بر دامنش که چون
قایق کوچکی است
تنگ هم نشسته اند
قطره ها
و بالا و پایین می شوند
با امواج هق هقش.
صدای دختر سوز دارد
قایق به لرزه می افتد
چسبیده اند به هم
قطره ها
و تکان نمی خورند
از ترس این که بیافتند.
زار که می زند دختر
دست بر لبه قایق
در خود گلوله شده
در آب می بینند
قطره های بی پناه
چهره واژگونشان را.
در آن قایق کوچک
زیاد است تعدادشان
و طوفان بس نمی کند
دامن دختر حالا
چون صورتش شوربخت
و پر از چین است.
از تنگه شیون بعدی او بعید است
به سلامت گذر کنند
نه به مقصد نمی رسند
بالا می آیند اشک ها
تا گلویش و دختر
غرق می شود.
/
نیلوفر شیدمهر
31 نوامبر 2020
nilofarshidmehr.com تارنما:
((از شما دعوت میشود مشترک شوید / دکمه سابسکرایب را بفشارید
کانالِ شعرخوانی در یوتیوب