دست یافتنی نبود رضایتش
ارتفاع توقعش از بیخ گوش فلک هفتم می گذشت
ارزشهائی مجهول آویخته از سینه
که بخاطرش، همیشه "پرداخت" باید گذاشت کف ِدست تنگش
//////
می گوید منحصر به فرد آمده است
و باور کردنش نه به تجربه، که به "باید" بند است
تجسم "فوق العادگی"
با ریخت و پاش قواره اش
پایش برای لگد زدن
دستش محض بوسیدن
یک سوال ساده ولی اگر پیش آمد
هزار دلیل تاریک خواهد جُست
تا بر تمارضش بیافزاید
//////
نرم نمیشود دلش با کلام مهر
ضخامت طلبکاریش لایه های تازه خواهد بست
باید گذاشت سر تکان دهد در تنهائی
به صدای جویدن دندانهایش
سر سفره ی خودش و خودش
//////
و بار خود را برداشت
به وادی ابر های ملایم سفر کرد
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد