود تازه از کمیته مشترک و انفرادی زندان جمشیدیه به بند عمومی منتقل شده بودم .فراغتی ،آرامشی که دل طلب رنگ ونقاشی می کرد .اجازه دادند که برایم کاعذ و مداد های رنگی بیاورند .شروع به نقاشی کردم .دخترانی دست افکنده بر گردن پسران در فضائی شاد .فکر می کردم با هدیه آن به خانواده ها باعث شادی خواهم شد .چند نقاشی بیشتر نکشیده بودم که از طرف تنی چند از بچه ها دریک جلسه انتقادی که بهمین منظور دایر شده بود به سخت ترین وجهی بر کار من تاختند.آنرا عملی در جهت تضعیف رزمندگی روحیه زندانیان ارزیابی نمودند.

"نقاشی باید نشان دهنده رنج وزحمت کارگران باشد .چرا نباید در نقاشی تو بجای دسته گل تفنگی در دست مردان باشد و فضا بوی مبارزه بدهد؟ باید از خود انتقاد کنی .حمزه فراهتی بشوخی گفت "ویالون زدن من چی ؟باید سرود های رزمی بزنم؟مردم که در زندگی روزانه خود سرود گوش نمی کنند پس این همه ترانه شاد باید بدریا ریخته شود؟ "نتیجه هفته بعد تصویری از کارگرانی با مشت های گره کرده و فضائی سرخ کشیدم بی آن که عشقی در آن باشد.

همین دید عینا در ساکنان خانه های تیمی نیز عمل می کرد. فضائی که نمی توانستی آن چه را که در درونت در خلوتت می گذشت براحتی بیان کنی. هراعترافی نشانه ضعف تو و نکشیدن بار مبارزه،کم آوردنت در مقابل دیگر اعضای تیم شمرده می شد.این برای چریک مغروری که پیرامونش در بیرون در دانشگاه ها در محیط های روشنفکری افسانه ها ساخته می شد غیر قابل تحمل بود.

جنبش چریکی لباسی از پوست شیر داشت که پوشیدنش در توان همه گان نبود.برای پوشیدن این لباس در نخست کار می بایستی از هفت خوان عبور می کردی ،عبوری سخت که شهامت،جنگندگی،برای رسیدن به هدفی که در مقابل خود نهاده بودی اساس آن را تشکیل می داد.رسیدن و پذیرفته شدن در خانه تیمی مانندرسیدن به مرحله سردوشی گرفتن و پوشیدن پوست شیر بود.ادامه دارد ابوالفضل محققی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد