در دفتر پنجم مثنوی مولوی حکایتی با عنوان "داستان آن کنیزک که با خر خاتون شهوت میراند"، بازتاب مییابد. در این داستان، خاتون در خفا از کار کنیزک آگاهی مییابد و او را ضمن بهانهجویی به بیرون از خانه میفرستند تا شاید بتواند از همان شیوهی کنیزک در راه همآمیزی با خر استفاده به عمل آورد. اما ناآگاهی او از تجربه و "دانش" کنیزک، شرایطی را برمیانگیزد که عمل غیر متعارف او به مرگش بینجامد. چون کنیزک به منظور میانهروی و تعادل در نزدیکی با خر، از کدو سود میبرد. ولی خاتون بیاطلاع از این موضوع، جانب اعتدال را از دست داد. تا آنجا که مرگی ناخواسته برایش رقم خورد. مولوی داستان خود را برای مخاطب با این بیت به پایان میرساند:
مرگ بُد با صد فضیحت ای پدر / تو شهیدی دیدهای از کیر خر؟
جلالالدین رومی در فضای داستانهای دفتر پنجم و ششم مثنوی ضمن سودجویی از وقاحتنگاریهای مرسوم زمانه، بسیاری از حکایتهای وقیح و هرز را به متن اثر خویش میکشاند. ولی فرق او با شاعران هزلگوی دیگر به آنجا بازمیگردد که او از تکرار روایت خود، سرآخر به نکتههایی عرفانی دست مییابد. چنانکه در تمثیلی از داستان یاد شده، زیادهخواهی آدمها را مینکوهد تا ضمن آن از میانهروی به عنوان اخلاقی ستوده تقدیر گردد. آسیبی رفتاری و اخلاقی که او در متن داستان از آن با عنوان "حرص" نام میبرد.
حرص در آموزههای عرفانی مولوی خواهشی "بهیمی" یا حیوانی شناخته میشود. خواهشی که به حتم عارف باید خود را ضمن سیر و سلوک، از قید و بند آن وارهاند. به همین دلیل هم او در متن داستان یاد شده از خر سود میبرد. چون خر همواره بین مردم عادی، تمثیلی مناسب برای فزونی میل جنسی قرار میگیرد.
روایتهای روشنی از این نوع، واقعیتی را پیش روی انسان میگذارد که در دورهی مولوی نیز مثل هر دورهی تاریخی دیگری نزدیکی با حیوانات در جامعه رواج داشته است. چنانکه مولوی نیز نمونهای روشن از آن را ضمن بازسازی لازم به متن مثنوی معنوی میکشاند. با این تفاوت که او از حوادث داستان به نکتههایی عرفانی دست مییابد و این نکتههای عرفانی را با شاگردان خود در میان میگذارد.
در سویهای دیگر از این داستان هم دو زن نقش میآفرینند. یکی از آن دو، کنیزکی است که اعتدال را در خواهش خود به کار میبندد و به همین اعتبار هم از دام مرگ وامیرهد. اما خاتون که در این راه اعتدال و میانهروی را از دست میدهد و به افراط میگراید، جان میبازد.
کنیزک داستان بلخی ضمن مخفیکاری لازم، آموزههای دینی را پوششی کارساز برای هنجارهای خود مییابد. مولوی نیز چنین موضوعی را به نیکی در روایت خویش بازتاب میدهد:
رو ترُش کرد و دو دیده پُر ز نَم / رو فرومالید یعنی صایمم (روزهام)
باید در نظر داشت که در فضای داستانهای مولوی همواره زنان نقشمایهای از نفس انسان را به نمایش میگذارند. در همین حکایت نیز جلالالدین بلخی از این رویکرد کلی بر کنار نمیماند. همچنان که یکی از زنان داستان، در این راه جان میبازد و آن دیگری همچنان در کورهراه نیازی حیوانی و بهیمی باقی میماند. نیازی که تنها نمونهای از حیوان میتواند پاسخگویی طبیعی برای آن قرار گیرد.
آموزههایی از این دست در عرفان ایران، سویههایی از تناسخ راهم با خود به همراه دارد. به نظر میرسد که چنین آموزهای از هند و مناطق شرقی فلات ایران به درون سرزمینهای مرکزی آن راه یافته باشد. چون آدمها در عرفان، با نمونههایی از اخلاق حیوانی به نمایش درمیآیند که باورمندان به آن، ضمن تزکیهی نفس، این اخلاق حیوانی را از خود دور میکنند. بیدلیل نیست که در متنهای عارفانی زبان فارسی، تزکیهی نفس بهیمی و اماره، وسیلهای کارساز برای راهیابی به نفس مطمئنه قرار میگیرد.
به همین دلیل هم خر در داستان یاد شده کارکردی از نفس و رفتار انسان را به پیش میبرد. مولوی هم ضعفهای خصلتی بسیاری از آدمها را در نمونهای از همین خر سراغ میگیرد. چون به ظاهر چندان تمایز روشنی بین کنش جنسی خر با گروهی ویژه از انسانها به چشم نمیآید.
پیشینهی نشانهگذاریهایی از این نوع در واقع به متن کلیله و دمنه بازمیگردد که در فضای آن هر یک از حیوانات را نمایهای اخلاقی و خصلتی برای آدمها میگذارند. انگار روان جانوران پس از مرگ، همگی از کالبد انسانها سر برآوردهاند.
شکی نیست که مولوی نیز با همین نگاه تمثیلی به خر مینگرد. چون نرینهی خر را تمثیلی کامل و مناسب برای تمامی حیوانات یافته است. بلخی خود نیز در این خصوص توضیح روشنی را با مخاطب خویش در میان میگذارد:
در رهِ نفس ار بمیری در منی / تو حقیقت دان که مثل آن زنی
نفس ما را صورت خر بدهد او / زآنک صورتها کند بر وفق خو
انتساب نفس هم به زن، چندان موضوع تازهای نیست. چون زن را به دلیل فرزندآوری و تولید مثل نمایهای روشن برای نفس انسان قرار دادهاند. همچنان که نفس هم به دلیل زایندگی خویش از ویژگیهایی زنانه سود میبرد. در همین راستا حتا آوردن صفهایی از نوع اماره و مطمئنه را برای نفس مناسب دانستهاند تا نفس را پدیدهای مؤنث بپندارند. در عین حال، بلخی نیز در کل مثنوی معنوی از این کارکرد دستوری و نحوی برای نفس یا زن، بر کنار نمیماند. با چنین رویکرد روشنی است که عارفان ایران ضمن آموزههای عرفانی خود، همواره پرهیز از زن را امری لازم دانستهاند. چنین موضوعی حتا در همین داستان هم ضمن نصیحتهای اخلاقی یا عرفانی بلخی انعکاس مییابد:
شهوت از خوردن بوَد، کم کن ز خور / یا نکاحی کن گریزان شو ز شر
چون بخوردی، میکَشد سوی حرم / دخل را خرجی بباید لاجرم
پس نکاح آمد چو لاحول ولا / تا که دیوَت نفگند اندر بلا
چون حریص خوردنی، زن خواه زود / ورنه آمد گربه و دُنبه ربود
بلخی خیلی راحت موضوع حرص آدمی را با زن پیوند میزند تا زن چارهگر حرص جنسی مرد قرار گیرد. چون مرد سرآخر باید برای هزینهکرد دخل (خوردن) خود به زن روی بیاورد که این زن زمینههای کافی برای خرج (تخلیهی جنسی) مرد فراهم میبیند. راهکاری که درنهایت از سوی بلخی تقبیح میشود.
چنین اندیشهای را در بسیاری از آیینهای عرفانی دین مسیح نیز تحسین میکنند. چون مسیحیان عیسا را نمونهای مناسب برای چنین هنجاری مییابند. برای اینکه عیسا در زندگانی خویش هرگز زن نگرفت. "پولس رسول" هم زمانی چنین دیدگاهی را در نامههای خود تبلیغ میکرد. چنانکه در نامهی اول خود به مسیحیان قرنتس سفارش میکند: "البته من حکم نمیکنم که شما حتمأَ ازدواج کنید، بلکه منظورم این است که در صورت تمایل، آزاد هستید که چنین کنید. کاش همه میتوانستند مانند من مجرد بمانند" (۶/۷).
باورهای بلخی را در این خصوص، میتوان انعکاسی روشن ازاندیشههای پولس رسول دانست. ناگفته نماند زمانی که مولوی در قونیه میزیست، جنگهای صلیبی تازه پایان گرفته بود. جنگهایی که کم و بیش همافزایی فرهنگی خود را برای هر دو طرف ماجرا بر جای گذاشت. تأثیرات این همافزاییهای فرهنگی در متن مثنوی معنوی نیز کم نیستند. چنانکه نشانههای روشنی از آن را در همین داستان هم میتوان ردیابی کرد. چون مولوی در زندگانی عرفانی خود سرانجام به همان باورهایی دست مییابد که پولس رسول از قبل آنها را محترم میشمرد.
در حوادث داستان، لاغریِ خر زمینههایی را فراهم دید که به سهم خود شک خاتون را برانگیخت. ولی این شک خودمانی و شخصی هرگز نتوانست به علمی روشن بینجامد. آنوقت خاتون خر را نزد نعلبند برد تا علت لاغری خر را از او جویا شود. چنین راهکاری از این واقعیت حکایت دارد که نعلبند در زمانهی مولوی، تنها به حرفهی نعلبندی اشتغال نداشته است، بلکه در خصوص مداوای بیماری چهارپایان نیز از او یاری میجستند.
شک و کنجکاوی خاتون از سویی زمینههای کافی فراهم دید تا او بتواند به اصل این ماجرا دست بیابد. توضیح مولوی در این خصوص خواندنی است:
چون تفحص کرد از حال اشَک (خر) / دید خفته زیر خر آن نرگسک
از شکاف در بدید آن حال را / بس عجب آمد از آن، آن زال را
خر همیگاید کنیزک را چنان / که به عقل و رسم، مردان با زنان
در حسد شد گفت چون این ممکن است / پس من اولیتر، که خر ملک من است
بر پایهی آموزههای عرفانی، فقط حرص و حسد است که زمینههای کافی برای تمامی آسیبها و کاستیهای اخلاقی انسان فراهم میبیند. مولوی هم به منظور تقبیح حسد و حرص (زیاده خواهی) به سرودن این داستان روی آورده است. تا آنجا که در عرفانِ نظری، تلاش بسیاری به عمل میآورند تا راهکارهایی مناسب برای مبارزهی با حسد و حرص به دست بدهند. تاریخچهی آن را نیز به موضوع گناه نخستینِ انسان بازمیگردانند. آنجا که حرص و آز آدم بر او چیره شد تا او حکم خداوند را نیز ناچیز بشمارد و به خوردن "میوهی ممنوعه" روی بیاورد. اما موضوع حسد را اکثر عارفان به پای شیطان مینویسند. چون شیطان همواره به جایگاه موجّهِ انسان نزد خداوند حسد ورزیده است.
مولوی جدای از این، دانش و تجربههای شخصی افراد را هم در این داستان ارج میگذارد. اما دانشی که مولوی از آن دم میزند از دانستگی و مهارتهای حرفهای آدمها چیزی فراتر نمیرود. طبیعی است که یافتههایی از این دست را هرگز نمیتوان نام علم اطلاق کرد. چون دانش و دانستگی را وقتی میتوان نمونهای کامل از علم به حساب آورد که استقرای منطقی، درستی آن را به ثبوت برساند.
درضمن، مولوی از واژههای به ظاهر وقیح یا هرزِ بگَن (به گان)، همیگاید، ذکر، کیر، کیر خر و خایه در داستان خود سود میبرد. او خیلی راحت و آسوده پردهی ایهام را از عبارتهای شعری خود کنار میزند تا ضمن بهرهگیری از اصل این واژهها، گپ و گفتی صمیمانه را با مخاطب خویش به پیش ببرد. او گنگنویسی و گنگگویی را در روایتهایی از این نوع نمیپسندد. به طبع چنین راهکاری، از فاصلهی شاعر با خواننده نیز میکاهد تا صمیمیتی خودمانی بینشان پا بگیرد. در نتیجه نقطهگذاری از واژههای هرز هرگز نتوانسته به متن مثنوی راه یابد. موضوعی که تا به امروز نیز همچنان به قوت و اعتبار خود باقی ماندهاست.
+++++++++++++++++
تمام بیتهای این داستان از مثنوی معنوی به تصحیح رینولد الین نیکلسون انتخاب شدهاند. بازخوانی اصل آن به همهی خوانندگان محترم سفارش میگردد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد